فرصتِ
دیگر انتصاب یا
دامگه پایانی مرگ؟
بهنام
چنگائی
" کشور
در تملک چند
اقلیت
مافیائی "
چه دلایلی
از اینها محکم
تر، برای رأی ندادن
و ندادن حق بتحقیر
آینده، ویرانی
کشور و سرنوشت
خویش! آیا 34 سالِ
بردباری در
مقابل چند
مافیای صاحب
کشور با
اینهمه تجربه
های جنایت و
چپاول هنوز کافی
نیست؟ تا کی
هربار پای
صندوق امید
رفتن و با
پشیمانی و
خودملامتگری های
مکرر و تلخ به
اول خط بازگشتن؟
بازگشتن به
اول پله ی خمینی
که می گفت: اگر
سی میلیون
بگویند آری من
میگویم نه!
باز گشت
بتکراری که هر
بار و هر چه بیشتر
به مسدودتر
شدن تاثیر
اراده مردمی و
تشدید
خودکامگی
رژیم ولایت انجامیده
است. نه دیگر
کافی ست؛ باید
از این برزخ
عبور کرد. آیا
گذشته های
برباد رفته،
هنوز دلیل
کافی و موجهی جهت
عدم مشارکت در
این قمار باخت
باخت را ایجاب
نمی کند؟ آخر
ما، کجایِ کارِ
وامانده ی
خویشیم؟ با
این همه ویرانگری
های موجود و
همگانی شدن فریاد،
نه در سطح
جامعه که عمر34
ساله خونین و
دردناکی
دارد؛ بلکه در
راس و بدنه ی خود
نظام جنجال، طغیان
و انزجار خودی
ها فوران می
کشد! اینک،
فساد و تباهی زندگی،
تراکم خشمِ بیکاران،
فریاد بی نانان،
سرخوردگی
جوانان، بی
حقوقی زنان،
تراکم خشم تبعیض
دیدگان، گسترش
تضاد عمیق و رو
به تصاعد طبقاتی
و ماجراجوئی
های اتمی زمینه
ی انفجار سرتاسری،
کشور را فرا
گرفته است. آیا
این همه، برای
دست بردن بتغییر
هنوز کافی نیست؟
مردم، کار و
نان و آرامش و
آزادی می
خواهند، که نیست
و ندارند. آخر کی
می خواهیم
باور کنیم که
کشور در تملک و
اراده ی یک
اقلیت جانی ست؟
دیگر بوی خوبی
از آینده نمی
آید. شاید
امروز و تنها
در این مقطع:
(نه ی بزرگ، با
تشویق فشار از
پائین و کار مشترک
و مقاومت منفی
اجتماعی ـ
توده ای ما بر
علیه رژیم) بتواند«ولایت
را خلع سلاح، مستاصل
و مطیع اراده
مردم ما کند.»
در غیر
اینصورت بجای
نسیم بردباری،
طوفان تغییر و
سونامی بنیاد
کن بر می خیزد.
باید با منطق و
الزام
تحولگرائی
پائینی ها،
بالائی ها و کل
رژیم را پات و متقاعد
به کنارگیری
کرد.
"نیرو
و شرایط تغییر
مهیاست"
مگر نمی
بینیم، باور
نداشته و نمی
گوئیم: مخالفان
رژیم اکثریت قریب
به اتفاق شده
اند. که البته چنین
بوده و هست؟! پس
چرا هنوز باید
همچون دوره های
توهمِ مردم به
رژیم، دست به
عصا برد و منتظر
اگاهی
خوشبینان ماند؟
براستی کدام
انتخابات و برای
انتخاب کدام
اصلح؟ که دیگر
اخلاق، آبرو،
شأن خامنه ای،
حکومتِ مذهبی و
همه ی نظام برباد
رفته است!
انتخاب هائی که
هر بار توانسته،
شمشیر کُند
شده از 4 سال
زدن و کشتن ولایت
و رژیم اش را
برای سرکوب و
چپاول دوباره
ی صغیر تا
کبیر صیقل
الهی دهد. و
چرا؟ تائید
انتخابات، یعنی
تحمل 4 سال بی
حقوقی مفرط
دوباره، و تاوانش
برای بسیاری جز
زور، ظلم،
گرسنگی، فقر و
مکافاتِ امر و
نهی اسلامی برای
احاد مردم سودی
نداشته و ندارد
و دوباره چرا؟
مگر نه این
شیوه تاکنونی در
پایان هر دور،
جز به برگزیدن
درنده ای توسط
اراده ی ولایت
نبوده و بجز تحقیر،
تسلیم و تسلیخ
هر چه بیشتر
رای دهندگان نیانجامیده
است؟ مگرنه،
همه وعده های آبکی
دوره های
دهگانه ی
انتخابات،
روز پس از
انتصابات،
همگی بکلی
فراموش می شده
اند؟ نه،
انتخابات
چاره مشکل ما بلازدگان
ولایت و رژیم اسلامی
نیست! باید در
ایده و عمل به
انکار اش رسید
و تحریم اش
کرد تا راه مسیر
رهائی رنجبردگان
و همگان شبیخون
زده را باز یافت.
و
حالا"فرصت
تحریم بزرگ"
رهبر
تا باندهای وحشتزده
همه بجان هم افتاده
اند مگر حفظ کیان
ولایت کنند. در
طرف دیگر همه
برای نجات جان
رژیم که آب
حیات همگی آنهاست
تلاش صد چندان
می کنند! اما
در نزاع شان(هیچ
حیوانی
بحیوانی نمی
دارد روا*)
آنچه اینان با
آبروی نداشته
ی خود و نظام
شان می کنند! شک
ندارد که پشت رژیم
در گود کشتی
با حقِ زندگی مردم،
خاک شده است. اوج
ناسازگاری و تضاد
ذاتی34 ساله(ولایت
با جمهوریت)منطق
این مقابله های
درونی و
بیرونی ست که با
ستیز و خشونت طبقاتی
و فقر مفرط کنونی
توام شده و با ابعداد
بحران منطقه
ای و جهانی این
مجموعه هر چه
بیشتر در هم پیچیده
و آمیخته است. برای
رژیم امکان
هیچ رفرم متناسب
با اوضاع
نمانده و یا باز
یابی قدرت از
دست رفته اش را
برای همیشه
سلب و غیر
ممکن نموده است.
بهمین سبب است
که هر یک،
دیگری را مسئول
بحران و منشأ نابودی
آتی می بیند. میدان
مبارزه خودی ها
با خود و خودی ها
با مردم و
مخالفان بسیار
مخاطره آمیزتر
از 88 شده است و بطبع
آنها هیچکدام
بهمدیگر دیگر اعتماد
ندارند. مهره
های ریز و
درشت از بالا
تا بدنه پوشیده
و آشکار برای
همدیگر دام
مرگ می گذارند.
زیرا همه
عناصر رژیم
بوی نابودی را
کشیده و بهم دندان
نشان می دهند
و برای جان
بدر بردن خویش
بدنبال
دستآویزِ
خارجی و بویژه
امپریالیسم
آمریکا بوده و
نقشه ها مخفی
با آنان می کشند.
آنها میان
خودشان بی
حرمت شده و
برای یکدیگر
هیچ اعتباری نگذاشته
اند؛ چه رسد به
بی ارزشی آنان
از چشم مردم!
موریانه ی فساد
و تمرکز ولایت
پایه و بدنه ی
رژیم را خورده
و دیالکتیک حرکت
کل نظام شیعه را
فرو نهاده،
مضمحل کرده و
متوقف ساخته
است. بی ثباتی اقتصادی
و بحران
مشروعیت
سیاسی مراحل
پایانی سقوط
ذهنی، عینی و
عملی سرمایه
داری اسلامی، را
ناگزیر به
تبعیت از هویت
نو که در راه
است می نماید. «
رد تفکر سیاسی،
فرهنگی،
اخلاقی و تعهد
ناپذیری رژیم اسلامی
هم دیریست که
زیر گام بخش
بزرگی از مردم
آگاه لگد مال
شده است» نفوذ حقانیتی
که اینک به
درون خود سرایِ
عوامل نظام و
بدنه آن نیز تسری
یافته است.» و این
بالاخره یعنی:
پیروزی
جمهوریت بر
حکومتِ ولایت
و دیانت!
"سازش
رژیم با غرب"
خطر
همزمان دیگر و
چه بسا مصیبتبارتر
دخالت و
پشتیبانی غرب
از رژیمِ مسناصا
و نرمش پذیر اسلامی
آتی ست، که
باید هوشیار
بود. به جرأت
می توان گفت
که رژیم ولایت
فقیه یکی از مرموزترین،
مخفی کار ترین
و خصوصی ترین
دیپلماسی و
سیاستگزاری
پوشیده را در
سطح ایران و جهان
داشته و داراست.
این رژیم مافیائی
نه در ضرورت
حفظ (اسرار امنیت
کشور)که
چارچوب خود را
دارد؛ بلکه بدلیل
باند بازی و
تصرف ثروت
کشور با سپاه
پاسداران از
برنامه ها،
تصمیمات ساده
و جاری داخلی
و خارجی نیز نه
بمردم که به
هیچکس
اطلاعات نمی
دهد؛ مگر در
بیت و دوایر
خلافت و یا
اجبارا در
حوزه ائتلاف
ها با باندها! یادم
است که موسوی
اظهار بی
اطلاعی از
قتلعام
تابستان 67 را
می کرد! اگر چه
بگفته ی او در
این مورد باور
ندارم؛ اما
این خود دلیل
بر مدعاست.
اخیرا اوباما
دو نامه به
خامنه ای داده
است و کسی از مضمون
و نتایج آنها
اطلاع ندارد. کشور
ما سرزمین راز
ها و حدس ها و
گمانه زنی ها
شده است و حدیث
وتفسیر الهیون
هم که جای خود
را دارد. آیا
غیر از این
است؟ همه ی پروژه
ها، برنامه ها
و تدابیر اساسی
و حیاتی کشور
و مردمان ما بصورت
محفلی و عموما
در میان باند های
هر دوره ریاست
جمهوری ها و
در یک فرقه ی
کوچک و پنهانی
بپیش برده می
شده است؟ و آیا
این شیوه نمی
تواند در
شرایط حساس امروز
ریسیدهای همه مخالفان
داخل و خارج علیه
رژیم را نخ
کند؟ باید بسیاست
مخفی فشار آورد
و هوشیاری
کافی برای
رسوائی و
روشنگری بموقع
داشت و همزمان
علیه
پنهانکاری
ها، سیاست
علنی و آشکار
را به تم روز
بدل کرد تا
زمینه کنترل
دسیسه ی
امپریالیست
ها و سازشکاری
ها و خیانت های
احتمالی رژیم
خنثی گردند.
"پای
مجامع جهانی پای
صندوق رأی"
چاره
ما: علاوه بر
تحریم کامل، خانه
نشینی در روز
رای گیری نیز می
تواند باشد؛ اگر
گسترده و
متحدانه بعمل
درآید، آنگاه تحریم
و فشار
از پائین به
بالا کاملا آشکار
می شود؛ که
بازتاب آن
قطعا به
انتصاب
نخواهد انجامید.
برای چنین پیش
فرضی، ضرورت پای
مجامع جهانی، در
پای صندوق های
رأی جدی ست.
زیرا که در
صورت تبلیغ
رژیم به استقبال
مردم از
انتخابات و
بتبع آن فرصت انتصاب
دوباره، اینبار
این ناظران بی
طرف جهانی انتخابات
می باشند که
رژیم را رسوا،
افکار مترقی
جهان را آگاه
و مجامع جهانی
را به حمایت
از مردم ما بر می
انگیزانند. همزمان
مخالفان
مترقی دمکرات،
چپ و کمونیست هم
می توانند بر
دامنه ی اعتراض
گسترده مشترک
و سیاست های
ائتلافی در
میان خود بیفزایند،
و با دعوت بزرگ
بهمکاری برای
نه ی کلان، فریاد
خود را رساتر بگوش
سران مفلوک ایران
و جهانیان
نوعدوست برسانند.
جای چنین
اقدام و
ابتکاری کم درد
سر و بی هزینه در
تمام طول
تاریخ ولایت
اسلامی خالی
بوده است. هیچ حمایت
سازنده و توده
ائی، بهتر از این
اصل مسلم،
یعنی «طرد
مردمی انتخابات»
نیست؛ که بدون
مشارکت آنها،
هر انتخاباتی بی
معنی ست. تردید
ندارد که رژیم
با آن 5 تا 10 درصد
وابسته و
متوهم بساط
انتخاباتش را برای
جلب اذهان
جهانی بپیش
خواهد برد،
چراکه ناگزیر
است. اما ما هم
با دعوت از ناظران
این فرصت را
به رژیم نمی
دهیم.
آما،
با این چند
دستگی و
تفاوتِ نگاه
به انتخابات و
امید بستن به
این یا آن
کاندیدا، جز تشدید
تقابل بیهوده
در نحوه ی
برخورد به
معضل خودکامگی
و کل رژیم، تنها
پراکندگی
مخالفان تعمیق
می شود و نیروی
آنان را می
بلعد و ای بسا روند
تبعیت از
جریان خود
بخودی را تقویت،
تشدید و تشویق
کند. امری که
می تواند فردا
را با شتابی
کور، بویرانی قطعی
و یا جدی آینده
برساند. این
رژیم در همین
شرایط
واماندگی و به
کمک سپاه و
سلاح کور، چاه
های نفت،
نفتخواران
گردن کلفت داخلی
و جهانی و در همبستگی
و حمایت آنها،
هنوز مقتدرتر
از آن است که با
ترفندی
غافلگیرانه، انتخابات
را بر سر مردم
نشکند. زیرا این
مردم زمینگیر
شده تاب شان
بریده و بیشتر
و پیشتر از
همه زیر ضرب آینده
ی تاریک قرار
دارند و می خواهند
به هر نحوی
شده از این
عصر و فصل بی
خدائی و بی
فریاد رسی
نجات یابند؛
آیا:(معنی
طغیان، نیاز
نیست؟) و در
مقابل توده
های میلیونی،
این دوباره ولایت
و دولت آتی اوست
که سعی دارد
در برابر آنان
می ایستد و می
خواهد بقایش
را بکمک
انتخابات تجدید
کند و قانونا قدرت
و ثروت آنانرا
همچنان در بین
خود و باند ها
و بتبع آن همبستگان
جهانی شان تقسیم
کنند.
تا
برگزاری روز
تحقیر ملی
فرصت زیاد است
و می شود مشترکا
علیه این
سرزنش غیر
اخلاقی ولایت کار
موفق کرد.
بهنام
چنگائی ـ 26
اردیبهشت 1392
*بخشی
از شعر شاعری
که متاسفانه نام او
را از یاد
برده ام! هیچ
حیوانی
بحیوانی نمی
دارد روا ـ آنچه
این نامردمان
با جان انسان
می کنند.