«خواستههای
مشخصی»
از کثیف
ترین،
نژادپرستترین
و ضد زن ترین
سیاستمدران
دنیا
میناخانی
اول:
گفتمان
«حسادت»
مخصوصن آنجا
که به بحث
زنان میرسد
یک بحث بسیار
ارتجاعیاست.
تمام درگیریهای
سیاسی و نظری
آدمها خصوصن
وقتی پای زنان
به میان میآید
را به بحث
حسادت تقلیل
دادن وجهی زنستیزانه
نیز به خود میگیرد.
از همین رو
اگر خانوم علینژاد
ذرهای به
نوعی از
فمینیسم به هر
حال اعتقاد
دارد باید
جلوی این داغ
ننگی که
مخالفانش با
آن رو به رو میشوند
بایستد. باید
بگوید
گفتمانی که میگوید
زنان به جان
هم افتادهاند
چون به هم
حسادت میورزند
به شدت زنسیتزانهاست
آقایان عزیز.
گفتمانی که میگوید
فرودستان به
فرادستان
حسادت میورزند
هم بسیار
فرودستستیزانهاست
مخالفان عزیز.
این را باید
یک زنی که از
روستا میآید
بداند و اگر
هنوز آرمانی
در او جایی
باقی مانده آن
را اتفاقن در
برخورد با
مخالفانش
نشان بدهد.
دوم:
دیدار مسیح
علینژاد با
پمپئو نه از
اهمیت کمی
برخوردار است
آنطور که عدهای
وانمود میکنند
و نه یک دیدار
و گفتگوی
معمولی است
آنطور که عدهای
دیگر ادعا میکنند.
نه در قالب
اینکه این
خانوم حرفهای
مستقل خودش را
زدهاست قابل
توجیه و توضیح
است. این
دیدار یک
مذاکرهی
سیاسیست و به
گفتهی خود
خانوم
علینژاد در
این دیدار
«خواستههای
مشخصی» از یکی
از کثیف ترین،
نژادپرستترین
و ضد زن ترین
سیاستمدران
دنیا شدهاست.
خانوم
علینژاد در
ماههای
گذشته در یک
مسیر مشخصتری
از قبل گام
برداشته،
خودش هم در
مصاحبههایش
به این تغییر
رویکرد اشاره
کرده است. ایشان
از سردمدار یک
کمپین تبدیل
به کسی شده که
گویا نقشی
دیپلماتیک
برای خودش
قائلاست و از
موقعیتی که به
این طریق کسب
کرده برای
دیدار و
مذاکره با
کسانی
استفاده میکند
که آنها نه
آدمهای دست
پاکی هستند و
نه بی تاثیر.
چنین دیدار ها
و مذاکرههایی
روی موقعیت
همهی
ایرانیان
تاثیر دارد و
آن کسی که از
دموکراسی سخن
میگوید اما
حتی نمیگذارد
که صحبت از
مخالفت با این
دیدارها اوج
بگیرد، در این
مورد بحث جدی
صورت بگیرد،
مخالفان
دلایل
مخالفتشان با
این دیدار را
به بحث روز
تبدیل کنند
مشخصن در جهت
سرکوب قذم
برداشته است.
سرکوب صدایی
که با جریان
اصلی «اپوزیسیون
خارج از کشور»
همراه نیست.
علاقهای به
این دست
مذاکرات
ندارد و در آنها
افق روشنی نمیبیند.
سوم: پر
واضح است که
خانوم
علینژاد به
عنوان فرد با
پمپئو و یا
رضا پهلوی دیدار
نمیکند. بلکه
دیدار او در
این فضا یک
دیداریست که به
گفتهی خود او
«قرار است بخش
زیادی از
مخالفان حکومت
و حبس شدگان
در ایران را»
نمایندگی کند.
باز هم در
اینجا این
سوال به شدت
سوال موجهیست
که چرا به کسی
که به
نمایندگی از
«مردم» در جایی
سخن میگوید
نتوان ایراد
گرفت، نتوان
همین
نمایندگی را
زیر سوال برد.
چهارم:
در فضای فعلی
همه از آزادی
و دموکراسی سخن
میگویند. اما
آزادی و
دموکراسی
برای اقلیتها
یا جریانهایی
که از آنها
اقلیتسازی
شده «به عنوان
مثال چپها و
جریانات
کارگری یا
زنانی که
دسترسی به نهادهای
قدرت و رسانه
ندارند» برای
بسیاری اصلن
مساله نیست.
اینجاست که از
این کلمات
چیزی غیر از
پوستهی آنها
برای پیشبرد
اهداف سیاسی
خاصی باقی نمیماند
و این مسالهی
خطرناکیاست.
به قول روزا
لوگزامبورگ
آزادی همیشه
به معنای
آزادی
دگراندیشان
است. ای
منادیان اکثریت
تا زمانی که
از جریانات
سیاسیای که
به صورت
تاریخی در
تحولات ایران
نقش مهمی
داشتند و در
فضای فعلی هم
به دلیل پیوند
بین بحث هایی
در مورد ضدیت
با خصوصی
سازی، اقتصاد
رانتی، سرمایهدارانه
و سیاست اهمیت
ویژهی
گفتاری و
سیاسی دارند،
یعنی «چپها»
اقلیت میسازید،
در این وجه
فرق زیادی با
حکومت ندارید،
تنها
تفاوتتان در
این است که
شما هنوز قدرت
سیاسی در
ایران ندارید
و به ابزار
سرکوب دسترسی
ندارید و از
این جهت این
مساله به شدت
دموکراتیک
است که
جریانات
کارگری و چپ
به شما مشکوک
باشند و از
شما به شدت
دوری کنند.
اینها را به اسم
«حسادت» تخطئه
کردن فقط
سیاست کثیف
دیگری ستیزانهی
شما را رو میکند.
پنجم: در
ماههای
گذشته با این
مساله رو به
رو بودهایم
که خانوم
علینژاد
«هرکاری» میکند
عدهای او را
تشویق میکنند،
هر حرفی میزند،
برایش کف میزنند،
از هر دری
ورود میکند
از او استقبال
میکنند. این
خود نشاندهندهی
این است که
ایشان هر چه
بیشتر در قالب
بک «سلبریتی»
فرو رفتهاند
تا تحولخواه.
این برخورد
کاملن در فضای
«سلبریتی» محوری
قابل توضیح
است که کسی هر
حرفی میزند
از او طرفداری
بشود، ترولهایش
به جان بقیه
بیفتند و بقیه
را با اتهاماتی
مثل حسادت و
بدخواهی و
نفهمی، غیر
موجه جلوه
بدهند. خود
خانوم مسیح
علینژاد هم از
این مساله
فاصلهگذاری
نمیکند و با
این سکوت در
برابر این
رفتارهای
ترولمابانه
در واقع دست
تاییدی به سمت
طرفدارانش باز
میگذارد.
اینجا جایست
که دیگر ان
«گفتگویی» که
خانوم
علینژاد از آن
حرف میزند و
آن را رمز
گشایش میداند
اصلن رو به
مخالفان صورت
نمیگیرد
بلکه تنها رو
به قدرت و در
جهت منافعی
خاص صورت میگیرد
و از این جهت
نامش نه گفتگو
بلکه «مذاکره» است.
حالا سوال
اصلی اینست
مذاکره بر سر
چه؟ از طرف چه
کسی؟ با چه
کسی؟
به
باور من مسیح
متاسفانه
راهش را
انتخاب کردهاست.
قاعدتن در این
مسیر عدهای
همچنان مشوق
او خواهند
بود، اما کسی
که پای مذاکره
با پمپئو مینشیند
یک انتخاب
سیاسی مشخص
کرده است و از
اینکه شکافی
که خودش بیشتر
نمایانش کرده
عمیق تر بشود
نباید تعجب
کرد. من فکر میکنم
فردمحوری این
کمپین و البته
میزان شدید سرمایهگذاریاش
روی نریشن
دولتها و
سازمانهای غربی
از کمپین در
همان ابتدا
زنگ خطری بود.
منتهی مراتب
عدهای از ما
به صورت
تاکتیکی و عده
ای استاتژیکی مناسب
نمیدیدند که
در آن وضعیت
نقدها خیلی
حالت شکاف به
خود بگیرند.
به هر حال روایت
کردن روایتهای
زیستهی زنان
از کانال
ایشان نقش
ارشیو سازی
این روایت ها و
غیره را با
وجود تمام
اختلاف نظرهای
ایدولوژیکی
که وجود داشت
میدیدیم. من
فکر میکنم
اما همه چیز
این نبود، یک
فضایی هم از
بیرون تحمیل
میشد در واقع
سختی بازی
کردن روی دولبهی
تیغ. یک لبه
لبهی علیز و
درخشان و یک
لبه لبهی این
سیاست. باید
مراقب
میبودیم به سمت
علی سقوط
نکنیم و یا
گفتمان ما بحث
علیز را تداعی
نکند. بعضی از
ما حتی میخواستیم
خوشبین باشیم.
اما دیدار با
پهلوی و در
ادامه این
دیدار آب پاکی
را به نظرم
روی دست همهی
ما ریختهاست
و خب حالا
قاعدتن زمان
انتخاب است.
نمایانتر
شدن شکافهای
سیاسی به هر
حال دیر زدن
این حرفها
ارزشی ندارد
باید در همان
بزنگاه
تاریخی این
مخالفتها با
این دیدارها
صورت بندی
بشوند. من فکر
میکنم این
دیدار نه تنها
از لحاظ
اخلاقی مشکل
دارد بلکه
ادامهی همان
سیاسیت
فرشگرد و
پهلوی و غیرهاست.
توسل به قدرت
اول دنیا برای
«حمایتی» که جز از
مدخل مداخلهی
نظامی و
اقتصادی ممکن
نیست. و خب
جالب است که حتی
نقد دست به
دامن شدن به
یکی از مرتجعترین
دولتهای
آمریکا هم در
این وادی گویا
«ناممکن» است. ممکناش
میکنیم. چارهی
دیگری نیست.
برگرفته
از:«فیسبوک
نویسنده»