توضیح
سایت راه
کارگر
آنچه
در زیر می
آید، روایت
جواد موگویی ،
مستندساز،
نویسنده و
پژوهشگر، نزدیک
به حکومت است. به گفته
خودش پروژه
های کتاب و
فیلم
مستندهایی که
سفارش کار روی
آنها را
پذیرفته، رها
کرده تا در دل
حوادث باشد.
خودش می
نویسند:«امروز
در دل «تاریخ» آینده
ام. اگر بجنبم
شاید رنگ
«حقیقت» تاریخ
را با چشمانم
بنگرم. این
طور در آینده،
حسرت گذشته را
نخواهم خورد
که کاش بودم و
خود می دیدم.
شاید بروم
زاهدان، دو به
شکم.. ذهنم
بدجوری آشفته
است» ، او به
زاهدان می رود
و با کمک
دوستان بسیجی
اش روایت دیده
هایشان را می
نویسد. تصویرش
از فضای
استان، به
واقعیت نزدیک
است. روایتش،
روایت یک
مستندساز
است،
مستندساز نزدیک
به حاکمیت. با
این حال
خواندن این
نگاه، درشرایط
کنونی ضروری
است و می تواند
از دل آن، و
مقایسه آن با
دیگر روایت
ها، به حقیقت
جنایت زاهدان
نزدیک شد.
مشاهدات
عینیام از
اعتراضات
خیابانی ـ ۲۷
این جا گلولهها
جنگی است!
جواد موگویی
جواد
موگویی|حرف بیحساب
مستندساز،
نویسنده و
پژوهشگر
پرواز ۱۰۷۱
تهران-
زاهدان:
۱۴۰۱/۸/۷
تقریبا
هیچکس مشورت
شفافی برای
تردیدم در
رفتن به زاهدان
نداد!
انقلت
همه، دستگیری
در همان چند
ساعته اول و
دیپورت به
تهران بود!
سعید
(پرستار
زاهدانی) گفت
«اینجا اردبیل
نیست که با
چند ساعت
بازداشت
رهایت کنند،
ولو تو رو
مستندساز
حکومتی
بنامند! اینجا
تهران نیست که
بسیجیها با
چکولگد ولت
کنند! سال هاست
همه وجوه این
استان امنیتی
است! اینجا خبری
از گلوله پلاستیکی
نیست! همه
جنگیست!»
دل
زدم به دریا!
به مدد
استخاره اما.
اولینبار
اربعین۹۸
برای نوشتن
سفرنامه
اربعین به زاهدان
آمدم. برای
روایت سفر
۱۱۰هزار شیعه
پاکستانی که
از مرز
میرجاوه وارد
زاهدان شدند.
موکبها بهپا
بود برای
پذیرایی از
زائران شیعهحسینی.
اولین
چیزی که یاد
گرفتم اینکه
«سیستان و
بلوچستان» را
جدا از هم
تلفظ نکنم!
سفر
بعدیام به
دعوت سعید
برای دیدن جشن
هفتهوحدت در
شهرهای
سیستان وبلوچستان
بود.
قصد
سفر سوم، کمک
به سیلزدگان
بود.
و
حال سفر چهارم
برای روایت
جمعه خونین
زاهدان.
چه
سفرهای
متنوعی!
هر
بار غمانگیزتر
و خطرناکتر
از قبلی.
تقریبا یک دور
استان را
چرخیدهام و
شهر به شهر را
ظاهری میشناسم.
با
امروز شد ۴۰
روز که
یادداشتهای
روزانه منتشر
میکنم. به
خانمجان قول
دادم برگردم
دیگر بچسبم به
کار و زندگی!
پرواز
طولانیست و
گران! ۲ساعت و
یکملییون و
۳۰۰هزار!
در
تحقیقات
تلفنی
دریافتم،
ماجرای جمعه
خونین زاهدان
بسیار پیچیدهاست.
نقل یک خودکشی
و چند اعتراض
خیابانی نیست.
همهچیز از
قتل یک زن در
یک خانه شروع
شده و دو سه ماه
بعد کشیده به
جمعهخونین.
ماجرا
مثل سایر
شهرها تک ضلعی
و بر مبنای
حادثه مهسا
امینی نیست!
اینجا چند
ضلعی است؛
قومی، مذهبی و
خارجی. و با
سبقه چند دهه.
اخبار
و روایتها
اصلا قابل
اعتماد نیست.
گزارشات رسمی
از همه
غیرقابل
اعتمادتر!
توقع
اظهارنظر
سریع نداشته
باشید. من نه
خبرگزاری
هستم و نه
۲۰:۳۰! که با یک
گزارش چند
دقیقهای و
پخش یک
اعتراف! جهاد
تبیین کنم! بیبیسی
هم نیستم با
یک فیلم
چندثانیهای
حکم کلی بدهم!
جزییات
بسیار مهم
است. نمیتوان
حکم کلی داد.
کوشیدم به
مثابه
خبرگزاری عمل
نکنم، آهسته و
با سرعت مطمئن
برانم تا کمتر
اشتباه کنم.
گرچه حتما
اشتباهاتی هم
خواهم داشت.
راستی!
دنبالچه
بهبود یافته،
اصلا نگران
نباشید!
مشاهدات
عینیام از
اعتراضات
خیابانی ـ ۲۸
گلنگدنها
را تا ته
کشیدند
زاهدان:
۱۴۰۱/۸/۸
اینجا
همه میتوانند
مسلح باشند،
مگر خلافش
ثابت شود! حرف
امروز و دیروز
هم نیست.
همیشه در
مراسمات
مذهبی و سیاسی
جلوی مساجد
چند مسلح
حاضرند! از
ترس انتحاری!
اولین
ندای
خودمختاری
سیستان و
بلوچستان را
مولوی
عبدالعزیز در
تیر ۱۳۵۸ رسما
سر داد. گرچه
انقلاب نوپا
اجازه نداد
اینجا به
سرنوشت
کردستان
دهه۶۰ ختم شود
و خیلی زود
صدای
خودمختاری را
کدخدامنشانه
خفه کرد.
اما
اشرار مسلح و
قاچاقچیان
موادمخدر در
دهه ۷۰ اینجا حاکمیت
مطلق داشتند.
درست بعد از
جنگ تحمیلی. همین،
جمشید هاشمپور
را ستاره
سینمای بعد از
جنگ کرد! از
«عقرب» و «چشم
عقاب» گرفته
تا «گروگان» و
«نیش»، همه
نشان از اوضاع
اینجا داشت.
سپاه
بلافاصله
قرارگاه قدس
را در جنوب
شرق کشور فعالتر
کرد. فرماندهاش
حاج قاسم
سلیمانی.
به
۱۳۷۵ که رسید،
امنیت نسبی
برقرار شد.
گاه به زور
اسلحه، گاه با
عفو و اماننامه.
سعید میگوید
«خیلی از
افراد شرور و
مسلح در مرز
بین سیستان و
بلوچستان و
کرمان با اماننامه
حاج قاسم
آمدند و سلاح
زمین
گذاشتند.»
اما
کمکم سروکله
پدیده تکفیری
و نزاع مذهبی
پیدا شد. لکن
پدیده
عبدالمالک
ریگی در دهه
هشتاد خونبارترین
بوده.
۴سال اینجا
را به خاک
وخون کشید؛ از
واقعه تاسوکی
و انفجار
اتوبوس سپاه
گرفته تا
انفجار مساجد
شیعیان.
۲۲عملیات
موفق با ۴۷۱
کشته و مجروح!
مردم و بسیجی
و نظامی باهم.
سعید
میگوید «ریگی
خیلی متهور و
شجاع بود. در
آن سال ها، سر
ظهر خیابانهای
زاهدان خلوت
میشد و بازار
غروب نشده از
وحشت ریگی
کرکره پایین
میکشیدند.»
حاکمیت،
زمانی از ریگی
بهستوه آمد
که جانشین
نیروی زمینی
کل سپاه را زد؛
بزرگترین
عملیات کیفی
ریگی.
اینجا
بود که ریگی
را از هوا به
زمین نشاندند!
معادلات
این استان
انتظامی نیست!
امنیتی است. تهران
و شیراز و
اردبیل نیست!
گلولهپلاستیکی
و گاز اشکآور
ندارد! هر دو
طرف گلنگدن
سلاح جنگی را
تا ته کشیدند!
اینجا زاهدان
است!
مشاهدات
عینیام از
اعتراضات
خیابانی ـ ۲۹
وقیحانه
فحش ناموس است
به اهل سنت
زاهدان:
۱۴۰۱/۸/۸
رفتم
پرسهزنی در
اطراف مسجد
مکی (نمازجمعه
اهل سنت).
سعید
مدام غر میزند
که با این تیپ
و موهای بلندت
پرسهزنی
خطرناک است.
اما راهی جز
دیدن با چشم
خود ندارم.
در
مسیر
نمازجمعه روی
دیواری نوشته:
هرکس
به ولایت علی
شک دارد
دامان
عفاف مادرش لک
دارد
عجبا!
رسما و
وقیحانه فحش
ناموس است به
اهل سنت! از آن
سو هم شعارها
بسیاری بر
درودیوار شهر علیه
رهبر هست.
سعید
میگوید «از
اینچیزها در
شهر نداشتیم.
قبل این بحران
دو طرف اهل
مراعات و ادب
بودند.»
گفتم
«تهران را خبر
نداری! فحشها
کمر به پایین
است! هر دو طرف!»
اینجا
منازعات
سیاسی نیست.
مذهبیست و
قومی. هر دو
طرف تکفیری
دارند؛ چه
آنکه در شب
شهادت دختر
پیامبر
انتحاری میرود
در مسجد
شیعیان و چه
آنکه شعار
علیه اهل سنت
بر در ودیوار
شهر مینویسد!
نتیجه
هر دو، بوی
خون میدهد.
لعنش را یکی
میگوید،
خونش را یکی دیگر
میدهد! همین
چندهفته پیش
دعوت بودم به
هییتی در تهران.
جلوی در
فهمیدم مراسم
عمرکشون است!
میزبان
آقازاده یکی
از مسئولان عالیرتبه
بود! اتفاقا
در سیما هم
مدام از وحدت
سخن میراند!
از جلوی در
هییت برگشتم!
لکن شام پیتزا
را گرفتم و
خوردم! با سس
اضافه!
.........
سعید
پدرم را
درآورده!
تا
میخواهم عکس
بندازم،
میگوید نه!
خطرناک است!
رفتیم بازار.
خیابان
امیرالمومنین.
بقای چند بانک
سوخته دیدم.
بازار قبلا
تمام و کمال
دست شیعیان
بوده ولی بعد
ترورهای ریگی
کاری کرد نیمی
از شیعیان
بفروشند و
بروند.
فرار
از شهر، اولین
پیامد
تروریسم در
استان است.
بعد از ریگی،
تازه اینجا
روی آرامش
دیده بود که
دوباره برگشت
به ۱۵سال قبل.
سرمایهگذار،
دیگر دستش به
کارآفرینی و
تجارت نمیرود.
طبیعیست،
امنیت که
نباشد فاتحه
اقتصاد استان
خوانده است.
اینجا
خیلی مرا یاد
محلههای
هرات و کابل
میاندازد! از
فقر و نبودن
امکانات
اولیه،
نداشتن بزرگراه،
جادههای
خراب و حتی
نظافت شهر.
ارتشبد
فردوست رییسدفتر
ویژه اطلاعات
شاه در
خاطراتش مینویسد
رییسMI6 بارها به
شاه پیغام میدهد
که به عمران و
آبادانی
سیستانوبلوچستان
رسیدگی کند،
چراکه سایه
خطر تجزیهطلبی
همیشه بالای
سر این استان
است.
امری
که جمهوریاسلامی
هم آن را جدی
نمیگیرد!
چیزهایی در
اینجا نیست که
جماعت پایتختنشین
و کلانشهرها
درکی از
نبودنش
ندارند!
زاهدان هنوز
گازکشی کامل
ندارد و هنوز
کپسول گاز
بر شانهها
هست. قاچاق
سوخت که
شغلیست دامنگیر.
تفاوت
تحلیل تحولات
سیاسی،
اجتماعی و
امنیتی را از توییتر
با میدان
حقیقت، از
زمین است تا
آسمان. نمیشود
در توییتر
نشست و راهکار
توییت زد!
مشاهدات
عینیام از
اعتراضات
خیابانی ـ ۳۰
همهچیز
از قتل یک زن
شروع میشود...
زاهدان:۱۴۰۱/۸/۱۰
همهچیز
از قتل زنی در
چابهار در
مرداد ۱۴۰۱
شروع میشود؛
زنی
باردار(بلوچ)
با ضربات چاقو
کشته میشود.
بهشهادت
فرزندان
مقتول، او
آخرینبار با
دختر و برادر
همسایه(بلوچ-سنی)
بودهاند.
برادر
بازداشت و
دختر ۱۵ساله
هم چندبار
توسط پلیس
آگاهی
بازجویی میشود.
مقتول از
اقوام سعیدی
نماینده
چابهار در
مجلس است.
فرمانده
انتظامی
چابهار
(ابراهیم
کوچکزایی- شیعه)
خودش اقدام به
بازجویی از
دختر میکند.
درحالی که نه
مسئولیت و نه
حکم بازجویی دارد.(تخلف
اول)
دختر
چندبار با
حضور پدرش
بازجویی میشود.
بار آخر
(۱۰شهریور)
کوچکزایی از
پدر میخواهد
از اتاق بیرون
برود و بدون
حضور پلیس دوم
بازجویی میکند.(تخلف
دوم).
دختر
پس از بازگشت
به خانه به
عمویش میگوید
توسط
کوچکزایی
مورد تجاوز
قرار گرفته.
فردایش پدر
شکایت به
دادسرای
عمومی میبرد.
ارجاع به
دادسرای
نظامی میدهند.
کارمند
دادسرا:
«روز جمعه
(۱۱شهریور) با
حکم شفاهی دادستان،
به خانم دکتر
گفتیم سریع
دختر را معاینه
کند. معاینه
اختصاصی
زنانی(قبلودبر)
را انجام داد.
نتیجه عدم
تجاوز به عنف
بود.
به
پیشنهاد
دکتر، دختر را
نزد دو متخصص
خصوصی زنان هم
بردند. آنها
هم عدم تجاوز
را تایید
کردند. اما
دختر اظهار
داشت فقط
دستمالی شده.
موضوع شد
تعرض.
دکتر
نمونه از پوست
و... برای یافت
بقایای بیلوژیک
فرد مهاجم از
او گرفت و
برای آزمایش
فرستادند
پزشکی قانونی
گیلان.
تجهیزات این
نوع آزمایش در
استان نیست.
قبلش تاکید
کردند که
شستشو و حمام
نکند تا آثار
احتمالی از
بین نرود. ۱۱مهر
پزشکی قانونی
گیلان هم پاسخ
منفی داد. اما
دختر با تشریح
جزییات تاکید
داشت که به او
تعرض شده.
دیگر پزشکی قانونی
بعلت عدم یافت
شواهد پزشکی
از پرونده خارج
شد.»
تا
پیشاز اعلام
گزارش گیلان،
کوچکزایی
بازداشت موقت
میشود. اما
بخاطر
تخلفاتش عزل
نمیشود!
(اشتباه اول)
با
اعلام عدم
تجاوز به
عنف(نه
تعرض)با قرار
وثیقه به علت
فوت پدرش آزاد
میشود.
(اشتباه دوم).
همین،
ظن خانواده
دختر را برای
عدم رسیدگی
جدی برمیانگیزد.
در این بین
خبر به سعیدی
(نماینده
چابهار) میرسد.
او شروع میکند
به باخبر کردن
مسئولان شهر
برای رسیدگی پرونده.
درحالی که پیش
از آن هم در
خفا در حال
پیگیری بوده.
آرام
آرام خبر
تجاوز پلیس
شیعه به دختر
سنی در بین
بزرگان شهر و
مولویهای
اهل سنت پخش
میشود. طاهری
(فرمانده
ناجای استان)
در ۲۶شهریور
اصل هر خبری
درباره
چابهار را بهکل
تکذیب میکند!
(اشتباه سوم)
اما
همزمان با تاخیر
زیاد
کوچکزایی را
انتظار خدمت
میکند اما
اعلان عمومی
نمیکند!
(اشتباه چهام)
حماقت
ناجا تمامی
ندارد! افکار
عمومی برایش پشیزی
اهمیت ندارد!
چوپش را هم میخورد.
ناگهان...
مشاهدات
عینیام از
اعتراضات
خیابانی ـ ۳۱
عبدالغفار
نقشبندی!
انبار
آتش میگیرد...
زاهدان:
۱۴۰۱/۸/۱۰
خبر
تجاوز
پلیس شیعه به
دختر سنی دیگر
در شهر
پیچیده. ۱مهر
مولوی
عبدالحمید
موضوع را در
خطبههای
نمازجمعه
بیان و مردم
را به کنترل
احساسات تا
اعلام نتیجه
از سوی دستگاه
قضا توصیه میکند.
ناگهان
۳مهر
عبدالغفار
نقشبندی
امامجمعه
موقت راسک در
بیانیهای
اعلام میکند
که تجاوز قطعی
است:
«دستدرازی
به حیا و عفت
خواهر مسلمان
بلوچم قابل اغماض
و بخشش نیست...
هرچه سریعتر
این مامور
متجاوز به
سزای اعمال
ننگین خود برسد.»
اما
عبدالغفار
نقشبندی!
وی
فرزند فتحیمحمد
نقشبندی
امامجمعه
دائم راسک
است. شیعیان آنها
را تندور میدانند.
پدر و پسر در
سال۹۱ به
اتهام صدور
فتوای ترور
مولوی مصطفی
جنگیزهی
امامجمعه
راسک دستگیر
میشوند.
جنگیزهی
حامی جمهوریاسلامی،
فرمانده
پایگاه بسیج و
مخالف گروهک جندالله
(ریگی) بود. او
حتی در دادگاه
ریگی مینشیند
و با او
مناظره میکند.
سال۹۲
پدر به ۱۵سال
حبس و پسر به
۱۲سال حبس و
نفی بلد محکوم
میشوند. اما
دو سال بعد با
قرار وثیقه ۵
میلیاردی آزاد
میشوند.
چرا؟
یا حکم در
دیوان عالی
شکسته میشود
یا بنا به
مصلحت آزاد میشوند.
نمیدانم. در
این بحران وقت
تحقیق بیش از
این ندارم.
عبدالغفار
پرسروصداست.
در
موضوعات
مختلف کشوری
از پلاسکو و
متروپل گرفته
تا هواپیمای
اوکراین موضع
گرفته. گاهی اخبار
حیرتآور میدهد.
ازجمله در
۱۳خرداد۱۴۰۱
در نمازجمعه
میگوید:
«امروز
پدران به خاطر
ماندن در
هزینههای
سنگین زندگی
خود، برای
اینکه شرمنده
چشمان اشکبار
کودکان معصوم
خود نباشند،
پدر میآید سه
فرزند خودش را
با دستان خودش
حلقآویز میکند!»
این
اخبار او
معمولا تیتر
خبرگزاریهای
وهابی میشود.
گرچه مدرکی و
هویتی از آن
پدر و
فرزندانش هم
ارائه نمیدهد!
القصه!
احوال
عبدالغفار
اینگونه است.
بیانیه
نقشبندی
مبنی بر تجاوز
قطعی
بلافاصله
تیتر
اینترنشنال
میشود.(عکس۷)
فردایش(۴مهر)
نقشبندیِپدر
در بیانیهای
با دستخط خود
سخنان پسرش را
رد میکند. به
تحلیل من،
تحت فشار
دستگاه
امنیتی بوده.
با
خبر
عبدالغفار،
افکار عمومی
استان میشود
انبار باروت.
اما مولوی
عبدالحمید
نسبت به خبر
عبدالغفار،
هیچ واکنشی
نشان نمیدهد!
۵مهر انبار
باروت منفجر
میشود؛ در
چابهار
معترضین به
تجاوز دختر
بلوچ، چند
بانک و ماشین
را به آتش میکشند.
پینوشت:
فرآیند
انتخاب
امامان جمعه
اهل سنت متفاوت
است:
۱-در
زاهدان
۱۸نمازجمعه
با ۱۸ امامجمعه
دایر است.
۲-انتخاب
امامجمعه
صرفا از سوی
حکومت نیست.
توسط شورایی
از خود اهل
سنت اننخاب میشود.
مشاهدات
عینیام از
اعتراضات
خیابانی-۳۲
شهر
آبستن حوادث
است
زاهدان:
۱۴۰۱/۸/۱۰
۵مهر در
چابهار
معترضین به
تجاوز به دختر
بلوچ، چند
بانک و ماشین
را به آتش میکشند.
با تایید
عبدالغفار
نقشبندی بر
همگان تجاوز
به دختر بلوچ
قطعی شده.
اما
زاهدان هنوز
در آرامش است.
باوجود اینکه
هنوز نظر
نهایی پزشکی
قانونی مبنی
بر تعرض اعلام
نشده،
کمیسیون ناجا
تحت فشار، حکم
به اخراج رسمی
کوچکزایی میدهد.
دلیل
حکم: تبعات
اجتماعی دو
تخلف
کوچکزایی (عدمدستور
قضایی برای
بازجویی+
بازجویی بدون
حضور پلیس
دوم.)
اما
ناجا بازهم
اعلام عمومی
نمیکند!
..........
۶مهر با
تاخیر در
زاهدان شورای
راهبردی تشکیل
میشود؛
محامی
(نمایندهرهبری)،
شفاهی(فرماندهسپاه
استان)، طاهری
(فرماندهناجا)،
مدرس
(استاندار)،
توحیدی (مدیرکل
اطلاعات).
محامی
میگوید در
جلسه آن روز
گفتم:
«خود شما
مدعی قضیه و
پیگیر ماجرا
باشید که اگر
تخلفی صورت
نگرفته،
مستند و شفاف
برای مردم بیان
شود و اگر
جرمی شده خود
شما در پی اشد
مجازات متخلف
باشید. چون
این یک جرم
شخصی نیست و جرم
کارگزار نظام
به حساب نظام
گذاشته میشود
و مجازات
سنگینتری
دارد.
سازمان
قضایی
نیروهای مسلح
گفتند پیگیری
مناسبی
داشتند که
بنده گفتم
اینکه میگویید
اعلام نتیجه
پیگیریها به
خانواده فرد
باعث آرامش و
تقدیر آنها شده،
خوب است. اما
باید اینها را
به دیگران اعم
از علما،
معتمدان
طوائف و
قبایل،
اساتید
دانشگاه و
گروههای
مرجع منتقل
کنید. که
متاسفانه عمل
نکردند.»
نکته
همینجاست!
از
شروع ماجرای
خبر تجاوز به
دختر بلوچ،
هیچ دستگاهی
یک خط بیانیه
نمیدهد!
مولوی
عبدالحمید که
با سکوتش در
مقابل خبر
نقشبندی،
تلویحا خبر
تجاوز را
تایید کرده.
از
حدودا
۲۰شهریور تا
۶مهر خبر
تجاوز خانهبهخانه
در استان
چرخیده، اما
هیچ مسئول
قضایی، امنیتی
و انتظامی با
مردم سخن نمیگوید!
و فقط در
جلسات خصوصی
سخن از آرامش
میرانند که
دشمن
سواستفاده
نکند! بوالله
خود شما عامل
اصلی
سواستفادهها
هستید! نه
مردم حیران،
پرسشگر و
معترض...
مشاهدات
عینیام از
اعتراضات
خیابانی-۳۳
دو
روز قبل از
جمعه مرگبار...
زاهدان:
۱۴۰۱/۸/۱۱
فعلا
قهوهخانهای
به سبک جنوب
تهران پیدا
نکردم! سفرهخانهها
مجلل است! و بس
گران! گرچه
کلا سعید
بانیست. و من
نیز اصرار بیجا
نمیکنم!
جغرافیا و
بازهزمانی
ماجرای
زاهدان انقدر
گسترده است که
وقت نمیکنم
از احوالم
بنویسم. گرچه
خوب نیست! هر
روز خبری از
شهرها میرسد
که جز بغض
کاری نمیشود
کرد.
برگردیم
به زاهدان؛ دو
روز قبل از
جمعه مرگبار.
یک روی سکه:
در
فاصله
نمازجمعه
۱مهر تا
۸مهر(جمعه
خونین)، خبر
تجاوز به دختر
مثل بمب
ترکیده،
مولوی
عبدالحمید
خطبه خوانده،
نقشبندی
بلند بلند خبر
قطعی تجاوز را
داده، همه ایران
این خبر را
شنیده، تمام
خبرگزاریهای
خارجی تیتر
کردهاند،
اما مسئولین
قضایی،
انتظامی
استان که هیچ!
کشوریها هم
سکوت کردهاند!
حتی
یک مصاحبه نمیکنند!
یک کلام با
مردم سخن نمیگویند!
نه رد میکنند
و نه تایید!
روند
پیگیری
پرونده را نمیگویند!
خبر
بازداشت و
اخراج
کوچکزایی را
هم نمیدهند! حتی
گزارشهای
پزشکقانونی
مبنی بر عدم
تجاوز را هم
به مردم نمیگویند!
فقط
سکوت!
یک هفته
سکوت محض!
حماقت
و بلاهت از
این بیشتر؟!
روی
دوم سکه:
مولوی
عبدالحمید دو
روز قبل (۶مهر)
از حادثه نمازجمعه،
در بیانیهای
خواستار
رسیدگی به
«موضوع تجاوز
مامور پلیس»
میشود.
اگرچه
او در بیانیه
تاکید میکند
که باید به
دستگاه قضا
فرصت رسیدگی
داد اما ایشان
با استفاده از
واژه «موضوع
تجاوز» و عدم
بهکارگیری
واژه «شائبه»
یا «اتهام» این
را در ذهن افکار
عمومی تبادر
میکند که
تجاوز قطعی و
مطالبه فعلی
مجازات مجرم است.
سه
روز است که
خبر نقشبندی
مبنی بر تجاوز
قطعی، مثل بمب
در خبرگزاریهای
دنیا پیچیده،
اما مولوی
عبدالحمید
سکوت میکند!
سایت
رسمی مولوی
عبدالحمید
نیز همان روز
(۶مهر) خبر از
قطعی تجاوز میدهد:
«در پی جریان
اخیر چابهار
مبنی بر تجاوز
مأمور پلیس به
دختری در این
شهرستان...»
زبان
دوپهلو و
دوگانه سخن
گفتن!
از
یک طرف اعلام
قطعی تجاوز میکنند!
و از طرف دیگر
مردم را به
آرامش و
انتظار تا
پاسخ دستگاهقضا
توصیه میکنند!
این
دوگانه سخن
گفتن، آوردهای
جز خروش
احساسات و
کشاندن مردم
به جمعه مرگبار
دارد؟!
مشاهدات
عینیام از
اعتراضات
خیابانی-۳۴
«نبودنها»
گواه از اشراف
اطلاعاتی
دارد!
روزجمعه
(۸مهر)
استاندار در
استان نیست!
امامجمعه در
مشهد است!
مسئول عملیات
سپاه هم در
شهر نیست!
«نبودنها»
گواه از اشراف
اطلاعاتی
دارد!
با
یک سرچ ساده
هم میشد
فهمید که این
جمعه
خبرهاییست!
ولی آقایان ترک
پست کردند!
اگر بودند بر
کنترل بحران
موثر نبودند؟!
یحتمل
کارهای مهمتری
جز حفظ جان
ملت داشتند!
عیدگاه(مصلی)
تا مسجد مکی
۱۵۰۰متر است.
یک درب عیدگاه
دقیقا روبروی
کلانتری۱۶
است. با فاصله
کمتر از
۱۵متر. عیدگاه
چند درب دارد. حداقل
نصف
نمازگزاران
از جلوی درب
کلانتری رد
میشوند؛ یعنی
۳هزار نفر.
جمعه
مرگبار دو
سوال اصلی
دارد:
۱- آیا
معترضین قصد
تسخیر
کلانتری
داشتهاند؟
۲- کدام طرف
ابتدا شلیک
کرده؟
برای
پاسخ، هیچ
راهی جز دیدن
دوربینهای
مداربسته
نیست. وگرنه
هر دوطرف یکجانبه
روایت میکنند.
رفتم حوزه
هنری زاهدان.
در حال ساخت
مستند هستند.
ناجا همه فیلمها
را در
اختیارشان
گذاشته. پای
دیدن فیلمها
نشستم:
۱- مولوی
عبدالحمید در
خطبهها بر
حفظ آرامش
تاکید میکند.
نماز تمام میشود.
حدودا ۶هزار
نفر در حال
خروج هستند.
۲- ساعت
۱۳:۷،
۳۰-۴۰نفر به
درب کلانتری
حمله میکنند؛
با لگد و زدن
سنگ.
۳- معترضین
به ۲۰۰نفر میرسد.
عدهای
تماشاگرند
فقط.
۴- یکنفر
با کلت از
داخل پنجره به
اتاقک
نگهبانی شلیک
میکند.
۵- ماموران
تک تیرهوایی
میزنند. ایضا
ساچمهای
مستقیم به
معترضین.
۶- حالا
۵۰۰نفری قصد
ورود دارند.
۷- از ضلعهای
مختلف به داخل
کلانتری سنگ
میاندازند.
جمعیت
۲۰۰۰نفر.
کلانتری
محاصره کامل
است.
۸- ماموران
گازاشکآور
پرتاب میکنند.
یکنفر آن را
دوباره بهداخل
کلانتری
پرتاب میکند.
۹- من در
فیلمها فقط
دو مسلح جلوی
کلانتری دیدم.
جای دیگر را
نمیدانم.
۱۰- چندنفر
از اتاقک
نگهبانی وارد
حیاط میشوند.
درب کلانتری
را کامل از
داخل باز میکنند.
۱۱- ماموران
تیراندازی
مستقیم به سمت
مهاجمان جلوی
درب میکنند.
با گلوله
جنگی.
۱۲- یکنفر
بطری بنزین میریزد
به خودروی
داخل کلانتری.
آتش شعله میگیرد.
کلانتری پر
است از خودرو.
۱۳- یکنفر
درب اتوبوس
شرکتواحد را
میشکند.
وارد میشود.
ناگهان
اتوبوس
کوبیده میشود
به دیوار
کلانتری. بخشی
از دیوار فرو
میریزد. همه
فریاد اللهاکبر
سر میدهند.
۱۴- شدت
تیراندازی
مستقیم
ماموران
بیشتر و بیشتر
میشود؛ فقط
جنگی.
۱۵- ساعت۱۳:۴۲
با شدت
تیراندازی
ماموران و
رسیدن
نیروهای کمکی،
محاصره
کلانتری
شکسته میشود.
فقط یک پلیس
گلوله خورده.
۱۶- درگیری
به خیابانهای
بین کلانتری،
عیدگاه و مسجد
مکی کشیده میشود.
نکته:
پلیس میتوانست
بسیاری از
معترضین و
جمعیت
تماشاگر را با
شلیک متعدد
گاز اشکآور
متفرق کند.
قطعا تلفات
کمتر بود.
مشاهدات
عینیام از
اعتراضات
خیابانی-۳۵
فریاد
میزد برادرم
در آتش است...
زاهدان:
۱۴۰۱/۸/۱۲
پس از
پایان درگیری
در
کلانتری۱۶،
درگیری به کوچههای
اطراف مسجد
مکی کشیده میشود.
بسیج و سپاه
سر میرسند؛
ساعت ۱۴:۳۰. در
بین معترضان
حداقل ۱۰نفر
مسلحند؛
کلاشینکف و
کلت و در
خیابان و پشتبامها.
اما
نیروهای
نظامی همه
سلاح جنگی
دارند. بسیجیها
بیمحابا
شلیک می
کنند.
سپاه و ناجا
منضبطتر.
مولوی
حافظ (داماد
مولوی
عبدالحمید) از
بلندگوی مسجد
از طرفداران
میخواهد از
درگیری دست
بکشند. از
نیروهای
امنیتی هم میخواهد
تا راه را باز
کنند که
معترضین صحنه
را ترک کنند.
همزمان
اعظمی معاون
عملیات
قرارگاه قدس،
تنها و با
لباس شخصی
برای مذاکره
وارد مسجد میشود.
اطلاعی از مشروح
مذاکرات
ندارم.
هلیکوپتر
کبری سپاه
بالای منطقه
میآید. حتما
برای شناسایی.
لکن چرا
کبری؟!
قابلیت
این هلیکوپتر
جنگنده است!
نه شناسایی. همین،
جو را تندتر
میکند.
معترضین ۳۰-۴۰
لاستیک را آتش
میزنند.
رضا(شیعه)شاهد
عینی در
معرکه:
«میخواستند
دید هلیکوپتر
را کور کنند.
اصلا نیازی به
هلیکوپتر
نبود. وقتی
پهبادها بالا
بودند، آمدن
هلیکوپتر فقط
تحریککننده
بود.
من
رفتم سمت
مسجدمکی، میخواستم
دوستان اهل
سنتم را آرام
کنم. وقتی رسیدم
یکپژوه در
آتش بود.
ناگهان منفجر
شد. یکهو درب
درمانگاه
نبوت در چندمتری
مسجد را شکاندند
و با لاستیک
کل ساختمان را
به آتش
کشیدند. یکنفر
التماس میکرد
که
برادرم(محمدامین
آبدرشکر)
داخل است.
زنگ
زدم
یاسر(بسیج).
گفتم ماشین
آتشنشانی
بفرستید. گفت
نمیآیند، میگویند
تامین امنیت
نداریم.
گفتم
من ضمانت میکنم.
به
معترضین
التماس کردم
که یکنفر داخل
است، او که
گناهی ندارد،
بگذارید آتشنشانها
بیایند.
پذیرفتند.
دو ماشین آتشنشانی
آمد. عدهای
از بلوچها
خواستند حمله
کنند که عدهای
دیگر
نگذاشتند و
حتی به آتشنشان ها
کمک هم کردند.
فهمیدیم سه
نفر در
ساختمان هستند.
دو نفر را
بیرون آوردند.
ناگهان نمیدانم
چه شد که
تیراندازیها
شدت گرفت. یکی
از ماشین آتشنشانها
فورا دررفت.
معترضین
ریختند سر آن
یکی. آتشنشانها
را کتک و
ماشین را آتش
زدند.
برادر
مدام داد میزد
برادرم در آتش
است..
ولی
گوش کسی
بدهکار نبود.
ناگهان
یک چیزی خورد
به سینهام.
عینکم افتاد.
درست نمیدیدم.
یک بلوچ چاقو
گذاشت زیر
گلویم! گفت تو
ما را مشغول
کردی! قصد
بریدن سرم
داشت. نفسم
بالا نمیآمد.
یکهو دوستان
بلوچم آمدند و
با وساطتت مرا
آزاد کردند.»
آبدرشکر
در بالای
کابین
آسانسور مخفی
میشود از ترس
حمله مهاجمان.
اما از شدت
آتش و دود،
نیمی از بدنش
سوخته و خفه
میشود.
اما
چرا ناگهان
تیراندازیها
شدت گرفته
بود؟
مشاهدات
عینیام از
اعتراضات
خیابانی-۳۶
مصالحه
شکست خورد!
زاهدان:
۱۴۰۱/۸/۱۲
اما
چرا در حین
خاموشکردن
درمانگاه
نبوت توسط آتشنشانها،
یکهو
تیراندازیها
شدت گرفته
بود؟
علت،
ورود نیروهای
اطلاعات سپاه
به فرماندهی
حمیدرضا
هاشمی (مسئول
سازمان
اطلاعات سپاه
استان) بود. او
شروع میکند
به تیراندازی
بیمحابا و
نزدیک شدن به
خانه مولوی
عبدالحمید در
چندمتری مسجد.
ناگهان تکتیرانداز، نفر
کناریش را از
بالای
ساختمانهای
همسایه میزند.
بلافاصله
هاشمی را هم
میزند. گلوله
درست از بالا
میخورد به
گردنش و از
سینه خارج میشود.
نیروهای سپاه
بعد از
چند دقیقه
ضارب را میزنند.
ضارب
«یاسر شهبخش»
است،
تیراندازی
ماهر. در نت
چند فیلم از مهارتش
در تیراندازی
یافتم.
حدود
۲۰دقیقا بعد
از پایان
درگیری جلوی
کلانتری۱۶،
درگیریها به
مناطق مختلف
شهر میکشد.
از بازار و
ایستگاه آتشنشانی
گرفته تا
کلانتریها،
مقرهای بسیج و
سپاه درگیر میشوند.
رسما جنگ
خیابانی میشود.
نیروهای
نظامی برتری
قاطع سلاح
دارند، نسبت
به معترضین.
برگردیم
به مسجدمکی:
ساعت بین ۱۷
تا ۱۹.
غروب
در حین درگیریها
تماس تلفنی
محامی(نماینده
رهبری) با
مولوی عبدالحمید.
قرار میشود
مولوی در
مصاحبه
تصویری
طرفدارانش را
به آرامش و
پایان درگیری
دعوت کند.
همین کار را میکند؛
صریح و شفاف.
اما
تسنیم،
همشهری، مشرق
و... تیتر میزنند:
«اعلام
برائت مولوی
عبدالحمید از
آشوبگران»
بنزین
روی آتش! به
مدد حماقت این
خبرگزاریها،
مصالحه شکست
میخورد و
درگیریهای
مسلحانه بین
دو طرف تا شب
ادامه دارد.
آمار
کشتهها
چیست؟
آمار
اعلامی مسجد
مکی ۹۰ تن است.
اما
معاون
انتظامی
امنیتی
استاندار میگوید
«تاکنون یک
لیست ۵۲نفره
به ما دادهاند.
ما شرط کردیم،
خانواده و
قبور را باید
ببینیم.»
آمار
پزشکی قانونی
از اولین روز
درگیری(۸مهر) تا
امروز
(۱۲آبان)
۲۲جسد
کالبدشکافی
است. اما ۸تن را
نیز
به بیمارستانها
بردند که چون
همان لحظه
تمام کرده
بودند، خانوادهها
دیگر به پزشکی
قانونی تحویل
ندادند.
از
نیروهای
ناجا، بسیج و
سپاه، هم ۶تن
در درگیریها
جانباختند
که اسامی مشخص
است.
القصه!
فعلا
آمار رسمی و
غیررسمی این
است تا
مسجدمکی مستندات
ارائه بدهد.
...................
جواد موگویی
جواد
موگویی|حرف بیحساب
مستندساز،
نویسنده و
پژوهشگر
..................................
از
کانال
تلگرامی
نویسنده