خاورمیانه
جدید و
نولیبرالیسم
عثمانی
فرشته
دلاور
ویژگی
ربع قرن
پایانی سده ۲۰
میلادی یورش
بی رحمانه و
همه جانبه
اقتصاد
نولیبرالیستی
بر همه عرصه
ها و زاویههای
زندگی توده
مردم در اروپا
و آمریکا بود.
نولیبرالیسم
که به خوبی از
مقاومت توده
های کارگر و
مردم در برابر
اجرای این
سیاست های
غارت گرانه و
خانمان سوز
آگاه بود
اجرای آن را
بر عهده خشنترین،
هارترین و
گستاخ ترین
افراد مانند
تاچر در اروپا
و ریگان در
ایالات متحده
گذاشت. هم ریگان
و هم تاچر
برای اجرای
این سیاست ها
نخست به
متلاشی ساختن
نهادهای مدنی
تودهای و کارگری
و حتی ساز و
کار اداری و
بروکراسی
موجود در
کشورهای خود
پرداختند و در
این راه هیچ
مانع و رداعی
را تحمل نکرده
و برای اجرای
تام و تمام
سیاستهای
مورد نظر خود
از هیچ اقدامی
هراس نداشتند.
سرکوب
اتحادیه های
کارگری در
انگلیس و
آمریکا،
سرکوب اقلیت
ها و قومها
مانند
اسکاتلندیها
و ایرلندیها
و پشت کردن به
همه آن
قرارهای
نوشته و نانوشته
در میان دولت
های ایرلند و
انگلیس که
نتیجه آن
اعتصاب های
گسترده و شورش
های خیابانی
در بریتانیا و
اعتصاب غذای
فعالان
ایرلندی و صدها
مورد از
درگیری و
کشمکش بین
اتحادیه های
کارگران و
دولت در هر دو
کشور بود و
توسط پلیس بی
رحمانه سرکوب
شدند. نابودی
دژهای مهم سنتهای
مبارزاتی
کارگری در
انگلیس از
جمله صنایع
خودروسازی،
کشتی سازی و
معدن های زغال
سنگ و در یک
کلام نشان
دادن مشت
آهنین به
نهادهای مدنی
داخلی و خارجی
و ساز و
کارهای ملی و
بین المللی که
تا آن زمان
میان دولتها
و ملتها
مرسوم و جاری
بود و در هم
کوبیدن هر
مقاومتی از
جانب هر نهاد
یا دستگاهی!
شیلی
کودتا زده
نخستین
آزمایشگاه
نولیبرالیسم
اگر پس
از کودتای ۲۸
مرداد در
ایران دولت
آمریکا و
بریتانیا
تلاش کردند که
همراه با
سرکوب گسترده
و حشیانه
مبارزان حزبی
و سندیکایی و
ملیگراها
نوعی دولت
نیمچه رفاه به
سبک آسیایی را
به جای حکومت
ملی برای به
دست آوردن دل
مردم ایران و
نشان دادن
وجهه انسانی
از سرمایه
داری در برابر
بدیل
سوسیالیستی
نشان دهند،
اما
نولیبرالیسم
برای نخستین
بار و پس از کودتای
غیر انسانی و
ضد ملی در
شیلی و سرکوب
گسترده تودههای
زحمتکش و ملی
گرایان به قلع
و قمع اقتصادی
این کشور روی
آورده و نسخه
های
نولیبرالی
اقتصاد مورد
نظر فریدمن را
مستقیما زیر
نظارت وی اجرا
کرد. نشان
دادن چنین
چهره خشنی از
مجریان
نولیبرالیسم
ضمن این که
بایستی از سوی
کنشگران و
پژوهش گران به
طور مستقل
بررسی شود ولی
یک چیز را
نشان می دهد و
آن هم خشونت
ماهوی و سرشتی
نولیبرالیسم
است. هر سیاست
اجتماعی، هنری
و فرهنگی
ادامه همان
سیاست
اقتصادی است که
از آن زاده میشود.
سوسیالیسم به
سرشت خود چهره
انسانی دارد اما
جهانی سازی با
یک خشونت
ماهوی همراه
است تا به
تودههای
زحمتکش و ملتها
و دیگر فرهنگها
بقبولانند که
از این یکسان
سازی فرهنگی و
اقتصادی
گریزی نیست و
گزیری هم.
نولیبرالیسم
روی دیگر سکه
جهانیسازی
است که در ذات
و سرشت خود
خشن و بی رحم
است زیرا به
دنبال اجرای
این ایده در
سراسر جهان
است که تنها
یک ایده وجود
دارد و آن سرمایهداری
خشن و بی روحی
است که تا
اعماق وجود
انسانیت
انسانها
نفوذ میکند.
تنها یک روش
در جهان وجود
دارد و آن
کالایی شدن
همه رابطه ها
و انگیزهها
است. روابطی
که چهره عریان
شده آن را در
مرگ کودکان و
زنان و مردان
غیر نظامی
افغانی در اثر
بمباران
پهبادهای بی روح
ژنرالهای
سرمایه
سالاری، در
قصابی نیمه شب
روستاییان
خوابیده در
خانههای
محزون و توسری
خورده روستای
پنجاوی توسط رابرت
بالز یا مرگ و
میر هزاران
کودک عراقی در
اثر تحریم های
بشر دوستانه
سرمایه
جهانی، در فقر،
گرسنگی، بی
خانمانی و
ورشکستگی توده
مردم کشورهای
اروپا و
آمریکا میتوان
دید.
ملی
گرایی کور و احیای
امپراتوری
عثمانی
اما
خشونت جهانی
شدن به همین
جا ختم نمی
شود. سرمایه
به همه جای
جهان سرک میکشد
و در پی اشغال
همهی فضاهای
وحشی و یاغی
است[۱] حتی اگر
آنها سرزمینهای
مستقل خودی
باشند با
حاکمانی دست
به عصا یا
قلدرانی که
گمان میکنند
بی حمایت
زحمتکشان می
توانند جزیره
ای در دریای
سرمایه باشند.
صدام، قذافی و
حالا اسد و پس
از آن …! برای
جهانی سازی
موضوع همه یا
هیچ است.
زمانی که باد
مساعد بوزد
آمریکا و
انگلیس خود
آستین ها را
بالا زده و
مانند عراق و
افغانستان بی توجه
به سازمان ملل
و چه و چه
مستقما حمله
میکنند و هیچ
شریکی را بر
سر سفره نمی
پذیرند. زمانی
به کمک ناتو و
جنگندههای
ایتالیایی و
فرانسوی
مانند لیبی یا
یوگسلاوی و
زمانی که هوا
پس باشد دست
به عصا، نوکری
که هوای آقایی
در سر دارد را
به جلو میفرستند
مانند سوریه
تا نیروهای
سرکوب و ماشین
کشتار آن را
در زیر ضربه
های مداوم
انواع و اقسام
لاشخورهای
ریز و درشت
بفرسایند و
زیر تبلیغات
مداوم و
سازمان یافته
جهت دار افکار
عمومی را خسته
و آماده پذیرش
ورود ظفر نمون
سپاهیان
نولیبرالیسم
به سرکردگی
آمریکا کنند.
امپریالیسم که
سالها نوعی
از اسلام
تراریخته را
در جامعه
کشورهای
خاورمیانه و
شمال آسیا
پراکنده بود و
واکسن آن را
در جامعه
کشورهای غربی
عرضه داشته
بود این بار
برای برداشت
محصول و
برگماری
اسلام ضعیف
شده بر
کشورهای مصر و
لیبی و تونس و
احتمالا اردن
و یمن و سوریه
عزم را جزم کرد.
اسلامی که از
سرکشی و
عصیانش علیه
نولیبرالیسم
و خشونت جهانی
شدن جز شبحی
نشان داده نمیشد،
رخت اسلام
سکولار بر تن
ژنرالهای
چکمه پوش
ترکیهای
پوشاند تا چرک
و کثافت
شوینیسم و پان
ترکیسم به
غایت ارتجاعی
آن ها را از
نظر تودهها
پنهان کند و
اسلام ستیزه
جو و عاصی را
به اسلامی اتو
کشیده و رام
در دستان
نولیبرالیسم
بدل سازد.
حال
این دستیار
مطیع
امپریالیسم
آمریکا بازی
حطرناکی را
برای تغییر
جغرافیای
منطقه خاورمیانه
و بازگرداندن
سروری و سیادت
اسلام عثمانی
ارتجاعی آغاز
کرده است.
منطقه
خاورمیانه و
شمال آفریقا
از مصر تا
مرزهای ایران
و از چچن تا
سارایوو از
دوران
استعمار
همواره محل
توجه قدرتهای
استعماری و
عرصه تاخت و
تاز این
نیروها بوده
است.
امپراتوری
عثمانی با
تشبث به اسلام
و سوء استفاده
از شیوه
اقتصادی عقب
مانده منطقه
همواره نقش
مالک الرقاب و
آقا بالا سر
ملتها و قومهای
این منطقه
گسترده را
بازی کرده است
و بر عقب
ماندگی و هرج
و مرج و
فرسودگی
اقتصاد و تمدن
آن تاثیر
ویرانگر
داشته است. پس
از جنگ جهانگیر
اول و شکست
امپراتوری
واپس مانده
ارتجاعی
عثمانی و
تغییر بازیگران
منطقه مانند
بریتانیا و
فرانسه و
روسیه و آلمان
سرزمین های
منطقه در اثر
کشمکشهای
قدرتهای
امپریالیستی
پاره پاره شده
و هر تکه به قلدری
و مستبدی در
زیربیرق قدرتهای
خارجی واگذار
شد و به این
وسیله تخم
اختلاف و کینههای
قومی و ملی و
مذهبی در این
سرزمینهای
بلا کشیده
پراکنده شد تا
هر از گاهی که
نیاز باشد از
زیر خاک
سربرآرد و با
خون این کشت نحس
را آبیاری
کند. برخی
اقلیت های
قومی و مذهبی
که بنا به
مسایل فرهنگی
و تاریخی تحت
ستم قرار
داشتند برای
به دست آوردن
حقوق ملی و
قومی خود دست
به مبارزه
زدند.کردها که
از دیرباز در
سرزمین کنونی
ایران و عراق
و ترکیه ساکن
بودهاند چه
در پی در هم
آمیزیها و
کوچهای پی در
پی و بازیهای
استعماری و
سیاسی پس از
جنگ اول و دوم
جهانی و کشمکشهای
سیاسی و
فرهنگی در
کشورهای
ترکیه، ایران،
سوریه و عراق
با حکومت های
گوناگون و
ملیت های حاکم
عرب، ترک و
فارس تقسیم
شدند. زورگوییهای
طبقههای
حاکم
کشورهایی که
کردها در آن
ها ساکن بوده
اند سبب ستم
مضاعف به
کردها گردیده
و گرایش طبیعی
اقوام و ملیتها
برای اعمال
حاکمیت بر
سرزمین مادری
مناطق محل
سکونت کردها
را همواره
دستخوش ناآرامی
و کشمکش کرده
است. در بازههایی
که حکومتهای
مرکزی دچار
ضعف شدند یا
در اثر حاکمیت
برخی عناصر
دمکرات و
مردمی در
حکومتهای
مرکزی این
کشورها،
کردها
توانستهاند
به طور نسبی
حاکمیت خود را
بر سرزمینهای
مادری اعمال
کنند ولی دیری
نپاییده و دوباره
توسط حکومتهای
مرکزی سرکوب
شدند.
مبارزه
ملت کرد تا
پیش از این
همواره در
چارچوب
مبارزه خلقها
برای رهایی از
ستمهای
استعماری و
دیکتاتوری
سرمایه قرار
داشت از این
رو قدرتهای
امپریالیستی
و استعماری آن
را نمیپذیرفتند.
لنین به عنوان
یکی از تاثیر
گذارترین
رهبران
مبارزان ضد
امپریالیستی
و آزادی
خواهانه
همواره بر حق
ملل برای
تعیین سرنوشت
و رهایی از
سلطه استعمار
تاکید داشت.
اما به تدریج
و پس از
فروپاشی شوروی
سرمایه برای
تقویت و گسترش
سلطه خود بر کشورهای
منطقه و جامعههایی
که در بیرون
از مناسبات رو
به گسترش نولیبرالی
قرار داشتند
به قاعده
دومینو دست به
تحریک قومها
و ملتهای
منطقه برای
استقلال زدند
تا بورژوازی
ضعیف و عقب
مانده این قومهای
تحت ستم را
برای رخنه
نولیبرالیسم
و جهانی سازی
در این سرزمینهای
بکر و وحشی از
دیدگاه
سرمایهداری
شریک خود
سازند. نتیجه
آن جنگهای
خونین در منطقه
بالکان و
استقلال
جمهوریهای
شوروی سابق و
کشورهای
یوگسلاوی بود.
اینک در میان
مردمی که سالها
در کنار هم و
بدون هیچ کینه
و کشمکشی
زندگی و کار
کرده بودند
دشمنی، جنگ و
نفاق لانه
کرده است و
پول و ثروتهای
مادی و سرمایههای
انسانی این
قومها و ملتها
صرف جنگ و
خرید اسلحه و
تجهیز ارتش
برای جنگ با
یکدیگر میشود.
آمریکا
که با سوار
شدن بر موج
بهار عربی سعی
در منحرف کردن
این جنبشها
دارد و تا
حدودی هم در
این زمینه
موفق شده است
به نظر میرسد
همراه ترکیه
دست به بازی
خطرناکی زده
است. ترکیه که
در داخل بی
رحمانهترین و
ارتجاعیترین
سیاستها را
در برابر
کردها و سایر
ملتها اعمال
میکند از
درون با خطر
مبارزه کردها
برای خودمختاری
دست و پنجه
نرم میکند،
در مرزهای
سوریه با
تهدید بالقوه
کردهای سوریه
که با ایجاد
نوعی استقلال
و خودمختاری
در برابر دست
اندازیهای
امریکا و
ترکیه به
سوریه
ایستادگی میکنند
رو به رو است و
از جانب
کردهای
خودمختار عراق
احساس خطر میکند
دست به بازی
کشور سازی زده
است. به نظر می
رسد ترکیه قصد
دارد اتحادیهای
در کردهای
شمال عراق،
جنوب ترکیه و
سوریه به
زعامت و تحت
قیمومیت
حکومت ترکیه
ایجاد کند. با
توجه به محاصره
بودن کردهای
عراق و ترکیه
در بین ایران،
ترکیه و عراق
دستگاه
حکومتی اقلیم
کردستان عراق
که هم اینک
جولان گاه
جاسوسهای
اسراییل و
آمریکا است و
رهبری
بورژوازی ارتجاعی
تجاری نوپای
آن با فشارهای
روزافزون جریان
های ارتجاعی
عربی داخل
عراق مواجه
است شاید راهی
جز سازش با
ترکیه نداشته
باشد تا امکان
دستیابی به
دلارهای نفتی
صادراتی از
طریق ترکیه و
دسترسی به
دریای آزاد را
بیابد.
مبارزه
علیه ستم ملی
همزاد است با
ظهور سرمایه
داری. اقلیت
های قومی تحت
ستم نظام
سرمایهداری
اگرچه هم چون
سایرملتهای
ساکن در
واحدهای ملی
با استثمار و
استعمار دست و
پنجه نرم میکنند
اما از حداقلهای
حقوق فرهنگی و
اجتماعی خود
همچون گویش به
زبان مادری و
استفاده از
پوشاک ملی خود
محروم هستند.
این مبارزه تا
زمانی که در
چارچوب یک مبارزه
طبقاتی قرار
نداشته باشد
به آسانی ممکن
است از جاده
اصلی به بیرون
پرت شده و به
مبارزه کور
شوینیستی یا
ناسیونالیستی
تبدیل گردد. و
ای بسا به
آلتی در دست
امپریالیسم
برای مبارزه
علیه سایر ملتهایی
که همگی در
زیر ستم
طبقاتی و ستم
امپریالیستی
هستند قرار
بگیرد. همان
گونه که
مبارزه دراز
مدت مردم
کردستان عراق
و دستیابی آنها
به نوعی
خودمختاری در
کنف حمایت
امپریالیسم
آمریکا، عملا
این منطقه را
به جولان گاه
سرمایه آمریکایی
و جاسوسان
موساد و سیا و
میت بدل کرده
و به تدریج میرود
که به سدی در
برابر مبارزه
حقیقی مردم
کردستان و ملت
عرب عراق
تبدیل گردد.
ازسوی دیگر امپریالیسم
با پوشاندن قبای
رنگ باخته و
نخ نمای
دمکراسی بر تن
ژنرالهای
ترک شوینیست و
تزریق اسلام
ضعیف شده سازگار
با منافع
امپریالیسم
اینک پرچم دار
مبارزه ملتهای
کرد و عرب
علیه
دیکتاتوری
شده و در واقع
نقش جاده صاف
کن را برای
گسترش
نولیبرالیسم
در منطقه
خاورمیانه و
شمال آفریقا
بازی میکند.
شاید سازش پ ک
ک با دولت
ترکیه نیز در
همین راستا
باشد. اعطای
نوعی
خودمختاری
فریبکارانه
برای گسترش
سرمایهداری
نوع ترکی به
منطقههای
کردستان
عراق، ترکیه،
سوریه و ای
بسا ایران تحت
زعامت سرمایه
داری وابسته
پان ترکیستهای
فکل کراواتی
مسلمان!
[۱] این اصطلاح
را از مقاله
خشونت جهانی
شدن ژان
بودریار وام
گرفتهام
برگرفته
از وبسایت
«مهرگان»