یک
قرن مداخلهی
خارجی در
ایران
یاسمین
میظر
دربارهی
نویسنده
یاسمین
میظر،
پژوهشگر و
فعال سیاسی
ایرانی، سردبیر
نشریهی
کریتیک و
پژوهشگر ارشد
دانشگاه
آکسفورد است. مقالات
و مصاحبههای
متعددی از وی
در زمینهی
مسایل ایران و
خاورمیانه،
امپریالیسم و
اقتصاد سیاسی
ایران منتشر
شده است.
عکس
همراه مقاله ؛
آیزنهاور،
رئیسجمهور
امریکا،
وینستون
چرچیل، نخستوزیر
انگلستان، 1952
این
مقاله
بازخوانی
مختصر مقاطع
مشخصی است که
قدرتهای
استعمارگر و
امپریالیستی،
طی یک سدهی
گذشته، چه در
دورهی حکومت
پهلوی و چه در
طی ۴۲ سال
حکومت جمهوری
اسلامی، در
امور ایران
مداخله کردهاند.
در
پایان جنگ دوم
جهانی
امپراتوری
بریتانیا، در
مقابل تحولات
چشمگیر در
اوضاع سیاسی،
مجبور به
ارزیابی
(مجدد) وضعیت
(جدید) در
منطقهی
خاورمیانه
گشت: سقوط
امپراتوری
آلمان، فروپاشی
امپراتوری
عثمانی،
سرنگونی تزار
روسیه و بهقدرت
رسیدن بلشویکها
هریک به نحوی
در برهمزدن
موازنهی
قدرت در
منطقه، بهویژه
در کشورهایی
همچون ایران
که مورد مناقشهی
نیروهای
بریتانیایی،
روسی، آلمانی
و عثمانی
بودند، نقش
داشتند. در
سال ۱۹۱۹ قدرت
استعمارگر
بریتانیا
مستعمرهسازی
ایران را مد
نظر داشت اما
افول سلطنت
قاجار فرصت
تدارک
کودتایی به
سرکردگی
رضاخان، یکی
از افسران
ایرانی تیپ
قزاق، را پیش
روی دیپلماتهای
این کشور قرار
داد. تنها یک
سال پیشتر
رضا خان،
ازجمله به
خاطر (نقشاش
در) هدایت
نیروهای
نظامیای که
شورش (جنگل) به
رهبری میرزا
کوچکخان را درهم
شکسته بودند،
به شهرت رسیده
بود. این شورش
بخشی از تلاش
برای ایجاد یک
جمهوری مستقل
سوسیالیستی
در استان
گیلان در شمال
ایران بود. برای
درک منافع
بریتانیا در
ایران باید به
اوایل سدهی
بیست میلادی و
تأسیس شرکت
نفت ایران و
انگلیس در سال
۱۹۰۹
بازگردیم. بنا
بر نظر ویلیام
فین،
استراتژی
بریتانیا در
خاورمیانه دو
هدف را دنبال
میکرد: «دفاع
از موقعیت خود
در هر دو سوی
خطوط اصلی
ارتباطات و
تدارکات میان
بریتانیا و
هندوستان
بریتانیا و
جلوگیری از
این که نفت
ایران که
اخیراً کشف
شده بود و
برای تأمین
انرژی ناوگان
سلطنتی و پیشبرد
تحرکات جنگی
به کار برده
میشد، به
چنگال
بیگانگان
بیفتد.»[1]
لرد
کرزن[2] این
موضوع را بهروشنی
بیان میکند:
«بنا
به نظر من
واگذاری یک
دروازه در
خلیج فارس به
روسیه، در هر
شکلی، تعدی
عامدانهای
علیه
بریتانیای
کبیر، از میان
بردن توجیهناپذیر
موازنهی قدرت
و تحریک بینالمللی
به جنگ بهشمار
میرود.»[3]
در دیماه
1299، ژنرال
ادموند «گردل»
آیرونساید،[4]
فرماندهی
نیروهای
بریتانیایی
در ایران،
رضاخان فرماندهی
گردان تبریز
را به
فرماندگی کل
تیپ (تبریز) ترفیع
داد. کمی بعد
در همان سال
واقعهای که
به کودتای سوم
اسفند 1299 ایران
مشهور است
توسط سفارت
بریتانیا در
تهران هدایت
شد.[5] در روز سوم
اسفندماه 1299
کودتایی بدون
خونریزی موجب
به قدرت رسیدن
سید ضیاءالدین
طباطبایی،
نویسندهی
سیاسی طرفدار
بریتانیا شد و
رضاخان که
اکنون هدایت
کامل نیروهای
نظامی در
ایران را به
دست گرفته بود
بهعنوان
وزیر جنگ و
کمی بعد به
عنوان نخستوزیر
احمد شاه،
آخرین پادشاه
سلسله قاجار،
تعیین شد. در
ابتدا رضا خان
قصد تقلید از
کمال آتاتورک
(پایهگذار
جمهوری ترکیه)
و اعلام خود
بهعنوان
رییسجمهوری
سکولار داشت
اما در انتها
تصمیم به شاه
خواندن خود و
تأسیس سلسلهای
جدید تحت
عنوانی
ساختگی به نام
پهلوی گرفت.
پهلوی نام
زبانی است که
پیش از اسلام،
در ایران
دوران
ساسانی، به
کار میرفت.
نخستین
دولتی که شاه
جدید را به
رسمیت شناخت بریتانیا
بود و مورخان
بسیاری روابط
نزدیک میان
مأموران عالیرتبهی
بریتانیایی و
شاه جدید را
مستند کردهاند.
دهههای
1300 و 1310، رضا شاه
پهلوی و آلمان
نازی
تاریخ
دیگری را که
باید به خاطر
سپرد سال 1312 (۱۹۳۳)،
تاریخ معاهده
نفت با
بریتانیا است.
گرچه هواداران
سلسلهی
پهلوی از آن
بهعنوان
معاهدهای به
نفع ایران
حمایت میکردند،
ادعایی که بهغایت
دروغ است.
براساس این
قرارداد به
شرکت نفت
آنگلو پرشین[6]
اجازه داده شد
منطقهی تحت
کنترل خود را
انتخاب کند.
اگرچه این منطقه
باید ۲۶۰هزار
کیلومتر
(۱۰۰هزار
مایل) مربع کوچکتر
از قبل بود،
شرکت پرداخت
وجوهی سالانه
در عوض مالیات
بر درآمد و
پرداخت
سالانه حداقل
۷۵۰هزار پوند
به دولت ایران
در ازای
معافیت از
مالیات بر
واردات و
تعرفههای
گمرکی را قبول
کرد و دولت
ایران حق
الغای قرارداد
را به دست
آورد. در
حقیقت این
قرارداد به
تمدید
امتیازنامهی
دارسی،[7] که در
اوایل قرن
بیستم منعقد
شده بود،
مشروعیت می
بخشید.
در اواسط
دههی 1310 رضا
شاه تعدادی
«قرارداد
توسعه» با
آلمان نازی به
امضا رسانده
بود و صدها
آلمانی مشغول
برپایی
کارخانجات،
ساخت راه، راهآهن
و پل بودند و
آدولف هیتلر و
رضا شاه پهلوی
رابطهای
نزدیک داشتند.
در سال ۱۹۳۶
هیتلر
ایرانیان را،
از آنجا که
«آریاییهای
ناب» به شمار
می آمدند، از
قوانین
نورنبرگ مصون
اعلام کرد. در
سال ۱۹۳۹
روابط دو کشور
به علت اهدای
۷۵۰۰ نسخه
کتاب از طرف
آلمان به
ایران، که
کتابخانه علمی
آلمانی نام
داشت و معطوف
به پذیراندن
نظریهی
قرابت رایش
ناسیونال
سوسیالیست و
فرهنگ آریایی
ایران به
ایرانیان بود،
توسعه بیشتری
یافته بود.[8]
بنا بر
گفته رزون[9] در
بسیاری از
نشریات، دروس،
سخنرانیها و
مراسم پرو- نازی
تشابهاتی
میان هیتلر و
رضا شاه ترسیم
میشد و جذبه
و محسنات
«فورر- پرینزیپ» (اصل
پیشوا) مورد
ستایش قرار میگرفت.[10]
در
خلال جنگ
جهانی دوم
متفقین به رهبری
بریتانیا
خواستار
اخراج ساکنان
آلمانی از
ایران شدند
اما رضاشاه با
این درخواست
موافقت نکرد.
اشغال ایران
توسط نیروهای
بریتانیا و
شوروی، با هدف
اعلامشده
ضمانت خطوط
تدارکات به
اتحاد شوروی،
حفاظت از حوزه
های نفتی
ایران و محدود
کردن نفوذ آلمان
در ایران، در شهریور
1320 به وقوع
پیوست.
ناوگان
سلطنتی
انگلستان به
همراه ناوگان
سلطنتی
استرالیا از
جنوب از طریق
خلیج فارس حملات
خود را آغاز
کرد و در همین
حین نیروهای
هوایی و زمینی
مشترکالمنافع
بریتانیا از
عراق وارد خاک
ایران شدند.
اتحاد شوروی
اشغال را از
شمال آغاز کرد
و استانهای
شمالی ایران
را تصرف کرد.
نیروهای
هوایی و
دریایی
(شوروی) نیز در
این تحرکات
مشارکت داشتند.
شش روز
پس از اشغال و
تصرف ایران
توسط نیروهای
متفقین، نام
لشکرهای
بریتانیایی
مشهور به «یگانهای
عراق» تحت
فرماندهی
سپهبد ادوارد
کویینان به
«نیروهای
ایران (پرشیا)
و عراق» (پایی
فورس) تغییر
داده شد. پایی
فورس متشکل از
یگانهای
پیاده نظام
هشتم و دهم
هندوستان،
تیپ زرهی دوم
هندوستان،
تیپ سوارهنظام
چهارم
بریتانیا (که
بعدها به تیپ
سوارهنظام
نهم تغییر نام
یافت) و تیپ
پیادهنظام
بیستویکم
هندوستان بود.
بنا بر اخبار
نیویورک
تایمز،
نیروهای
اشغالگر
متفقین مشتمل
بر ۲۰۰هزار
سرباز و دارای
هواپیما، تانک
و توپخانه
مدرن بودند.
رضاشاه
بدون هیچ
تشریفاتی خلع
ید و تبعید شد. او
را
بریتانیایی
ها به قدرت
رساندند و پس
از مخاطرهآمیز
انگاشتنش از
قدرت عزل
کردند. وی حتی
هنگامی که در یک
کشتی عازم
آفریقا بود
خود را برای
تبعیدی کوتاهمدت
در راه
هندوستان میپنداشت.
رضاشاه
به نفع پسرش
محمدرضا شاه،
که تا هنگام تبعید
در سال 1357، به
قدرت رسیدن
خود را مدیون
نیروهای
خارجی میدانست،
از سلطنت
کنارهگیری
کرد.
دههی
1330 و کودتای 28
مرداد
در اسفند
1331، قانون
ارائه شده
توسط دولت ملیگرای
محمد مصدق
منجر به ملیشدن
شرکت
بریتانیایی
نفت ایران و
انگلیس و الغای
امتیازات
ماحصل
قرارداد
دارسی منعقد
۱۸۷۲ و
قرارداد 1312
(۱۹۳۳) میان
دولت ایران و
شرکت نفت
ایران و
انگلیس شد.
تلاش مصدق
برای حسابرسی از
مدارک این
شرکت و محدود
کردن کنترل
ذخایر نفتی
ایران توسط
این شرکت به
جایی نرسید و
مجلس ایران
رأی به ملی
شدن نفت ایران
داد. بریتانیا
تحریم نفت ایران
را سازمان داد
و ارتش خود را
برای در دست
گرفتن کنترل
پالایشگاه
آبادان، که در
آن دوران از
بزرگترین
پالایشگاههای
نفت جهان بود،
به حرکت
درآورد. اما
کلمنت اتلی،
نخستوزیر
وقت
بریتانیا، به
جای آن تصمیم
به افزایش
تحریم
اقتصادی گرفت.
هنگامی
که وینستون
چرچیل به قدرت
رسید همکاری
با آیزنهاور،
رئیسجمهور
آمریکا، را
برای
براندازی
دولت منتخب در
تهران آغاز
کرد.
بنا بر
نظر استفن
کینزر در کتاب
تمام مردان
شاه «کرمیت
روزولت بهسرعت
با خرید
مطبوعات
ایران از طریق
رشوه کنترل آنها
را بدست گرفت
واقدام به نشر
تبلیغات علیه
مصدق کرد. او
متحدانی در
میان
روحانیان به
دست آورد و
شاه را متقاعد
کرد که مصدق
تهدیدی (علیه
او) است. آخرین
مرحله شامل
اقدامی پر
هیجان در
دستگیری مصدق
در نیمه شب در
منزل خویش
بود. اما
کودتا
نافرجام ماند.
مصدق از آن
مطلع شد و به
مقابله
برخاست و صبح
روز بعد از طریق
رادیو پیروزی
خود را اعلام
کرد.» این اتفاق
در تاریخ 25
مرداد 1332 به
وقوع پیوست.
مصدق دهها تن
از ارتشیان
طرفدار شاه را
دستگیر کرد.
ژنرال فضل
الله زاهدی که
یکی از
نظامیان اصلی
طرفدار شاه
بود مجبور شد
مخفی شود و
شاه از کشور
گریخت.
اما
روزولت
بازنایستاد و
سه روز بعد
کودتای دیگری
تدارک دید.
این کودتا به
موفقیت رسید.
در 28 مرداد 1332،
تودههای
«اجارهای» که
با حمایت سیا
خریداری و
سازمان داده
شده بودند به
خیابانها
هجوم آوردند.
روحانیان نیز
در حمایت از
کودتای سیا
نقشی اساسی
ایفا کردند.[11]
برخی از منابع
مالی سیا به
واسطهی آیتالله
محمد بهبهانی
طرفدار شاه،
که گروههای
مذهبی را
روانه میدانها
کرد، ارسال
شد. آیت الله
کاشانی، متحد
سابق مصدق، که
اکنون بهتمامی
از نخستوزیر
ملیگرا رویگردان
شده بود و از
شاه حمایت میکرد
نیز نقش
بسزایی داشت.
اسم رمز این
عملیات آژاکس
بود. مصدق
برکنار و
دستگیر شد و
مابقی عمر خود
را در بازداشت
خانگی گذراند.
در سال
۲۰۱۳ سیا برای
نخستین بار به
دست داشتن در
کودتای 28
مرداد بر علیه
نخستوزیر
منتخب ایران
اعتراف کرد.
یک
ماه پس از
کودتا، در
شهریور 1332، یک
سرهنگ ارتش
آمریکا که
برای سیا کار
میکرد به
ایران
فرستاده شد تا
به تشکیل
سازمان اطلاعات
کشور یاری
رساند. مدتی
بعد چندی از
افسران سیا،
از جمله
سرلشکر هربرت
نورمن
شوارزکوف، که
در اجرای
عملیات مخفی و
ضد جاسوسی
تخصص داشتند
به ایران
فرستاده شدند
و به آموزش
اولین نسل
کارمندان
سازمان اطلاعات
مخوف شاه،
ساواک،
پرداختند.
در
همان دهه
ایالات متحده
به آغاز
برنامهی
هستهای
ایران یاری
رساند. ایران
نخستین
رآکتور و سوخت
اتمی خود را
از ایالات
متحده دریافت
کرد.
مداخلات
خارجی در دههی
1340
دومین
شاه پهلوی،
مانند پدر خود
بهمدد کودتای
مشترک
بریتانیا و
ایالات متحده
به قدرت
بازگشت اما
این در زمانی
صورت پذیرفت
که ایالات
متحده در حال
جایگزینی
بریتانیا به
عنوان قدرت
هژمون جهانی بود.
در دههی 1340 این
ایالات متحده
بود که تکلیف
حاکمان ایرانی
را تعیین میکرد.
جان اف. کندی
مداخله کرد و
شاه را به
انجام انقلاب
سفید، که
انقلاب شاه و
ملت نیز
نامیده میشد،
واداشت. این
اوج اصلاحاتی
بود که دولت
کندی به عنوان
بخشی از
استراتژی
جهانی ترغیب
توسعهی
سرمایهدارانه
دولتهای
وابسته بدان
فرمان داد.
شاه امیدوار
بود تا با این
اصلاحات نفوذ
زمینداران را
از میان ببرد
و حمایت
دهقانان را
جلب کند. اما
مهمترین
مصوبه «انقلاب»،
یعنی اصلاحات
ارضی، تعدادی
کشاورز مستقل
پدید آورد اما
در غیاب
اقدامات
اقتصادی در
پشتیبانی از
آنان بخش
بزرگی از
دهقانان به
کارگران بیزمین
تبدیل و
نهایتاً
مجبور به
کوچیدن به شهرها
و گاه به زاغهنشینها
در حومهی
شهرهای بزرگ
گشتند. در
کشوری که حاکم
مطلق، یعنی
شاه، اذعان
داشت که دو
حزب موجود
احزاب «بله» و
«البته» بودند
اعطای حق رأی
به زنان بیمعنی
بود.
دههی
1350 و دوران
پیشاانقلابی
برخی
مورخان
معتقدند که
ریچارد
نیکسون، رئیسجمهور
ایالات
متحده، در
میان سالهای
۱۹۶۹ و ۱۹۷۴
شاه را بهعنوان
آلت دست و دستنشاندهی
خود فعالانه
به کار گمارد.[12]
بیتردید این
دو روابطی
نزدیک داشتند
و در دههی 1350 ایران
مقادیر زیادی
تسلیحات
نظامی از
آمریکا خریداری
کرد.
در سال
۱۹۷۷ (1356) جیمی
کارتر ریاست
جمهوری آمریکا
را بر عهده
داشت و علیرغم
لفاظی در مورد
حقوق بشر
رابطهی
نزدیک او با
شاه ایران را
تا روز سقوط
وی از قدرت
ادامه داد.
کارتر
به هنگام
ملاقاتش از
ایران در
نخستین سال
ریاست جمهوریاش
شاه را ستود و
از ایران بهعنوان
«جزیرهی
ثبات» در
خاورمیانه
نام برد. نظر
جیمی کارتر،
رئیسجمهور
ایالات
متحده،
هنگامی به
اعتراضات و تظاهرات
در ایران جلب
شد که دیگر
کار از کار گذشته
بود. در کالبد
شکافی وقایع
سالهای 1356 و 1357 تحلیلگران
سیاسی آمریکا
را متهم به
عدم درک گستردگی
اعتراضات بر
علیه شاه کردهاند.
به نظر گری
سیک، که در
شورای امنیت
ملی ایالات
متحده شاغل
بود، دربارهی
وقایع ایران و
بهویژه در
مورد جنبش
اپوزیسیون
«فقدان
اطلاعات واقعی
خیرهکننده
بود».
علیرغم
همکاری نزدیک
میان سیا و
ساواک، اوضاع
اینچنین بود.
سفیر ایالات
متحده در
ایران به سایروس
وانس، وزیر
امور خارجه،
در مورد اینکه
جایی برای
نگرانی نیست
مرتباً
اطمینان میداد.
اما هم او و هم
نیروهای
امنیتی، غرق
در ایدئولوژی
جنگ سردی
بودند و تنها
چپ را دشمن میشمردند
چنان که در
ابتدا نیروی
جنبش مذهبی را
دست کم گرفتند
و پس از مسجل
گشتن عدم
امکان حفظ شاه
در قدرت، برای
انتقال
مسالمتآمیز
قدرت به آیتالله
خمینی و
متحدانش تلاش
و مانع
استفاده نیروهای
چپ از اوضاع
انقلابی شدند.
همهی اینها
بخشی از یک
مداخلهی نامحسوس
بود. سلطنتطلبان
و برخی
مخالفان
جمهوری
اسلامی تئوریهای
توطئهی
متنوعی
دربارهی
مأموریت ویژهی
ژنرال هویزر
در دیماه 1357 را
شایع کردهاند.
آنچه در این
مورد قابل
اطمینان به
شمار میرود
توصیهی
هویزر به شاه
برای ترک کشور
و جلوگیری از
انجام
کودتایی محتمل
توسط ژنرالهای
وفادار به
اوست. اسناد
علنیشده
متعلق به
ایالات متحده
نشانگر ارسال
پیامی از طرف
ایتالله
خمینی به
ایالات متحده
برای انجام
معامله، ده
روز پس از ترک
کشور توسط شاه
در دیماه 1357،
است. وی در
مقابل
استفادهی
جیمی کارتر از
نفوذ خویش در
ارتش برای کسب
قدرت توسط او
پیشنهاد آرام
کردن مردم را ارائه
میدهد. ثبات
از نو برقرار
خواهد گشت و از
شهروندان
آمریکایی
ساکن ایران
حفاظت خواهد
شد. [13]
این
پیام به رئیسجمهور
ایالات متحده
در سال ۲۰۱۶
علنی شد اما سه
سال بعد از آن
در سال ۲۰۱۹،
در چهلمین
سالگرد
انقلاب اسلامی،
بود که
اظهارنظرها و
تحلیلها در
زمینهی این
یادداشت مورد
توجه قرار
گرفت و
مذاکرات محرمانه
کابینهی
کارتر
بلافاصله پس
از فرار شاه
از تهران را آشکار
ساخت. علیرغم
اینکه وظیفهی
هویزر
بازداشتن
ژنرالهای
طرفدار شاه از
اقدام به
کودتا بود، او
در حقیقت به
آنان برای
اجرای چنین
کودتایی در
صورت احتمال
به قدرت رسیدن
نیروهای چپ
چراغ سبز نشان
داده بود. این
قرارداد سری
نشانگر آن است
که هیأت حاکمهی
ایالات
متحده، بیش از
اسلامگرایان،
از چپگرایان،
بهویژه از
کارگران که
اعتصاباتشان
کشور را فلج
کرده بود،
واهمه داشتند.
در امتداد سنت
«دخالت ایالات
متحده در امور
دیگران»، و
بیش از آن در
مقطع جنگ سرد،
اتحاد با
اسلامگرایان
بر علیه
نیروهای
سکولار و چپ
گرا گزینه
مناسبتری بود.
نقشه
مورد توافق
دولت کارتر و
رهبر انقلاب
(از طریق
مشاوران
سکولارش
همچون قطبزاده،
یزدی و
دیگران)
سازماندادن
انتقال
مسالمتآمیز
قدرت (سیاسی)
بود. آنچه این
توافق را نقش
بر آب کرد
رویدادهای
شگرف 21 و 22 بهمن 1357
بود.
دربارهی
وقایع پس از
انقلاب ایران
و تسخیر سفارت
ایالات متحده
در تهران توسط
«دانشجویان خط
امام» مقالات
متنوعی به
انتشار رسیده
است. آنچه
کمتر مورد
توجه قرار
گرفته تلاش
حداکثری حکومت
نوپا در
انهدام اسناد
متعلق به سیا
است، که در
سفارت به چنگ
آمده بود.
دههی
1360-مداخلهی
ایالات متحده
در شکل ماجرای
ایران-کنترا
بسیاری
بر این عقیده
اند که
مداخلات
ایالات متحده
در (امور)
ایران در سال 1357
به پایان
رسید. این
اشتباه محض
است. نخست با
واقعه ایران-کنترا
مواجه میشویم.
این
واقعهای
ساختگی نبود.
تا آنجایی که
به حاکمان
جدید ایران
مربوط میشد،
به گروگان
گرفتن
شهروندان
غربی، چه در
ایران و چه در
لبنان، بخشی
از نقشه برای
منحرف کردن
اذهان عمومی
از مبارزات بالندهی
کارگران،
تثبیت قدرت
حکومت نوپا و
منحرف کردن
افکار از
سرکوبگری
فزاینده این
حکومت بود.
گروگانهای
سفارت امریکا
در پی توافقی
پنهانی با نامزد
جمهوریخواه
ریاست جمهوری
ایالات
متحده،
رونالد ریگان،
آزاد شدند که
این امر به
ریگان در شکست
دادن رئیس
جمهور دمکرات
وقت، جیمی
کارتر، در سال
۱۹۸۰ کمک
شایانی نمود.
این توافق،
چند سال بعد
راه را برای
موافقتنامه
پنهانی دیگری
میان ایران و
ایالات متحده،
که به ایران
گیت مشهور
است،
هموارکرد که
در پی آن
گروگانهای
آمریکایی که
به اسارت حزبالله
لبنان در آمده
بودند بهعنوان
بخشی از یک
معاملهی
پیچیده آزاد
شدند. «واقعهی
ایران- کنترا» این
بود: مبادلهی
گروگانها با
تسلیحات
اسرائیلی
برای کمک به
ایران در پیشبرد
جنگ «ضد عربیاش»
علیه عراق.
ایران با
سپردن وجوه در
یک بانک سوئیسی
از طریق یک
حساب بانکی،
که به نیروهای
ضد ساندینیست
نیکاراگوئهای
مشهور به
«کنترا» متعلق
بود، و همچنین
از طریق صدور
نفت به
اسرائیل پول
این تسلیحات
را پرداخت
کرد.
بنا بر
نظر بنیاد
مطالعات
یافا[14] در
دانشگاه تل
آویو فروش
تسلیحات
نظامی از طرف
اسرائیل به ایران
در این دوره،
که شامل قطعات
یدکی جنگندههای
اف-۴ ساخت آمریکا
نیز بود، بالغ
بر ۵۰۰ میلیون
دلار است.[15] همچنین
بنا بر گزارش
روزنامهی
تایمز، در
خلال سالهای
۱۹۸۱ و ۱۹۸۲
«اسراییلیها
برای به
سرانجام
رساندن بخش
مالی این معاملات
حسابهای
بانکی مختلفی
نزد بانکهای
سوئیسی تنظیم کردند».
علاوه بر
تسلیحات
اسرائیلی،
بنا بر گزارش
مورخ نوامبر
۱۹۸۷ کمیتهی
کنگرهی
ایالات متحده
که مسئول
رسیدگی به
واقعهی
ایران-کنترا
بود، «فروش
تسلیحات
نظامی آمریکایی
به ایران از
طریق
اسرائیل، در
پی اخذ تأییدیه
از رئیسجمهور
رونالد
ریگان، در
تابستان سال
۱۹۸۵ آغاز شد.
در نوامبر
۱۹۸۵ دومین
محمولهی
موشکها به
ایران فروخته
شد». این دومین
فروش، نخستین
وجوهی را که
به کنتراهای
نیکاراگوئه
ارسال شد
فراهم کرد.
برای به
سرانجام
رساندن پنهانی
و بهدور از
چشمان کنگرهی
این تراکنش،
سکورد و حکیم
شرکتی با نام
گروه بینالمللی
تجارت
تکنولوژی
استانفورد،[16]
که غالباً
«شرکت» خوانده
میشد ، تأسیس
کرد. برای حمل
دومین محمولهی
تسلیحات
نظامی،
اسرائیل مبلغ
یک میلیون دلار
به یک حساب
بانکی در بانک
سوئیس[17] که به
«شرکت» وابسته
به سکورد-حکیم
لیک ریسورسس[18]
متعلق بود،
واریز کرد.
این حساب
قبلاً تنها در
امور مرتبط با
کنتراهای
نیکاراگوئه
مورد استفاده
قرار گرفته
بود.[19]
مقامات
ارشد حکومت
ایران در این
ماجرا مستقیماً
دخیل بودند.
اعتقاد بر این
است که عالیترین
مقامات حکومت
شخصاً این
معاملات را
تائید کرده و
آیت الله
رفسنجانی و
اعضا خانوادهاش
در این
مذاکرات
پیچیده با
نمایندگان
دولت ریگان،
الیور نورث و
رابرت مک
فارلین، شرکت داشتهاند.
در
پایان ماجرا،
آنانی که مدعی
«مبارزه با
امپریالیسم»
بودند اعتبار
خود را بهتمامی
از دست دادند-
چراکه
معاملاتشان
به نفع ایالات
متحده،
اسرائیل و
کنتراهای
نیکاراگوئه
بود!
دههی
1370 و قرن جدید
میلادی: مداخلات
اقتصادی
نولیبرالی
در
نخستین ربع
قرن گذشته
مداخلهی
نظامی و یا
کودتا توسط
مورد علاقهترین
ژنرال،
استمرار
استثمار
اقتصادی ایران
توسط
بریتانیا را
تضمین میکرد.
در دههی 1370، تا
آنجایی که به
ایران مربوط
میشد، سلطهی
اقتصادی،
همانند دیگر
نقاط جهان، از
طریق ادغام در
سیستم سرمایهدارانهی
نولیبرال
جهانی میسر
بود. علیرغم
تمامی لفاظی
ها و شعارهای
سیاسی علیه «غرب»،
ایران بهطور
فزایندهای
به بخشی از
سرمایهی
مدرن جهانی
مبدل شده است.
پاراگراف
زیر از گزارش
بانک جهانی در
رابطه با
اقتصاد کشور
خلاصهی
مستدلی از
اوضاع را بهدست
میدهد:
«مقامات
ایرانی،
همچنانکه در
سند چشمانداز
بیست ساله و
همچنین در
ششمین برنامهی
پنجساله
توسعهی
۲۰۱۶-۲۰۲۱
مشهود است،
استراتژی همهجانبهای
که اصلاحات بر
مبنای بازار
را دربر میگیرد
اتخاذ کردهاند.
ششمین برنامهی
پنجساله
توسعه بر سه
ستون استوار
است: این شامل
توسعهی یک
اقتصاد
انعطاف پذیر،
پیشرفت در علم
و تکنولوژی و
ترویج و تشویق
برتری فرهنگی
است. در بعد
اقتصادی،
برنامهی
توسعه، رشد
سالانهی
اقتصادی ۸% و
اصلاح شرکتهای
متعلق به
دولت، بخش
مالی و بانکی
و تخصیص و
مدیریت
درآمدهای نفتی
بهعنوان
اولویتهای
پایهای دولت
در این دورهی
پنجساله را
مد نظر دارد».[20]
باید
به دو واژهی
خصوصیسازی و
بیشینه سازی
سود به خاطر
«رشد» (به علاوه پایان
دادن به
یارانه های
رفاه اجتماعی)
توجه نمود–آیا
این واژگان
آشنا به گوش
نمیرسند؟
نتایج
حاصل از اتخاذ
این سیاستها
در ایران بهروشنی
نمایان است.
سیاست
های اقتصادی
بازار آزاد که
حاکم بر اقتصاد
کشور هستند پس
از خاتمهی
جنگ ایران و
عراق آغاز
شدند.
رفسنجانی،
رئیس جمهور
وقت، تنها از
مشورت
اقتصاددانان
نولیبرال
استفاده میکرد
و دولتهای
بعدی هم در
همکاری نزدیک
با صندوق بینالمللی
پول «برنامهی
تعدیل
ساختاری» مورد
توصیهی آن و
خصوصی سازی،
کاهش و
نهایتاً لغو
تمامی یارانهها
را بهکار
بستهاند.
همچنانکه
اسماعیل حسین
زاده بیان میکند
«اعتقاد کور
دولت روحانی
به جادوی
رقابت آزاد
فقدان اهداف،
راهکارها و
سیاستهای کلان
اقتصادی بهشدت
مورد نیاز در
(برنامه
اقتصادی) دولت
وی را توضیح
میدهد. به
علاوه، عدم
کنترل دولت بر
ذخیرهی پولی
، بازار ارز،
سیستم و
بنیادهای
مالی، واردات
و صادرات کشور
و غیره را نیز
توضیح میدهد.
آموزهی دست
کشیدن از
اقتصاد، که
مترادف با
شانه خالی
کردن از وظایف
و یا مسئولیتهاست،
در مواجهه با
مشکلات
روزافزون،
تحت عنوان
«قداست»
مالکیت خصوصی
و «جادوی»
رقابت آزاد توجیه
میگردد. عدم
توجه به
برنامههای
بخش عمومی، چه
در حیطهی
خدمات
اجتماعی و چه
در حیطهی
پروژه های
عمرانی، در
کاهش شدید سهم
بودجهی کشور
که به چنین
خدمات و پروژههایی
اختصاص یافته
است قابل رؤیت
است: کاهش از
۲۲ درصد بودجهی
کشور در سال
۱۹۹۱ به کمتر
از ۱۰ درصد در
حال حاضر».[21]
نیازی
به توضیح
چگونگی تشدید
شکاف طبقاتی
توسط این
اوضاع و ایجاد
زمینهای
فلاکتبار در
خلال همهگیری
ویرانگر
کرونا نیست.
به بیانی
دیگر، تأثیر
مداخلات
امپریالیستی
و پرو- کاپیتالیستی
در صد سال
گذشته، از 1299 تا
امروز، بر
مردم ایران
بسیار مخربتر
از مجموع
مداخلات و
کودتاهای
نظامی بوده است.
..........................
[1]
ویلیام تی
فین، عروج
آمریکا و افول
بریتانیا در
منطقهی خلیج
فارس
(انتشارات پال
گریو،
هوندمیلز و
نیویورک،
۲۰۰۸)، ص ۲-۳؛
رابرت
جانسون،
امپریالیسم
بریتانیا
(انتشارات پال
گریو،
هوندمیلز و
نیو یورک،
۲۰۰۳)، ص ۱۶۰،
۱۶۳؛ منوچهر
محمدی، مروری
بر سیاست
خارجی ایران
دوران پهلوی
(انتشارات دادگستر،
تهران،
۱۳۷۷/۱۹۹۸)، ص
۲۲-۲۳
[2] Lord Curzon
[3]
ویلیام
انگداهل، یک
قرن جنگ:
سیاست نفتی
آنگلو-آمریکن
و نظم نوین
جهانی (پلوتو
پرس، لندن)، ص
۲۰
[4] General Edmund “Tiny”
Ironside
[5]
سیروس غنی، (۶
ژانویه ۲۰۰۱).
ایران و عروج
رضا شاه: از
فروپاشی
قاجار تا
حاکمیت پهلوی
(آی بی تاریوس)،
ص ۱۴۷، شابک:
۹۷۸-۱-۸۶۰۶۴-۶۲۹-۴
[6] Anglo Persian Oil
Company (APOC)
[7] D’Arcy Concessions
[8]
لنژوسکی.
۱۹۴۴، ص ۱۶۱
[9] Rezun
[10]
رزون. ۱۹۸۲، ص
۲۹
[11]
میخاییل اکس
وورثی (۲۰۱۳).
ایران
انقلابی: تاریخ
جمهوری
اسلامی.
انتشارات
دانشگاه
آکسفورد، ص ۴۸
[12]
جیمز آ بیل،
عقاب و شیر:
تراژدی روابط
ایران و آمریکا
(۱۹۸۹)
[13]
دو هفته در
ژانویه:
ملاقات
محرمانه
آمریکا با
خمینی
www.bbc.co.uk/news/world-us-canada-36431160
[14] Jaffe Institute for Strategic
Studies
[15]
مارشال،
جاناتان؛
اسکات، پیتر
دیل؛ هانتر،
جین (۱۹۸۷).
ارتباط
ایران-کنترا:
تیمهای سری عملیات
مخفیانه در
دوران ریگان.
بلک رز بوکس،
ص ۱۷۱.
برگرفته از
نسخه اصلی در
ترایخ
۰۳،۰۱،۲۰۱۴.
بازیافت به
تاریخ ۲۵، ۱۰،
۲۰۱۹. نخستین
فروش ها شامل
قطعات یدکی
جنگنده های
فانتوم اف-۴؛
معامله بعدی
در اکتبر ۱۹۸۰
شامل قطعات
جنگی تانکهای
ساخت آمریکا
نیز بود
[16] Secord and Hakim.
Stanford Technology Trading Group International
[17] Swiss Bank
[18] Secord-Hakim Lake
Resources
[19]
دراپر،
تئودور. خطی
بسیار باریک:
وقایع ایران-کنترا
(انتشارات هیل
و ونگ، نیو
یورک)، ۱۹۹۱،
ص ۱۷
[20] www.worldbank.org/en/country/iran/overview
[21] https://www.counterpunch.org/2018/10/03/neoliberal-economics-the-plague-of-irans-economy/
......................................
برگرفته
از:«نقد
اقتصاد سیاسی»
https://pecritique.files.wordpress.com/2021/04/yassamnie-mather-one-century-of-imperialist-intervention-in-iran.pdf