هدفمندی
يارانه ها يا ماراتن
وحشت؟
"
خوش
به حال بنزين
که بالاخره
آزاد شد "
ايميل
ارسالی به
روشنگری
" خوش به
حال بنزين که
بالاخره آزاد
شد. " پيامک،
خبر از واقعه
ای هولناک می
دهد. ماراتن " رياضت
اقتصادی " . شهر
در امن و امان
است. نه پمپ
بنزينی در آتش
سوخته و نه
گلوله ای شليک
شده. گرچه
لشکر چماق
بدستان بيکار
سرتاسر مملکت
را قرُق کرده
اند، اما آواز
مخالفی شنيده
نمی شود و
تنها مخالف
عمل بزرگ
جراحی همان شب
با هجوم هشت
قلدر و يکه
بزن بی سيم
بدست روانه
زندان شد تا
ديکتاتور شبش
شب بشود. همسر
فريبرز رئيس
دانا درباره
نحوه دستگيری همسرش
که همان شب
اجرای قانون
هدفمندی با بی
بی سی مصاحبه
و اعتراض خودش
را به اين طرح
اعلام کرده
بود به رسانه
ها می گويد: " هشت
نفر مامور
بدون ارائه
حتی کارت
شناسايی و حکم
دستگيری اين
اقتصاددان
برجسته را
دستگير کرده
اند. " جرم
رئيس دانا
البته معلوم
است. شکستن
سکوت و گفتن
حقيقت. او در
مصاحبه ای با
تلويزيون بی
بی سی به شدت به
اجرای طرح
هدفمندی اعتراض
کرده بود و
گفته بود: " دولت
می خواهد پول
مردم را صرف
سپاه و بسيج
کند! "
ديکتاتور
اما آرام و
قرار ندارد. می
ترسد. حتی از
سکوت. حتی از
يک مصاحبه. هنوز
روز اول اجرای
قانون
هدفمندی به
غروب نرسيده
خبر دستگيری
تعدادی
روزنامه نگار
در شهر پيچيده
است. هادی حيدری
را گرفته اند
تا کسی
کارتونی از
فقر و فلاکت
مردم نکشد! چند
روزنامه نگار
و جوان فعال
ديگر هم
دستگير شده
اند تا مبادا
خواب
ديکتاتور
آشفته شود. فاطمه
عرب سرخي،
محمد شفيعي،
عليرضا طاهری
و مصطفی باطبی.
با اين همه
ديکتاتور
هنوز و همچنان
می ترسد. گرچه
تمام شهر زير
سايه سنگين
باتوم بدستان
روز را به شب می
رساند اما
ديکتاتور باز
هم می ترسد. ديکتاتور
تمام هوش و
حواسش به
خبرهای
خبرچيان
پراکنده در
شهر است. ترس
در تمام کوچه
پس کوچه های
شهر قدم می
زند. پشت سايه
ها، پشت سکوت.
ترافيک
آدم
از
شهرهای کوچک
خبرهای خوبی
به ديکتاتور
نمی رسد. قايقداران
بندرعباسی در
اعتراض به
قيمت بنزين سر
کار نرفته اند.
مردم در
ظهرهای کوچک
در ميوه فروشی
ها و خوار و
بار فروشی ها
تجمع کرده اند.
يکی می گويد
برای خريد
ساده ترين
مايحتاج خانه
اش يک ساعت
تمام در بقالی
محل معطل
مانده است. يکی
در وبلاگش
نوشته است" همه
چيز آرومه. من
چقدر خوشبختم!
ميدان ولی عصر
پر از ماموره!
" شهر زير چماق
نفس می کشد. شمرده
و خاموش. سکوت
ساکت شهر
ديکتاتور را
به وحشت
بيشتری انداخته
است. وحشتی که
او را کلافه
کرده و عصبانی.
چنانکه ظاقت
کوچکترين انتقادها
را حتی از
خودی ترينهايش
هم ندارد. شايد
از سر همين
کلافگی است که
يک روز وزير
امور خارجه اش
را به حقيرانه
ترين شکلی از
کابينه اخراج
می کند و روز
ديگر عزيز
دردانه
کابينه کودتا
و فرزند
خوانده برادر
را! خبر اخراج
مهرداد
بذرپاش از
سازمان ملی
جوانان تمام رسانه
های همسو و
غير همسو را پر
کرده است. متکی
رئيس و معاون
دولتی که تا
ديروز وزير
امورخارجه اش
بوده را به
دروغگويی و
نيرنگ متهم می
کند. معلوم
نيست در پس
پرده چه خبر
است که هر روز
خبر اخراج و
استعفای يکی
بگوش می رسد.
قيمتها
سر به فلک
گذاشته اند و
خيال پائين
آمدن هم
ندارند. قيمت
آرد آزاد در
عرض تنها چند
ساعت 40 برابر
گرانتر شده
است و قيمت
بنزين شش
برابر. هجوم
مردم به
بانکها در
شهرهای بزرگ
روسای بانکها
را وادار کرده
تا در بانکها
را تا ساعت 7
بروی مردم باز
بگذارند. قيمت
گازوئيل يک
شبه 21 برابر
گرانتر شده
است و کرايه
خودروها و
وسائط نقليه
از همان ساعت
اول اجرای طرح
ساعت به ساعت
بالا تر می
رود. يکی در
وبلاگش نوشته
پسرک گل فروشی
که هر روز شاخه
گلهايش را
برای تامين
نان شب
خانواده اش سر
چهارراهها می
فروخت نشسته
است کنار
خيابان و گريه
می کند و می
گويد " امروز
هيچ کسی از من
گل نخريد! " شب
يلدا در راه
است و مردم
سور و سات
نداری را به
خانه می برند. گرچه
سايتهای
هوادار دولت
لحظه به لحظه
خبر از آرامش
شهر می دهند! شيب
ملايم قيمتها
لحظه به لحظه
بر اضطراب و
وحشت خانواده
ها می افزايد. مردم
از خودشان می
پرسند " با اين
وضعيت چطور
زندگی کنيم؟ " و
زندگی راه خودش
را می رود. وضع
آنقدر ترسناک
شده است که
صدای
نمايندگان هوادار
هم درآمده است
و آنها از
فردای نامعلوم
مملکت می
ترسند و
منظورشان از
فردا البته يک
سال و ده سال
ديگر نيست. منظورشان
از فردا همين
فرداست. آنها
می گويند: " موج
ورشکستگی
بنگاهها در
راه است. با اين
همه هنوز
هستند وکيل
الدوله هايی
که از رئيس
دولت کودتا
تشکر کنند. تشکری
که آنقدرها هم
پر و پيمان
نيست و از 290
نماينده مجلس 120
نفر حاضر به
امضای نامه
تشکر نمی شوند.
ترسی
که همه را می
بلعد
استبداديان
بدجوری
ترسيده اند و
سکوت رخوتناک
شهر نه تنها
از ترس آنها
نمی کاهد که
بر وحشتشان
افزوده. با
اين همه اين
ترس فقط آنها
را نمی بلعد. همه
را می بلعد. از
عادی ترين
مردم کوچه و
بازار که برای
خريدن
مايحتاج خويش
صف بسته اند و
اقتصاد دانان
و کارشناسانی
که می دانند
اين عمل جراحی
را کسی رهبری
می کند که هيچ
چيزی از علم اقتصاد
و دو دو تا
چهارتای آن
نمی داند و هر
که را که سرش
به تنش می
ارزيده و چيزی
می دانسته از دور
و برش کنار
زده است. آنها
می ترسند چون
می دانند برای
اجرای چنين طرحی
دولتی بايد بر
سرکار باشد که
دست کم
مشروعيت و
وجاهت سياسی
داشته باشد. چيزی
که البته اين
دولت ندارد و
از نداشتنش
رنج می برد. آنها
می ترسند چون
می دانند
نامشروع بودن
دولت، اقتصاد
ايران را با
بی سابقه ترين
تنشها روبرو
کرده است و
اين دولت حتی
يارای آن را
نداشته که اين
تنشها را
مديريت کند. چه
برسد به کنترل
آنها. آنها می
ترسند چون می
دانند تنها
بخشی از ناکارايی
های اقتصاد
ايران به قيمت
های يارانه ای
انرژی بر مى
گردد و
ناکارايی های
ناشی از
مديريت،
ايجاد قيمت
های مصنوعی
برای نهاده نيروی
انسانی از
طريق قوانين
کار و برای
سرمايه از
طريق نرخ بهره
و تسهيلات
تکليفي، و
ثابت
نگهداشتن
نسبی نرخ ارز
با وجود تورم
بالا در کشور،
هر يک به شکلی
سبب شده اند
تا اصولا فضای
کسب و کار در
ايران در
شرايط رقابتی
قرار نگيرد.با
رها سازی قيمت
بنزين و
محموله های
انرژی مشکلات
اقتصادی
ايران نه تنها
کمتر نمی شود
که بيشتر هم خواهد
شد.
ديکتاتور
می ترسد. حتی
از سکوت خلق. بايد
هم بترسد. او می
داند که تن به
بازی دو سر
باختی داده
است که روشنی
فردايی برايش
متصور نخواهد
بود. او می
داند که
اقتصاد را نمی
شود با زور و
ضرب چماق و
بگير و ببند
کنترل کرد و
می داند که
پيامدهای
تورمی طرحی که
او توان اجرايش
را ندارد،
چنان قريب
الوقوع است که
هر لحظه بايد
انتظار فاجعه
ای را بکشد. خنده
دارتر از همه
درخواست
ديکتاتور
کوچک از مردم
مبنی بر خرج
نکردن
چندرغاز
يارنه ای است که
به
حسابهايشان
ريخته است و
صف طويلی که
از همين امروز
در برابر
بانکها مردم
ساختند - چنانکه
بانکها مجبور
شدند تا ساعت 7
بعدازظهر باز
بمانند - نشان
داد که
ديکتاتور
کوچک همچنان
در فضای وهم
آلوده خودش
سير می کند.
" خدا به
دادتان برسد! "
پيامکی که می
گويند امروز
در تمام
شهرهای ايران
گوشی به گوشی
چرخيده است و
به گوش
ديکتاتور هم
رسيده. ديکتاتور
روزهای سختی
را پيش رو
دارد. خودش
اين را بهتر
از همه می
داند. شايد
برای همين هم
هست که حتی از
سايه ها هم وحشت
دارد و وجب به
وجب شهر را به
تسخير چکمه
پوشان
درآورده. " خدا
به دادتان
برسد! " چه کسی
می داند که
روی سخن اين
پيامک با
ديکتاتور
نيست؟
30 آذر 1389 13:36
Balatarin