دیدگاه
در
نقد مقاله
صادق افروز
(پیرامون
نحوه برخورد
با دیگر
جریانات
اپوزسیون)
سعید
زنده دل ( حسن
اردین)
آنچه بر
همگان روشن و
عیان می باشد
ماهیت ضد انسانی
رزیم
استبدادی
جمهوری
اسلامی می
باشد . رزیم
جمهوری
اسلامی رزیمی
است بغایت
استبدادی که
هار و لجام
گسیخته گی آن
برکسی پوشیده
نیست و یکی از
خونخوارترین
رزیم های ضد
بشری در طی
تاریخ ایران و
منطقه می باشد
جمهوری
اسلامی از آن
جهت استبدادی
است که با هر
گونه آزادی های
اجتماعی و
فردی به شکل
عریان برخورد
خونین دارد و
مخالفت آشکار
خود را به
نمایش می گذارد
و با هر
جنبنده ای که
نشان از آگاهی
و روشنگری
داشته باشد به
بدترین شکل
خشونت آن را
سرکوب نموده و
به خاک و خون
می کشد. رژیم
جمهوری
اسلامی
استبداد و سبوعیت
را تا بدان حد
ارتقاء داده
است که در
امور و مسائل
شخصی افراد
جامعه آشکارا
دخالت علنی
دارد و با هر
رنگی به جز سیاهی
دشمنی آشتی
ناپذیر دارد و
شادی و خنده
را بر نمی
تابد و متکی
بر قدرتی
ماورای جامعه
که همان ولایت
فقیه است می
باشد.
رژیم
تیره و تار
جمهوری
اسلامی در عین
حال نظامی است
عقب مانده و
ارتجاعی که
قوانین عقب
مانده مذهبی
را پرچمداری و
رهبری می کند
و پرچمدار قرون
وسطا در جامعه
و منطقه می
باشد و با هر
گونه رشد
اقتصادی و
سیاسی و
فرهنگی دشمنی
سیری ناپذیری
دارد و برکوهی
از تناقضات
آشکار و پنهان
بنا شده است و اقتصاد
جامعه را به
ورطه
ورشکستگی
کشانده است و
با وصله و
پینه دستگاه
مذهبی به تلی
از ویرانه و
خاکستر بدل
ساخته است .
منابع ملی
وطبیعی و در
آمد حاصل از
ثروت های
جامعه آشکارا
به غارت و
تاراج گذاشته
شده است و
صنایع داخلی
به ورشکستگی
کامل کشیده
شده است و به
یک کلام طبقات
و قشرهای
مختلف و وسیعی
را به خانه
خرابی و فلاکت
کشانده است و
به صف ناراضی
یان رانده است
نظرات
آقای صادق
افروز چشم به
جامعه
سوسیالیستی
دارد که جامعه
ای است انسانی
که منافع اکثریت
جامعه را
تامین و
تاضمین
مینماید ومی
تواند جامعه
ای ایده آل و
شکوفا باشد .
اما صادق
افروز مشخص
نمی سازد که
جامعه سوسیالیستی
از نظر عملی و
اجرایی
نیازمند بسترهای
لازم می باشد
تا سوسیالیسم
بتواند بر اساس
آن شکل گیرد.
صادق افروز
مشخص نمی سازد
جامعه
سوسیالیستی
ایشان آیا می
تواند بر بستر
جامعه ای که
توده های آن
پراکنده و از
عدم تشکل های
سیاسی و
فرهنگی در رنج
به سر می برند
و هنوز برای
رشد آگاهی و
رشد سیاسی و
فرهنگی مجال فرصت
را نمی یابند
و ایجاد هر
گونه تشکل
صنفی و سیاسی
را در نطفه
خفه می سازند
آیا می توان
جامعه
سوسیالیستی
را بنا نمود و
از گامهای
اولیه آن برای
شکل گیری
صرفنظر کرد
آیا تمام
توده های
ناراضی و
معترض فعلی در
جامعه باید
پرچمدار
سوسیالیسم
باشند تا بتوانند
برای آزادی و
دموکراسی در
مقابل چنین رژیم
آدمخوار و دیو
هفت سری
مبارزه
نمایند
رفیق صادق
افروز به
بیانی از توده
های مبارز و
آزادیخواه و
دموکراسی طلب
میخواهد که
صبر کنید هنوز
پرولتاریا به
صحنه نیامده
است و درمبارزه
ای که
پرولتاریا
نقش رهبری
نداشته باشد
مبارزه ای است
از پیش شکست
خورده این
همان دیدگاه
فرقه گرایانه
است که نشان
از عدم درک
مبارزه در
جامعه دارد
این همان
دیدگاهی است
که کارگران و
زحمتکشان را
با خط کشی
نسنجیده و با
مرزبندی
ایشان به انحراف
می کشاند و
عملکرد آنان
را محدود می
سازد و در کار
زار مبارزه به
آنجا می کشاند
که علی می
ماند و حوضش
با دید
ایشان نه
ائتلاف معنا
می یابد ونه
تشکیل جبهه و
از دیدگاه ایشان
تنها کارکران
می توانند با
خودشان ائتلاف
و یا تشکیل
جبهه متحدی
بدهند
از دیدگاه
صادق افروز از
همان ابتدا
سوسیالیسم
است و به
رهبری طبقه
کارگر و تا
انتها هم همین
خواهد بود
ظرافتهای
مبارزه
ومقاطع مبارزه
و نیروهای
اپوزسیون
معنا نداشته و
تنها سوسیالیستها
می توانند
مبارزه را پیش
برند و در
مبارزه پی گیرند
امروز
جامعه با نعش
متعفن جمهوری
اسلامی روبرو
گردیده است و
برای دفن آن
به دنبال
راهکارهای
عملی می باشند
امروز زندگی و
نفس کشیدن در
شرایط حاکم بر
جامعه ایران
مستلزم هزینه
جانی بسیاری
می باشد و
چنان عرصه
براین مردم
فلاکت زده و
جان به لب
رسیده دشوار
وسخت گردیده
است که آنها
خود را در این
دریای طوفان زده
به هر چوب و
تخته ای می
رسانند که
شاید در این
امواج سر
گردان امیدی
به ساحل باشد
توده های
مردم و طبقه
کارگر از همین
فرازو نشیبها
پی به رسالت
تاریخی خویش
می برند و
بسترهای آن
شکل می گیرد
نظام
پادشاهی همان
نظام ولایت
فقیه است چون
حکومت یک فرد
بر جامعه است
و این یک اصل
کلی است. ولی
رضا پهلوی هم
با جدایی دین
از حکومت مرزبندی
دارد و هم با
دخالت نظامی
قدرت های
جهانی حال
باید پرسید از
نظر صادق
افروز سلطنت
طلبان در کدام
طیف قرار
دارند
آیا روند
مبارزه
مجاهدین را در
همین مواضع فعلی
نگاه خواهد
داشت که در
چنین صورتی
خود به خود از
گردونه
مبارزه و
اپوزسیون
خارج خواهند شد
هنرمندان
و ناراضیان
سیاسی و
اجتماعی و
فرهنگی در
شرایط کنونی نقش
و وظیفه ای را
به عهده گرفته
اند که من و صادق
افروز از تقبل
آن عملا عاجز
بوده ایم
خواست های
دموکراتیک و
آزادی طلبانه
امروز به هر
شکل و به هر
طریقی که
بتواند گامی
در جهت تضعیف
جمهوری
اسلامی باشد و
راه را برای
حصول به آزادی
تحکیم و تقویت
نماید باید
قابل احترام و
حمایت باشد و
این
آزادیخواهی می
تواند بر روند
حضور
سوسیالیسم
مورد نظر آقای
صادق افروز در
دراز مدت کمک
نماید
باید در
مبارزه و در
بطن آن
دوشادوش توده
ها حضورفعالی
داشت تا آن را
بهتر درک نمود و
راه درست را
از نادرست
تشخیص داد و
به آن عملا
سمت و سو داد.
مگر تمام
معترضین و
توده های
معترض که از
جان خویش می
گذرند و در
خیابانها
حضور دارند
باید دارای
دیدگاه و نگرش
سوسیالیستی
باشند هر کس
یک قدم در راه
آزادیهای
دموکراتیک
برارد گامی در
راه سوسیالیسم
است و باید آن
را ارج نهاد واز
آن برای قدم های
بعدی و پیوسته
حمایت نمود
ولو اینکه
دارای عقاید
مذهبی باشند و
تا زمانی که
در راه مبارزه
و حتی انقلاب
سنگ اندازی
نمی کنند و
آسیبی بدان
نمی رسانند
باید از آنان
حمایت جانانه
نمود
عشق به
آزادی و
دموکراسی
تنها مختص
سوسیالیست ها
نیست و آن
لبان دوخته در
زندان جمهوری
اسلامی هر
کدام به نوعی
از منظر خویش
عاشقان آزادی
و دموکراسی می
باشند
جامعه
سوسیالیستی
با عشق به
زندگی جوانه
می زند و رشد
می کند و
جامعه را به
خودی و غیر
خودی تقسیم
نمی کند و در
پایان با این
جمله نوشته ام
را به پاین می
رسانم .. ره رو
آن است که
آهسته و پیوسته
رود
سعید زنده
دل ( حسن اردین)
۲۴/۰۷/۲۰۱۱