دیدگاه
«ظرف ِظرف
ها»
بهنام
اگرآقای
خمینی درحیات می
بود وناظرولایت
خوار، رسوا و ناتوان
ترنظام شیعه امروزی
از دیروزش می
شد! اگراوبیداری
عمومی جامعه
به پا خاسته، ستم
ستیزو ضد استبداد
دینی را می دید
چه می کرد؟ اگرترس
حاکمان وروحانیت
فربه و منفورواستیصال
کل دستگاه در
پاسخ به حل ابتدائی
مشکلات مردم وواکنش
های بشدت جنون
آسا، متضاد ومتخاصم
آنان با خود وبا
مخالفان به
ضررثبات وامنیت
کشوروبه تبع
آن، تراکم این
همه درگیری های
فزاینده دربحران
سرکردگی وبی
لیاقتی، ومقدرتسریع
وتعمیق ریزش های
پیگیروروز به
روزبر بنای لرزان
رژیم به دست و
اراده وضربات
مهلک مردم، که
برپایه های سست
دستگاه ولی
فقیه دوم انجامیده
وتا کله پا
کردن نظام اوبه همراه
اش خواهد بود
را می دید، چه
می کرد؟
همچنین
اگراو زنده
بود واقتصاد وارداتی
و دولت رانتخوارنفتی
وبه شدت فاسد
وتلاشی صنایع
تولیدی وزیرساختیِ
تحت سیطره و
مدیریت برادران
تاجر، قاچاقچی
وقتال (سپاه
خدا)خود را می
دید وبه همین
نحو، اگراوجنگ
(ثروت و قدرت)گرگان
وحشتزده، پشم
ریخته و دندان
شکسته سران ونیرو
های وابسته دستگاه
اسلام ناب
محمدی خویش را
که دیریست به
جان هم افتاده
اند وبوی مرگ خودرا
شنیده اند رامی
دید، و چشم اش شاهد
می شد که چگونه
مردم آگاه وبه
جان آمده، بعد
ازتقلب
انتخابات، به
چه قیمت
وغروری ازروی کل
نظام عبور و
آن را لگدکوب
کردند که دامنه
آن به مراتب
از دوران (امامت)
خود او مفتضح
تربوده است، چه
می کرد؟
اگر ایشان
زنده می بود تا
با این ابعاد
و اعماق بی
آبروئی خود، سران
سراسیمه فعلی وتمامی
وابستگان مکار،
دزد و جانی رژیم
ولایتی خود را،
تا آنجا که فعلن
زیر ضربه شست بی
امان (روشنگری)
افشا شده است،
وبه تبع آن، چشمان
ناباورمردم پاکباخته
را باز، ودید
همگان دوست
دشمن را متوجه
همین بخش مکشوف
ازجنایات، هویت
پست و مطامع سیری
ناپذیرهرکدام
آنان قرارداده
است، او هم می
بود ومی
توانست ببیند که
چگونه رژیم درزیر
کولاک دانش وآگاهی
بی طرف وهردم
افزاینده ودرنگاه
وپیشگاه شگرف توده
ها، چسان تمام
تاریخ شان چه
ازدوران
قدرقدرتی (او)
تا زبونی(آقای
خامنه ای) را
که تاکنون لورفته
و آشکارشده است
را می دید،
اگر اومتوجه انزجارونفرت
شدیدوعمیق وغیرقابل
اصلاح وسازش ناپذیرمردم
نسبت به هرنوع
ساختارایدلوژیک
وحکومت دینی، با
چشمان بازخود،
نظاره گراین
فرجام تلخ می
شد، به راستی
چه می کرد؟
به
همین سان اگر او
هنورزنده می
بود وبا درایت
عقل و دل شیدای
انسانگرائی، تلاش
فراخ، همه
شمول، هدفمندِ
آزادی همگان وسازندگی
آینده نگروبردباران
آرامش ناپذیرظلم
و دوستداران عشق
وزندگی را که بعد
از22 خرداد 88 شکل
گرفت رامی دید،
چنانچه او این
نیروئی آگاه، رنگین
وگسترده در
داخل و خارج
کشور، برای
تغیر بنیادی این
ساختارمتعفن را
می دید، وناگزیری
سرنگونی (کل
نظام) بیماری زا
خود را، که به همت
همبستگی و اما
با دستان خالی
در برابراسلحه
قد برافراشته و
مسالمت
آمیزانه ایستاده
و رژیم او را
تحقیر بی وقفه
می کرد
وهنوزسرزنش
اش می کند را
با چشمان خود
می دید، (آیا
او اظهار شرمساری،
ندامت وآرزو نمی
کرد) که ایکاش (پا
وزبانش) را بلند
تر ازبضاعت خود
ودعاوی دین دولتی
اش برنمی
داشت؟
حکومت
ودینی با کم
ترین تناسب انطباق
با نفس زمان
وادمیان اش
وعاجزصریح از
درک خواست مردمانی
که نسل در نسل
توسط دستگاه مزوردین
و عناصرمبلغ
مکارآن، به وضوح
تمام در طی
اعصار، به
شهادت لااقل
همین تاریخ شفاف
32 سال گذشته، سال
های ادبار،
مصیبت و مکافات
گناه هان
نکرده توسط برگزیدگان
آسمانی، که آنها
بی شرمانه وبی
رحمانه مدام
در حال کشتار،
شکنجه، تضییق،
تحمیق ومکیدن شیرحیات
بخش وتکامل
دهنده مادران و
فرزندان زمانه
بوده اند. امروزه
دیگر چه کسی
بدان مظالم واقف
نیست؟ شعورعصرودانائی
کنونی مردم:
چپاول شدگی،
رنجبردگی،
تهیدستی
ومغبونیت
امروز ودراز مدت
خود رادرک کرده
ودیگرتحت هیچ
شرایطی نمی
خواهند دچار
چنین مالیخولیائی
خدائی، باشند.
اگر(امام) زنده
بود
ورو درروئی این
جوش و خروش
همگانی روبه عصیان
می بود، حتمن پشیمان
واحساس حقارت
میکرد که برموج
انقلاب دمکراتیک
صدساله توده
ای، می بایست (به
قیمتی چنین گزاف)سوار
نمی نشست، تا مگررونمای
ظاهری
وفریبنده
وگمراه کننده دکان
اش به دام اسلام
سیاسی رسوا، و
بدین پیسی دچاروسرنوشت
اش بدین روسیاهی،
بی اعتباری وبدنامی
ومرگ نمی
انجامید؟
"دست و
دل دستگاه
شیعه پربود"
مگراکثریت
روحانیت وفرزندان
شان تا پیش از
انقلاب صاحب
همه ی مواهب
دنیائی وارزشی
وامکانات شکلگیری
به تناسب میل
و سلیقه و ابزار
گسترده آموزشی
در بهترین
مراکز تحصیلی
ایران و جهان را
با پشتیبانی ووسع
بالای مالی نداشتند؟
چرا داشتند و
خیلی ممتازش
را هم داشتنند!
آنها با تفاوت
های اندکی در
بین ستمگران و
یاران خود،
صاحب منزلت
ودر کنار
حکومتگران، (همیشه)
نیمی ازقدرت
در سایه بوده
اند. و در کنارآن
همه، هر کدام
در هر فرصتی از
کوچک و بزرگ شان
مشغول تلنبار
ثروت ومکنت
زمینی، حالا
یا سرگرم سرکیسه
گیری محصولات مردم
در هرگوشه
وکنارایران
بودند و یا مدعیان
چاق و چله شان
سرگرم کاسه
لیسی تجارو یا
لاس زدن با سروران
ستمکار(اعصار)
درهردوران خود!
تا جائی
که به حرمت
آزادی وجدان
وعقیده مربوط می
شود، من نه
تنها برای
اینان ، که حق
داشتن هر
مرامی را برای
انسان ها پاس
می دارم. اما این
دودمان 1400 ساله
وانصارشان
ازابتداء تا
کنون دین را
ابزار وجه
برتری، سرکوب اندیشه
وسرکردگی
جهابینی و
انباشت
سرمایه های
کلان برای خود
دربرابردیگران
اکثریت قرار
داده اند. بشریت
آزادوآگاه امروز
دیگر تاب این
تحقیر، توهین و
مزاحمت تحول ِتاریخی
را ندارد.
آنان: از یک
طرف دعوی برابری،
هدایت به مهر،
رحمت و کرامت
آسمانی
دارند، که
دروغ محض است
و از طرف
دیگرمغول وار هرجا
هستند می زنند
ومی کشند ومی
خورندومی
دزدند وبه آبروی
انسان و (حتا
خدای) خود نیزوقعی
اندک هم نمی
نهند.
تا کی
بردباری در
مقابل این
دزدان آبرو، باید
کنارشان گذاشت؟
دیگرهرگز وشکیبائی
کافیست. این
فرقه کوچک دیریست
مردم ناتوان
از تشخیص
مصلحت خود وبی
گمان آنان را
احمق می داند،
و گرنه چگونه
متصور است (یک
نفر تحت نام
ولی فقیه)
بریک جامعه
...حکم براند و
در برابر هیچ
کس هم پاسخگو
نباشد؟ اگراو
همه را یک جا صغیرودریک
کلام ساده لوح
ونادان تصور
نمی کندونمی
داند؟ در غیر
این صورت؛ پس چرا
ما اشتلم وحشیانه
و قهار او
راتاکنون
بدون جزا رها
کرده واز آن
بدتر، ادعای خدائی
و یا نمایندگی
اواز طرف خدا را
برای خود روشن
و رد و بر
سرمنگ او
نکوبیده ایم؟
امروز در سایه
این
رهبرودستگاه
ومخوف اش، با
این درآمد
کافی فروش نفت،
همگی می دانیم
و می بینیم که اکثریت
مردم محرومیت
های مال
ودرمانی
ونیازمندی
های جدی وعمومی
اقتصادی قابل
حلی دارند، که
به کمترین
آنها پاسخی
داده نمی شود،
در حالی که
معمم و مکلا ومستخدمان
همراهان و
همکفران آنها
صاحب همه چیز وبی
نیازازمحاسبه
موجودی خود و
هزینه های روزانه
هستند، آنها
نه فقط حالا،
که در طول
تاریخ، مرفه وهرگز
کمبود مالی و
رفاهی نداشته
وحتا دردوران
قحطی جنگ
جهانی اول و دوم
که بسیاری از
گرسنگی می
مردند نیزطعم
گرسنگی را
نچشیده اند.
کل
قریب به اتفاق
این قشرودستگاه
عریض و طویل ومرموزآنها
هرگزاز طریق
کاریدی و تلاش
سازنده ی علمی،
عقلی که در
برابر دیگر
پدیده های
موجود قرار گیرد،
نه حضور و نه
از آن طریق و
سبب هرگزتامین
مالی نشده
است. اینان در
تمام اعصار مستقیم
و یا
غیرمستقیم
یاوردیکتاتوری
ها، ازطریق
نفوذ خود در کنترل
اعمال واذهان
مردم در تثبیت
شرایط ناگواربه
سود حاکمان
وتحریف وتخطئه
طغیان های
حقخواهی،
سهیم ویارهمه دولت
ها بوده اند، وبه
دلایل همین همگامی
وحمایت از
آنها در سرکوب
مخالفان، پاداش
های کلان، به
بهانه سهم
سید، و یا باج اختفاء
وحق سکوت می
گرفته اند، ودر
نتیجه ی
دریافت چنین
سرمایه های عظیم
هردوره ای، استطاعت
بالای مالی درخود
داشته
وپیگیریافته
اند وعلاوه
برآنها، سهم تضمینی
دیگری ازطریق
وجوه دریافتی
خمس و ذکات از
مردم وکسبه ی بازارو...
به نفس بی عار،
بی مصرف ومفتخور
بودن آنان در
طول تاریخ
دامن زده است.
برای
بخش بزرگی از
این دستگاه
فتنه
انگیز(ولی فقیه)با
و یا بی اسلام سیاسی
کنونی،
درگذشته وضع
تثبیت شده ای دراین
دیار موجود
بوده و پذیرش آسان
آنان درجامعه عقب
مانده و ساده
نگرما، شرایط بسیارنادروایده
آلی را برای شان
مهیا کرده، وامکان
حضورگسترده آنها
درعرصه ها ی متنوع
اجتماعی ـ
فرهنگی به
دلایل اختناق پیگیرودسیسه
های سرکوب
آزادگی وقلع و
قم آزادی
خواهان توسط
حکام با توطئه
معمم به سود یکه
تازی شیعه، فراهم
بوده وبه تبع
آن (قحط رجال
دانش ورز ومسئول)،
زمینه ی تقویت
وگسترش نفوذ غیر
قابل تردیدی
را برای اجداد
حاکمان فعلی
کشورمان داشته
است.
برخلاف
دیگرمذاهب
موجود در
ایران،(شیعه)تا
پیش ازانقلاب،
فرصت وامکان
تکثیر صوری
ِساده وعددی
داشته، وتوانسته
بود بدون
تضعیف موقعیت
برجسته تاریخی
خود، همچنان و
به سادگی درهرعصری
برسرنوشت مردمان
ساده لوح(شیعه
مذهب) سوارولاجرم
باادعای نفوس
اکثریتی خود،
علاوه برشیعه،
حق تحمیل اراده
خود براقلیت
های مذهبی دیگر
راهم می داده
است. مردمان شیعه
برخلاف
رهبران خود، اغلب
فقیرهستندو
هنوز حتا از
دین موروثی
خود، وتفاوت
آن با مثلن
سنیت را به
درستی
نمی شناسند. این
اقلیت قومی و
بسیارثروتمند
ازآغازپیدایش
اسلام در
ایران، وحتا
پیش ازسروری مستقل
کنونی، ببینید
که در این
کشور صاحب چه
مراکزمذهبی و
تجاری بوده
وچه بی درد
سرومزاحم در
این کشور به
راستی آقائی کرده
اند.
[ با وجود آن
همه امکانات
بالا
وابزارمتعدد پذیرائی
در خدمت این
اقلیت طماع و
با توجه به
اینکه آنان در
طول این سی و
دوسال حاکمیت
مطلق برتمام قوای
سیاسی و
اقتصادی، که
می توانست
برای تغیر
اوضاع زندگی
بهتربه سود
اکثریت همین
شیعه سمت سو
یابد که چنین بهانه
ای، بنا بر
آنچه طی این
سال های حکومت
خود کرده اند
متصورنیست و خودمردم
شیعه بیشترین
عداوت و
ناسازگاری رابا
اینان دارند
سئوال این است
که: "پس چرا
(خمینی وسران
دستگاه شیعه)این
سان خبط و خطای
بزرگی کردند و
لگد به جایگاه
عالی
اجتماعی،
مالی واقتدارظاهرن
معنوی خود در
سطح ایران و
شیعیان
دیگرممالک زدند
واین سان تمامیت
آن همه جاه و
جلال خود را این
چنین در گِل
ولای چه کنم، مسخرگی
ومرگ حتمی چقاندند؟"
چرائی آن
تصمیم
غلط«آقای
خمینی»
واجرای
آخرین بازی قمار«آفای
خامنه ای»ی که برلبه
پرتگاه نچندان
دورنابودی ست،
را باید یافت. چرا
باید چنین می
کردند؟]
چرااوفکر
کرده بود که
اسلام(شیعه)
ظرف ِ ظرف
هاست؟
آقای خمینی
زمانی داراسلامی
را وداع کرد
که عدم تناسب
قوانین شرعی با
حداقل خواست جوامع
کارگران،
زنان،
دانشجویان، فرهنگیان
مترقی، طیف
های گسترده
ملیت ها
ومذاهب زیرتبعیض،
آشکارا با
اعتراضات خود گریبان
اش را گرفته
بودند و او در این
دوایر پی در
پی گیج، وناتوان
درپاسخگوئی
به مشکلات روز
افزون آن زمان
بود، ودر
نتیجه ظرفیت
ناچیزوبسته
در برابرعدم
تعدد ظروف فعال
مرتبط، که
هرگز استطاعت
ایجادجاری
فعال با آنان
را نداشت،
پوسته ی الهی
اش را
دریدوباشمشیرجهل
ِزور، دست به تا
خت و تازمغول
وارو زدوکشت وویران
کرد، (اووولی
فقیه دوم)به
راستی بی رحم
وپاسخ هر کدام
به انتظارات
مردم قلدری صرف
بود و به ویژه
(آقای خمینی)
به شدت خودرای
وهیچ نفس کشی
را در
برابرجوروتندروی
خود تا جائی
که توانست باقی
نداشت
ونگذاشت.
تمامی
فجایع جنگ هشت
ساله (راه قدس
از کربلا می
گذرد) "امام"
وتمامی
ویرانی های
مترتب جانی و
مالی ناشی
ازمیل اوبه
صدارت شیعه وزخم
چرکین اش بر
روان نسلی های
ما، عمیق
مانده است
وآنچه
اوبرسرما
آورد، تلاشی
بود عبث تا عدرت
شان تثبیت
شودوجانشین
اودر ایران وشیعیان
مقلد اودر
دیگر ممالک،
برای تداوم
راه او و کسب
قدرت سیاسی مایوس
نشوند، و شاید
او با قساوت
خود می خواست
که امروز مصیبت
باررا برای آقای
خامنه ای
ودیگران
همراه باقی
نگذارد! او هرمعترض
را در دم می
کشت وشیفته
خود و عظمت
این اقلیت
رهبری بود. پس
تا توانست بر توفندگی
و تداوم جنگ، با
جان و مال
مردم ایران به
همراه نخست وزیرش
دمید، و در
این راه ودفاع
مقدس اش، بیش
از یک میلیون
و نیم جوان
ساده لوح را
در میادین جنگ
قدرت(شیعه ـ
سنی)به خاک وخون
سپرد و یامعاول
و زمینگیرکرد.
جالب است که
کشنده و میرنده
هر دو طرف
مسلمان بودند!
اوبعد از
نوشیدن جام
زهر، به تلافی
این حقارت ازعزم
خود و ناتوانی
پاسخ علل شروع
و پایان بی
معنی جنگ
خانمانسوز، باقی
جوانان آگاه و
انقلابی معترض
راکه به بهانه
ضد خدا ورسول
خدا به زندان
ها سیاسی کشانده
شده بودند را،
اوازشدت ترس
ووحشت
ازمخالفان
خود، به مروروگروه
گروه از سال
های 60 تا 67 جوانان
شریف و دانای
مارا به جوخه
های اعدام
سپرد و«مخصوصن
اگرآقای
موسوی صادق
باشد که گفته
ـ اواز قتلعام
زندانیان سیاسی
در تابستان 67
بی خبر بوده
است ـ که در
صورت صدق،
بیان او(البته
که کودنی محض)است
که
مسئول
اجرائی یک
کشوردر خواب
خرسی باشدواین
همه جنایات
ونسل کشی در
سطح جهان
افشاوعلنی
شود واو هنوز
درخواب ماندو
باشد!؟ واما
دیکتاتورواقتداررهبرانقلاب
الهی را
ببینید که
قادر بوده با
یک چشمک زنکی ساده،
هزارها
زندانی سیاسی را
به دست جلاد
لاجوردی بسپارد
و این در
شرایطی روی
داده که حتا(نخست
وزیرش)ازاین
ننگ بوئی
نبرده است.
من در
مقاله بعدی به
بررسی علل کُند
ذهنی و خود
بزرگ بینی
بیماررژیم
ولائی خواهم
پرداخت، اودر باورحقیروغلط
خود، استعداد «ظرف
ِظرف ها» شدن و
بودن اش را می
دیدوشایدهم
هنوزو در
نتیجه سزایش
را دارد هرروز
از روز پیش
ترتجربه می
کند! (واما من
البته موضوع
را دردایره ای
بزرگتر و برای
هرمرام، مذهب
وایدلوژی) ای
که چنین روان
پریشی داشته
باشد
بازخواهم شکافت!
سوم
مرداد 1390 ـ 25 07 11