Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
جمعه ۲۳ فروردين ۱۳۹۲ برابر با  ۱۲ آوريل ۲۰۱۳
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :جمعه ۲۳ فروردين ۱۳۹۲  برابر با ۱۲ آوريل ۲۰۱۳
میلتاریسم غرب، دیکتاتورها و حقوق ملت ها

میلتاریسم غرب، دیکتاتورها و حقوق ملت ها

بخش3

بهنام چنگائی

 

" دخالت بشر دوستانه و یا سروری بر جهان"

 

بگواه تاریخ، در دهه ها و یا بهتر است بگوئیم: بیش از قرنی ست که آمریکا بتنهائی و در راس سرکردگان چپاولگر جهان، با تبلیغ وعده ی تو خالی ایده ی(زندگی بهتر) بر قله سیاستِ زورمداری، فریبکاری های ضد بشری، فرهنگ رسوای دست نشاندگی و مادر و منشأ دیکتاتور پروری بلا منازع، در عین ژاندارمی جهانی، ادعای دمکراسی کرده و در نتیجه بر ساده لوحی ملت های در بند خود، مرتجعان دست پرورده و مستبدان گوش بفرمانش، با دسیسه های ضد و نقیضِ صدور دمکراسی و حمایت(بشر دوستانه) تا همینک بر تارک بشر محروم و مظلوم جا خوش کرده و لمیده است و البته با وجود این همه بیداری و مبارزات ضد استعماری، توانسته و هنوز می تواند توسط عُمال سرمایه و یا وابستگان بخود بر بخش بزرگی از جهان پرآشوب از بنیادگرائی، بیدادگری و فقرزدگی مفرط که ناشی از ساختار سرمایه داری جهانی ست، کج دار و نریز هنوز حکومت کند. ساختاری که: دیریست سراپا در هم شکسته و زندگی را بکام میلیاردها انسان فرودست و بسود اندکی جاهطلبانِ انگل تلخ و غیرقابل تحمل تر از همیشه ساخته و با وجود این همه نارسائی ها و چالش های بی پاسخ و بحران های کار و معاش و آرامش، مذبوحانه و با اِهن و تُلپ مشغول انتقال بیماری درمان ناپذیرش به آینده است.

 

"جهانِ آمریکا، وظایف ناتو"

 

ارتش مدرن آمریکا، توسط پایگاه ها و نیروهای تربیت شده دهشتناک اش از زمین، هوا و دریا در اغلب نقاط جهان، دارای امکان تحرک سریع، تحریکات دلبخواه و همکاری مانورهای مشترک نظامی ـ فراملی با بسیاری از کشورها در نقاط حساس جهان می باشد. او در صورت لزوم دارای توان بی رقیب تخریب و سرعت عمل غافلگیر کننده بالاست. آمریکا بتنهائی و یا تازگی ها بیشتر بکمک هم پیمانان ناتو با بهانه های رسوا و نخ نما بر علیه مخالفان خود جنگ راه انداخته و می اندازد و در جای جای گیتی بر سر هر تحول طلبی مترقی، اجتماعی ـ انسانی و ساختار شکن، که مخالف منافع او و هم پیمانان جهانی اش باشد، بی محابا و شرورانه بمخالفت ایستاده و بمراتب بی منطق تر و بی رحمانه تر از همیشه، زور عریان را اعِمال کرده و بویژه علیه برابری خواهان و استقلال طلبان با چشم بسته سرکوب خونین می کند و هرجا که لازم افتاده است، تاکنون علاوه بر نسل کشی، ویران کردن ساختار های زیر بنائی صنعتی، اقتصادی و زیست محیطی کشورهای جهان را با قوای همدستان ناتواش با خاک یکسان کرده است. موارد یوگسلاوی، افغانستان، عراق و لیبی و...محصول برجسته جنایات ضدبشری اخیر او و ناتو می باشند که پایانی برین جنایات فعلا متصور نیست.

 

"بنیادگرائی محصول غرب"

 

پرسش ساده این است: تا کی این جنایات تحت عنوان دخالت بشر دوستانه، مبارزه علیه تروریسم و جنگ علیه بنیاد گرائی القاعده و طالبان ادامه خواهد داشت؟ تا کی چنین فرصتی غیراخلاقی برای قتل عام بشر، دست درازی های غرب و عوامل داخلی اش بجان و مال مردم جهان ادامه خواهد داشت؟ و تلخ تر، پرسشی دیگر که چرا ملت های اسیر تاکنون در تعین سرنوشت خویش و جدائی از مطامع غرب در همبستگی با هم بر علیه این زورگوئی های آمریکا کوتاهی کرده و هنوز می کنند؟ در اغلب جنایات تاریخی معاصر جهان که مستبدان بر سر مردمان خویش رواداشته اند، همیشه جای پای بخشی از دول متمدن و دمکرات غرب و بویژه آمریکا بسیار برجسته بوده است. و چرا ما هنوز بیدار نمی شویم؟ اگر چه اینک: از شواهد عینی مبارزات و اعتراضات گسترده ضد امپریالیستی و ضد دیکتاتوری، چنین استنباد می توان کرد: که این خواست آگاه و رزمنده، و عمدتا برابری خواه در میان توده های ستمدیده ی جهان رشد چشمگیر کرده است؛ با این وجود کافی نیست و باید به روشنگری و افشاگری ها همچنان ادامه داد. نوک نگاه و اندیشه مبارزان مترقی، چپ و کمونیست باید هر چه بیشتر متوجه بیداری توده ای و سازماندهی آگاهگرانه باشد، زیرا با توجه به تجربه های خونین کارگران و ملت های در بند همچون (افغانستان، پاکستان، عراق، مصر و لیبی) هنوز مردمان بسیاری در این کشورها هستند که بیدار نشده و تن به خوشبینی و ساده لوحی و فریب غرب و بخصوص آمریکا را می خورند. ضرورت شناخت درست از دشمن ها، تعین هدف جدی و همکارهای روشن، علائم راهنمای آینده می باشند. پیشبرد پیگیر آن وظیفه نیروهای دمکرات، مترقی، چپ و توده های کارگران، مزدبگیران و تنگدستان در اقصی نقاط جهان می باشد و اهدافی که همینک در اقصی نقاط جهان در دستور کار کارگران و ملت های خشمناک و تاراج شده پویا می باشد.

 

"آمیختگی امپریالیسم با تز سرکردگی"

 

دیالکتیک امپریالیسم و میلیتاریسم بمثابه دو روی یک سکه لازم و ملزوم هم بوده و لاجرم وابسته بیکدیگرند و طبعا سرکردگی و زور را با هم تولید نموده و می زایند. راه حل درست دیپلماسی و سیاست مسالمت آمیز ملت های وامانده و ضعیفِ جهان با غرب و بویژه با آمریکا، وجود خارجی نداشته و ندارد؛ و هرگز هم متصور نیست؛ و تا بقای استبداد و بتبع آن کشمکش های ملی و طبقاتی که به ناتوانی اراده ی منسجم کشورها می انجامد، قطعا روابط دیپلماتیک اینگونه کشورها با دول آمپریالیست غرب نمی تواند برپایه حق برابر ایجاد شود. و اگر هم اندکی در آینده بدلیل فشارها و اعتراضات جهانی اندکی میسر بگردد، تنها می تواند در نتیجه اتحاد و همبستگی ملی پدید آید که به اهرمی در خدمت پیشروی بجانب کسب نفوذ سیاسی آن کشور ها فراروید. بدون اتحاد و ابزار اعِمال قدرت در برابر آمریکا، هیچ کشور قادر نیست که غرب را وادار به پذیرش حق مسلم برابر و ابتدائی استقلال و عدم دخالت در امور داخلی ما، منطقه ناآرام خاورمیانه و و جهان آشوب زده کنونی متقاعد کند؛ راه دیگری وجود ندارد، مگر همان پذیرش بردبارانه فرامین آنها! پرسش بعدی در چنین حالتی این است که آیا: آمریکا می تواند پا از کفش کشورهای جهان و خصوصا خاورمیانه در بیاورند، و دست از منافع خود بشوید و سیاست تاکنونی خود را نقد و عملا طرد کنند؟ آیا: اصولا طرح چنین نگاه و خیال هالو منشانه ای مسخره نیست؟ سرکردگی آمریکا برای بشریت مظلوم از دیروز و تا به امروز تراژدی غیر قابل فراموش شدن گشته است. فرهنگ سیاسی و ساختار اقتصادی آمریکا بیشتر از آن وابسته به سرکردگی و میلیتاریسم است که نیاز به بیش از 750 پایگاه نظامی در 45 کشور از جهان دارد. تاسیس این همه پایگاه نظامی برای چیست؟

 

"آمریکا منشأ ترس، مرگ و گرسنگی"

 

 خوشبختانه، اشتلم، جنون و تندروی مشی آمریکا دیریست توسط اراده ی آگاه ملت های بیدار جهان کُند شده است و همینک، چگونگی پاسخ و واکنش منطقی آمریکا به آمریکا ستیزان و ما ایرانی ها، باید کاملا صریح و متفاوت از گذشته ها باشد تا مگر اندکی ایجاد تفاهم تازه و مشترک کند. غرب و مخصوصا آمریکا مسئول همه ناهنجارهای گسترده و خطرات موجود و آتی بشریت منکوب و مصلوب شده هستند. بنیادگرائی مخوف، تهدیدات ارتجاعی و حکومت های مکار دینی محصول مستقیم آمریکا و غربی ها می باشند. کنار رفتن دخالت مستقیم و غیر مستقیم آمریکا از فضای متلاطم خاورمیانه حیاتی ست. یافتن راه حل تبعیض زدای ملت ها و پاسخ سیاسی، حقوقی و قانونی به هر یک از آنها، تنها با خواست و اراده مستقل ملت ها ذینفع چاره اصلی کار است و آمریکا حق هیچگونه دخالت و تأثیرگذاری از طریق حمایت مالی، سیاسی، نظامی و... را نباید داشته باشد. کشورهای استبداد زده اغلب زیر یوغ سرمایه اند و زدودن هر نوع تمرکزگرائی و تمامیتخواهی های معمول در اشکال مختلف تاکنونی آنها، توسط کارچاق کن های لابی آمریکا بوده که بپیش برده شده است. منشأ بروز افراط گرائی، و رشدِ ترس از جنگ، و نگرانی از گرسنگِی بیشتر و خانه خرابی هر چه بیشتر در اغلب کشورهای جنگ زده متوجه آمریکا و ناتوست؛ و بتبع این زور و قلدری ها، بی گمان بر دامنه ی ناآرامی ها افزوده شده است. بروز انقلابات نوبتی گرسنگان و ستمزدگان و بی دادرسان در اقصی نقاط گیتی رو به رشد بوده و امروز، چنین که آشکارا همه می بینیم، پردامنه تر از گذشته هاست، ملت ها، برای احقاق حقوق و رای مستقل سیاسی خود بپا خاسته و فعال گشته اند.

 

"دیکتاتور پروری آمریکا"

 

شبه انقلاب های ضد قلدری، مبارزات گسترده کارگری، توده ای و جنبش هائی برابری خواهانه کنونی، همگی محصول تضاد دیپلماسی سرکوبگر، مداخله جو و چپاول پیشه غرب و بویژه آمریکای دیکتاتور پرور بوده است. برای آمریکا هر جا که ضرور شد، به پشتگرمی نفوذ سیاسی و سلاح های مدرن نظامی خویش از دیکتاتورها علنا به حمایت پرداخت، و بکمک آنان ثروت کشورها را بتاراج برد و بارها نمایندگان منتخب مردم را با زور از حکومت ها برکنار کرد و به زور از کشورهای شان تبعید نمود. دهه ها این شیوهِ منحط و روش تحقرآمیز در سراسر جهان بسود زورگوئی و دست بازانِ دمکراسی بر هستی مردمان تنگدست جهان چنگ می کشیده است و حالا که دامنه آتش ترس ِترور ارتجاع ابعاد وحشیانه ی جهانی بخود گرفته و بنیادگرائی سیاسی و طوفان خشونت انگیز آن بجان و خانه ی همه ی امپریالیست ها رسیده و آنان را غافلگیر کرده است؛ تازه اینک: نسبت به تاثیرات منفی سیاست جهانی غلط خود آگاه شده، و از تناقضات دیکتاتورپرورانه، جنایات بی حساب در حق مردمان بجان آمده و آشفتگی و فجایع منبعث از استبداد های رنگین خویش بر تن زخمی انسان با خبر شده اند. در حالیکه هنوز هیچکدام از دول امپریالیست غرب و آمریکا نمی خواهند بپذیرند که: «تاراج سیستم سرمایه انگل است که به آشوب گرسنگان جهانی تسری یافته است!» در این زمینه آنان هنوز بیدار نشده و به تکاپو درنیآمده اند. امروز دیگر استثمارگران، استعمارگران و دیکتاتور پروران کهنه و نو بقین همگی در اکثر نقاط استبدادزدهِ جهان می دانند که شکست خورده اند و دیر یا زود در هم خواهند ریخت. و این اندک نرمش فعلی آنان نه برای اصلاح سیستم درب و داغان شان است، بلکه تنها در پی نگرانی از دست داده بهره بری و تاراج ثروت و منافع هنگفت خویش در اینگونه کشورها هستند که ناگزیرشان کرده است که به راه چاره تکثرگرا بگرایند.

 

"راه حل سیاسی؟"

 

 در برابر این زورگویان و اغلب دست نشاندگان آنان، مقاومت های ضداستبدادی و مبارزات بحق توده ای، اینک سراسر منطقه ما و بخش بزرگی از جهان سرمایه زده را در برگرفته است. بنابرین بسادگی می توان چنین برداشت کرد که (تز دست نشاندگی) و استعمار کهنه، در اغلب مناطق پرآشوب، دورش بسر رسیده و این پدیده غرب پسند و عوارض گردکشانِ مستبد و مطیع شان، دیگر راه حل سیاسی را کنار زده و عملا در اغلب مناطق زمینه را مستعد جنگ های داخلی و منطقه ای هموار ساخته است. شیوه و روشی که تا همینک نیروهای بهار عرب را رو در روی هم نهاده و تا حدود زیادی جنگ و بردارکشی را دامن زده و بشکل کاملا آشکاری تا همینجا جهان نابرابر ما را هر چه بیشتر غیر انسانی، آشفته تر و نا امن تر کرده است. از سوی دیگر بحران سرگردگی گذشته آمریکا، خواب خوش امپریالیست های جاهطلب و در راس آنها خود آمریکا را هم بهم ریخته (جنبش 99%ها)اگر چه فعلا آتش زیر خاکستر شده است، اما با این وجود خواب خوش امپریالیست ها را بهم ریخت و عملا حتی تضمین و امنیت بازارِ سرمایه سیال شان را نیز بیش از پیش در هر گوشه  جهان دچار عدم سود و ثبات، هرج و مرج و بحران پردامنه ای ساخته است.

 

"امنیت سرمایه؟"

 

بدیگر سخن: نشانه های عمومی جهان آزاد سرمایه، حکایت از این دارند که منافع اساسی غرب و صاحبان قدرت و ثروت، بیشتر از توده های مردم از استبداد زدگی زیر ضرب تعارضات حکومت های خودکامه رفته و همین امر، گردشِ هستی سازِ سرمایه آزاد را در میان قطب های قدرت نیز مختل و متاثر از آن آسیب حیاتی زده است. بنابرین تضمین امنیت سرمایه و سرمایه های گلوبال برایشان از هر زمان دیگری نقش حیاتی یافته است؛ و آنان ناگزیرند هر چه زودتر راه حل آرام و شاید هم(غیرمسالمت آمیزی) برای تندروی ها و آشوب های عملا موجود بیابند. در میان دشمنان دیروز، دوستان جهانی وابستگان مستقیم و تازه ای برای خود بیابند و این بار بیش از گذشته، با اهرم های مکارانه ی دمکراسی بر اوضاع آشفته ی جهان و بویژه منطقه ی زرخیز نفت خاور میانه مسلط بمانند.

 «و بتبع آن و در درجه نخست، آنها باید از تعدیل قدرت تمامیتگرای اسلام سیاسی ایران آغاز کنند. زمینه ای که خود هم مادر بحرانِ بنیادگرائی ست و هم تسطیح و یا بنوعی زدودن اش مایه تغییرات جدی در منطقه و شاید در عرصه سیاست مدرن تنش زدائی و ضرورت تکثرگرائی کنونی در سطح همه ی کشورهای مسلمان تا شمال آفریقا که دارای اهمیت سزاواری هستند باشد که البته همچنین هست.

 

" تخلخلات ایدئولوژیک شیعه"

 

در ساختار تمامیتگرای شیعه و در عملِ ولایت فقیه مطلق، امروز دیگر دگرگونی های چشمگیر و ناگزیری روی داده که با اصول نظری شان بیگانه است و آن نیز از چشم تیز سیاسی باصطلاح هم شرق و هم غربِ فرصت طلب که فاعل، آمر و شریک سیاستگزار آن بوده و هستند مخفی نیست. این تغییر و رویدادها را می توان تخلخلات اجتناب ناپذیر ایدئولوژیک، انحرافات ضروریِ صیانت نفس و امیدواریِ جان بدر بردن رژیمی دانست که ناچار با روش گذشته هایش بدرود کرده و ناگزیر به مصالحه با دشمنان داخلی و خارجی خود گشته است. بیشتر جنگ های قدرت سران، تضادها، ائتلاف ها و قطب بندی در روند تدریجی و آرام گذشته، کنونی و آتی که در حال شکل گیری اند، همگی در نتیجه ی گزیر جدا شدن از دعاوی پیشین و مقدورات ضروری کنونی ست که این موارد، مورد توجه آمریکا و گروه 8 و کل اپوزیسیون می باشد. «نهائی شدن و قطعیت و تعدیل این استحاله در ایران در دستور کار آمریکا و غرب بدون هیچگونه سازشی قرار گرفته و برای کنار نهادن الگوی تمامیتگرائی در خاورمیانه بشکل پایه ای اهمیت یافته است، در چنین فضائی ضد امپریالیستی که رژیم اسلامی می پراکند، خود آمریکا در منطقه شانس بقا ندارد. بنابرین کنار نهادن خامنه ای، اساس تحول مورد نظر است.

رژیم اسلامی حتی اگر از چشم انداز رو به انفجار کارگران، مزدبگیران، جوانان، ملیت ها، تنگدستان، بیکاران، و گرسنگان عاصی رهائی بیابد که ممکن نیست؛ اگر از نبرد قدرت سران خودش بشکلی نجات بیابد که آسان نیست؛ او هرگز نخواهد توانست از بحران منطقه خاور میانه، بویژه در رابطه با سوریه و از همه مهمتر تشدید دشمنی شیعه و سنی که خود راه انداخته است رهائی یابد؛ امری که بسود منافع غرب در منطقه نیست و بتبع آن بتقویت مناشقه غرب با بساط ولایت فقیه و یافتن راه چاره عاجل بیشتر دامن خواهد زد. به احتمال زیاد ماندن و یا رفتن آقای خامنه ای از قدرت، راه حل  سیاسی و مسالمت آمیز ساده ای را نخواهد یافت و بنابرین آمریکا و غرب بدنبال مناسب ترین مهره ها و راه حل های مناسب در میان اپوزیسیون درون و بیرون رژیم هستند. و فاجعه بعدی این است!  پایان

22 فروردین ـ بهنام چنگائی

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©