نئوکانسرواتیسم
ایرانی و
همگرایی
عبدی
کلانتری
مدتی
است این سوآل
در ذهن من
نشسته که در
چه مرحلهای
دو بخشِ
نئوکانسرواتیسم ایرانی به
سمت همگرایی
حرکت خواهند
کرد. در ظاهر
امر، نئوکان های
داخل و خارج
وجه مشترکی
ندارند به جز
برنامههای
اقتصادی. از
لحاظ سیاسی،
بخش داخل روی
استراتژیِ درازمدتِ
استحالهی
نرم حساب باز
کردهاست. اما
نئوکان های
اپوزیسیون
خواهان «رژیم
چنج» فوریاند
(اعم از نظامی
یا مخملی) که
قرار است زیر
رهبری یک
دولتِ موقتِ
انتقالی به
سمت یک
«انتخابات
آزاد» یا
«رفراندوم»
برای تأسیس
نظامِ آینده
حرکت کند.
پرسش
از همگرایی
بار دیگر پس
از ملاقاتهای
اخیر مسیح
علینژاد و
احمد باطبی به
ترتیب با وزیر
خارجهی
ترامپ و معاون
ترامپ برای من
مطرح شد (هر دو
کمابیش مطالب
مشابهی را
مطرح
کرده بودند)؛
به ویژه وقتی
که خانم علینژاد
در این دیدار
از ضرورت
«رفراندوم»
صحبت کرد که
عمدتاً شعار
رسمی بخشی از
سلطنتطلبان
بوده. شهرت
خانم علینژاد
تاکنون به
خاطر
کارزارهای
رسانهای او
در مبارزه با
حجاب بودهاست.
حضور پرانرژی
او در رسانههای
اجتماعی و
اخیراً چاپ
کتاب
خاطراتش، از او
یک «سلبریتی»ی
رسانهای
ساخته؛ با این
حال من به یاد
نمیآورم که
هرگز به طور
رسمی برای
«اپوزیسیون»
تبلیغ کرده
باشد. مطرح
کردن این شعار
و اهمیت نمادین
ودلالتگرانهی
حضور در کنار
نمایندهی
رژیمچنج
نشان میدهد
که او به
مراتب بهتر از
کسانی چون
احمد باطبی یا
مریم
معمارصادقی قادر
است چهره یا
سخنگوی
نئوکان های
ایرانی در
آمریکا باشد.
با آنکه آقای
باطبی درک
سیاسی عمیقتری
دارد و با طرز
کار محافل
امنیتیِ
فاشیسم اسلامی
از درون بهتر
آشناست و
سابقهی
اصلاحطلبیِ
طیف خاتمی را
هم ندارد، اما
انرژی، تردستیِ
رسانهای، و
کاریزمای
خانم علینژاد
را فاقد است.
در جعبه
ابزارِ
پروپاگاند
رژیم چنج،
همیشه
«فمینیسم» و
«حقوق بشر» هم
جای ویژهای
داشتهاشت.
بخش
داخلیِ
نئوکانسرواتیسمِ
ایرانی رویهم
رفته صدای
خودش را پیدا
کرده و دارای
ارگان های
رسانهای بیشمار
است
(«مهرنامه»،
«سیاستنامه»،
«اندیشه
پویا»، و بیشمار
روزنامههای
اقتصادیِ
نئولیبرال)؛
این بخش،
نظریه پردازان
اقتصادی و
جامعهشناسانِ
خودش را دارد
که اقتصاد
غیردولتی و خصوصیسازیهای
واقعی را
تبلیغ میکنند
و از لحاظ
سیاسی میان
اصلاحطلبان
و بخشی از
اصولگرایانِ
میانهرو در
نوسانند تا
«مرد مقتدر»
خود را برای
حرکتهای
انتخاباتی
بیابند.
استراتژیِ
این راستگرایانِ
داخلی بر محور
انتخابات بنا
شده و حمایت
طبقهی
متوسطِ تازه
به دورانرسیده
را هم پشتوانه
دارد. بخش
خارجی، اهرم
تحریمات
اقتصادی و جلب
حمایتِ
«ترامپ/بنسلمان/نتانیاهو»
برای مقابله
با جمهوری
اسلامی را محور
استراتژی خود
قرار دادهاست.
نئوکان های
داخل برای
تبلیغات در
آمریکا متکی
به لابی
جمهوری
اسلامیاند
(دوستان و
نزدیکان جواد
ظریف در
ایالات متحده)؛
نئوکان های
خارج سال هاست
میخواهند از
شرّ
تریتاپارسی و
همهی
استادانِ
ایرانیِ کرسیهای
مطالعات
خاورمیانه در
دانشگاه ها
خلاص شوند! هر
کدام «صدای
آمریکا» را
آلت دست دیگری
تصور میکند
که باید تصفیه
و «تطهیر» شود.
راستگرایانِ داخل
امید به
کابینههای
حزب دموکرات
در آمریکا و
قراردادهایی
چون توافق
هستهای بستهاند
برای رونق
بازار داخلی و
جلب سرمایهی
خارجی؛
راستگرایان
خارج از اوباما
و دموکراتها
متنفرند و در
حال حاضر همهی
توانشان را
گذاشتهاند
برای جلب
حمایتِ
پوپولیست ها و
نئوفاشیست های
آمریکایی
نظیر ترامپ،
پومپئو،
بولتون، گینگریچ،
جولیانی،
الیوت
ابرامز، ستیو
بنون، سیاست
«تراول بَن»،
«تطهیر رسانهای»،
و «ضبط ثروتِ
آقازادههای
نظام».
نئوکان های
داخل و خارج
هردو گوشهچشمی
به نظامیان
دارند: سرداری
که جاذبهی
اتحاد با غرب،
او را علیه
اسلاموفاشیسمِ
حاکم به حرکت
درآورد.
شاهزاده
همیشه با
عطوفت از
نظامیانی که
پشت به رژیم
کنند یاد
کرده، و راستگرایان
داخلی پس از
مرگ
پدرخواندهشان
(هاشمی) به
سرداران
کنونی یا سابق
مثل قالیباف
گوشهچشمی
داشتهاند.
اقتدار نظامی
شاید پشتوانهی
بهتری برای
انتگراسیون
نئولیبرال با
جهان باشد تا
«لیبرال
دموکراسی»:
این جاذبهی
مُدل آسیایی
است.
لیبرالیسمِ
سیاسی پس از
سقوط ولایت
فقیه، دردسر
ساز و دستوپاگیر
است. به طور
اخص،
روشنفکران
موی دماغاند!
کارزارهای
تبلیغاتیِ
اخیر برای بیاعتبار
کردنِ
روشنفکرانِ
مردمی و حتا
خودِ نهادِ
«روشنفکر حوزهی
عمومی» (آن نوع
از روشنفکر که
با قدرت،
طبقات حاکم، و
امپریالیسم
سر ستیز
دارد)، نمونهای
از همگراییِ
دو جناحِ داخل
و خارجِ
نئوکانسرواتیسم
ایرانی است.
مدل السیسی در
مصر یا حتا بنسلمان
برای تثبیت
نظم
نئولیبرال و
بازگشتناپذیرکردن
خطر
اسلامیسمِ
شیعی و همزمان
خفهکردنِ
«پابلیک
اینتلکچوال»
جاذبهای
انکارناپذیر
برای
نومحافظهکاران
دارد. نئوکان های
داخل تضمین را
در این میبینند
که همین نظام
به شکل آرام و
نرم از درون
تبدیل به
الگویی شود که
نسخهی دوم
رژیم پهلوی
باشد اما با
ظاهر
اسلامیستی و
اوردوغانی:
اقتدارگرا و
همسو با منافع
ایالات
متحده، دوست و
یاور کشورهای
عرَب و اسراییل.
نئوکان های
خارج همان را
میخواهند
بدون آخوند و
اسلام و حجاب
و لشگرِ آقازادههای
رانتی و دزدیهای
میلیارد
دلاری.
برخلاف
جناح داخل،
نئوکان های
«اپوزیسیون»
در آکادمیا و
محافل
دانشگاهیِ
ایالات متحده
نفوذی ندارند
(عمدتاً به
دلیل فقر
تولیدات
فکری). قدرت
آنها بیشتر در
«تینکتانک»ها
یا اندیشکدههای
محافظهکارِ
مرتبط با
محافل امنیتی
است مثل
انستیتوی
واشنگتن،
انستیتوی
هادسن،
رَندکورپوریشن،
و غیره. هدف
یکی است، راه ها
متضاد است:
داخلیها
تضمینِ حکومت
آینده پس از
حذف ولایت را
حفظ ظاهر و
پوستهی همین
نظام میدانند
(فقط آمریکا
کمی «توبه کند»
به قول حسن
روحانی)؛
خارجی ها تضمین
بقای حکومت
آینده را نوعی
حضور مستقیم
نیروهای
آمریکا یا
«ناتو»
تصور میکنند.
به قول مریم
معمارصادقی
(بنیانگذار
«توانا ـ برای
جامعهمدنی»)
در نشست
انستیتوی
هادسن: «درسی
که ما {آمریکا}
از عراق
گرفتیم این است
که پس از
سرنگونی
رژیم، ممکن
است هنوز شبکههایی وجود
داشتهباشند
که بخواهند در
میان مردم و
در منطقه دست
به ترور
بزنند. ما
باید اطلاعات
امنیتی داشتهباشیم،
باید تدارکات
و آمادگی
داشتهباشیم،
باید ارادهی
آن را داشتهباشیم
که آنجا باشیم
و اقدامات
لازم را برای
جلوگیری {از
این مقاومت}
عملی کنیم.»
برآورد
نئوکان های
داخل از توازن
قوا شاید بدینلحاظ
واقعبینانهتر
باشد که میاندیشند
جناح
اسلاموفاشیستِ
ضدآمریکا، حتا
با مرگ خامنهای،
میدان را به
سادگی خالی
نخواهد کرد.
ضعف اسلامیستها
در نداشتن
برنامهی
اقتصادی است،
به همین جهت،
از دید نئوکان های
داخل، بهترین
استراتژی،
ارائهی
راهکارهای
نئولیبرالی و
تسخیرِ
تدریجیِ سنگرهای
اقتصادی است
که اگر جواب
دهد و اقتصاد رونقی
پیدا کند،
مشروعیت
سیاسی را هم
خواهد آورد تا
دست اسلامیستها
از «هستهی
سخت قدرت»
کوتاه شود.
نئوکان های
خارج یا خطر
جنگ داخلی را
نمیبینند یا
اگر میبینند
انتظار دارند
نیروی
حمایتیِ
خارجی با حضور
خود جلو آنرا
بگیرد. اگر
اختلافی در
صفوف نئوکان های
خارج پدید آید
احتمالاً بر
همین اساس خواهد
بود: مخملیها
که بر بسیج
«جامعهی
مدنی» تأکید
میگذارند به
لحاظ تاکتیک
به اصلاحطلبان
داخل نزدیک میشوند؛
برعکس، رژیمچنجیها
خواهان ضربت
فوریاند که
همصدا با جان
بولتون «مادر
همهی بمبها»
را روانهی
تجهیزات
جمهوری
اسلامی کند،
که به لحاظ
تاکتیک آنها
را به مجاهدینخلق
نزدیک میکند.
از حالا تا
پایان ریاست
جمهوری
دانالد ترامپ (دو
یا شش سال)،
این دو گروه
از نئوکان های
خارج برای
تأثیر گذاشتن
بر سیاست
ایالات متحده
در قبال
جمهوری
اسلامی دست به
رقابت خواهند
زد. درین
فاصله،
نئوکانهای
داخل آرام و بیتعجیل
به پیشروی خود
ادامه خواهند
داد تا غروب
دولت ترامپ
فرارسد.
..........................................................
ماریا
بارتیرومو
(فاکس نیوز):
آیا هنوز
اعتقاد دارید
که میتوان یک
اتحاد به سیاق
«ناتو» (پیمان
نظامی آتلانتیک
شمالی) علیه
ایران به وجود
آورد؟
مایک
پومئو (وزیر
امور خارجه
ایالات
متحده): بله
کاملاً. معتقدم
که میتوانیم
این کار را
بکنیم. فکر میکنم
هر کدام از
کشورها {ی
مؤتلف} درک میکند
که چنین چیزی
به نفع
آنهاست. حالا
فقط باید
جزییات کار را
تدارک ببینیم.
سوآل:
متوجه تهدید
از سوی ایران
هستم، به ما بگویید
در این باره
کجا ایستادهایم.
چون میدانم
ایالات متحده
نیازمند یک
بازیگر قوی
است ـ و این
بازیگر
عربستان
سعودی است ـ که
با ما علیه
ایران متحد
شود. موقعیت
به نظر شما
امروز چگونه
است؟
پومپئو: آره.
رئیسجمهور
شب گذشته
(پنجم فوریه
۲۰۱۹) در این
مورد صحبت
کرد. پیش از
این ما با
ایران وارد
معاملهای
شدیم که دست
این کشور را
باز میگذاشت
برنامهی
هستهایاش
را جلو ببرد.
ما از آن
توافق خود را
بیرون کشیدیم
و حالا یک
کارزار جدی به
راه انداختهایم
که اطمینان
حاصل کنیم
مردم ایران
فرصت سخنگفتن
پیدا کنند. ما
میدانیم اگر
آنها بتوانند
حرف بزنند
خواهند گفت
قصد نبرد در
سوریه و یمن و
عراق و لبنان
را ندارند.
فهرست
مداخلات
منفیِ ایران
طولانی است.
این هفته
چهلمین
سالگرد
جمهوری
اسلامی است.
برای مردم
ایران یک قصور
تراژیک محسوب
میشود و
حکومت ایران
هنوز بزرگترین
حامی دولتیِ
تروریسم در
جهان است، و
ما خیال داریم
همهی این
چیزها را
اصلاح کنیم.
پرسش:
خوب، این خیلی
اهمیت دارد، و
میدانم که
عربستان شریک
ما در این
عملیات است ـ آیا
شما هنوز
عربستان
سعودی را
پارتنر خود در
جدال با ایران
و تروریستها
به حساب میآورید؟
پومپئو:
اوه، البته.
Secretary Pompeo's
interview with Maria Bartiromo
of Fox Business
https://www.state.gov/secretary/remarks/2019/02/288805.htm
.....................................
برگرفته
از:
http://abdee-kalantari.blogspot.com/
چهارشنبه۱۷
بهمن۱۳۹۷