نگاهی به
جنبش فتح وال
استریت
(بخش دوم
و پایانی)
یونس
پارسا بناب
درآمد
در
بخش اول این
نوشتار به
ویژگی ها،
ترکیب بندی
اقشاری و
طبقاتی و به
مواضع و
گفتمان های رایج
در درون جنیش
تسخیر
پرداختیم. در
بخش دوم و پایانی
این نوشتار
دستاورد ها،
موقعیت جهانی
و آینده ی
احتمالی این
جنبش را مورد
بررسی قرار
میدهیم.
جنبش
تسخیر که از
عمرش سه ماه
میگذرد تا
کنون در965 شهر
در متجاوز از 90
کشور در اکناف
جهان کسترش
یافته و با
جنبشهای عظیم
"خشم" در
اسپانیا، "میدان
تحریر" در
مصر، اُکسی Oxi
("برعلیه"
نظام) در
یونان، "تسخیر
ژوها نسبورگ"
در آفریقای
جنوبی
و...رابطه
برقرار ساخته
است. در اینجا
به توضیح
نکاتی در باره
ی اهمیت و دستاوردهای
کنونی این
جنبش می
پردازیم.
اهمیت
و دستاوردهای
جنبش
1
– بدون تردید
تمام جنبشهای
مترقی و
دمکراتیک در
تاریخ
مبارزات ملل
جهان جایگاه و
اهمیت مهم و
حتی گا هاً تاریخساز
دارند. ولی
جنبش فتح که از آغاز
عمرش سه ماه
میگذرد و
احتمالاً ماه
ها (و حتی
سالها) در
آمریکا و
فراسوی
مرزهای آن
ادامه و گسترش
پیدا خواهد
کرد، دارای یک
ویژگی کیفی است
که به آن یک
موقعیت ممتاز
میدهد. این
جنبش که
بخشی از
"انقلاب
جهانی" (Global
Revolution)
است در "قلب"
خود نظام
جهانی (و به
قولاً در داخل
"شکم هیولا"ی
رژیم که در
رأس نظام قرار
دارد)، به
وقوع می پیوندد.
این جنبش در
واقع تتمه و
ادامه ی
گسترش امواج
بیداری و
رهائی است که
دیروز در کشورهای
"جنوب جهانی"
(کشورهای سه
قاره) پدید
آمده و امروز
به سواحل
اقیانوسهای
اتلانتیک و
آرام آمریکا
نیز رسیده
است.
2
– این جنبش به
نوبه ای خود
خواهان
استقرار یک "بدیل
جهانی" برای
استقرار
جهانی بهتر
است: جهانی که
پایه هایش بر
اساس اصولی به
غایت رادیکال
بنا شده . این
جنبش پیوسته
تلاش می کند
تا رهروان
("رانندگان")
واقعی نا
برابری
اقتصادی –اجتماعی
را به صورت
عامه فهم به توده
های متعلق به
"طبقات
(Popular class) معرفی کند.
این
"رانندگان"
واقعی کسانی
به غیر از "یک
در صدیها"
(اولیگاپولی
های معدود تر
و مالی تر شده)
نیستند که به
خاطر آز و طمع
(منطق حاکم
سرمایه
=انباشت از
طریق سود) به
محروم سازی
آنها ("99 در
صدیها") بیش از
پیش ادامه
میدهند. با
آماج و هدف
قرار دادن
شرکتهای عظیم
فراملی، جنبش
موفق گشته
اقشار متنوع و
چشمگیری از
مردم (جوانان،
کارگران،
بازنشستگان،
برگشته گان از
جنگ، بی
خانمان ها،
زاغه نشینان و
ساکنین گتوها
و...) را برای
اولین بار در
مورد دشمن
مشترک (An
enemy in common)
که "داخلی"
است، آگاه،
همدل و هم
زبان سازد.
3
– شایان توجه و
اعجاب انگیز
است که فعالین
این جنبش (چه
کارگر و چه
دانشجو و عموماً
جوان) چقدر
زیاد به تاریخ
سیاسی آمریکا
در باره ی
واژه و انگاشت
"دشمن مشترک"
آگاهی و دانش
کسب کرده اند.
در دوره ی
نسبتاً طولانی
"جنگ سرد" (از 1974
تا 1991 ) "دشمن
مشترک" توده
های قابل
توجهی از
اقشار مختلف
مردم در
آمریکا به
ترتیب "خطر
کمونیزم"،
"نفوذ
شوروی"، "خطر
سرخ" و "خطر
زرد" بودند که
بُعد "خارجی"
داشتند.
بخاطر
موقعیت
هژمونیکی آمریکا
در سالهای
بویژه 1950 تا 1973 ،
هیئت حاکمه
آمریکا موفق
گشته بود که
با استفاده از
رسانه های فرمانبر،
جنایات
ماکارتیستی و
هالیوود سرکوب
گشته بخش قابل
توجه ای از
توده های مردم
را بطور مؤثری
دور این نوع
دشمنان مشترک
قلابی و کاذب بسیج
شازد.
4
– بعد از پایان
"جنگ سرد":
فروپاشی و
تجزیه شوروی و
بلوک شرق و
تبدیل چین
توده ای و
جمهوری
دمکراتیک
ویتنام به
کشورهای
سرمایه داری،
آمریکا از
موهبت آن
مترسکها و
"دشمنان
مشترک" محروم
گشت. در دوره
بعد از "جنگ
سرد"
اولیگارشی دو
حزبی آمریکا باز
موفق گشت که
دو باره بخش
قابل توجه ای
از توده های
مردم منجمله
کارگران
اروپائی تبار
سفید پوست را
قانع سازد که
این بار و در
این دوره نیز
"دشمن مشترک"
آنها خارجی
است. "تروریسم
بین المللی"،
"مواد مخدر"،
"راهزنان
دریائی" و
دولتهای گردنکش
و..."دشمنان
مشترک" کاذب و
قلابی بودند که
در بیست سال
گذشته هیئت
حاکمه ی
آمریکا با
تحمیق توده
های مردم بر
آنها حقنه
کرد. ولی در
این دوره بر
خلاف دوره ی
"جنگ سرد"
ترفندهای
هیئت حاکمه
آمریکا آنطور
که باید و
شاید مؤثر
واقع نگشته و
بیش از دو دهه
دوامی
نیاوردند.
تحلیلگران ضد
نظام و فعالین
جنبش، نا کامی
آمریکا را در
این دوره به
سه علت مهم
نسبت می دهند،
که عبارتند
از:
الف
– فرود و تضعیف
موقعیت
هزمونیکی
آمریکا در سطح
جهان بویژه،
در گستره های
سیاسی، اقتصادی،
فرهنگی و
دیپلماسی در
بیست سال گذشته.
ب
– فراز و گسترش
بحران
ساختاری که
در دهه
ی 1970 آغاز گشته و
در سالهای
اخیر (از
پائیز 2008 به این
سو) فراگیر تر
و رسانه ای تر
گشته است و
پ
– عروج امواج
خروشان
بیداری و
رهائی منبعث از
بحران
ساختاری نظام
از "بهار
عربی" در خاور
میانه و
آفریقای
شمالی تا جنبش
فتح وال
استریت در
آمریکا.
5
– در تاریخ صد
ساله ی گذشته
ی امپریالیسم
(که در طول آن
آمریکا بعد از
تضعیف قدر
قدرتی
امپراطوری انگلستان
به تدریج
قدرتمند گشته
و بعد از پایان
جنگ جهانی دوم
موقعیت
هژمونیکی کسب
کرد) این
اولین بار است
که توده های
وسیعی از مردم
در آمریکا
دشمن مشترک
خود را نه
خارجی بلکه
داخلی
میدانند. آنها
معتقدند
که دشمن مشترک
آنها یعنی
عامل اصلی
بدبختی، بی
امنی معیشتی و
بی خانمانی
آنها "یک در
صدیها" هستند.
این تغییر
کیفی در
باورها،
انظار و افکار
مردم یکی از
بزرگترین
دستآوردهای
جنبش فتح در
سراسر آمریکا
ست.
6
– یکی دیگر از
دستآوردهای
فعالین که به
پدیده ی فتح
مقام ارجی
میدهد این
واقعیت است که
جنبش موفق
گشته دو باره
برای اولین
بار واژه انگاشت
"طبقه" را در
صدر بحث ها و
تبادلات
سیاسی قرار
دهد. این امر
باعث گشته که
برای اولین
بار درجه ی
آگاهی های
طبقاتی در بین
توده های مردم
بویژه در بین
کارگران، بی
خانمانها،
بازنشستگان
و.....به طور قابل
ملاحظه یی رشد
و اعتلاء
یابد. این
فعالین در ضمن
همراه با
مسئله ی
طبقاتی واژه و
انگاشت
سرمایه داری
را نیز به
عنوان
"دستگاهی" که
عامل اصلی نا
هنجاریهای
غیر قابل تحمل
اجتماعی و بی
عدالتی های اقتصادی
و معیشتی در
آمریکا (و حتی
در جهان) است،
در انظار و
افکار توده
های مردم طرح
و ترسیم و
رواج سازند.
7
– این جنبش از
منظر فعالین
آن میتواند به
عنوان یک
"چتر"ی باشد
که در زیر آن
تمام چپ ها و
دیگر نیروهای
مترقی و
برابری طلب
"جمع" و
"ادغام" گردند.
به عقیده ی
این فعالین چپ
آمریکا مثل چپ
های اکثر
کشورهای چه
مسلط مرکز و چه
دربند پیرامونی
از "ویروس"
پراکندگی (و
انشقاق=گروهیگرائی)
رنج میکشد
آنها به جد
معتقدند که
این جنبش
"شاید" قادر
گردد بعنوان
یک پلاتفورم
تمام نیروهای
چپ آمریکا و
دیگر نیروهای
مترقی،
برابری طلب و
رهائی بخش را
که بطور آشکار
نظلم سرمایه
را به چالش می
طلبند، "ادغام"
سازد.
8
– یکی دیگر از
دستآوردهای
غنی این جنبش
ظرفیت و
توانائی
فعالین آن در
امر
"یادگیری" و
تجربه اندوزی
از توده های
مردم است که
در فعالیتهای
این جنبش
منجمله در
مجمع
عمومیهای
متعدد آن در
شهر های مختلف
که هر روز عصر
ها در پارک
ها، دانشگاه
ها در میدانها،
پاساژها و
اماکن عمومی و
خصوصی برگزار
میگردند، بطور
آشکار دیده
میشود. بر
اساس مشاهدات
و ملاحضات این
نگارنده در
"میدان آزادی"
و "پارک مک
فرسن" (دو محل
برگزاری
فعالیت های
جنبش فتح در
شهر واشنگتن)
میتوان به
جرأت اذعان
کرد که این
جنبش توانسته
پراکسیس
(تلفیق تئوری
با عمل)
انگاشت و
گفتمان معروف
"از توده
بیاموزید و به
توده ها یاد
بدهید" را
بطور چشمگیر و
کامل تر از
گذشته بین
نیروهای
سرنگون ساز
پیاده سازد.
بطور مثال،
فعالین جنبش
که گاهاً از
خود به نام
"فاتحین"
("تسخیر
کنندگان") یاد
میکنند، در
یکی از شبهای
مجمع عمومی در
"پارک مک
فرسن" مسئله
ایرا مطرح
ساختند که حل
فوری آن ضروری
بود. توضیح
اینکه "فاتحین"
نمیدانستند
که با آمدن
زمستان سرد و
پر از برف و
طوفان که در
واشنگتن،
نیویورک و
دیگر شهر های
شمال شرقی
آمریکا شدید
تر و طولانی
تر از مناطق
دیگر آمریکا
ست، چگونه
قادر خواهند
گشت که به
ادامه ی "فتح"
خود بدون از
دست دادن
بازنشستگان
که عموماً
میانگین سن
آنها 75 سال است،
ادامه دهند.
در اینجا ما
بی خانمانها (Homeless ها)
را داشتیم که
با شرکت فعال
خود در این
بحث ها به
فعالین جوان و
کارگر یاد
دادند که
چگونه میتوانند
با استفاده از
تجارب آنها که
سالها در
شرایط سخت
زمستانهای
فوق العاده
سرد و پر از
طوفان و برف
سنگین در این
پارک ها و
میدانها به
زندگی "بی
خانمانه ی"
خود ادامه
دهند، بر مشگل
خود فایق
آیند. پیشنهادات
این توده های
بی خانمان
مبنی بر
استفاده از
فانوسها
الکتریکی،
بخاریهای برقی
و دستی و بر
پائی چادرهای
چوبی و....که
جملگی مورد
تأیید و تصویب
مجمع عمومی
قرار گرفتند
نشان دا د که
این جنبش به
غایت
دمکراتیک
بوده و شرکت
توده های مردم
در تصمیم
گیریها بی
اندازه امید
وار کننده
است.
9
– البته این
پروسی ی "از
توده ها به
توده ها" به
هیچ وجه
خیابان
"یکطرفه"
نیست. در این
مدت زمان فتح
و تسخیر که از
عمرش نزدیک به
سه ماه سپری
شده ما شاهد این
امر هستیم که
توده های قابل
توجهی از بی خانمان
ها، ساکنین
زاغه ها، گتو
ها و کوخ ها که به
جنبش پیوسته
اند به حد
قابل ملاحظه
ایی با هویّت
ها و آگاهی
های "افقی" (اتنیکی،
نژادی،
زبانی،
دینی-مذهبی و...)
خود خدا حافظی
کرده و در
آستانه ی کسب
یک هویت و
آگاهی
"عمودی"
(طبقاتی) قرار
گرفته اند.
عکس
العمل حاکمین
در مقابل
دستآوردهای
جنبش
1
– یک ضرب المثل
هندی در باره
ی مبارزه ی
سیاسی میگوید
که : « آنها {قدرتمندان
صاحب ثروت} در اول
ما (توده
های مردم="99 در
صدیها"}
را نا دیده
میگیرند سپس
ما را مسخره
می کنند و سپس
به جنگ علیه
ما بر میخیزند
ولی در نهایت
ما پیروز
میشویم». این
ضرب المثل
امروز ورد
زبان فعالین
جنیش فتح در
سراسر آمریکا
گشته است.
آنها چیز
دیگری به غیر
از آن
از"دستگاه"
تحت
کنترل "یک در
صدیها" انتظار
ندارند. حد
اقل در دو
هفته ی اول
جنبش ( از 17 سچتامبر
تا نخستین
روزهای ماه
نوامبر 2011 )
رسانه های
گروهی جاری
منجمله
"رادیوی
کشوری عمومی" (NPR)
جنبش را
مطلقاً نا
دیده گرفتند
کاری که همیشه
در گذشته با
جنبشهای
مترقی کرده
اند. سپس در
هفته های اول
نوامبر جنبش
را به مسخره کشیده
و اعلام کردند
که این جنبش
"پیام جامع" و
"هدف" ندارد.
ولی زمانیکه
در میمه ی دوم
نوامبر پیام
جنبش ("99
درصدیها"
علیه "یک
درصدیها" بپا
خیزیم) و هدف
آن ("دنیای
بهتری"
بسازیم) را با صدای
بلند و روشن
شنیدند، به
هراس افتاده و
به تهاجم علیه
جنبش دست
زدند.
2
– این جنبش
امروز این
واقعیت عینی
را می پذیرد که
نظام
سیاسی-اقتصادی
حاکم مطلقاً
"فاسد" بوده و
دولت فرمانبر
صاحبان ثروت و
قدرت (اولیگوپولی
ها="یک در
صدیها") است.
بیش از 90 در صد
جوانان،
کارگران،
"کهنه
سربازان" (از
جنگ بر گشتگان)
و بازنشستگان
که در پائیز 2009
به اوباما رأی
داده بودند،
امروز از توهم
بیرون آمده و
متوجه شده اند
که دو حزب
حاکم "دوبال عقابی"
هستند که به
فرمان یک در
صدیها "پرواز"
میکنند. روی
این اصل
فعالین درون
جنبش به هیچ
وجه تحت تأثیر
"تحسین" های
قلابی و کاذب
بعضی از اعضای
سرشناس حزب
دمکرات قرار
نگرفته و تعهدات
وفادارانه ی
آنها را به
صاحبان "وال
استریت" شب و
روز افشاء و
بر ملا می
سازند.
فعالین
جنبش پیوسته
بر این اصل
تأکید می ورزند
که مسائل جهان
بشریت باید از
طریق گسترش
همبستگی ها و
همدلی ها بین
خلقهای جهان و
مستقل از
اقدامات،
رفورم ها و
تصمیمات نظام
حاکم فعلی حل
شوند. جنبش در
مدت کوتاهی که
از عمرش
میگذرد موفق
گشته که در
زمیده های
بیداری و
آگاهی به
پیروزیهایی
دست یابد.
بطور مثال فعالین
این جنبش در
مسیر مبارزه
برای بیداری و
رهائی از
چنگال رژیم
موفق گشته که
به دام آن بخش
از "یک
درصدیها" که
با زدن نقاب
کاذب "دمکراسی
واقعی" بصورت
خود و تعبیه ی
ترفندهای به
غایت فریبنده
"مبارزه علیه
فقر" و "فساد"
و "اختلاس"
آنها را
"اخته"
سازند، نیافتند.
3
– جنبش فتح در
این زمینه
خدمات زیادی
در طول سه ماه
گذشته انجام
داده که حائز
اهمیت می
باشند. جنبش
موفق گشته که
روابط و سلسله
مراتب از بالا
به پائین را
(که مرکز
اصلی روابط
در نظام حاکم
سرمایه داری
واقعاً موجود
است) به کلی در
درون فعالین
منسوخ سازد.
به عوض آن
جنبش موفق شده
یک فضای باز
توده ایی بوجود
آورد که در آن
بحث و تبادل
نظر دمکراتیک
بر اساس
انگاشت و
پراتیک "از
توده ها به
توده ها" رواج
روزانه یافته
و در تمام
تصمیم گیریها
شیوه ی
ارتباطاتی از
"بالا به
پائین" رد
گردد.
4
– رواج گفتمان
فراگیر در
باره
ی"دوحرف" سی (C)
یعنی Capitalism
(سرمایه داری)
و Class (طیقه) در
بین توده های
مردم در
فضاهای اشغال
شده توسط
فعالین در شهر
های مختلف و
متنوع آمریکا
یکی دیگر از
دستآوردهای
مهم و بر جسته
ی این جنبش
است. پیش از
آغاز این جنبش
بندرت کلمه ی
طبقه و مضامین
مربوط به آن –
مثل دینامیزم
مبارزات
طبقاتی، خصلت
و ماهیت طبقاتی
و...- در ملاء عام
و در کوچه و بازار
بین توده های
مردم شنیده
میشد. عموماً
مردم منجمله
اکثریت بزرگی
از توده های
کار و زحمت
پیوسته در
معرفی هویتی
خود به انگاشتهایی
چون نژاد،
تبار، جنسیت و
یا دین و مذهب
مشخص و معینی
بسنده کرده
ویا خود را
"لیبرال"،
"محافضه کار"
و "مستقل"
و....محسوب
میداشتند.
امروز بیش از
هر زمانی در
گذشته توده
های مردم ساکن
پارک ها،
میدانها و
اماکن اشغال
شده خود را به
طبقه ی "ندار"
(99 در صدیها) و
آنها
(اولیگوپولیست
ها) را به طبقه
ی "مدار"
(یک در صدیها)
نسبت می دهند.
جوانان
دانشجو، روشنفکر
و کارگر که
دارای آگاهی
های طبقاتی
هستند موفق
گشته اند توده
های فراوانی
از مردم را در
مورد ماهیت
واقعی طبقه ی مدار که
نیتش پیوسته
مجروم سازی و
فقر زائی طبقه
ی ندار و "بی
چیز" است،
آگاه سازند.
5
– این پروسه ی
بیداری و
آگاهی وسیع در
بین توده های
مردم به گسترش
شعله های
همبستگی، هم
دلی و هم
زبانی در بین
اجزاء مختلف
درون طبقه ی
"ندار"
(کارگران
بویژه بیکار،
از جنگ برگشته
ها و ساکنین
گتو ها و...) دامن
زده و در
نتیجه به
ادامه و گسترش
جنبش تسخیر در
آمریکا و
کانادا و دیگر
کشورهای جهان
در آینده کمک
های شایانی
خواهد کرد.
بعضی دیگر از
دستآوردهای
این جنبش که
حاکمان را به هراس
انداخته است،
عبارتند از:
-
موفقیت
در
رادیکالیزه
ساختن بخشی از
اتحادیه های
کارگری. این
امر یک واقعه ی نظیر
در تاریخ شصت
سال گذشته ی
آمریکا است.
تعداد قابل
توجهی از
کارگران
اعتقاد یافته
اند که به
فعالین درون
جنبش در جهت
اعتلای سطح مبارزه
برای کسب
عدالت
اجتماعی
بپیوندند. این
امر در
کشورهای
عربی،
اروپائی،
جنوب آفریقا و
در چین نیز
دارد به وقوع
می پیوندد.
-
پیروزی
جنبش در گسترش
شعله های
اعتصاب عمومی در
بنادر مهمی
مثل بندر
اُوکلند
کالیفرنیا که
آغاز پروسه ی
فلج سازی رأس
نظام است.
-
گسترش
حوزه ها ی جنبش
تسخیر از
میادین و پارک
ها به صحن
دانشگاه ها و
مدارس متوسطه
و حتی مدارس
ابتدائی.
-
موفقیت
در تشویق مردم
در جهت انتقال
پس اندازهای
خود از
بانکهای بزرگ
(بانک آمریکا،
سیتی بانک، ولزفارگو،
چیس و...) به
بانکهای کوچک
محلی به عنوان
یک محمل
بایکوت
(تحریم) علیه
اولیگوپولی
ها.
-
برگزاری
سمینارهای
آموزشی در
سراسر آمریکا در
باره ی ماهیت
سرمایه داری
(تاراج و
استثمار و...) و
خصلت های آن
(جنگ افروزی و
گسترش جنگهای
مرئی و نامرئی
در سراسر
جهان).
آینده
ی جنبش تسخیر
1
– پیش بینی و
آینده نگری در
باره ی
سرانجام جنبش
تسخیر نیز مثل
جنبشهای بهار
عربی، جنبش "خشم"
در اسپانیا، Oxi
(برعلیه نظام)
در یونان
و...مشکل است.
بدون تردید
جنبش تسخیر در
آمریکا بخش
جدا ناپذیری
از جنبش جهانی
است که در
سراسر جهان در
حال شکلگیری،
رشد و نمّو
است. این جنبش
هنوز در عنفوان
کودکی خود
بوده و بعد از
دو ماه و نیم،
تازه "فرا
میگیرد" که
چگونه روی پای
خود ایستاده و
شروع به قدم
زدن کند.
2
– این جنبش در
دوره ی نو
نهالی خود از
منابع بزرگی
الهام میگیرد
که مهم ترین
آنها عبارتند
از:
-
سنن
مبارزاتی در
تاریخ مردم
آمریکا و
-
ابتکارات
بی نظیر
فاتحین میدان
تحریر و دیگر
میدانها و
پارک ها در کشورهای
مختلف جهان
(از مکزیک و
شیلی در
آمریکای
لاتین و
یونان،
اسپانیا و... دراروپا
گرفته تا
کشورهای جنوب
و شمال آفریقا
و چین و
هندوستان در
آسیا)
3 –
جنبش تسخیر
نیز مثل
جنبشهای دیگر
در جهان یک "مسابقه
ی طولانی" است
که در آن "بازی
کنندگان"
باید انرژی
خود را بطور
معقولانه حفظ
کنند تا خسته
نشوند. در این
مسابقه و راه
طولانی چالش
های بزرگی زیر
پای این
چالشگران
نهفته است که
باید آنها را
به نفع "99 در
صدیها" و به
ضرر "یک در صدیها"
(در خدمت
توسعه ی عدالت
اجتماعی) حّل
کنند. فعالین
جنبش تسخیر با
دو چالش بزرگ
و مهمی روبرو
هستند که حّل
مناسب آنها
میتواند نقش
کلیدی در
رسیدن آنها به
هدف نهائی خود
(استقرار
جهانی بهتر-
جهانی
دمکراتیک تر،
برابری طلب
تر= سوسیالیسم
قرن بیست و
یکم) ایفا کند.
این دو چالش
بزرگ در پیش
پای فعالین
جنبش تسخیر
عبارتند از:
4
– جنبش شدیداً
نیاز دارد که
"اقلیت" های
ساکن در
آمریکا را که
عموماً در
زاغه ها، گتوها
و کوخ های
درون شهرها
(در "جزایری"
پر از فلاکت،
فقر و نا امنی)
زندگی می کنند
بیش از پیش به
میدان مبارزه
و "تسخیرها"
بکشد. باید
توجه کرد
زمانی که
بحران اقتصادی
بروز میکند
این اقلیتهای
نژادی و
اتنیکی (مثل
سیاه پوستان
آمریکائی
تبار و اتنیک
های لاتین
تبار از
کشورهای
آمریکای لاتین
و...) هستند که
مهلک ترین و
خانمانسوزترین
ضربه ها را در
جامعه ی
سرمایه داری
میخورند. مضا
فاً این
اقلیتها
هستند که
سالهای سال
نبردی نامرئی
و آرام را
علیه صاحبان
قدرت (یک در
صدیها) به پیش
برده و
قربانیان بی
شماری را در
این راه از
دست داده اند.
استراتژیهائی
چون "تسخیر
گتوهای" محله
ی برانکس (Bronx) در
شهر نیویورک
توسط فعالین
جنبش تسخیر به
روشنی نشان
میدهد که این
جوانان کارگر
و سرباز از
جنگ برگشته
بطور جّدی
آگاه گشته اند
که بدون جلب و
جذب این اقلیت
ها نمیتوانند
آن "جهان
بهتری" را که
استقرارش هدف
نهائی این جنبش
است، در
آمریکا بر پا
سازند.
5–
مضافاً، این
جنبش در
مبارزه و
"مسابقه ی"
طولانی خود
برای ایجاد
"جهانی بهتر"
باید به یک تغییر
بزرگی که در
دموگرافی
جهان در
کشورهای پیرامونی
در بند در صد
سال گذشته
اتفاق افتاده توجه
کرده و در
مورد آن آگاهی
فعالین جنبش
فتح را بیش از
پیش اعتلاء
بخشد.
توضیح اینکه
ایجاد "جهانی
بهتر" در
کشورهای مسلط
مرکز("شمال جهانی")
اگر احیاناً
در گذشته های
دور بدون توجه
به مشگلات و
فعل و
انفعالات
سیاسی منبعث
از آنها در
کشورهای
پیرامونی
دربند ("جنوب
جهانی") امکان
داشت امروز به
خاطر سکونت و
زندگی نزدیک
به 80 در صد
جمعیت هفت
میلیارد نفری
جهان در
کشورهای سه
قاره (به
اضافه ی
اقیانوسیه)
امکان پذیر
نیست. شایان
خوشحالی و
شادابی است که
فعالین جنبش
تسخیر به این
نکته ی اساسی
نیز برخورد
استراتژیکی کرده
و با اعزام
نمایندگان
خود به میدان
تحریر و دیگر
میدانها در کشورهای
سه قاره و
دعوت هیئت های
اعزامی از کشورهای
مصر، یونان،
و...نشان میدهد
که به این اصل
تاریخی و
تاریخساز
آگاه بوده و
خواهان همبستگی
جدّی، همدلی و
همبستگی با
مردمان دربند
پیرامونی
هستند که
ساکنین اصلی
کشورهای "متاطق
طوفانی"
("حلقه های
ضعیف") نظام
جهانی بوده و
خواهان
سرنگونی آن
هستند.
در
خاتمه و جمع
بندی باید گفت
که فعالین
جنبش بطور جدی
و صمیمانه به
این نتیجه
رسیده اند که
اگر آنها به
وظایف و
آرمانهای خود
مسئولیت و وفاداری
نشان ندهند در
آینده
نمیتوانند
"جهان بهتری"
را بوجود
آورند.
منابع
و مآخذ
1
– مشاهدات و
تأملات
امانوئل
والرستین (Emanuel
Wallerstein)
در باره ی "موج
دوم جنبش
عدالت
اجتماعی در سطح
جهانی" در
سایت: www.binghamton.edu/fbc/commentaries
2
– لارنس سامرز (Summers)
"نابرابری
زیر سئوال
قرار گرفته
است"، در
نشریه ی
"فایننشال
تایمز"، 21
نوامبر 2011 .
3
– چنار آکچین (Akcin)
"نگاهی به
جنبش تسخیر
وال استریت"،
سخنرانی در
جلسه ی عمومی
"اتحاد چپ
ایرانیان
واشنگتن"، 13
نوامبر 2011 .
4
– پملا کان
استیبل (Constable)، "31
نفر از فعالین
جنبش تسخیر در
واشنگتن
دستگیر
گشتند"، در
روزنامه ی
"واشنگتن
پست"، 5 دسامبر
2011 .
5
– "یادداشتهای
سردبیران" در
باره ی جنبش
تسخیر در مجله
ی "مانثلی
ریویو" (Monthly
Review)،
سال 63 ، شماره 7 ،
دسامبر 2007 .
6
– در باره
کرونولوژی
جنبش و رشد و
گسترش آن در آمریکا
و اکناف جهان
رجوع کنید به:
شماره های
نوامبر و
دسامبر مجله ی
"Adbusters" در سایت http://adbusters.org .