افسانه و
واقعیت تحریمهای
اقتصادی
بهروز
نظری
گسترش
تحریمها
علیه ایران
همانگونه که
انتظار میرفت
به تشدید
بحران میان
رژیم اسلامی و
ایالات متحده و
متحدانش منجر
شده است. تحرک
مقامات
آمریکایی
برای یار گیری
هرچه بیشتر در
آسیا،
استفاده از
اهرم تحریم
علیه سه شرکت
نفتی طرف
معامله با
ایران، و
مذاکرات پشت
پرده اعضای
اتحادیه
اروپا برای
توافق بر سر
اعمال تحریمهای
نفتی علیه
ایران، بحران
را به یک
بحران جهانی
تبدیل کرده
است. تهدید
جمهوری
اسلامی به
بستن تنگه
هرمز و واکنشهای
متقابل
ایالات متحده
از یکطرف، و
ترور مصطفی
احمدی روشن از
طرف دیگر، نشان
میدهند
که دیوار
چینی بین جنگ
و تحریمهای
اقتصادی
بعنوان
آلترناتیو
حمله نظامی وجود
ندارد. ترور
احمدی روشن
پنجمین ترور
در دو سال
اخیر است،
حملاتی که به
کشتهٔ شدن
چهار نفر از
متخصصان اتمی
جمهوری
اسلامی منجر
شده است. افزایش
قیمت نفت، بحران
اقتصادی
منطقه یورو و
اعتصاب در
نیجریه به
پیچیدگی و
شکنندگی
شرایط کنونی
میافزایند.
تحریمهای
اقتصادی
ظاهرا بعنوان
آلترناتیوی
در مقابل حمله
نظامی توجیه
میشوند و از
دید بسیاری
بعنوان اهرمی
شناخته شده در
دیپلماسی
جهانی تلقی
میشوند؛
اهرمی
که فراتر
از مذاکرات
دیپلماتیک
اما کم هزینه
تر از جنگ
است. گسترش
تحریمها،
تشدید جنگ
تبلیغاتی بین
جمهوری
اسلامی
و ایالات
متحده و
متحدانش در
اروپا و
منطقه، قرار
دادهای
تسلیحاتی کلان
ایالات متحده
با برخی از
کشورهای
منطقه بویژه
عربستان
سعودی،
و ترور احمدی
روشن نشان میدهند
که این به
اصطلاح ٔپل
بین گفتگو و
جنگ تا چه
اندازه کاغذی
است.
واقعیتهای
تحریمها
علیه ایران و
همچنین تجربه
عراق اما مانع
از این نشده
است که تعدادی
از جریانات و
افراد به دفاع
از سیاست
تحریمها و
تشویق به
اصطلاح
"جامعه بینالمللی"
برای اعمال تحریمهای
مرگبارتری
علیه ایران بپردازند.
همزمان و
هماهنگ با
تشدید
تبلیغات ایالات
متحده،
اسراییل،
عربستان
سعودی و برخی
از کشورهای
اروپایی برای
تنگتر کردن
حلقه محاصره
اقتصادی و
نظامی ایران،
تعدادی از به
اصطلاح کارشناسان
و محققان
ایرانی نیز با
این آوای شوم جنگ
و مصیبت همصدا
شده اند. ستون
پنجم مداخلات
"انسان
دوستانه" در
ایران بویژه
بدنبال مصاحبههای
هیلاری
کلینتون،
وزیر امور
خارجه ایالات
متحده، با بی
بی سی فارسی
و صدای آمریکا
در آبان ماه
سال جاری،
تحرک قابل توجهی
پیدا کردند.
در این مصاحبهها
کلینتون با
اعلام اینکه
ایالات متحده
در صورت
تقاضای جنبش
ضدّ استبدادی
در ایران حتمأ
به این جنبش
کمک میکرد به
ستون پنجم خود
در ایران چراغ
سبز داد. مدّاحان
کشتار و نکبت
با ارائه
خدمات خود به
ایالات
متحده، به
تحریم،
محاصره و
تجاوز به ایران
رنگ و لعاب
بومی میزنند،
و چنین وانمود
میکنند که
تحریمهای
مرگبار علیه
ایران خواست
مردم ایران و
در خدمت منافع
آنان است.
بهانه
تعدادی از
طرفداران
تحریمهای
اقتصادی علیه
ایران ظاهرا
جلوگیری از حمله
نظامی به
ایران است. در
این استدال
انتخاب بین
تحریمها و
جنگ است و
اینها
میگویند که
بین بد و بدتر مردم
ایران باید بد
را انتخاب
کنند. معلوم
نیست که دقیقا
بر چه اساسی،
برپایه کدام
تحلیل و بر
اساس چه قانون
و منطقی
انتخاب مردم
ایران به این
دو گزینه
محدود است.
بعلاوه چنین
"انتخابی"
درست به این
میماند که
مثلا
جنایتکاری از
قربانی خود
بخواهد که بین
مرگ و کما
انتخاب کند.
حذف حق زندگی
در چنین
معادله ای نه
مترادف قدرت
انتخاب که
انکار مستقیم
و آشکار آن
است.
گروه
دیگری از
اینهم فراتر
رفته و تحریمها
را به سود
مردم ایران و
گامی در جهت
دمکراسی
میدانند. از
نظر این دسته
از ستون پنجم
امپریالیسم
در ایران
تحریمها
هزینه ای است
که مردم ایران
باید برای
دستیابی به
آزادی
بپردازند. کاظم
علمداری از
مدافعان فعال
این نظر است و
نه تنها معتقد
است که تحریمها
بسود دمکراسی
است، بلکه
تحریم
کنندگان را مدافع
حقوق مردم
ایران میداند.
پایه استدلال این
مشوق تحریمهای
مرگبار علیه
ایران چیست؟
به زعم
علمداری
اقتصاد نفتی و
دولتی و
دسترسی دولت
به درآمدهای
نفتی دلیل
اصلی
دیکتاتوری و
خودکامگی در
ایران است.
بهمین خاطر و
با توجه به
اینکه جمهوری
اسلامی تشکل
مستقل
کارگران نفت
را برنمیتابد،
تحریمها و
بویژه تحریم
نفتی ایران
تنها و کم
هزینهترین
راه برای
مسدود کردن
منابع مالی
دیکتاتوری
است. علمداری
نه تنها معتقد
است که تحریمها
خطر جنگ را
خنثی میکند
بلکه تحریم
کنندگان و از
جمله ایالات
متحده را
مدافعان حقوق
مردم ایران
معرفی میکند.
علمداری با
بخشیدن از
کیسه خلیفه میپرسد:
" مگر مردم
ایران صد سال
برای آزادی
مبارزه نکردهاند
و هزینه ندادهاند
و دو انقلاب
را پشت
سرنگذاشتهاند؟
پس چرا باید
مردم را از
هزینه کوتاه
مدت تحریم نفت
ایران
ترساند؟"
در پس
این دلسوزی
برای دمکراسی
و مردم ایران،
در پس این
موضع بظاهر
ضدّ جنگ، و در
پس نظرات "دانشمندانه"
در باره
اقتصاد نفتی،
دمکراسی و
جامعه جهانی،
آنچه که
علمداری قادر
به پنهان کردن
آن نیست بی
اعتناعی به
مردم و تاریخ
است. اولا،
اگر درامد
نفت عامل
اصلی دیکتاتوری
در ایران است
فاتحه
دمکراسی در
ایران را باید
یکبار و برای
همیشه خواند.
ثانیا، چنین نظریه
ای هم
واقعیت وجود
دمکراسی در
کشورهای
نفتی، و
هم واقعیت
رژیمهای
استبدادی که
اقتصادشان
نفتی و یا
دولتی نیست را
انکار میکند.
ثالثا،
چنین ادعایی
که گویا تحریم
کنندگان
ایران مدافع
منافع و
خواستهای مردم
ایران اند و
هدف اصلیشان
فشار بر رژیم
اسلامی برای
رعایت این
حقوق است
فریبکاری محض
و وارونه نشان
دادن حقایق جهانی
و از جمله
تاریخ ایران
است. چنین
تلاشی برای اضافه
کردن "حقوق
بشر" بعنوان
یکی از منابع
و اجزا تحریمهای
مرگبار علیه
ایران،
یادآور تلاشهای
دولت جورج بوش
برای افزودن
چاشنی "فمینیستی"
به بمباران
افغانستان
است. رابعا،
تمام تجارب
تاریخی نشان
میدهند که
تحریمهای
امپریالیستی
علیه کشورها
نه تنها به
جنبش ضدّ
دیکتاتوری و
به تقویت اراده
جمعی مردم
کمکی نکرده اند
بلکه آنها را
بیش از پیش به
دولتهای خود
وابسته کرده
اند. تحریمهای
غرب علیه عراق
نه تنها مردم
این کشور را به
خاک سیاه
نشاند بلکه
تنها مقدمه ای
بود برای
اشغال این
کشور و تخریب
هر چه بیشتر آن.
حاصل تحریمهای
طولانی علیه
کره شمالی نه
دمکراسی که
فلاکت و اختناق
بیشتر بوده
است. تحریمهای
ایالات متحده
علیه کوبا که
تنها ۱۴۰ کیلومتر
با آمریکا
فاصله دارد
نمونه شناخته
شده دیگری از
غیر قابل جمع
بودن تحریمهای
اقتصادی با
دمکراسی است.
فجایع
ناشی از
تحریمهای
اقتصادی در
نقاط مختلف
جهان و انزجار
عمومی از جنگ
اقتصادی
ایالات متحده
و متحدانش
علیه مردم
کشورهای
مختلف، اکنون
آنچنان عیان
است که بسیاری
تلاش میکنند
تا با اضافه
کردن کلمه
"هوشمند" به
تحریمها
چنین وانمود
کنند که گویا
طرفدار قتل
عام کودکان
نیستند و
تحریمها
تنها دولتها
را زیر فشار
قرار میدهد.
اما حقیقت این
است که هیچ
چیز
هوشمندانه ای
در حمله به
معیشت مردم،
در افزایش
وابستگی
آنان به دولت
ها، در غیر
قابل دسترسی
کردن هر چه
بیشتر نان،
کار، مسکن،
بهداشت و آموزش
وجود ندارد.
قربانیان
"بمبهای
هوشمند"
ایالات متحده
در عراق و
افغانستان
مردم بودند، و
قربانیان
تحریمهای
"هوشمند" نیز
جز مردم
نخواهند بود.
افزودن کلمه
"هوشمند" از
درصد خیانت و
مردم فروشی طرفداران
تحریمهای
مرگبار علیه
ایران ذره ای
نمیکاهد. آنچه
که معمولا در
هیاهوی
تبلیغاتی و
جمله پردازیهای
دانشمندانه
طرفداران
تحریمها
علیه ایران
جایی ندارد
منافع مردم ایران
است. با وجود
آراسته کردن
تشویق به تحریم،
به مخالفت با
جنگ و عشق به
دمکراسی و
آزادی، آنچه
که مدافعان
تحریمها
قادر به تحمّل
آن نیستند حق
تعین سرنوشت و
حق دمکراتیک
مردم ایران
است. اگر رژیم
ولایت فقیه
مردم ایران را
بردگان بی
حقی میداند
که از خود
اراده و نظری
نداشته و
نمیتوانند
داشته باشند،
مدافعان
تحریم و
مداخله
"انسان
دوستانه" نیز
همین مردم را
در عمل نیروی
ناتوان و بی
اراده ای
میدانند که
بدون مداخله
قدرتهای
بزرگ قادر به
اجرای نقش
تاریخی خود
نیستند.
دمکراسی و
آزادی در این
سناریو ی فقر
و نکبت بهانه
ای است برای
سلاخی
دمکراسی و
آزادی.
۲۵
دی ۱۳۹۰ / ۱۵
ژانویه ۲۰۱۲