راه
مشترک شاه و
شیخ خائن
کارگران
و لهیده شدگان
بر علیه هر دو
بپا شوید
بهنام
چنگائی
" نفرت
از تحقیری
بنام
انتخابات"
این
روزها عمدتن تلاش
های دو جریان فرصت
سوز و خائن با
همفکرانشان، البته
با دو دست
آویز کهنه انتخابات
و انتخابات
آزاد، در عرصه
داخلی و جهانی
چشمگیر شده
است. مستمسکی کاملن
رسوا، از(دو
نظام) و
وابستگان شان که
در هویت و
مطامع تاریخی،
هر کدام در
دوره حاکمیت
شان (شاهی و
مُلائی) عملن
مشابه هم
رفتار کرده و
هر دو جریان تمامیتخواه
راه مشترک غارت
هستی مردم، سرکوب
پیگیر مخالفان
و در برده
سازی توده ای هر
دو دستگاه شلاق
و شمشیر بلندی
در دست داشته
اند! اینک اما: رژیم
اسلامی در
پایان راه
فروریزی خویش
است، تعدیل
قدرت مطلق ولی
فقیه بخوبی
صورت گرفته و مخالفان
تا دیروز دوست
رژیم این پیآمد
را بخوبی درک
کرده و می دانند؛
و در حال
برنامه ریزی و
تدارک تأتر
روحوضی رای
مردم مشغول
مسخره بازی هستند.
جناح اصلاح
طلب،
رفسنجانی،
خاتمی و
عسگراولادی
بعلاوه
مافیای احمدی
نژاد در برابر
رهبر و
نیروهای
وابسته باو از
یک سو، و پسر
شاه و همفکران
لیبرال و راست
ملی او از سوی
دیگر، همگی می
خواهند مردم و
آینده ایران
را توسط دسیسه
چندش آور انتخابات
آزاد و همزمان
با حمایت تحریم
های کمر شکن غرب
و تورم
روزافزون، مردم
ایران را با
هم بزانو
درآورند و در
پی آن سرنوشت
ما را در بین بد
و بدترین خود دست
بدست کنند. در
این میان
هیچکس بفکر
توده های کار
و زحمت نیست.
"
انتخابات
بمعنای
توهین"
اما توهین
انتخابات و
سیر تاریخی
عملکرد تک تک
آنها و تجربه
های تلخ کارگران
و توده های
میلیونی از
این مفسدانِ
دروغگو، همگی گواهی
ست همسان کوهی
که در پیش چشم
شان نشسته است
و بر بی آبروئی
همه آنان با
تمام دردهای
وجودشان از
مصائب گذشته
اینان، و بر
سر خوشبینی
دوباره فریاد(نه)
می زند؛ بس
است، مرد فریبی
تا کی! آیا می
شود: دوباره ما
کارگران و زحمتکشان
و توده های
لهیده شده را
متقاعد کرد از
آنچه دیده و
لمس کرده ایم،
دست برداریم؟ اهرم
انتخابات
برای این قلدران،
پوششی برای چپاول
میلیاردی و اعتباری
برای طناب های
دارشان بوده است!
ور نه مردم دهه
هاست می دانند
که حاکمان جز تنها
بفکر دبدبه و
کب کبه ی بساط
قدرقدرت خود با
دوستان داخلی
و جهانی خویش نبوده
اند و هرگز نه
بفکر مردم! امروز
دیگر نه مکر اصلاحات
و رفرماسیون
دینی و نه پوسیدگی
و گند تفکر پادشاهی
چندش آور
پارلمانی،
هیچکدام نمی
تواند مردم را
خ ...کرده و بدنبال
آنان بیندازد.
نقطه پایانی
این بیداری و
بی اعتمادی
توده ای، بویژه
در انتصاب
احمدی نژاد توسط
ولی فقیه و با
وعده مکارانه بردن
نفت به سفره
های مردم بود،
که توانست آخرین
توهمات رومانتیک
ساده لوحانه
را فروریزد و برای
همیشه تاریخ،
منشأ رمیدگی از
تمامیت نظام دینی
متولد شود؛ و حالا:
پس از 8 سال انتظار
بوعده ملیجک
خامنه ای، و دست
و پا زدن هر چه
بیشتر در قعر
فقر و گرانی و
تورم و بیکاری
و بریدن دست
ندار و اعتراض
و زندان و
اعدام، باز هم
وعده مسخره تکراری؟
و یا این مکر
انتخابات؟
این ترفند،
دیگر بیش از
هر زمانی نفرت
برانگیز شده است.
"دشمنان
مردم"
با
اینوجود: از قیل
و قال هردو(شیخ
و شاه آتی)
چنین می نمایاند
که امروز انگاری:
هردو اینان
بخاطر علاقه ما،
در برابر
هیولاها قرار
گرفته اند و
این ناجیان زمینی
و آسمانی تا
پای رگ، از هر
سو،ایستاده و تلاش
دارند،
هرکدام بنا بر
اساس عهد خدائی
و مردمی خویش،
در برابر
هیولای
ویرانی
ایستاده و
بداد بیدادزدگان
برسند و زندگی
را از خطر
تباهی،
گمراهی و سوء استفاده
دشمنان رها
کرده، آینده ایران
و مردم آنرا نجات
دهند! آیا
براستی چنین
است؟ آیا فکر
می کنید مردم
هالو هستند؟ آیا
مردم کار و
زحمت ما تاکنون
جز خاندان
پهلوی (پدر و
پسر) در گذشته و
حال جز ولایات
خمینی و خامنه
ای دشمنی تا
بدین حد نزدیک
بخود داشته
اند؟ در چندین
دهه ی گذشته
این دو جریان
بوده و هنوز
هستند که
جامعه رنگین و
مستعد ما را
عقب نگهداشته
و مانع رشد
فضای باز سیاسی،
فرهنگ
دمکراتیک و آرمان
های شریف
برابری خواهانه
شده اند؟ هم
شاه و پدرش و
هم نظام ولائی،
دیری پشتوانه
مطلق ساده
لوحی مردم را
دهه ها در دست
داشته اند تا که
بتواند به
جامعه توحیدی
و عدل علی، و
دیگری بتوانست
بدروازه های
تمدن بزرگ دست
یازند؟ چرا
آنها در این
فرصت دراز
نتوانستند؟ شاه
را که مردم از
کشور با لگد بیرون
کردند، و دومی
در دست
اجراست. این
جریان های
اراده گرا و
تمامیتخواه
امتحان خود را
در پیشگاه
کارگران و
مردم غارت شده
داده اند و
برای همیشه
مردود شده
اند.
معرکه
ی انتخابات در
نظام ولایت و
شاهی
از عمر استبداد
دینی 34 سال می
گذرد. در آغاز
همچون امروز
نبود، مردم و
کارگران
خوشبین و با
حکومت بودند و
رژیم و
مسئولین پست
فطرت با دست
باز و خاطری
آسوده بر سر
چاه های نفتِ بی
زبان و صاحب لم
دادند و شروع
به کشف ایده
اسلام جهانی
کردند. برای
این کار
مخالفان
رنگین خویش را
در همان آغاز
بی حساب و
کتاب و محکمه از
دم قلع و قمع
کردند و زبان
خفه شو، حاکم
شد؛ سفارت
آمریکا را با
توطئه دشمن
خارجی،
فریبکارانه اشغال
کردند؛ برای
نجات قدس از دست
اسرائیل به
تسطیح راه
کربلا تا قدس 8
سال آزگار
مردم دو کشور
مسلمان ایران
و عراق را
بجان هم
انداختند و
خود در قله
های امن نشسته
و شروع به چاپیدن
و ساختن ویلا
و کاخ برای
خویش و ترویج
کوخ نشینی های
کناره شهرها برای
دربدران
روستائی
ناامیدکردند؛
سپس در پی غافلگیری
و شکست از
صدام حسین و
سرخوردگی
ناشی از آن در
سال 67 به قتلعام
زندانیان بی
دفاع برخاستند
و هزاران جوانان
شریف و انقلابی
را ظرف چند
هفته گروه
گروه، بامید
اینکه کسی از
این اعدام های
هولناک و ضدبشری
با خبر نمی شود،
سریع زندانیان
سیاسی را دستجمعی
به بی رحمانه
ترین شکل
غیرباوری کشته
و در لعنت
آبادها و
خاوران ها بی
سر و صدا بخاک
کردند؛
بدنبال آن ننگ
و جنایت علیه
بشریت خمینی،
چندی بعد او
مرد؛ خامنه ای
مجنون بر جای
او نشست و
تاکنون جا خوش
کرده است.
هردو در تمام
این سال ها همچون
(شاه معدوم)بمردم
وعده عدالت، اصلاح
ساختار
تمامیتگرا را
داده اند و
بنام خدا و
سایه ی خدا دمار
از مردم
درآورده اند.
" نظام
ایدئولوژیک و
دینی"
در
تمام این سال
ها، اراده ی
مطلق سیاسی و
اقتصادی رژیم
و اعوان و
انصارش در
اداره کشور
آزاد بوده،و تردیدی
ندارد که بدون
مزاحم و بلا
منازع حکم
رانده است و با
اطمینان می
توان گفت: چه
در دوره خمینی
و یا چه در
زمان همین خامنه
ای، اگر نزاع
و موانعی بهر
شکلی از اشکال
بروز بیرونی
داشته که
بسیار بوده
است، قطعن انگیزه
اش تنها و
تنها متاثر از
نبرد قدرت و
ثروت، بین رهبر
و خودی های او
و در راس سران
حکومت ناشی
شده است؛ و
اراده مردم و
هیچ جریان
متشکلی اصولن وجود
نداشته است که
مانع حرکت برنامه
های دله دزدی رژیم
شود. بنابرین
چطور متصور
است مردم و کارگران
پاکباخته و
بیکار و گرسنه
را دوباره امیدوار
به مضحکه
انتخابات تشویق
و بپای صندوق
های رأی کشاند؟
با کدامین
حداقل رو و انگیزه
امید بخش، عده
ای شعار
انتخابات
آزاد راسر می
دهند؟ این یک
شعار تکراری و
مردم فریب است!
تعجب برانگیز
نیست که دار و
دسته رضا
پهلوی نیز در
این تاکتیک
گمراه کننده،
با طیف سران
ناراضی و
رفرمیست های
نظام بسود
خویش سهیم و
همگام شده است؛
چون پدر او هم
برای تصمیم و
انتخاب مردم
جز اینان نبود
و وقعی نمی
نهاد! بهرو ما
رو در روی یک
واقعیت
تاریخی قرار
گرفته ایم و از تجربه
های تمام این دوران
قلدری و یکه
سواری های سران
اسلامی که
عمدتن بنام
خدا، جنایات
شان را بی
وقفه بپیش
برده شده است،
یک نتیجه روشن
بگیریم: و
ثمره آشکار آن
بیانگر هیچ
انگاره و یا
تصوری نیست جز
اثبات امر (حکومت
فراانسانی) این
نظام و رهبران
آسمانی اش، در
مردم در آن
محلی از ارزش
و اراده
ندارند! آیا با
این نگاه که
عملن تاکنون
پیش رفته:
خمینی و خامنه
ای جز انتخاب
خدا، نیازی به
تائید مردم
دارند؟! تازه: کجا
ممکن و متصور
است یک نظام
ایدئولوژیک و
از آن بدتر
مذهبی و از
آنهم بسی بدتر
(شیعه) ی
رانتخوار، استعداد
فراموشی
منافع، اصول و
فروع پایه
گذار مرام،
مذهب و دستگاه
تحمیق خود را از
دست داده باشد
و بر علیه
خویش بدشمنی
برخیزد و به
اراده ی مردم
بها داده و
گردن خم کند؟ مگر
دیوانه شده
باشند نه ممکن
نیست! چنین
باوری تنها
احماقانه است!
پس بس است
دیگر: طرد
کنید این
توهین عریان
انتخابات را و
دست از سر
مردم زمینگیر شده
بردارید.
"مگر
شاه انتخابات
داشت؟"
آقای
رضا پهلوی هم
نباید فراموش
کند و خوشخیال
باشد و بوضوح
هم دوباره بداند
که کارگران و
توده های
زحمتکش و مزد
بگیران،
یکبار در همان
دوره پدر
ایشان، و زیر
زور عریان و
دست و دلبازی
شاهانه شان پدرش
با غرب، به درایت
و هوشیاری از
جایگاه منافع ساختار
شاهی و
دوستداران
جهانی او از
یکسو آگاه شده
و از سوی دیگر پی
به بی حقوقی صِرف
خود بردند، تا
آنچنان که دیدیم
و لازم شد همگی
با آگاهی تمام
توان بر علیه
شاه بپا جستند
و با قدرت کمر
نظام سلطنتی
را شکستند و پدر
او را بدون
هیچگونه
تردیدی از کاخ
و کشورش بیرون
راندند. تجربه
ی ننگ آلوده
شاه و اراده گرائی
مطلق او و
پدرش رضا خان
میر پنج بود
که رأی گیری و
تعدد احزاب
سرشان نمی شد
و آزادیخواهان
دمکرات،
مترقی و برابری
طلب چپ را در
دم خفه می کردند
و از طرف دیگر همین
شیوه خودرائی
بودو که سبب نطفه
استبداد دینی
را در جامعه
استبدادزده شاهی پرورش
دادند. و ایشان
هم بیخود بشکم
مبارکشان
وعده حلوای
رانتخواری
ندهند. اگر وی
تمایلی در
راستای
دیکتاتور زدائی
دارد و نه
جمهوریت و مردم
سیتزی؟ پس ناگزیر
ایشان باید
ابتداء از نقد
صریح پدر و پدر
بزرگ و فجایع
حاکمیت آنها شروع
کند. در گل
آلودی فعلی،
برای صید او
ماهی کور و
گنگی نخواهد
بود!
"کارگران
و توده های
مردم"
ما
کارگران و
توده های ستم
کشیده شاهی و
شیخی باید بیش
از همیشه هوشیار
باشیم و چهار
چشمی مواظب،
که دوباره گول
نخوریم! بحث انتخابات
و دُهل بلند
دمکراسی و یا
اعتراض عده ای
با شعار
انتخابات
آزاد، برای ما
دیگر باید جز همهمه
ای فرصت
سوزانه نباشد
و تا بقای
نظام سراسر
وحشی سرمایه
داری اسلامی
پابر جاست، بی
حقوقی عمومی ما
نیز ادامه
خواهد داشت و هیچگاه
در این نظام،
با اراده الهی،
توان تصمیم
گیری ما در
اعِمال اراده
خود بر زندگی،
کار و منافع
طبقاتی مان میسر
نخواهد شد و پایانی
نخواهد یافت؛
به این وعده
های سرخرمن
راگیری ها
باور نکنیم،
زیرا تجربه
های ما دروغ
بودن یکی بعد
دیگری را در
اعماق جان و
باور زخمی ما نشانده
و دغلبازی دانه
به دانه ی آنها
را اثبات کرده
است.
"چاره
ثمر بخش ما"
چاره ثمر
بخش ما
رنجبردگان و
غارتشدگان شاه
و شیخ: تنها تحریم
مطلق انتخابات،
بخوان انتصابات
و بیرون نرفتن
از خانه در
روز رآی گیری
و باور به
قدرتیابی
مشترک خویش در
مبارزات جاری
شویم. ما چاره
جز باور بخود
و توانمان
نداریم؛ ما
باید از همین
امروز بتبلیغ بر
علیه نه به
رای گیری و نه
به همه
دغلکاران رنگین
را با اطمینان
آغاز کنیم. ما نیروهای
کار و مزدبگیر(یدی
و فکری)، اکثریت
قریب به اتفاق
شهروندان کشور
هستیم و در
برابر ما و
شعور آگاه و تشکل
سازمان داده
شده ماست که
هیچ قدرتی تاب
مقاومت و
ایستائی در
برابر آنرا ندارد.
خلاء قدرت کنونی
کارگری و توده
ای در
پراکندگی اوست!
بیائید تا دیر
نشده به مصلحت
آینده توان
خود را با
کارگران، این
سازندگان
هستی و دیگر
همدردانمان زحمتکشمان
بدون توجه به
ویژگی های ملی
و زبانی و
مذهبی و...تنها بنام
انسان کار پیوند
زنیم و مشترکن
در محل زندگی،
میحط کار،
ورزش، مجالس،
نشست ها، درصف
نان و برنج،
در ورزشگاه
ها، میادین
خرید و فروش
کالا،
پارکها، و هر
جای دیگر و در
میحط های جاری
و روزمره با
دیگران
همفکری کرده و
همآوا شده و
از این همبستگی
ساز یکدست
اعتراض توده
ای با صدای
بلند بسازیم و
بهم قدرت قلب
دهیم. باید
راه همصدائی
در یک کانال
بسیار ساده
اجتماعی فعال روزبروز
شود، چاره ما
در همین است. باید
باور داشت که هیچ
جریانی که تاکنون
در قدرت و یا
کنار قدرت و یا
درخت قدرت
بوده است، نمی
تواند بفکر
منافع
کارگران و
مزدبیگران و
توده های خانه
خراب و بیکار باشد
و عملن هم
نبوده و نیستند!
مگر خود ما و قدرت
یکدست
کارگران،
نیروهای
مترقی و
نوعدوست،
جریان های چپ
و سوسیالیست و
فدرالیست اعِمال
اراده متحد آن
ها در کنار
طبقه کارگر،
بتواند در
عرصه های
سیاسی و اقتصادی
ما و آینده
مان را از دست
این همه گرگ
درنده نجات
دهد! عبور از
استبداد دینی
و سرمایه داری
اسلامی و
توهمات رنگین،
جز توسط توان
متشکل
کارگران و
زحمتکشان و
توده های
میلیونی در یک
اقدام همبسته
متصور نیست.
بهنام
چنگائی