هشت
مارس
و مارش
انقلابی «زن،
زندگی، آزادی»
کانی
کرمپور
در
خاورمیانهای
که سالهاست
منشا ظهور
ادیانی است که
زنان را به
مثابهی
بردگانی برای
پرورش و
ازدیاد نسل و
ابزار لذت
برای مردان و
حتی بخشی از
لذایذ موعود
بهشت خیالی
الله و دیگر
خدا و خدایان
ادیان مختلف
قلمداد کرده و
از سوی دیگر، تقویت
دیدگاه
مردسالاری
توسط سیستم
ارباب رعیتی و
بعد از آن
سرمایهداری،
آنان را جنس
دوم دانسته
است، شروع یک
انقلاب زن
محور برای
آزادی زنان و
همه انسانها
با شعار «زن،
زندگی،
آزادی»،
آن هم
در قلب
خاورمیانه،
بی تردید فروپاشی
درونی دیدگاهی
تاریخی است که
در مقیاسی
کلان سالهای
متوالی از
طریق دین،
آموزش و پرورش
و فرهنگ نشات
گرفته از این
مناسبات
تاریخی، به
هنجاری سرطان
آسا مبدل گشته
و اکنون در
یکی از زادگاههای
خود، در
آستانهی به
گور سپرده شدن
است.
در
ایران عصر
معاصر، بحث بر
سر مسائل مربوط
به زنان یک
موضوع متداول
و مداوم بوده
و وجود اندیشه
و باورهای
مارکسیستی در
ایران و جدل
پیوسته زنان
با سیستم،
فرهنگ و سنت
ارتجاعی و
حاکمان، آنان
را مبارز،
پیشرو و آگاه
پرورده نموده
است.
در
ایران
قاجاریه زنان
را به سختی در
جامعه و خارج
از خانه میتوانستید
ببینید،
هرچند نقش
آنان در تولید
مانند فرآوردههای
دامی و
کشاورزی
پررنگ بود،
اما در باور
عموم زنان، همان
جنس دومهایی
بودند
که کار اصلی
آنها، بچهآوری
و پرورش آنان،
شوهرداری و
امور مربوط به
خانه بود.
زنان
صاحب قدرت آن
عصر نیز بیشتر،
اعضای
حرمسرای
دربار شاهان
بودند، که نه
در مقابل
مردان قدرتی
داشتند و نه
عزمی برای
تغییر و
مبارزه با این
فرهنگ
ارتجاعی و اتفاقا
خود نیز بخشی
از آن بوده و
قدرت خود را بر
انجام
دستورات
ملوکانه بر
کنیزان و
ندیمان خود بکار
میبردند.
در
سال ١٣٠٤ با
به قدرت رسیدن
رضا پهلوی، تا حدودی
اوضاع تفاوت
پیدا کرد،
هرچند این
تفاوت تنها
دگرگونی در
شیوهی
استثمار و
بردگی زنان
بود.
سال
١٣١٤ حجاب برای
زنان به دستور
پهلوی اول
ممنوع و در
ادامه شرایط
تحصیل و حضور
آنان تا حدی
تسهیل یافت، اما
این تغییرات
تنها ظواهری
بود نه صرفا
برای رهایی
زنان، بلکه دنبال
کردن سیاست
تجددخواهی
غربگرایانه
و استثمار
نوین زنان
بود، که بعدتر
در زمان پهلوی
دوم و پس از
انقلاب سفید و
خیز ایران به
سمت سرمایهداری
تکمیل گشت.
حجاب
تا حدودی
اختیاری و
حضور نسبی
زنان در
دانشگاهها و
جامعه در این
دوره را شاید
بتوان همچون
نقطهی مثبتی
در نظر گرفت،
اما این
تغییرات
همانطور که
اشاره شد،
بخشی از پوستاندازی
ظاهری جامعه و
به خدمت گرفتن
نیروی کار
ارزان زنان در
چهارچوب
تجددخواهی
دودمان پهلوی
بود. دودمانی
که با خود
نشانی از
ارتجاع و
مردسالاری
داشت.
در
این میان اما
گرایشات به
مارکسیسم و آشنا
شدن جامعه عللالخصوص
زنان به نگرشهای
رهایی زن و
جامعه، این بار
نه فقط جامعه
را به سمت
پوستاندازی
بیرونی سوق میداد،
بلکه دگرگونی
درونی که در
آن رهایی زن و جامعه
محقق میشد را
خواستار بود.
به
یغما بردن
انقلاب ١٣٥٧
توده ای
ملتهای
ایران، پایان
عمر جنبش
آزادیخواهانه زنان
نبود، بلکه
شروعی نو برای
ساقط کردن دیوی
بس سیاهتر و
جنایتکارتر
بود.
حجاب
اجباری در
ایران تا سال
١٣٦٢ مشروعیت
قانونی را از
مجلس
تشریفاتی
جمهوری
اسلامی نگرفت،
اما ماهیت ضد
زن و ضد انسان
بودن این رژیم
نوپا از همان
روزهای
حاکمیتش برای
مردم رو شده
بود.
دو
هفته پس از
پیروزی
انقلاب ۱۳۵۷
دفتر روحالله
خمینی، دیکتاتور
تازه آن زمان
ایران، تصمیم
به لغو قانون
حمایت
خانواده و
اجباری شدن
حجاب اسلامی
گرفت. همچنین یک
روز پیش از
برگزاری
مراسم
بزرگداشت روز
جهانی زنان،
خمینی در
سخنرانی
مدرسهٔ رفاه
اعلام کرد
زنان کارمند
ادارههای
دولتی باید
حجاب اسلامی
را برای حفظ
آبرویشان
رعایت کنند.
روز بعد زنان
کارمند بدون
حجاب اجازهٔ
ورود به محل
کارشان را
نیافتند. تعداد
زیادی از زنان
کارمند از
رفتن به سر
کار سر باز
زدند و زنانی
که کارمند
وزارت امور
خارجه بودند،
بیرون وزارتخانه
دست به
تظاهرات زدند.
حدود۵۰۰۰
تا ۸۰۰۰
زن در دانشگاه
تهران تجمع
کرده و شعار
دادند. همچنین
تعداد زیادی
از دانش
آموزان مدرسههای
دخترانه به
تظاهرات زنان
در تهران پیوستند.
شکوه
این تجمعات را
میتوان در
روز ١٧ اسفند ۱۳۵۷
مصادف با ٨
مارس دید.
در
روز جهانی زن
در ۸
مارس ۱۹۷۹،
راهپیمایی
زنان در تهران
در ابتدا برای
بزرگداشت روز
جهانی زن
برگزار شد،
اما به تظاهرات
گسترده علیه
تغییرات حقوق
زنان در جریان
انقلاب
ایران، به
ویژه معرفی
حجاب اجباری
که از روز قبل
اعلام شده بود،
تبدیل گشت.
اعتراضات
بزرگی که تا
١٤ مارس، یعنی
به مدت ٦ روز
ادامه داشت.
بعدتر
تحمیل حجاب
اجباری بر
زنان، به
ستیزی انجامید
که بیش از ٤
دهه است که
ادامه دارد و
اکنون وارد
مرحلهای
تازه از
مبارزه خود
شده است.
صدور
قبضهای
جریمه برای
بدحجابان (به
اصطلاح رژیم)،
ایجاد تنش به
وسیلهی آتش
به اختیاران ناهیان
منکر، عدم
مجازات
قاتلان قتلهای
به اصطلاح
ناموسی و در
آخر گشت
ارشادی که مهسا (ژینا)
امینی را به
قتل رساند. این
همان نقطهای
است که باید
برای نقطهی
پایان گذاشتن
بر عمر رژیم و
مردسالاری،
مبارزه نوینی
را آغاز میکردیم.
قبل
از قتل حکومتی
مهسا امینی،
در مریوان زنی
به نام شلیر
رسولی در
هنگام تلاش
برای رهایی از
چنگ یک مزدور
وابسته به
رژیم که قصد
تعرض به وی را
داشت از
ارتفاع پرت شد
و به قتل رسید. واکنشها
به این قتل در
بین زنان و
مردان
آزادیخواه
مریوان و
کردستان بسیار
حائز اهمیت و
ستودنی بود.
تجمعاتی
رخ داد که در
آن شعارهایی
همچون "مردسالاری
و سرمایه،
عامل این
بلاها است" ،
"از کردستان
تا تهران ستم
علیه زنان" و
"زن،
زندگی،
آزادی" سر
داده شد. کمی
بعد از آن نیز
مهسا امینی در
تهران به دست
پلیس گشت
ارشاد به قتل
رسید. کردستان
که هنوز زخم
شلیر را بر
تنش داشت، عزادار
قتل
مردسالارانه
و ارتجاعی مهسا
شد.
اما این بار
عزم برای از
بین بردن
سرمایهداری
و دستهای آن
همچون
مردسالاری و
زن ستیزی، جزم
بود و از همان
ساعات اولیه
جانباختن
مهسا، جمعیت
زیادی مقابل
بیمارستان
کسرای تهران
جمع شدند.
خاکسپاری
مهسا (ژینا)
آغاز خیزشی شد
که اکنون آن
را با نام
انقلاب ژینا و «زن،
زندگی،
آزادی»
می شناسیم.
زنان
در طول این
خیزش انقلابی
فریاد آزادی
را سر دادند و
بارزترین
شناسه این
انقلاب، نقش
رهبری و حضور
پررنگ آنان
بوده و هست. در
نبرد
انقلابیون
آزادیخواه با
شعار «زن،
زندگی،
آزادی»،
و حاکمان
محافظ سیستم
ارتجاع، در
نهایت نظم
نوینی بنا
نهاده خواهد
شد که انسان
آزاد و جامعه
سرشار از
زندگی خواهد
شد. اری در
چنین شرایطی
هشتم مارس
امسال را جشن
خواهیم گرفت.
روزی که مارش
زنان و مردان
آزادیخواه و
برابری طلب
خیابان های نه
تنها ایران
بلکه جهان را
به لرزه در
خواهد آورد و
مُهر
دیگری بر
پیشانی سراسر
ارتجاع سیستم
ضدزن و
نابرابر
خواهد گذاشت.
هشت مارسی به
یادماندنی و
تاریخی که با
انقلاب "ژن، ژیان،
ئازادی" جان
تازه ای گرفت
و می رود تا
تمام قوانین
نابرابر را از
بنیاد تغییر
دهد.
گرامی
باد یاد تمام
جانباختگان
راه آزادی و برابری
و خیزش «زن،
زندگی،
آزادی»
گرامی
باد
هشت مارس
يكشنبه
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
برابر با ۰۵ مارس
۲۰۲۳