تعریف ِهویت
ملی، سیاسی و
طبقاتی!
"هشدارِ
به همگان!"
بهنام
چنگائی
"هویت
کارگرِان و
مزدبگیران و
توده های ندار"
طبقه
کارگر و مزدبگیر
و لایه های
میانی متوسط و
ندار و
خانواده های
آنها در سراسر
گیتی با تفاوت
هائی اندکی، نسبتن
مشکلات مشابه ولی
منافع همگانی دارند
و حدودن در
همه جای دنیا از
زندگی خود
کمترین بهره
را می برند.
زیرا همگی
باید بنوعی برای
امرار معاش و
تأمین
ابتدائی نیازمندی
های زندگی،
بخش بزرگی از
هستی مفید خود
را در قبال
حقوقی ناچیز
به صاحبکاران طماعِ
خصوصی و دولتی
در همان
زادگاه های
محلی و ملی
خود ابتدائن بفروشند
تا از طریقِ این
ناگزیریِ
استثمار زنده
بمانند. بهمین
خاطر کارگران،
مزد بگیران و
توده های ندار
در سراسر جهان
و بویژه در
ایران با این ساختار
قوانین کار
عشیره ای ـ
اسلامی، همگی همدردانی
با هویت مشترک
هستند و تا حدودی
نسبی، مشابه
هم فکر کرده و بر
حسب میزان
آگاهی خود، لاجرم
می باید علاوه
بر مبارزه ملی
در زادگاه
هایشان،
همزمان علیه
بهره کشی
داخلی در
کشور، و همآهنگ
با آن بدنبال
راه چاره های مبارزه
جهانی، علیه
این سیستم ستم
سرمایه باشند؛
که البته در
دور تازه، چنین
که می نماید: پس
از فروریزی
بلوک منحط چپ
جهانی و رکود
طولانی جنبش
های کارگری ـ
توده ای و در
پی هجوم بی
رحمانه«بدنبال
این فرصت طلائی،
برای تیغ تیز
سرمایه بر جان
و مال همگان
در سراسر
جهان» ما دوباره
شاهد خیزش
هائی آگاه و تا
حدودی دلگرم
کننده از قلب
آمریکا تا اعماق
افریقا هستیم.
پس: طیف های
گسترده
کارگران و
زحمتکشان و
نداران هویت، چشم
انداز، امال و
آرزوها و
منافعی مشترک فراملی
دارند و در هر
گوشه ی دنیا که
باشند، ابتدائن
باید علیه استثمار
ملی و منطقه
ای خود هوشیار
بپا خیزند و هیچگاه
این مناسبات پلید
بهره کشی
سرمایه داری را
تحت عنوان (مبارزه
ملی و
ناسیونالیستی)
نباید بدست
فراموشی و
گرگان تیز
دندان مناطق
سکونت خود نسپارند.
"تشعشات
ناسیونالیستی
و مرز استثمار"
بر کسی دیگر
پوشیده نیست:
با وجودی که مزدبگیران
رده های
مختلف، بخش
مفیدی از عمر
خود را برای
دریافت
کمترین حقوق ثابت
در ازای کار
طاقتفرسا، به
مفتخواران ِ
ستمکار صاحب
سرمایه، چه
دولتی و یا
خصوصی در اقصا
نقاط گیتی می
فروشند، آنها اما،
بسختی از پس
زندگی و
نیازهای
روزمره ناچیز خانواده
هاشان برمی آیند.
علاوه بر آن
با تحقیر
طبقاتی،
محرومیت های
ارزشی، سطح بسیار
پائین آموزش،
پرورش،
بهداشت،
درمان،
تغذیه، تنپوش
و دچار فقدان
ابزار یاری
رسان فرهنگی و
دانش و رشد
عمومی بسیار نازل
بوده و بطور
قطع روبروی
سرنوشت های
مشابه پدران
خود هستند و
بندرت متصور
است فرزندان
کارگران و نداران
فرصت چیرگی،
کسب، تغییر زندگی
و بریدن زنجیر
شرایط
فراخانوادگی
نسل در نسل خود
را بیابند، یا
بهتر است گفته
شود: ساختار
مفلوک اجدادی کارگران
و زحمتکشان و
لایه های
میانی و پائین
فقر پیوسته
مسکینی خود را
برکول
آیندگان
تحویل می دهند.
و این در مورد
همه مات های
ساکن ایران و
جهان صادق است
و با تشعشات
ناسیونالیستی
و اقدام منطقه
ای نمی توان
برایش چاره همگانی
یافت.
"بمزدبگیر
ندار،
ناسیونالیسم
و نان"
و این
برای جامعه
بشری متعهد و
ستم ستیز و
برابری خواه،
بیش از این
قابل تحمل نیست
و همزمان، چشم
فروبستن و تائید
این بی عدالتی
برای حامیان
راست رنگین
سرمایه
داری(ملی)در
داخل کشور
خودمان، جز مردم
فریبی، و ننگ
عریان نیست. باید
با صداقت،
صراحت و بی
نیاز تشویق، این
فجایع را دید
و در موردشان
با شجاعت و نوشت
و گفت: که در
ایران و جهان
امروز عرصه های
اقتصادی،
سیاست ملی،
فرهنگ کشوری و
چگونگی روابط جهانی،
تنها زیر
اراده مطلق
سرمایه است که
می چرخد! جز
صاحبان
سرمایه (بسته
بمیزان تملک و
نفوذ) در این
ساختار سودجو،
که در رفاه و
اعِمال اراده های
مطلق خویش هستند؛
باقی مانده
مردم و ملت ها:
یعنی بخش عمده
ی کارگران،
زحمتکشان و لایه
های گسترده
میانی و اصولن
همه ی مزد
بگیران: که با
تعریف تازه از
کارگر:«اکثریت
شهروندان ایران
و جهان را شامل
می شود»همه و
یا اغلب آنان
با درجاتی، روزبروز
در لابلای چرخ
دنده های این
سیستم منحط له
و فرسوده می
شوند و در «هرکجای
دنیا و با هر
ملیت و زبان» که
باشند، در زیر
این روابط
جاهطلبانه
صاحبان ثروت، این
مزدبگیران و
مستخدمان
سرمایه، هرگز متناسب
با تاثیر مفید
در تولید
اجتماعی،
هیچکدام از
آنان، نه از
تولید محصول سرانه
خویش و نه از
مزد کافی بهره
مند نبوده و تا
بقای چنین
ساختار
نابرابری نیز
از آن
برخوردار نخواهند
شد. حالا چه یک باند
حکومت ملی در
یک کشور حاکم
باشد، یا مافیای
قلدر قدرت
محلی در مصدر
سیاست! برای توده
های مردم و
ملت های تحت
ستم بورژوازی
ملی و جهانی در
هر کجائی که
باشند تفاوتی
نمی کند؛ آنان
اگر خود حکومت
نکنند و مرز
حیاتی و
حکومتی شان را
از راست ها
جدا نکرده و
خود بدست نگیرند،
همچنان رنج کشیده
و ناگزیر بتحمل
مصیبت بار
زندگی دردناک
خویش می مانند
و البته خواهند
ماند.
"تغییر
سرنوشت با
اقدام، ملی ـ
منطقه ای ممکن
نیست"
چه در
ایران و بین
ملت ها و توده
های میلیونی چپاول
شده و بیکار
آنها، چه توده
های میلیاردی در
سطح جهان، همه
با هم بمقطعی
بسیار تعین
کننده، واقعی و
سرنوشت ساز
نزدیک شده و
به برهه ای
ظریف پا نهاده
ایم؛ تا بطور جدی
و واقعی رو در
روی مصائب
اصلی، ریشه نابسامانی
های متاثر از
ساختار غارتگر
سرمایه و چشم
در چشم مسببان
این
ناملایمات بلند
داخلی و جهانی
و تاریخی بایستیم
و خود را نجات
دهیم. توده های
میانی زحمتکش و
نیمه مرفه و
ای بسا مرفه باید
هوشیارانه راه
و مرز خود را
از روابط استثماری
و سوء تفاهم بسرمایه
داری ملی و
آزاد جهانی جدا
کرده و همراه
و همرای با
کارگران ستمکش
همگام شوند. ثبات
آینده آنان در
گرو این
اعتماد و
همبستگی و
اتحاد یکپارچه
است. امروز روز
ایجاد فضای همکارهای
مشترک، برای این
مهمِ تاریخی
در اعماق جوامع
برای تغییرات
بزرگ و بنیادی
است. ما یا
هوشیارانه دست
بکار ایجاد سازمان
ها و مرزهای مستقل
طبقاتی خود می
شویم و سرنوشت
خویش و جوامع
مان را در هر «ضرورت
ائتلافی» ابتداء
مستقل و بشکل
طبقاتی در
درون سازمان
های خود، محکم
تعیین کرده و بدست
گرفته و تنها
آنگاه وارد
گود مبارزات
ضداستبدادی
می شویم، و یا
در یک کلام
دوباره می
بازیم. و این
باخت ها تا
کی؟ چرا باید
بکرات شاهد ویرانگری
هرچه بیشتر زندگی
آتی خود و
آیندگان مان در
این دوره
مبارزات
تعیین کننده باشیم؟
ما چاره ای جز
اتحاد،
مبارزه مشترک
و پیروی سازندگان
جهان نداریم و
گرنه تاریخ
رنجبران
تکرار خواهد شد!
خوشبینی به
وعده های دین
سالاران،
سلطنت تباران
و سرمایه
داران، فریب
خوردن همه ماست
در این تلاقی
تاریخ بیدادگرانه!
غافلگیر تشعشات
ریاکارانه شدن،
فاجعه بار است
و امکان دارد در
گود، باتلاق و
تفکرات
ناسیونالیستِ
های افراطی، همچون
گذشته افتاده
و غرق شویم و آینده
مان را با هم بسوزانیم!
(اینک
در ایران: امکان
و استعداد ساختن
دنیائی دیگر و
آینده ای بهتر
و انسانی تر مهیا
شده است. باید سراپا
بیدار،
هوشیار و
چهارچشمی مراقب
دسیسه های سرسپردگان
سرمایه داخلی
و امپریالیست
های خونخوار جهانی
باشیم، و گول
گربه های عابد
شده را
نخوریم. اجازه
ندهیم هر بساط
فرصت طلب، فاسد
و جنایتکار و
وابسته بغرب،
برایمان
سرنوشت تعیین
کنند؛ و دسیسه
های خود را
تحت توطئه های
رسوای نجات
کشور از ستم
استبداد دینی
با عنواین شاهِی
پارلمان جو ، شیخِی
اصلاح طلب و
شورای ملی
مقاومتگرای
رجوی ها بخورد
ما دهند و ما
را اسیر دام خود
و غرب سازند. (اینان
در امتحان خود،
مردود مردم
شده اند.)
" طمع رانتخواران
نفت"
دوره
تمامیتگرائی فردی،
گروهی و
مافیائی سپری
شده است. ما کارگران
و توده های
مردم حق
فعالیت
سیاسی، تشکل ،
تبلیغ دیدگاه های
سیاسی،
طبقاتی،
فرهنگی،
مذهبی، ملی،
قومی، عمدتن و
بحق زبانی...همه
ملت های ایران
را امری سرکوب
شده ی واقعی و ضروری
در جامعه ی آزاد
و رنگین فردامان
می دانیم. اما:
به طمع کاران
می گوئیم که دور
و طرح
رانتخوارانه
و توطئه گران
اصلاح طلب،
لیبرال و سکولار
های وابسته به
غرب، دار و
دسته سلطنتی
ها و
ناسیونالیست های
تجزیه طلب
گذشته است. هیچ
کس بر دیگری و
هیچ ملتی بر
دیگر ملت های
ساکن ایران
برتری ندارد. همچنین
ایان و هیچ
جریانی بدون
اراده و تصمیم
توده ها نباید
در نشست ها،
کنفرانس ها برای
فردا از طرف
مردم تصمیم
بگیرند و حق
ندارند بنام
مردم ایران
پای مذاکره سرنوشت
ساز با غرب
بنشینند! چه کسی
به بساط مسخره
شورای ملی پهلوی
و شورای ملی مقاوت
رجوی ها و طیف
های راست
وابسته که همگی
مستقیمن توسط
حمایت سازمان
های سیای(غرب
و دیگران) می
باشند، اجازه
داده است با
ده ها مکر و
رنگ و حیله و بی
آبروئی، زیر
پرچم نجات
کشور، برای
مردم ایران با
امپریالیست
ها آینده سازی
کنند؟ تا
کی فریبکاری؟ یکی
می خواهد شاه
شود و دیگری
رهبر مقاومت و
آن یک حکومت
اسلام
دمکراتیک!(خانم
فرح دیبا و
رضا پهلوی)
اگر تمایل جدی
بهمکاری در
راستای آینده
آزاد ایران
دارند؟ صداقت
شان در صورتی
قابل باور است
که با شجاعت و
صراحت کافی
ابعاد جنایات
و فجایع دو
نسل پیشین (
شوهر، پدر و
پدر بزرگ) را
دقیق به نقد بکشند
و این خود
بزرگترین
اقدام
انقلابی و
ستایش انگیز برای
او و پسرش رضا
پهلوی خواهد
بود و بویژه اگر
آن نقد همراه باشد
با افشای طرح
کمسیون تاور**! در
مورد آقای
رجوی و
همسرشان نیز
همچنین، کلی
فاجعه تلنبار
شده روبروی
خویش دارند. بهترین
راه همگامی با
آینده و مردم،
نقد روشن گذشته
های سیاه و
خونبارشان می
باشد. اصلاح
طلبان دینی و
سکولار و
لیبرال رانده
شده از خیمه
گاه ولی مطلق
فقیه هم
دست شان در
خون، دزدیدن
نان مردم بوده
است! صداقت
داشته باشند و
جنایات بساط
اسلامی و نقش
خود در آنها
را برای مردم مصیبت
کشیده از جور
ولایت روشن
کنند. ولاغیر!
عصر
رانتخواری همه
اینان گذشته
است!
"توطئه
بالائی ها و
حمایت غرب از
آنان"
«تغییردادن
و ساختن کار
توده هاست»هر
جریانی که باور
بتوان
دگرگونسازی
مردم نداشته
باشد، لاجرم
باید بکمک دول
غربی پناه برد
و با گروهای
وابسته به
آنان و برعلیه
مردم، بفکر
کسب قدرت از
طریق آنها باشد
و تردید ندارد
که: می خواهد توسط
حمایت علنی و
مخفی نیروهای امپریالیست
جهانی بر
ایران فردا با
همفکرانش مسلط
شود، اراده و
عزم مردم کار
و زحمت را،
پیش از رهائی
از جور اسلامی
و امکان انسجام
طبقاتی توده
های کار و
زحمت، آنان را
گمراه و برای
تغییرات
حیاتی عقیم کند؛
و همچون همیشه
سوار کول ها
خمیده مانده و
صاحب اراده فردای
ما و کشور گردد.
هیچ جای جادو
و جنبلی در
کار نیست، این
استراژدی
آنهاست! هدف
آنها تنها
همین است. اینان
از همه بدتر:
همین امروز آماده
سازش با امیال
غرب بهر قیمت
بوده و هستند و
از طریق این همکارهای
مخفی و تشویق در
گسترش هرچه
بیشتر تحریم ها
بر علیه بخش کارگران
و مزدبگیران
با این حقوق
ثابت، و
همچنین حاشیه
نشنان و نداران
و کم درآمد ها
را، با این تهدید
قوت لایمت
زمینگیر و
بشدت ناتوان
سازند. و در
کنار آن بی
شرمانه با دعوت
به دخالت سیاسی
و نظامی در پیشبرد
نقشه های شوم
شان، مصمم بوده
و توده ها را
آماده کنند، تا
ساده تر پای
دخالت غرب را
در سیاست ایران
فردا باز کنند.
این گروه ها
می خواهند با
غرب و در راس
آن آمریکا، تا
آنجا ما را بضعف
مفرط بکشانند،
تا ناگزیر به
قبول توطئه دخالت
بشر دوستانه دول
جهانخوار در تعیین
سرنوشت ایران زیر
منویات آنان
شویم. طرح و برنامه
هائی که
آشکارا می
خواهد: تجربه
های تلخ تاریخی
ما را از چهره
و منویات
جانیان جهانی
سترده و هویت دغل
آنان را تلطیف
کند، تغییرات آینده
مورد نیاز ما را
دوباره در این
مقطع حساس
خنثا و توسط
آنان تحریف کرده
و حق سرنوشت
مردم ایران را
بدست (خود و
آنها) از پا بیاندازند.
و سر آخر با تعدد
تنگناها و
اثرات ویرانگر
تحریم و تورم
ها و رودر
روئی ملی و
فضای جنگ
داخلی و جو تجزیه
ایران، بی شک
دست آویز
مناسبی برای سران
رژیم در سرکوب
توده ها ایجاد
و خود آسوده
سر و فراخبال به
اهداف شان دست
بیابند و از
سوی دیگر، توده
های کباب شده
را ملتمسانه ترغیب
به تبعیت از غرب
برای کمک
بخویش ناگزیر
سازند.
"تبعیض
و نابرابرها در
ایران واقعی و
گسترده اند"
(یادمان
نرود در صورت
موفقیت طرح راستِ
رنگین و
وابسته به غرب،
آنها، طیف های
ناسیونالیست افراطی
ما را بعنوان
اسکورت،
همراه خویش
خواهند داشت،
البته زمانی
که کار از کار ما
ملت های تحت
بهرکشی
سرمایه گذشته
باشد. پس
اجازه ندهیم
خاک در چشم ما بریزند)
زیرا، این
یعنی شکست ایرانِ
فدرالیست
فردا، تقویت
حاکمیت راست اراده
گرا،
همچنانکه
تاکنون بوده، تقویت
راست لیبرال
سکولار
وابسته بغرب، و
فضای کافی
مخاطره آمیز برای
جنگ و سرکوب
قهرآمیز توسط
شونیسم ملی
قدرتِ مطلق طلب
و ناسیونالیست
های افراطی و
بتبع آن: شکست
مزدبگیران و
توده ها و«تکرار
تاریخ سراسر
خونین گذشته!» نه،
ما حق نداریم و
بیش از این نمی
شود که
استثمار
دیرینه ملی ـ
محلی را از
سیاست اقتصادی
تاریخی اش جداکرده
و چهره نقاشی
شده با آبرو و
تازه و خوشبیانه
ای از اشکال آن
بسازیم. حق آزاد
تعیین زندگی
ملیت ها، مذاهب،
زبان ها،
فرهنگ ها،
آزادی تشکل
ها، آزادی جنسی
و جنسیتی ها،
زدودن و جدائی
دین از دولت
ها، زدودن دین
رسمی و حرمت
به اقلیت های
مذهبی و قومی،
حفظ محیط زیست
و نگهداری و ایجاد
فضای حیاتی
برای بقای
حیات وحوش این
همسایگان
دیرینه در
کشورو... از همه
مهمتر نکته ای
که باید
جداگانه به آن
پرداخت: مبارزه
ریشه ای برای
حرمت و
پاسداشت از زن
در عرصه حیات
آتی کشور
بعنوان نیم
همیشه مفید و
سازنده جهان و
ایران که در
بی حقوقی مطلق
در ایران
اسلامی رنج
برده است! ما
باید برای
زدودن خشونت مذهبی
و عرقی و لات
منشانه ی
فرهنگ عشیرتی
که ریشه در
اعماق تفکر
کهنه مردها
دارد و بی
رحمانه علیه
زنان بکار
گرفته می شود،
بتصویب
قوانینی محکم
و روشن دست
بیابیم که اراده
گرائی
مردسالارانه،
طبق قانون
تضعیف کند و
به باور من،
این معضل،
علاوه بر
ایجاد استقلال
مالی، که برای
زنان حیاتی ست
راه حل بعدی، تنها
یک چاره اساسی
و قانونی دارد.
و ما باید برای
اعِمال و اجرای
قانونمدار
آنها از پائین
شروع کنیم،
کلی عقب
ماندگی وجود
دارد.« برابری
زد و مرد و درو
ریختن هر
تبعیض و برتری
طلبی و هرپدیده
دیگری با توجه
به کشور رنگین
ما، نیاز به
یک قانون
اساسی سکولار داریم،
تا بتواند
برای این
رنگینی ها
نرمش و پاسخگوئی
داشته باشد، و
این چاره بسیار
با اهمیت است.» و
رسیدن به چنان
استعدادهائی تنها
با تضعیف و
تسطیح قدرت
سیاسی، آزادی
وجدان و عقیده
و ایجاد اراده
فدرالیستی،
در راستای
برابری حقوقی،
سیاسی و
اقتصادی نیم
جمعیت
کشور(زنان) هم
بی گمان ممکن
و متصور است. چرا
که راه امروز
و فردای متحد
ما، ما اکثریت
قریب به اتفاق
مردم مزدبگیر
ایران تنها در
چنین ساختاری
اجتماعی ـ
طبقاتی میسر و
صورت حقیقی می یابد.
سرنوشت هیچ
ملتی در ایران
جدا از دیگر
ملت ها قابل
حل نیست و نباید
در این مرحله،
تعیین حق
سرنوشت را بدست
دیگر قلدرانی ملی
و منطقه ای بباد
داده و یا بگور
گردانیم. بخشی
از مدعیان وطن
پرست ولی
خوشبین، خود
را اسیر
ناسیونالیست
های افراطی
کرده اند، و
این مایه ی
نگرانی کارگران،
نوعدوستان
ملیت های دیگر،
مسالمت جویان
مترقی و چپ و
جهان وطن می
باشد. هر نگاه
گنگ و غیر
طبقاتی و
ناسیونالیستی
دانسته و یا
ندانسته آب به
آسیاب دشمنان خانه
خراب کن مردم کار
و زحمت در همان
مناطق محلی خویش
آنها ابتداء می
ریزند!
"فدرالیسم
آری،
ناسیونالیسم
نه!"
و این اصلن
مهم نیست که
ما کجا بدنیا
آمده باشیم؛
با کدام زبان
درس خوانده
باشیم؛ ویژگی
های ملی، قومی،
فرهنگی،
جنسی،
جنسیتی،
جغرافیائی، نژادی،
تاریخی و تمایلاتی
بد و خوب انسانی
و ...داشته و یا
نداشته
باشیم؛ ما
محصول گذشته و
حال هستیم بیائید
با هم بپذیریم
که مشکل ما و
منشأ تضاد و
اختلافات موجود،
نه از وجود ویژه
نژادی، هویت
زبانی، ملی،
قومی و فرهنگی
ماست، نه چنین
نیست! بلکه
همه آنها و یا
ریشه آنها منشأ
طبقاتی دارد،
و ما باید کنه
و منبع همه تصادمات
و تناقضات
انسان را پیش
و بیش از همه
در روابط ناعادلانه
سرمایه داری بدانیم
که همه آنها
در این ساختار
تقویت و پنهان
هستند،
بدانیم. همه ما
پیش از همه عنوان
ها، تنها انسانیم
و محصول گذشته
هایمان، و شخصیت
های اتفاقی ما
در یک جامعه
طبقاتی با هویت
های متفاوت ساخته
و برجسته شده است.
ما انسان ها
در هویت اقتصادی
و سیاسی سهم
چندان
متفاوتی از
دیگران همدردانمان
در سراسر
ایران و جهان
نداریم، و
بتبع آن منافع
مشترک، هویت
مشترک، سیاست
مشترک، اهداف
و آینده ی بهم
تنیده مشترک داشته
و داریم و تا
وجود جامعه
چند دست، بخشی
از این تفاوت های
واقعی و عینی و
تبعیض های
کاملن تلخ و
طاقتفرسا باقی
مانده و وجود دلخراشی
خواهند داشت و
ما ناچار
هستیم، با هم
و در کنار هم
برای تک تک
آنها راه چاره
مترقی و
انسانی بیابیم.
هرگز فراموش
نشود تا بقای
جامعه سرمایه
داری منافع و
مرزهای خودمان
را آگاهانه و
نه بدور از حقیقت،
این
نابرابرهای
جامعه سرمایه
داری را
آنچنان که هست
نپذیریم و
برای رفع و
ترد آنها از
میانه ی دوستی
و همدردی
طبقاتی بدور
ریزیم، نباید
از هم جدا و در
برابر هم
بایستیم، راه
ما برابری و
سوسیالیسم
است. برای همه
ساختارهای
اراده گرای
سرمایه داری،
همه ی مردم یکسان
هستند. آنها
سود خود را می
خواهند. ما چرا
بفکر منافع
خود نباشیم،
تا آسیب پذیر
نشویم؟ سرسری
گرائی های
شونیستی و
ناسیونالیستی،
خواهد توانست
اراده ی راست
تمامیت خواه
را برهمه ما
مردم کرد،
عرب، آذری،
بلوچ و...سوار
کرده و وجود
همه مان را با
هم و بسادگی
در صورت
پراکندگی زیر
پوتین
سربازان اش
بگیرد.
بنابرین
از من لُر تا
شمای...؟گول
نخوریم! هویت ها
یمان را پیشتر
بر پایه کار
خویش در تولید
(یدی و فکری) اجتماعی
در برابر
سرمایه انگل و
مفتخور قرار
دهیم! و کاملن
هوشیارانه به
میزان برداشت
هر طبقه(کار ـ
سرمایه) از
این محصول
اجتماعی نگاهی
خیلی ساده کرده
و تعین و
تعریف حقیقی
کنیم: که سهم
اکثریت جامعه
در برابر این
اقلیت زورگو
در کجا و چقدر
ناچیز است! و
آنگاه: هرچه
سازش
ناپذیرتر و
آگاه تر مرز
طبقات را نه بنام
ملت ها، اگر
چه بخشی از آن
حقیقی ست، بلکه
بنام
مزدبگیران از
سرمایه داران
رنگین و
وابستگان شان
جدا کنیم. ما
برای پیروزی
متحدمان
بعنوان کارگران
و مزدبگیران باید
مرز کار و
زحمت را
هیچگاه در هم
نریزیم. زیرا
موجودیت
امروز ما و درگذشتگانمان
نیز جز بر
پایه استثمار
نبوده است.
شناخت
دیالکتیک
تاریخی طبقات
و چگونگی
شکلگیری های
هویت کارگران
و زحمتکشان و
سرمایه داران
را باید درست
درک و کشف کرد
و اقتصاد
سیاسی هرکدام
آنان ویزگی
های شان را
جداگانه ارزشگذاری
نمود. این تنها
محور بررسی در
این راستای
بلند جامعه
بشری ست و نمی
شود بسادگی و
بمیل قلم این
سرنوشت و
جایگاه ها و
پایگاه های
اجتماعی را تغییر
داد؛ و نباید
هم بشود؛ زیرا
ما هم اجازه
نمی دهیم؛
زیرا چنان
روشی تنها*کلاهبرداری
سیاسی و تحریف
واقعیت های
عملن موجود
طبقاتی ست!
برای همیشه در
خاطر داشته
باشیم که ما
توده های کار
و زحمت«دست
های یاری
دهنده خویشم»!
بهنام
چنگائی ـ 29 دی
ماه 1391
http://www.rangin-kaman.org/v1/index.php?option=com_content&view=article&id=10080:2013-01-14-16-55-04&catid=34:politique
نگاهی
کنید به مقاله*آقای
دکتر اسماعیل
نوری علا : چرا
هویت مسئله ای
سیاسی نیست؟
هویت،
مسئله ای
سیاسی نیست!
خوب باشد، فرض
می گیریم که
هویت مسئله ای
سیاسی نباشد! اما
آیا: هویت که
اشکالی متعدد
و مختلف دارد،
مسئله ای اجتماعی
ـ طبقاتی و
اقتصادی هست
یا نیست؟ گرچه
مقاله دکتر
نوری علا، خود
بتنهائی سند دعاوی
من و یک
مرزبندی جدی و
آشکار
اجتماعی و
طبقاتی اوست و
وی آنرا رسمن در
این نوشته نمایندگی
و سعی در حفظ
هویت سیاسی
خویش کرده
است! با
اینوجود اما:
یک ـ اگر هویت،
مسئله ی سیاسی
و طبقاتی هست؟
پس ناگزیر باید
بپذیریم که هر
هویت
اجتماعی، دارای
زنجیره ای
حیاتی با
خصوصیاتی متمایز
و متفاوت است
که هر کدام آن
لایه های
اجتماعی، دارای
طبیعت، تبعات
و بدنبال آن کسب
منافع، تعمیق آنها
و تأمین هویت
سیاسی ـ
اجتماعی ـ
طبقاتی خویش
می باشد؛ و
حفظ این ویژگی
باید همچنان دیده
شوند که هستند
و لزومن پایه
هویت یابی طبقات
اجتماعی قرار
داشته باشند.
زیرا چگونگی
وجود این و یا
آن شیوه، هویت
سیاست نظام ها
را نمایندگی
می کند. پس هر
هویتِ راهکار
سیاسی منافع
اقتصادی خود را
جستجو می کند،
و قطعن تنها می
تواند مورد نظر
این و یا آن
لایه اجتماعی باشو؛
و بتبع آن در
صورت بودن و
نبودن، این و
یا آن اهرم
ذینفع سیاسی ـ
اقتصادی،
هویت مفید
بحال این و یا
آن لایه و طبقات
را ضرورتن
تضمین نمی کند.
و بهمین خاطر: این
کاملن طبیعی
ست که هر گروهی
بدنبال پدیده
های مکمل هستی
مورد دلخواه و
چگونگی داشتن
بهترین های آنها
باشد و لاجرم
همه چیز را از
دریچه منافع
طبقاتی خویش
ببیند، بسنجد
و تعریف و
هدایت کند.
این آن گره کور
و مهره مفقود ماست
که راست ها،
خود را اینجا
لو می دهند؛
ریرا از توضیح
علمی و تاریخی
طبقات پرهیز
می کند! این همان
کاری ست که
دکتر نوری علا
و هم هویتی های
ایشان آن را عمدن
نمی خواهند
ببیند و عملن آنرا
در مقاله های
شان تشریح کنند!
روشی غیر اصولی
و پا در هوا،
که دیالکتیک هویتِ
طبقات، اقتصاد
سیاسی و
اجتماعی برای هویت
خویش کنار زده
و می خواهند
در چشم مردم
کار و ندار با
این روش های
یکسویه و غلط
هویت غیر
طبقاتی،
متافزیکی و
رومانتیک برای
جامعه ایران بتراشند.
دو ـ و اگر
هویت، بقول
آقای نوری علا
مسئله ای
سیاسی ـ
طبقاتی نیست؟
پس دعاوی ایشان
و این طرز
تفکر، اصولن
بیرون از زمان،
ایران و جهان
امپریالیست
ها و اقتصاد
آزاد(گلوبالیسم)بوده
و جای بحث ندارد؛
زیرا چنین مکانی
در جامعه بشری
امروز و از
جمله در ایران
وجود خارجی
ندارد که
انسان های
کنونی در آن
قرار داشته و
ناگهانی و
بدون تاریح و
روند تکامل
تاریخی، یکباره
در مناطق
مختلف ملی و
جغرافیائی و
پایگاه
طبقاتی در
مناطق سکونت
ملی خود جادو
شده باشند؛ چنین
توهمی از
مناسبات
امروز، ذهنی و
من درآوریست.
نگاه ایشان در
بهتریت حالت
ارتجاعی و
ماقبل تاریخی
ست و بهمین
دلیل هویت را
با سیاست را
در طبقات بیگانه
می داند! و الا ایشان،
بعنوان یک فرد
فرهیخته باید
می دانستند
که: دیالکتیک
هویت، سیاست و
طبقات داریم. آیا
غیر از این نیز
بوده است؟ آنچه
که تاکنون
حقیقی بوده و
من از آقای
دکتر نوری علا
می شناسم این
است که: ایشان
همواره همه
مفاهیم و
محورهای
نظریشان را
بطرز بسیار
تنگ نظرانه و یکسویه
در معرض تبادل
تفکر قرار می
دهند! همانوریکه
اینجا: در
تفکیک من
درآوری: چراهویت،
مسئله ای سیاسی
نیست؟، مفاهیم
تاریخی و روابطه
آنها را با
هم، و بدون جداکردن
درست آنها
از هم و بغلط این دو
مقوله را در
هم بی دلیل
سرگردان می
کند؛ سرآخر
شما متوجه نمی
شوید که هویت
آدم ها بر چه
پایه ای ست و
سیاست مورد نیاز زندگی
واقعی آنها در
جامعه طبقاتی
در دید ایشان
بر چه اصولی
بوده، هست
و
باید باشد. و
در نتیجه شما
نمی دانید که
ایشان برای
آینده و برای
همین آدم
ها با منافع،
هویت های
مختلف و نگاه
سیاسی نا
همخوان اجتماعی
شان چه روشی
را باید
داشت. ایشان
هیچگاه صراحت و
توضیح هویت
طبقاتی آدم ها
و سیاست
های معطوف
به هویت
اجتماعی آنان
را بی طرف بر
نمی تابد!
همانگونه که
جریان های
راست و ناسیونالیست
و شونیست
تندرو چنین می
کنند.
گرچه
مقاله دکتر
نوری علا، خود
بتنهائی سند
دعاوی من و یک
مرزبندی جدی و
آشکار اجتماعی
و طبقاتی اوست
و وی آنرا
رسمن در این
نوشته
نمایندگی و
سعی در حفظ هویت
سیاسی خویش
کرده است! اما
این نه بدان
معناست که او
و یاران هم
هویت ایشان
درک تاریخی از
سیاستِ طبقاتی
ندارند! چرا
دارند! ولی
هیچگاه
بسودشان
نیست، بعنوان
یک روزنامه
نگار بی طرف و
دوستدار
دگرگونی، بی
هویت طبقاتی برای
بیداری
اجتماعی بنویسند
و در طرف تحول
ضروری تاریخ
بمانند!
منبع**http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=50402 articles.latimes.com
کمیسیون
۳ نفره
تاور، در ۲۶ نوامبر ۱۹۸۶ (۵
آذر ۱۳۶۵) به
دستور رونالد ریگان
تشکیل شد که
جان تاور
(سناتور
جمهوریخواه
سابق ایالت
تگزاس) سرپرست
و برنت
اسکوکرافت
(مشاور امنیت
ملی آمریکا در
دولت جرالد
فورد) و
ادموند ماسکی
(وزیر امور
خارجه اسبق
آمریکا در
دولت کارتر)
دیگر اعضایش
بودند. این کمیسیون
نتایج بررسی
های خود را در ۲۶ فوریه ۱۹۸۷ (۷
اسفند ۱۳۶۵)
در
گزارشی ۲۰۰ صفحهای
به رونالد
ریگان عرضه
کرد و سپس
آنرا بصورت
کتاب منتشر نمود.
این کتاب
میلیونها
نسخه فروش
داشت و در کمتر
از دو هفته به (چاپ سوم) رسید. این
کمسیون در 26
سال پیش می
خواست خمینی
را سرنگون و
رضا پهلوی را
بعنوان شاه بحکومت
برساند. برای
این منظور
برنامه ای تلویزیونی
بمدت 11 دقیقه
بروی تلویزون
ایران پچش شد
که در آن رشف
پهلوی خود را
جانشین پدر
اعلام کرده و
می گوید (من
باز خوتهم
گشت) و شاید
ایشان راز این
ماچرای سیای
آمریکا را فاش
کند!