بازی
انتخابات و تکرار
انتصاباتِ
ولایت
بهنام
چنگائی
"
ضرورت عبور از
خامنه ای و
کلیت رژیم "
همچنانکه
در مقاله
پیشین(دیالکتیکِ
جمهوریت علیه
ولایت) را توضیح
دادم؛ این روند
طولانی ستیز، تضاد
و تناقض ذاتی جمهوریت
با ولایت(نه،
در مفهوم تنها
رنیس جمهور
بعنوان نماد نمایندگی
مردم، که نیست
و اغلب، فریب
ساختار
انتخابات
بورژوائی ست، بلکه
مستقیما اراده
مستقل توده
ای) بوده و باید
هم باشد،
منظور نظر
است؛ که آن دیریست،
بدلیل ویرانی
اقتصادی،
سقوط و شکست
سیاست داخلی و
جهانی، سوختن
فرصت ها، و سپری
شدن دوره دراز
عوامفریبی و بپایان
کشیدن نابردبارهای
اجتماعی است که
از تجربه های
سخت، خونین و
غیر قابل
جبران، کارگران
و احاد فرودست
انباشته شده
است. بازی
انتخابات قصه
ای ست از فرمانروائی
فقر و فاقه از
یک سو و ثروت
های هنگفت اسلام
آورده برای یک
مشت چپاولگر از
دیگر سوی! رشد
ویروس نابرابری
ها، فساد ها،
تبعیض هاست،
ولایت و
ملاخوری حقوق
مسلم نیمی از
شهروندان مادران،
زن و دختران
ماست. ترویج انفجاری
تضادهای ملی،
مذهبی .
فرهنگی ست. نموداری
عینی ست از قساوت
قضا در عدل
اسلامی، و...اوج
ناسازگارهای
ذاتِ اراده پویای
زندگی (مزدبگیران
و توده های خانه
خراب و تنگدست)است،
که روزبروز
ندارتر شده
اند. توهین انتخابات،
بیانگر بیگانگی
آشکار با منویات
فراایدئولوژیک
فرهیختگان
مترقی و فرهنگ
دوستانِ نوعدوست
را با ولایت خودکام،
مافیا پرداز،
و وامانده را
بیش از هر
زمانی به
نمایش گذاشته
و برجسته کرده
است. « ولایتِ
جباری که
همیشه توام با
روسای جمهوری
وابسته به رژیم
اش» با هم و
بسود هم و در کنار
هم علیه برابری
یافتن و داشتن
نان و
آزادی
ابتدائی برای همگان،
این قوم طماع
از بالا تا
پائین با بی
رحمی تمام
ایستاده و
هیچکدامشان،
هیچگاه و
صادقانه (هرگز
بفکر مردم
نبوده و اصولا
آنها با خواست
واقعی
جمهوریت مردمی
خوانائی
نداشته و نخواهند
هم داشت.) همه
عوامل
برشمرده بالا،
و جنگ سران، امکان
عملی عبور از
این دوران
ناگوار را حکایتِ
روشن می کنند.
دیالکتیک
پیدایش و یا
منطق جبری تغییر
و ضرورتِ تحولِ
پدیده کهنه به
ظهور پدیده نو
در سطح کشور مهیا
و در دید همگان
با همه چندگونگی
ها در نگاه
های رنگین و
برداشت های جوامعِ
متنوع کشور، اینک علائم
تحول کاملا
هویدا شده است
و از سوی دیگر،
شرایط مورد تحمل،
چشم پوشی و یا
سازگاری بیش
از این نیست. پس،
بجای توهم
پراکنی نسبت
به انتخاب کدام
کاندیدا...، باید
باین « نبرد پایانی
و حیات بخش از
پائین فشار و
نیرو وارد
آورد.» و نه به
بحث پیرامون
انتخاب این و
یا آن مهره که
همه از یک(تبار)
و برای یک هدف
متحداند پرداخت
و امید بست! این
خوشخیالی
انتخابات به
تکرار
انتصابات یاری
خواهد رساند
تا در صورت
بروز
نارضایتی
همچون88،
ولایت، کشتار و
سرکوب معترضان
را بسادگی توجیه
و عملی کند. انتخابات
آزاد برای
آغاز فردای
ایران تنها و
تنها در
اعِمال اراده
ی آزاد
کارگرانِ ملت
های تحت ستم
با (جمهوریتِ فدرالِ
متحد، و در
سرکردگی نیروهای
تاریخساز کارگران
و تعدد احزاب دمکرات،
مترقی، چپ و
کمونیست) متصور
است تا علیه هر
خودکامگی، چه
ولایت فقیه
مطلق باشد، یا
هر دعوی برتری
طلبی بایستد، بفساد
و بهره کشی ظالمانه
و سرمایه
دارانه ی
داخلی و جهانی»
پایان دهد. در
چنین ساختاری
تغییر با
انتخابات ممکن
و میسر است. و
نه در
انتخابات
ولائی و آمدن و
نیامدن رفسنجانی،
مشائی و یا هر جور
و کس انتصابی
دیگر!
"راه
انتخاب آینده
برای ولایت مسدود
است"
این
روند واقعی جنگ
و مقاومت بین(ولایت
با جمهوریت)و
نتایج متقابل
بلند مدت 34
ساله ی آن، مسئله
و بحران انتخابات
رژیم کف بدهان
شده ی دیروز و جنگ
سران متخاصم
امروزی آن شده
و هر یک بدنبال
رفرم، اصلاحِ رژیم
اسلامی و تعریف
تازه از ولایتِ
تشریفاتی و یا
در بهترین
حالت فروکشاندن
(آقا) از آن
بالا بپائین اند
و بکلام دیگر: یافتن
راه جان بدر
بردن خویش از
مصیبت
خودگامگی های
نظام ولائی ـ الهی
هستند؛ تا مگر
این غنیمت را
دوباره باز یابند.
در حالیکه راه
انتخاب آینده
برای ولایت و
روسای به اصطلاح
جمهوری و باند
های مافیائی
هر طیف مسدود
و سپری گشته و
دیگر موجود
نیست؛ فرصت ها
سوخته اند. اما
پرسش از
خوشبینان به
انتخابات! آیا
با بقای
ولایت، قانون
اساسی حامی
او، چاه های
بی صاحب پر
نفت، سپاه و
بسیج بهمراه قوای
قضا و مقنن
وابسته و غیر
مستقل نظام می
توان با این
روش انتخابات و
آنهم از بالا
چنین تغییری
اصولا منطقی و
الزاما ریشه
ای را ممکن ساخت؟
بهیچوجه!
همگی
آنان می
دانند، که بحرانِ
مرگِ سرکردگی
ولایت بیش از
حد عیان است و با
رفتن او همه
وابستگان دُم
کلفت و خونین
دست وی هم خواهند
رفت. شیپورهای
تبلیغ
کاندیدا های
اصلح و
انتخابات و همه
دسیسه ها و
تقابلات علنی
امروز بین سران
و همه باندهای
آلوده به
ولایت در همین
نکته اساسی
نهفته است. اینا
و در این مقطع تعارضی
حیاتی برای
صیانت نفس در
بین دزدان و
گرگان درنده
برپاست. قیامتی
که می تواند و
باید بتواند زمینه
اضمحلالِ تدریجی،
درونی و کمّی پدیده
فرسوده ولایت و
دستگاهش را؛
که 34 سال عمر
سیاه دارد و
فرجام کنونی
خود را آرام
آرام با خون و
پوست مردم رنج
خورده پرورش داده
و به اینجای
کار سرنگونی رسانده
است؛ برچیند
و سرآخر بتواند،
به نابودی
رژیم ولایت مهر
پایان رند.
این
تضاد حیاتی را
ولایت در درون
خود نظام تک
قطبی، بشکل
همزادی موازی
در برابر بقای
خود، از یکطرف
بنام خامنه ای
و بیت و باند
اش و از طرف
دیگر آینده ی روسای
جمهوری پیشین
و کنونی اش را دچار
رزمِ مرگ و
زندگی جبری
نموده و همه
را بوحشت
انداخته است و
هر یک فردای
ترسناک خود را
از همینک می
بیند و بر خود
می لرزد.
اینجا: تنازع
بر سر بقا و
حفظ ثروت و
قدرت ست که
ضدیت اوباشان
را تشدید کرده
و تا این
مرحله
نابردبار! و همآهنگ
با آن شرایط
زایش و تولد جمهوریت
واقعی را، که طبیعتا
در این گیر و
دار، نمایان
است برای (اراده
نیروی تاریخی
مزدبگیران و
توده ها) کار
که بشدت
پراکنده و
اسیر فقر و
بیکاری اند
دامن زده و آماده
کرده است. امکان
عبور از
استبداد و خلا
جایگزینی
توامان دیده
می شوند.
مسئول این
استبداد و خلا
نیروی منسجم را
در کجا جستجو
باید کرد؟
استعداد
ناگزیرِ تحول
ساختاری،
آگاهی همه
جانبه ی
اجتماعی و لزومِ
حیاتِی دگرگونی
در بهترین
حالت و
بالاترین سطح مهیاست
و ضرورت تغییر
پایه ای فرا
زمینی و
انسانی و
امکان عملی
عبور از مناسبات
سیاسی،
اقتصادی و
فرهنگی ولایتی
را، بنام پتانسیلِ
حرکتِ تاریخی
و تناسلِ
نیرویِ برتر،
در منشأ نبرد
اضداد برای ایجاد
حیات نو این
انتخابات
مضحک دوباره فراهم
نموده است. و بتبع
آن شرایط
عمومی برای
گذشتن مبرم از
کلیت ولایت،
نه تنها از
خامنه ای و
ولایت اش،
بلکه سرنگونی
کل آنرا برای
نجات زندگان
زنجیریانش ایجاب
کرده است.
انتخابات
بهانه
انتصابات"
نیروهای
مزدبگیر، مردم
زحمتکش و ما
نیروهای
آزادیخواه،
نوعدوست،
مترقی، دمکرات
و برابری طلب در
پایانه ی
رهائی و جهش
تاریخی خود
بسوی آینده ای
انسانی قرار
داریم و جدل
بی حاصل انتخابات
و تکرار
انتصابات سران
قدرت را برای
نجات ولایت و
نظام جنایت
محکوم می کنیم.
این انتخابات
همچون همه ی
انتصابات
گذشته سودی برای
حال کارگران،
مزدبگیران و
لهیده شدگان و
آزادیخواهان لت
و پاره شده و
متواری نداشته
و ندارد. انتخابات
این رژیم تنها
وسیله ی برجا
مانده و ناگزیری
ست بمقاومت
برای تناسل
بقای ولایت و
رژیم خویش
علیه اکثریت
قریب به اتفاق.
این ولایت
قادر به تعدیل
خودکامگی بدون
هیچ اما و
اگری نیست. هر
گامی بعقب
بردارد و هر یا
وادادی برای
او بمنزله
فروریزی عملی
بخشی از ستون های
ولایت و یا
بهتر است
بگوئیم حکومت
ولایت می
باشد. پس او و
همه مهره های
این تسبیح تا
آخرین دم و
فرصت ترفند
خواهد کرد و
اگر نشد همچون
همیشه و بویژه
25مانند
خرداد 88 را بی
رحمانه تر رقم
خواهند زد.
تقیه، تناقض
و تحقیر دیرین
انتخاباتِ نظام
ولایت در این
است که خودِ
روسای جمهوری ها
هم بدون
استثناء از
ابتداء
تاکنون نیروی برپاکننده،
متشکل و وابسته
به نظام ایدئولوژیک
شیعه بوده اند
و نه، نماد
اراده طبقاتی و
یا مظهر انتخاب
مردمِ رنگین
نظر! بنابرین: هر
دو کانون قدرت
بشکل موازی تاکنون
مکمل هم و همزمان
یاور رژیم ولائی
ـ اسلامی بوده
و بساط خودکامگی
نظام شیعه را
تا بدینجا هدایت
کرده و به
فرجام ویرانی
و ویرانگری
کامل امروزین کشانده
اند. منطق
دیالکتیک تضاد
و وحدت، دشمن
خود را در
درون خویش
پرورش می دهد؛
که داده است. چالش
مذبوحانه دوباره
انتخابات، این
بار امکان
تداوم آنچنانی
گذشته را برای
ولایت، بصورت سختی
غیر قابل کنترل،
و بشکل سازش ناپذیری
عملا ناممکن
کرده است. در
اینجا و در
این برهه حساس
و سرنوشت ساز،
جایگزینی
اراده سازمان
داده شده نیروهای
جایگزینی مفقود
است. تا دیر
نشده و گرگانی
دیگر نیامده
اند و بر
آینده بی
صدایان شبیخون
شورای ملی ها،
شورای
مقاومتی ها و
تنگ چشمی ها
شونیست ها و
ناسیونالیست
ها وابسته
بغرب را حاکم
نکرده اند،
باید بیدار
شد.
بهنام
چنگائی ـ 21
اردیبهشت 1392