تعارضات
چپ در بزنگاه
ولایت و
دزدانش
بهنام
چنگائی
چرائی
پراکندگی
جریان های چپ
و کمونیست؟
تردیدی
ندارد که جریان
های چپ و
کمونیست دارای
برنامه های
مختلف هستند و
در برابر مسائل
جاری و آتی ِ کارگران،
مزدبگیران، مردم
فرودست و چگونگی
رهائی از
استبداد مذهبی
و سرمایه و اداره
فردای آزاد و
دمکراتیک کشور
مواضع و سیاست
های کوتاه و
بلند مدت ناهمگونی
را داشته
باشند و البته
که دارند و
وجود چنین
تنوعی نیز اصولا
در جامعه ی
پرآشوب،
متلاطم و
طبقاتی ما
امری لازم، واقعی
و سازنده است؛
همانگونه که
راست نیز
دارای طیف های
رنگین می باشد.
اما تناقض اصلی
و یا آنچه را
که لااقل در
طی سال های سیاه
ولائی ِگذشته در
بین ما به
صورت مزمن دیده
شده و هنوز می
شود، این است
که: این
چندگونگی
سیاست ورزی و
مقابله ایدئولوژیک
ما با هم، مفید
که هیچ نبوده،
بلکه به تجزیه
ی کامل چپ و به
چند دستگی هر
جریان به جریان
های کوچکتر، پراکنده
تر و سکتاریسم
عمیق انجامیده
و نتایج آن بشکل
امروزینِ چپِ
چندپاره و دردناک
فراروئیده است.
و چرا؟
فردا
دیر است.
اگر
غیر از آنچه
رفت می بود، پس
اقلا ما مدافعان
نان و آزادی می
بایست امروز در
درون ایران
خونین و چپاول
شده، دارای یک
و یا چند قطب قدرتمند
چپِ تاثیر
گذار بوده و در
کارزار سیاسی،
اجتماعی،
حقوقی،
فرهنگی و
مبارزات تبعیض
ستیزانه وزنه
ای درخورِ
محرومیت و
سرکوب سنگین مزدبگیران
و تنگدستان
توسط نظام فقه
ها می شدیم. در
حالیکه چنین
نیست و حتی بخشی
از چپ ما،
بدلیل
استیصال،
خودباختگی بدبینی
و هویت ضعیف گذشته
و حال خویش،
ترجیح داده و
هنوز می دهد
دنبالچه ی
راست و راست
لیبرال داخلی
و جهانی شده و یا
هم اینک سعی
دارد در این
مسیر باشد؛ و در
صف همبستگی با
آنان، برابر دعاوی
مورد نظر خود
قرار گرفته و
با دشمنان
طبقاتی خویش، علیه
اراده ی مستقل
و مشترک نیروی
کار همکاری
کند و به
آنتاگونیسم
کار با سرمایه
دیگر پایبند و
وفا دار نماند.
و چرا؟ پرسش ریشه
ای امروز این
است! که: آیا "کل
چپ" و نه "بخشی"از
آن می تواند با
شرایط گسیخته
ی کنونی اش در
معادله ها و
مقابله های سیاسی
روز که بسیار
فراوانند، فعلا
و عملا و به
تنهائی قادر
باشد علیه
راستِ متحدِ
داخلی و جهانی
و بدون حمایت
کارگران و
فشار از پائین
نه مقابله که
حتی مقاومت
کند؟ و یا
اصولا کل چپ که
برایش از زمین
و زمان دشمن
می بارد، دارای
توان پیشبرد
مواضع خاص و
عام خویش در
جنبش ضد
استبدادی می باشد؟
و اگر نیست! پس زمان
آن کی فرا می
رسد؟ و چرا
دست بکار نمی
شویم تا راه تفاهم
و همکاری را بیابیم؟
زیرا فردا دیر
است.
اهداف
مشترک و پایه
ای چپ
همه
پراکندگی ها و
روند این
جدائی ها و
ستیزهای
پیگیر و به
تبع آن پیدایش
جریان های
تازه ی چپ، نه ـ
در یک ظرف پالایش
مبارزات جاری،
طبقاتی و زنده
ی"کار علیه
سرمایه" که به
نحوی ـ زمینه
ی تغییر و تکوین
ساختار روش
کهنه به شیوه
ی تازه را در
بخش و یا کل چپ راه
برده باشند،
بلکه بیشتر و
پیشتر بروز آنها
تناسخاتی ست
تضاد گونه و
عمدتا ذهنی و نظری
و کاملا اراده
گرایانه اند که
در درون هر
جریان بدلایل تراکم
اختلافات هر
از چندگاه
آرام و یا پُر جنجال
روی می دهند. و گاها
بخشی نیز از
همین جریان ها
با وجود داشتن
موضع نسبتا درستی
به مسائل
جاری، بدلیل
نداشتن ابزار
بُرای کافی خنثی
شده و یا او خود
را مُبرا از
اهداف مشترک چپ
مرسوم می داند.
در صورتیکه مبانی
استراتژیک و
سیاست ائتلاف چپ
در برابر راست
به وضوح انواع
همکاری ها را به
سوی هدف مشترک
در بین همه سوسیالیست
ها و کمونیست
ها کاملا روشن
کرده و در همه
حال آنها را
ملزم می کند
که با هم و در
یک صف متحد و
متکثر در
برابر راست ها
همکاری مستقل
ولی منسجم
داشته باشند.
زیرا چپ ها و
کمونیست ها در
هر حال و هر گام
مخالف
قدرتگیری
جناح های
تندرو، تقویت جایگزینی
اراده ی مستقل
سرمایه و طبیعتا
بهره کشی
انسان از
انسان و
اقتدارگرائی
های ضد مردمی می
باشند. آیا نباید
اقرار کنیم که
ناهمخوان
ترین چپ با ما،
خواناترین
گام در راه
پُر فراز و
نشیب نبرد طبقاتی
را داراست؟
البته اگر
باور به
اتوپیسم
انقلاب جهشی
نداشته باشیم.
بازی چپ
در بساط راست
تاکتیک نیست
بنابرین،
و در هر حال کشور
ما بدلایل
ماجراجوئی
های برنامه
هسته ای، اختلافات
سران دزد با
رهبری و خود
رهبر با آنان،
نزاع پوشیده و
آشکار کشورهای
سنی مذهب با
رژیم شیعه به
ویژه در
راستای قطب
بندی
خاورمیانه ی
بزرگ، دسیسه
ها و شدت
تحریم های غرب
به گسترش تورم
و دامنه ی
محرومیت، فقر
و بیکاری و
نبود دارو و درمان
کافی و...افزوده
و اینک جامعه
ملتهب و ناامن
مستعدترین شرایط
انفجاری را دارد.
در این شرایط متراکم
و بحبوحه های
داغ تلاطمات
بزرگِ اجتماعی،
سیاسی و
اقتصادی امکان
و احتمال اشتعال
نارضایتی های
رو به تزاید هر
آن وجود واقعی
دارد. کارگران،
مزدبگیران و
فرودستان و ما
نیروهای مترقی،
چپ و کمونیست باید
مستقلا رو در
روی دگرگونی های
شگرف و
ناگهانی در
پیشاروی آینده
خود هوشیار
قرار گیریم و البته
بسیار
پراکنده قرار داریم.
و من فکر می
کنم که لااقل همه
کارگران آگاه
و پیشرو و ما چپ
ها و کمونیست
ها باید
بدانیم و یا می
دانیم که بازی
ِسیاسی در
بساط دشمنِ قدر
تاکتیک نیست؛ بلکه
خود فریبی و قمار
باخت باخت است،
که رقیبِ راست
با کارت باز،
چپ خود کم بین و
خجول و گمراه را
به سادگی در
میدان توهم
مبارزه ی همه
با هم فریب داده
و می برد؛
همانگونه در
گذشته ها چنین
کرد و پیروزی
اش میسر شد.
البته، این به
معنی رد و نقد
سیاست های
ائتلافی
مقطعی نیست!
سازش
ِطبقاتی
همچنین
این تکروی ها،
یا خود این همکاری
به عنوان سازش
ِطبقاتی
پرولتاریا با
بورژوازی، زمینه
های تفاهم و
تشکیلِ تقارن
در راستای استراتژی
کلِ چپ را در
بین چپ به هم
زده و هر چه
بیشتر به نفع
روابط
ظالمانه ی حاکمیت
مطلق سرمایه داری،
زحمتکشان و خانواده
ما را تضعیف نموده
و پایه اجتماعی
مان را بیش از
پیش مأیوس و
منحرف می کند. در
مقابل اما: تند
روی راست را تشدید
و با کشاندن
چپ به همکاری از
برنامه ی
خویش، مواضع
خود را به
منزله ی "حقانیتِ
هدف" تثبیت
کرده و از این
طریق اراده ی تمامیتگرا
و اقتدارگرای جایگزینی
مطلوب را با
کمترین هزینه در
پیشگاه
مزدبگیران و
تهیدستان و توده
های متوهم تبلیغ
و فضای جلب و جذب
بسیاری از آنان
را به صف خود ایجاب
و بر علیه خود کارگران
و چپ مدافع مهیا،
تقویت و به
بهترین شکل بکار
می برد.
تقویت
استراتژی
جنبش کارگری
همچنان
که دیدیم، در ادا
و اطوارهای
انتصابات
اخیر، این بار
نیز چپ، در
تاکتیک های
تحریم و یا
مشارکت خود در
برابر رژیم
سمتگیری چندان
مشترک و متحد قابل
توجهی نداشت و
در نتیجه
زمینه فشار از
پائین توسط
توده ها را که همه
ی ما می دیدیم و
می توانست
جامعه را به
مسیر دگرگونی های
بزرگ هدایت
کند، فعلا نتوانست
خیزشی علیه زور
بسازد و تبعا
دوباره جنبش
کارگری و توده
های خانه خراب
بی حامی و
یاورِ واقعی در
میدان حقخواهی،
بیدادرس و دادسرائی،
فرصت نجات
طلائی شان از
دست رفت و راه
را برای
ریاکاران و غارتگران
تازه یکبار
دیگر باز گذاشت.
و چرا؟ همیشه
در مبارزه
طبقاتی موارد
متعددی وجود
دارد که پاسخ همگانی
چپ به آن محورها
می توانست و
می تواند معطوف
به تقویت استراتژی
جنبش و سیاست کارگری
و توده ها و در
راستای نگاه همگانی
ما چپ ها باشد. زیرا
که بخش عمده
ای از همین چپ
موصوف نیز
بدلیل تباین برداشت
های مختص سازمانی
خود و ای بسا
فردی و فرقه
ای، قادر به تصمیمات
فرا سازمانی نیست
و یا آنرا مهلک
بقای خود و یا برای
برنامه اش جایز
نمی شمارد. و
از همین رو
منافع پایه ی
چپ کلان را
بدین سادگی
دچار فراموشی،
اغتشاش و سستی
کرده و اکثر
مصوبه ها و
اعِمال سیاست
های روز بخشی
از چپ ها متاثر
از تعارضات جدی
با دیگر چپ ها شده
و طبیعتا کمتر
متوجه دشمن
مشترک بوده و
می باشند.
کمترین
نرمش همکاری در
خانواده ی چپ
آیا:
مفهوم دیروز و
امروزی بخشی
از مبارزه
نظری چپ، در قالب
افتراهای
ذهنی، پیشداوری
ها و برتری
طلبی های
ایدئولوژیک هر
جریانِ چپِ
خود محور،
محدود نشده است؟
نقد و واکنش
های متضادی هم
که هر از گاه و اغلب
بیرونی می
شوند، ناشی از
این سبک
ایدئولوژیک و اختلاف
نظرهای
آناگونه نیست؟
که اگر
نخواهیم
بگوئیم: با
همراهان،
لااقل، این
شیوه رو در
روی با هم گمانان
و هم عقیده
های خود نبوده
و عملا در
مقابل هم به
صف نایستاده اند؟
و همیشه این
ناهنجاری بخشی
از دینامیسم "تحول
برانگیز توان واقعی
چپ" را در مسیل
ایدئولوژیکِ ویرانگر
خود گذارده، و
بتبع آن قوای
مفیدِ کل چپ را
سوده، از دست داده
و یا به هر شکل
که تعبیر و
تعریف شود در
مقاطع حساس و
سرنوشت ساز، نیرویشان
را بجای تمرکز
بر روی نقاط
ضعف و هجومی دشمن،
درست بر عکس علیه
همدیگر معطوف،
و به سود راست
و علیه
پرولتاریای
اسیر بکار
برده اند. و سر
آخر با
خودملامتگری
تمام فرصت را
سوخته و امکان
تحول را تباه کرده
اند و هنوز هم می
بینیم که در بعضی
موارد، بخشی
از چپ به برجسته ترین
شکل ممکن با
وجود الزام و ضرورت
همفکری و
همکاری چپ و
چپ کارگری با
هم، آنها به این
مهم بها نداده
و در فضای
سیاسی مسلط راست
گلوبال بر
علیه بخشی از چپ
مرثیه می نویسند.
و همین چپ ها، امکان
اندک مثبت خود
را در مقابله با
دیگر سلایقِ
سازمانی و
حزبی، به باد
می دهند، ابتکارات
جمعی و توان کلی
خویش و دیگران
را تضعیف و یا به
کرات خنثی و یا
به تنهائی کارِ
صِرف
پراگماتیستی و
بی حاصل فرقه
ای می کنند. و
چرا چنین و تا
کی؟
چپ و
نام بورژوا
لیبرال
شاید
بشود گفت بخشی
از این چپ ها
تنها اصالتِ
عملگرا و
ایدئولوگ های
خیال پرداز باشند
و هستند و نه
بیش! تعارضاتی
گنگ و کور هستند
که برای
همکارهای
ضروری به نام
چپ تا همین
امروز کمترین تعهد،
هوشیاری و نرمش
را با هم و بر
علیه راست
نداشته اند و
طبعا هر کدام
از نیروهای
برابری جو در
مقاطع
گوناگون و در
موارد بیشمار
برای
پاسخگوئی به
نیاز مبرم
روز، "هیچکدام"
آنگونه که می
بایست هیچگونه
تشریک مساعی و
تفاهم منطقی
میان خود
نداشته و
هرکدام صِرفا
به دلایل و
مبانی
سازمانی
خویش، واکنش ها
و تاکتیک های خفیفی
را شاید هم بی
ربط، متفاوت و
مقطعی به
رویدادها داده
و می دهند؛
بدون آنکه این
اقدامات و
تاکتیک ها لزوما
به تفاهم، تقویت
و تدارک توان
همبستگی و
تمرکز نیرو در
بین خود هر
جریان و کل چپ
بیانجامد.
تازه بخشی به
بخش دیگر چپ،
نام بورژوا
لیبرال و...می
دهند؛ غافل از
اینکه برای
خود بورژوا
لیبرال ها، می
بایست نام
تازه ای
بیابند و این
دردآور است.
پراکندگی
مواضع چپ
به
باور من، سلایق
و تنوع دید چپ به
نحوه ی سازماندهی
مبارزه
طبقاتی ـ توده
ای در اغلب
کشورهای
استبداد زده و
از جمله ایران
بیشتر از همه تعهدی
آرمانی،
آکادمیک،
کتابی و مبتنی
بر اراده ای آگاه
و دانشی والا به
اقتصاد
ِسیاسی و در
نتیجه باورِعمیق
ِانسانی به سوسیالیسم
و نقش مسلم
طبقه کارگر و
رُل رهائی بخش
پرولتاریا در این
میدان سرنوشت
ساز است که چپ
ها و کمونیست
ها پرچمدار آن
بوده و هستند.
چپی که بارها
سراهایش زیر
تیغ جهل و خودکامگی
شاه و شیخ
رفته، در
زندان هاشکنجه
شده و پوسیده
و یا ناگزیر
از کشور
متواری شده
است، این چپ هنوز
فرصت واقعی تلفیق
و زمان و مکان مناسب
افکار و اعمال
و اعِمال خویش
با جنبش
کارگری و
مبارزه ی زنده
توده ای ـ
طبقاتی را تاکنون
نیافته است.
شاه و
شیخ منشأ اصلی
این فراق
سرکوب
و اختناق مطلق
دو رژیم شاه و
شیخ منشأ اصلی
این فراق پیوسته
بوده و بطبع بر
اساس فاصله
بلند زمانی،
جدائی جدی و
دراز مدت چپ
با پایگاه و
زندگی روزمره کارگران
و توده ها و تاثیرها
و بازتاب های
مختلف منفی رژیم
دینی در جامعه
ی بشدت بسته،
تنگ و طبقاتی ایران،
عناصر این
فاصله ها
هستند. بنابرین
پراکندگی چپ و
ذهن پردازی او
هم امری ست ناگزیر!
و ناچار هم می
بایست معضل همکاری
چپ را پیچیده
تر، گاها گنگ و
شاید هم بی
معنی کند و بدین
سان که مشهود
است، آنان در
برابر هم دردا
نابردبار بایستاند.
و لاجرم تکثر و
رنگینی آن نیز
پذیرفته نشود
و به
پلورالیسم چپ
فرا نروید. و
چنین نگاهی
خیانت به جنبش
کمونیستی
باشد. ضرورتیکه
برای آینده قریب
به اتفاق توده
های مزدبگیر اجتناب
ناپذیر،
طبیعی و خلاء
تاریخی و
کنونی آن، واقعی
تر از آنچه هست
که ما شاهدش
هستیم می
باشد. اگر چه فقدان
آن در کوتاه
مدت چندان مصیبت
بارتر از
پراکندگی چپ نباشد
و در چشم
انداز عمومی
فرصت پیدائی همکاری
اش به آسانی
پذیرفته
نگردد. اما این
در مورد
خانواده ی چپ پاکباخته
ی ما در دو
دوره ی شاه و
شیخ چندان
چنین که مبرهن
دیده شده است
فرصت لازم را
نیافته است،
تا خود را در
چپ کلان با
تنوع خویش
سازمان دهد.
ائتلاف
های بزرگ چپ
چپ
در صورتی می
تواند در
برابر رژیم راست
اسلامی،
حامیان داخلی
و امپریالیست
های جهان و
تحریفات آنها
بر علیه
مزدبگیران
بایستاد که خود
دارای اهرم های
رسانه ای قوی و
تبلیغی قدرتمند
برای مقابله و
سازماندهی
مبارزات
مستقل خویش اراده
ی پائینی ها
را داشته باشد
و به میدان
بیاورد، که فعلا
چندان صاحب آن
نیست و در چشم
انداز
اینچنینی و
آتی مشابه آن
باز هم نخواهد
داشت. خوب، چپ
چگونه می
تواند طبقه ی
کارگر و
نیروهای پائینی
را در زمان
لازم و ضروری به
میدان مبارزه
علیه
پاسداران
حماقت و طمعکاران
ایران در
سراسر جهان علیه
شیخ و امپریالیست
به عرصه
مبارزه بکشاند؟
و اصولا نفوذ
معنوی، عملی و
کافی را در
میدان مبارزه
طبقاتی و
سرنوشت ساز کنونی
داشته باشد؟
چپ مسئول و
متعهد باید و
ناگزیر است در
این بزنگاه
ولایت و دزدان
داخلی و جهانی
اش با همه ی
کاستی ها و
نارسائی ها و
اختلاف نظرها،
با هم در یک صف
و جبهه مستقل،
مشترک و متحد با
استقلال نظری
مواضع خویش
وارد ائتلاف
های بزرگ شود
و اصلا نترسد.
زیرا در
آنصورتِ کلان
قدرتی ست؛
البته اگر
انقلاب
کارگری را به
قرن ها نمی خواهد
بسپارد!
سوسیالیسم
مبارزه گام
بگامِ پُر
فراز و فرود بر
روی زمین سفت
و روشن است.
کسب برابری و
رفع تبعیض ها
و ایجاد جامعه
ای آزاد، پویا
و مترقی از
دهانه ی سلاح
ها و قلب های
کور و دست های
خونین در نمی
آید. بشریت
بپاخاسته
جهانی از قلب
متعفن
آمریکای
جهانخوار تا
اعماق قاره
های فقر و
محرومیت و
استبداد، همه
99%به دنبال حق
حیات و فرصت
نداشته ی اندک
زندگی هستند.
سوسیالیسم
تنها راه ممکن
و باقی مانده
ی انسانی در
این کوره های
آدمسوزی
سرمایه داری ست
و اگر هنوز
طیفی از
همنوعدوستان خوشبین
باور به سرطان
بدخیم سرمایه
داری دارند،
چنانچه بیمار
روانی
نباشند،
لااقل نشانه های
جدی آنرا
دارند.
بهنام
چنگائی 10 تیر 1392