انتخابات
ولائی، جز
تحقیر
ِاندیشه،
تجربه و تاریخ
نیست!
"برای
بزرگداشتِ کارگران
و روز آنان"
بهنام
چنگائی
بجای
تحریف و
اعتماد بافی،
افشاگری روشن
و اعتراض گسترده
کنیم!
چند
"دوره" بر این
"دور و تسلسلِ
باطل" باید چرخید
و تا کی فریب و
ترفند؟
بیائید انصاف
دهید، و بیش
از این خاک
بچشم مردم
خسته و گرسنه
و دردبار
نریزید. هربار
شماها ضرورت گردن
نهادن به تبر
انتخابات و تنبیه
و تحقیر اندشه
و تجربه را با رأی
دادن بهیچ تشویق
کرده و این
بازی همیشه
برنده ی ولائی
را با رنگ و
لعاب دیگری
فرموله کرده اید
و بخورد ساده
دلان داده و بساط
متعفن خامنه
ای را تقویت نموده
اید. بس است!
این بساط توهین
آمیز
انتخاباتِ فقاهتی
درمان، چاره و
مورد نیاز عصر
پویای ما
نیست؛ خودتان
هم این را
بهتر می
دانید. این
رژیم خود،
بیمار بدخیم
تاریخ است؛
باید با تیم و
تیغ جراحی،
دقیق و درست
از اعماق جان
هستی امروزین بیرونش
درآورد و بدورش
ریخت. آیا این
خواسته
باشکال
گوناگون توسط
نسل جوان ما
با مسالمت تمام
ولی صریح
اعلام نشده
است؟ آیا حمله
به کوی
دانشگاه و
کشتار و سرکوب
بارهای بار
دانشجویان و
فرجام کهریزک با
آن فجایع
شرمناک، قهر
کور و ضد بشری فراموش
تان شده است؟
" بد
نیست صادق
باشیم"
بد
نیست صادق
باشیم. زیرا
می بینیم که
قریب به اتفاقِ
داغدیدگان،
گرسنگان،
بیکار شدگان و
بی آیندگان
ازین رژیم و
اینهمه
اختناق، زور،
ظلم و چپاول
بیزارند. آنها
دیریست به
هویت پلید
الاهیون و
رانتخواران
آنان پی برده
اند. مردم
دیگر بیدارند
و هر یک از
کلاش ها را در
جای خود و در
برابر آن دیگران
فاسدتر بخوبی
می شناسند؛ و
اگر غم نان و
آب، فرصتِ
مناسب و اندکی
تعادل بنفع
کارگران و
توده های خانه
خراب دست دهد،
که قطعا خواهد
داد. اینبار ما
شاهد 25 خرداد 88
تازه و گسترده
ای از نیروهای
کارگری با
عزمی بمراتب
محکم تر و
وسیع تر با
ابرازِ آگاهی،
تعهدِ همگانی
و با همبستگی
طبقاتی قدرتمندی
رژیم روبرو
خواهد شد. آنگاه
ما خواهیم دید
که چه آسان و
بدور از
خشونت،
استعداد
دگرگونی در
توان، همت و
موج قوی نیروی
کارگران و
زحمتکشان مهیا
و میسر است و می
شود. تردیدی
نیست که پیروزی
این مبارزه ی سرنوشت
ساز ضرورتا
باید توام با
همبستگی
اندیشه ورزان
مترقی،
نیروهای
انقلابی و
احاد اجتماعی باشد
و در یک بستر
مشترک و
دمکراتیک با
هم و در کنار
هم آیند تا
بتوانند "رژه
ارتجاع زدائی"
شان را بسوی
دزدان همچون
وزن (غلتک وار میلیونی)
از روی ولایت،
موجودیت و
کلیت نظام دینی
عبور دهند که
خواهند داد؛
شک نکنید.
"داوری
الاهیون
مفتخور و
اقلیت
رانتخواران
حامی آنها"
حیات
رژیم شیعه را
می توان چنین
خلاصه و داوری
کرد! مانور
های موزیانه و
عشیرتی خودِ
ولایت فقیه و
دستگاهش بین
طبقات و لایه
های گوناگون، ایجاد
زمینه چینی
تصادم و دسیسه
های پیگیر سرکوب
بخشی توسط بخش
دیگر، توطئه
کور و شرورانه
و مرگبار علیه
مخالفان،
باند بازی های
مافیائی و
بتبع آن
پیدایش مخفی و
علنی(ده ها
قدرت در دل
قدرت) و در خود
دولتی ها،
ریشه کنی
احزاب و
زندانی و
اعدام بی
محاکمه ی
بسیاری و قتلعام
و نسل کشی
هزاران جوان
مترقی و
انقلابی در دهه
60 و 67،
سازماندهی
سیستماتیک
انواع قاچاق و
تشکیل تیم های
مخوف اطلاعات
و ضد اطلاعاتی
بر علیه مبارزان
و کشف فعالین
کارگری،
دانشجوئی،
زنان و
نیروهای
مخالف در داخل
و خارج و ترور
های زنجیره
ای، تبعیض و ستیز
بی رحمانه بر
علیه اقلیت
های ملی مذهبی
و سیاسی و
اسیر کردن آنها
و در صورت
لزوم پرتاب
آنان در دام و
کام ترور
بیشمار، عدم
تحمل تشکلات
مستقل صنفی و ترویج
نابردباری
صِرف و زور
جاهل منشانه
با هرگونه ادبیات،
فرهنگ، هنر، و
سلیقه های غیر
اسلامی،
سنگساری جنون
آمیز زنان و
مردان، ترویج حیوانی
و تفریحِی اعدام
در ملاء عام و
اعدام گروهی،
صدور احکام
ضدبشری حد با
شلاق، قطع
اعضای بدن
انسان فقیر و
گرسنه و بدار
کشیدن بخاطر
دزدی و زورگیری
با قساوت
بیمارگونه و
هیستریک، عدم
پذیرش حقوق
بشر و پاسخ
جبری بویژگی
های جنسی و
جنسیتی که بشکل
بی رحمانه و
جنون آمیز اغلب
با جزای مرگ
به آنها پاسخ
داده شده است.
نبود اندک
فضای باز
سیاسی و فقدان
نه تعدد احزابِ
آزاد بلکه
اصولا احزاب
مخالف همه و
همه... تنها برای
بقای خلافت و سرکردگی
این کاست
حکومت مطلقا
ضد مردمی ست
که « با نام
غایب و نایب» برای
خودش ولایتمداری
می کند و گوشش هم
بدهکار هیچکس
نیست؛ او با
انتخابات و یا
بی انتخابات
با اهرم و سپر
دفاعی حکومت
خدا، سوار گرده
ی مردم و چاه های
نفت شده و با
پول آن مردم
مسکین و محروم
را بنام بسیجی
و غیر اجیر و
توسط آنها "روح
و روان" جامعه
را به «زنجیر
کشیده تحقیر،
تهدید،
تکفیر، ترور،
منکوب و بخون
و سیخ می کشد.» این
نظام مخوف و
مرموز راه خود
را تاکنون
همواره چنین
بپیش برده
است. اگر کسی،
افرادی و
جریان هائی
وجود دارند که
هنوز مدعی
انتخابات در
این نظام با
همه ی این
مصیبت های
واقعی که با
یاد و داد خدا
به همگان
تحمیل خونین
کرده است می
باشند، من
آنان را ناگزیر
و ضرورتا هم
کاسه نظام،
فریبکار و در احترام
آمیزترین
حالت دشمن
کارگران،
مزدبگیران و
فرودستان زمینگیر
و در یک کلام همگان
می نامم.
"شیعه
و عدم استعداد
قبول تنوع
عقیده"
وگر نه،
آخر مگر می
شود جامعه ی
رنگین کمانی ما
را یکجانبه، با
تحکم و قلدری و
فقط با یک
نگاه زورگو و فرسوده،
و همزمان با این
تاریخ خونبار
و واقعیتِ
هراسناک و
ناگوار تاکنونی
او که در این
رژیم بیدادگر،
بنام اسلام و
بویژه "فقهِ فرقه
شیعه" بر همه ی
ما رفته، و بی
مبالغه توانسته
دمار از
روزگار نه
تنها چپ ها، کمونیست
ها، سنی ها و
دیگر اقلیت ها
دینی ـ مذهبی
بلکه خود
شیعیان ما را
نیز بجان آورده،
همچنان کوتاه شد
و کنار آمد؟
فرقه ای دندان
گرد و مسلح، یک
بعدی و تمامیتگرا
که بهیچوجه اراده،
سلیقه و امیالِ
مستقل نظری و
عاطفی انسان
را بر سرنوشت
اش نه که نپذیرفته
و هرگز نیز برنمی
تابد؛ بلکه او
تا جائی پیش
رفته است که:
تعلیم، تربیت،
تهذیبِ اخلاق
و آمال انسانی
افرادِ رنگین
اجتماعی،
فرهنگی و دینی
را یکسان به
امری دستوری،
اجباری و شیعوی
طبق قوانین خود
ساخته ی حکومت
اسلامی همه را
تدوین داده و
جبرا مرسوم
ساخته است و بتبع
آن، اجرای بی
تنارل این امور«ولائی
و الهی»هستند
و در صدر
وظایف کنترل
دولتی،
پیشبرد و
نظارت آنها را
بشکل قوانین
بسیار دقیق و
برنامه ریزی
شده و سیستماتیک،
زیر کنترل
قوای سه گانه
اش، سپاه،
نیروی لباس
شخصی ها و
بسیج برده و همه
را تخطی
ناپذیر و مقدس
به اصول ازلی
و ابدی خداوندی
خود بر
روی زمین استوار
نموده و بدل
کرده است.
"مدافعان
استحاله،
اصلاحات و
انتخابات"
مدافعان
قدیم و جیدید استحاله،
اصلاحات و
انتخابات
لابد می
گویند: آش کشک
آقاست! میخای
بخا نمیخای
نخا، این سهم شماست.
آیا این درست
است و باید همچنان
با آن ساخت و
سوخت؟ با آشفته
مرام و سامانی
که: انسان را
در برابر نگاه
تنگ خود،
هیچگاه بالغ و
مستقل نمی
داند، و ریشه
ی ولایت نیز
از همین توهم
بیمارگونه، عین
قارچ همه جا و
حتی برای زیر
لحاف هم روئیده
و برای خود دلیل
دخالت خصوصی
دارد و سر زده
و نابجا در هر
کوی و سوی
بسراغ چهار
دیواری آدم ها
می آید. (این
مذهب براستی دکان
پر سود و خوبی برای
اعِمال
سرکردگی و
تعیین اراده
خود دارد) و «برای
سروری، برتری
خود و ایجاب
ولایت» ابتداء
انسان و یا بقول
آنها مرد را در
هیچگاه کامل و
بالغ نمی داند
و از طرف دیگر بر
اساس نص صریح
قرآن در سوره
نسا، زن را هم
بی کم و کاست نیمه
انسان می
شناسد. در نتیجه
این ادله زن جای
بحث ندارد و
مرد هم عقل
کافی نیست و ندارد!
پس همه ما ناقص
هستیم و قیم
می خواهیم! اگر
غیر از این
است یکی بیاید
و معنی ولایت
فقیه مطلق را
مفهوم ما کند. از
دید من ولایت: سرخوردگی،
واماندگی و
بدویتِ قدرت
جوئی ناکامی
ست که کله شقی
عصر صحرا گردی
را هنوز با
خود حمل می
کند. این عدم انطباق
برابری خواهانه،
ریشه در ارتجاع
بیماری خود
بزرگ بینی
دارد که
براستی استعداد
بسیار کوچکی
از انسان می
شناسد و از
همان اندگ نیز
هراسان است. برتری
جوئی ها ئی که دردا
عمری بدرازی
تاریخ جنگ های
سازش نپذیرفته
ی لااقل بین مسلمانان
سنی و شیعه
دارد که 1400 سال را
سپری کرده و
هنوز حق تنوع
عقیده را جدا
درک نکرده است!
آیا غیر از
این است؟
"دوستی
و دشمنی دوره
ای و ناگهانی"
بر اساس
مستندات
تاریخی
موجود، نه در
آن دوران
پیدایش آغازین
و نه اینک،
دین امروزی اسلامِ
سنی و شیعه با
بیش از صدها
فرقه ی مذهبی،
البته منهای
عرفان و بخصوص
همین مذهب
شیعه 12 امامی، هیچکدام
با هم استطاعت
نرمش
پلورالیستی
را در میان
خود نیز
نداشته و نمی
پذیرفته اند و
در بطن و متن
علل تمام جنگ
های خونین این
ایدئولوژی،
فقه و فرقه ها
خلفای آن چنین
ظرفیتی را بر نتابیده
و اصولا
برایشان
وجود خارجی هم
نیافته،
نداشته و همینک
نیز آشکارا در
رژیم اسلامی ندارد.
همان روش ناسازگاری
گذشته شاخه ها،
مشابه است با
همین تخاصم
تاریخ اخیر و
ستیز 34 ساله دولت
با رهبر از
بنی صدر تا احمدی
نژاد که همگی بیانگر
کاملا عینی و
واقعی این
ناتوانائی
های بلند تاریخی
بوده و
همانطوریکه دیده
و می بینیم،
هنوز نیز بر
ارکان این
نظام
تمامیتخواه
بی کم و کاست
مسلط هست.
فقط به
تاریخ و رابطه
«رفسنجانی،
خاتمی، احمدی
نژاد و خامنه
ای» بعنوان
الگو این مثال
توجه کنید! بدوستی
و دشمنی سران
دستگاه توقف
کوتاه کرده و
دقت نمائید که
چگونه بناگهان
و چه جهشی
دوستی دیرینه
ی آنها دشمنانه
شده و به غضبی زهرین
و نفرت آلود تبدیل
شده است، که
براستی اگر
جایگاه
متزلزل کنونی
شان نمی بود
که چنین است و
اگر بهم نیاز نمی
داشاند که دارند،
بی گمان همچون
گرگ درنده قطعا
خرخره های
همدیگر را می
جائیدند.
لاجرم بخاطر
حفظ ظاهر، تنها
داد و فریاد
می زنند و گوئی
بسان چند کودک
اند که بر سر
اسباب بازی
موهای هم را
می کشند و اگر
کافی نشد به
گاز گرفتن هم
متوصل می شوند
و گره کار کور کشور
ما بدست اینان
باید باز شود!
آیا این چندش
آور نیست که
آنها «راهبران
» بلا منازع
کشور ما باشند
و بمانند؟
" زمان
تغییر فرا
رسیده است"
آری، زمانش
فرارسیده است
و ما باید به
اینهمه ضایعات
که ناشی از
تضادِ
تصادمات،
تناقضات و
تقابلات
پیگیر و خصوصی
سران می باشد
پایان دهیم. ناچاریم
این اقلیت
مفتخور و به
نزاع شان با
هم را که فرصت
آرامش و رفاه
را از همگان
سلب کرده است،
کنار نهیم. ما
باید درست فکر
کنیم و چاره ریشه
ای کارِ کارستانمان
را که راه حل
حذف و هزم این
قوم دیوانه
است را با
هوشیاری و
بردباری بیابیم.
ما هیچ باج
بیشتری
نداریم که همه
را داده ایم. آیا
نمی بینیم که
دعوای بخش
اساسی آنها
بخاطر جاهطلبی
و داشتن هرچه
بیشتر قدرت و
ثروت است؟ در
حالیکه
بسیاری دیریست
و همینک نان
خالی هم
ندارند! یا که
یادمان رفته
چطور خمینی و
همین خامنه ای
همه احزاب را
از دم چید و برچید
و اغلب اعضای
آنان را به
جوخه های مرگ سپرد
و باقی را یا
در زندان
پوساند و یا
خیل عظیمی را ناگزیر
به فرار از
کشور کرد؟ و
آیا حالا هم نمی
بینید که خامنه
ای همان کار
را نه تنها با
برپاکنندگان
دیرک خمیه
خلافت خویش نه
علیه کارگران
و تهیدستان،
بلکه با
دوستان جان
جانی دیرین
خویش می کند!
آیا قبول
ندارید که این
رژیم پایبند
به اصول خود نیز
نیست؟ آیا بر
این رژیم
اعتبار و
اعتمادی
متصور هست؟ نه
نیست. زمان
دگرگونی فرا رسیده
است.
"هیولای
هزاران سر
شیعه"
همینک
تمامی رسانه
های دولتی از
عدم توجه به
غیر و دعوت
بجنگ پیاپی و
رد نگرش های
مخالف موجود
با بیشرمی
تمام جار می زنند.
به باور من،
دشمنی نه با
کمونیست ها،
که آنها از
دید اینان حق
حیات ندارند؛
و نه با دیگر ادیان
و جهان بینی
ها بلکه فقط
در همین دایره
مسلمانان شیعه
هم آشکارا
است. آن تعداد
شیعه که توسط
خود رژیم شیعه
کشته شده اند،
بوساطت هیچ جبار
و دشمنی ممکن
نمی بود. بنظر
می آید مخالف
کشی جزو ذات
طبیعی و
لالینفک
عمدتن دولت
های
ایدئولوژیک،
رژیم های ادیانی،
و و یا همین
اسلامی، و از
همه خشن تر
فرقه ی شیعه
است؛ که فقه
امر و نهی را
بطور طبیعی در
اسلام سیاسی و
دولت های
ولایت مطیع
خویش 34 سال
مدام هر چه بیشتر
سیاسی ـ
تئوریک تر
کرده و امروز
در برابر
چشمان ما
هیولائی هزاران
سر را زاده و باقی
نهاده که سیری
ناپذیر است.
بنا به اراده
و محوریت مطلق
ولی فقیه، این
هیولا در
تمامی شئون خصوصی،
سیاسی،
اقتصادی،
اجتماعی،
فرهنگی،
چنبره زده و
در همه عرصه
ها بازتاب
بسیار مخرب و
خطرناک و ای
بسا برای مدتی
های طولانی در
عرصه ایران،
منطقه و جهان
مضار و آسیب
اش باقی بماند
و به باور من در
این تردید
نیست.
خطر برای
نیروهای
مترقی جدیست و
غرب با بنیادگرایان
همداستان است
و آنها تنها
مخاف تندروی
امثال خامنه
ای ها هستند.
اما دولت های
دینی و مطیع زیر
حمایت
امپریالیست
ها و سرمایه داری
انگل و
نولیبرالیست
های جهانخوار
می باشد که
آنها نیز از
این دست پخت
خود آسیمه سر
گشته اند. با
اینوجود دولت
های اسلامی
اخیر طبق
دستور اکید آنها،
با در میان
خود همکاری
متقابل و
همزاد گونه ای
را بین
کشورهای شیعه
و سنی برای
"حفظ
نظام"های سرمایه
بکار برند.
مرتجعان بسود
غرب هستند و
باید در عین
وجود تضادهای
مذهبی، تقابلات
منافع و دشمنی
های آشکار
منطقه ای شان غرب،
گزیر هموندی مصلحتی
را به آنها
تحمیل کرده
است و کشورهای
مذکور نیز پس از
بهار نسبتنا
آرام کنونی از
دامن زدن به
بحران
مقبولیت خود
در دید شهروندان
شان هراسناک
شده اند و کج
دار و نریز،
حتی از همدیگر
در انظار عموم
حمایت هم می
کنند.
"تمرکزگرائی
دشمن
پلورالیزم"
بهرحال
این ما هستیم
که باید بیطرف
افشاگری و روشنگری
کنیم. ما نه
سلاح داریم و
نه باور بسلاح و نه به
اقدام ماجراجویانه
و خشونت انگیز
بها می دهیم و یا
هر اقدام غیر
مردمی که هستی
باقی مانده
همگان را به
آتش بکشد،
موافقیم. ما نیروهای
وفادار به
کارگران و
رنجبران
هستیم و باور
داریم و می
دانیم که دگرگونی
و انقلاب
وظیفه ی نیروی
کار و توده
هاست. نیروهای
دمکرات،
مترقی و چپ و
چپ کمونیست و
کارگری، باید
این
گروگانگیران
مردم کار و
زحمت را آنچنان
که آنها بوده
و هستند،
بشناسند و
بشناسانند؛
آنسان که
شایسته و سزاوار
تعهد اخلاق
انسانی و
انقلابی،
آرمان فرا
مصلحتی و
نوعدوستانه
باشد. ما چاره
ای جز این
نداریم که مشی
و تشت رسوای
انتخابات
آنان را از
بام مکر رفیع
آسمانی شان
بزیر اندازیم
و تا می
توانیم و فرصت
باقی ست،
حقیقت مضمون
مضمحل رآی
گیری را که
تنها برای
چهره بخشیدن
به زور عریان
شیعه و کسب
آبرو برای
رهبر ملوث آن
در عرصه،
منطقه ای و جهانی
ست بشدت رد و
محکوم کنیم. این یک
واقعیت است که
از چشم اکثریت
شهروندان
آگاه ما
پوشیده نبوده
و نیست، این
دکان، با خامنه
ای و یا هر کسی
که در صورت
بقای نظام جای
او و آنها را
بگیرد، بدون کمترین
تفاوت،
همیشه(خر و
خرما )را با هم
خواهند خواست.
ما اگر خواهان
تحول می باشیم
، باید
تمرکزگرائی
را پراکنده، تسطیح
و پلورالیزم
رنگین را بشکل
فدرالیستی
برای زندگی
آتی خویش کشف،
تعریف روشن و آنگاه
مشترکا و
متحدا آنرا بپیش
بریم.
برهمین
اساس همینک
نیز توده های
پا به آشوب بروشنی
می بینند که چگونه
تمرکز قدرت،
ویرانگر است؛
وهمو دارد دوباره
در سطح کشور با
همین (اقلیت
سر بشاخ) فاسد
و جانی و با دو
نام معروف اما
برای یک هدف
مشخص، باندهای
شان را بمیدان
انتخابات کذا
آورده اند و
مشغول فضا
سازی اجتماعی
می باشند، تا
ربودن هرچه
بیشتر ثروت و
قدرت مردم
زحمتکش و
گرسنه آسان تر
باشد، و هر
باند محکم در
مقابل دسته های
دیگر حریف، کف
بدهان گشته اند.
و کاندیدهای
ریاست جمهوری
آتی نیز، رویا
و فانتری هائی
داغ خودشان را
دارند که
برایش چه کیسه
های گشاد را آماده
نکرده و بهمان
خاطر چه
غوغاهای
واحسینا همه
جا راه نیانداخته
و برای گمراه
کردن و گول
زدن مکرر بخش
ساده لوح مردم
و کشاندن آنان
به پای صندوق
رأی چه بلوا و
کربلائی بپا نکرده
اند. در این
میانه رندان
پلید، حرفی از
مصیبت نان شب
نداران نیست.
بیائید
بجای تحریف و
اعتماد بافی،
همگی برای آن
اندک
خوشبینان،
ساده لوحان و
آسیب پذیران،
مسئولانه
افشاگری صادقانه
و روشن کنیم و
هر روز تا
فرارسیدن روز
اول ماه می و
همچنین در پی
آن تا روز رأی
گیری در
همبستگی با
کارگران و
مزدبگیران و
فرودستان علیه
بیداد اسلامی اعتراض شایسه،
بایسته و
گسترده ای را
با زحمتکشان
کشورمان سازمان
داده و مهیا
کنیم! برگ
برنده ی آینده
در دستان این
نیروهای بزرگ
و سرنوشت ساز
است.
بهنام
چنگائی ـ 31
فروردین 1392