همراه
با جشنِ سالِ
نوی میلادی
بهنام
چنگائی
هر آن، در
دایره ی تیک
تاک راه زمان،
صدای نزدیک تر
شدن گام شوخ و
شنگ سال نو
میلادی می
آید. ما نیز به
سهم خود در هر
گوشه ای از
جهان، با آن
همگام و به هیاهوهای
مسرت بخش این مردمان،
و در کنارشان
به این سنت
زیبا، دست و
دل شوق داده و
با هر کدام
این نسل های نوعدوست،
از پیر و جوان
در شهرها و همآیش
ها و با هم می
پیوندیم، و در
گردش و جوشش با
آنان، و به
همراه شادی شان
به پیشواز سال
نو مسیحی می رویم.
البته،
مای مهجور و
دورافتاده از
ریشه ی خویش، در
این بزم میلادی
با رغبت سهیم
می شویم. مائی
که هر کدام در
گذشته ی نه
چندان دور، از
چهار سوی زندگی،
گرفتار در بلای
اختناق و
استبداد بوده،
هر یک طعم جور در
دیارهای مصیبت
زده مان را،
از جنون و جنایات
و فساد در بساط
مرگبار ولائی چشیده،
و ناچار
گریخته و اینک
در این دیارهای
نا آشنای غرب،
قدری ست امان
یافته ایم؛ ما، با
وجود غم فراق و
حسرت وصل، در این
جابجائی فصل، فرصتی
ست تا به گِرد
این جشن با
شهروندان تازه
مان در آمیزیم
و دل از شوق با نشاط
اینان به سر و
جان خود شعف و
شور بیآرائیم
و در پایکوبی
شان شریک شویم.
گاه
و جای طرح تلخ تنهائی،
بیگانگی، گلایه
از جدائی های
دریغ و اندوه در
این سرزمین
های دور از
دلبستگی های مان
دیگر نیست. اگرچه
این خلاء مهر زمخت
و فاصله های غم
و محنت اش واقعی
اند، بر پشت سخت
و سنگین اند، در
کام منشأ رنج اند،
و اصلا خودِ خودِ
درداند؛ ولی
با این همه،
هر بهانه ی قشنگ
تاریخی نیز،
برای ما مایه
ی شادی اند و نشانه
های ترنم نویدِ
فردا را هم به
ما می دهند.
چرا همآوای
شان نگردیم؟
مگر شادی
نوع بشر شادی
ما نیز نیست؟ پس،
در این سوی
دنیا و برای دیگر
همنوعان
گسترده ای از ما،
گردش زمان همچنان
یکسان می چرخد،
و همچون همیشه،
دم کهنه، خسته
و سر به زیر می
رود و نفس فراخ
و گشاده با سوغاتی
های فراوان می
آید. او با
دلچسبی ها می
آید و دوباره با
صدای نرم پای سال
نو امیدهای
تازه را می
آورد. بوی
دلگرمی ها، بوی
رنگینی سفره را
همه جا می پاشد
و وعده دگرگونی
زندگی را به
همگان هدیه می
آورد. لااقل،
او رنگ و بوی
طرح چهره
خوشبختی های مقطعی
ست که در هر
سال نو از هر
کوی و میدان می
بارد و با او فراوانی
و وفور می آید
و برای هستی شرار،
شیرینی و دلگرمی
زندگی را می
زاید.
به
راستی: چرا نباید
همگامش شد و
چرا نباید
همصدایش شد؟
باید با او
گشت و با او به پای
خوشدلی در شد،
خندید، خواند،
رقصید، تمرین
خوشی و
خوشبختی نمود
و با امید به
فردای بهتر در
این دیار و دیاران
انسانی و برای
برابری سهم و
حق زندگی سرور
و سرود آینده
را تدارک دید و
در دلِ خسته با
نوای شوق سال
نو و حیات جدید
اش، دلشادی
نمود و در وجد
و نشاط اش به بازی
درآمد. چرا نه؟!
ما هر
کدام پتک زور
و ستم خورده، هر
یک جام جان
امید کوچک و نفس
بزرگ در راه زنده
ی فرداهای مهربان
تر و انسانی
تر هستیم. ما، نه
که تنها، بلکه
بسیارانیم و در
این دیاران
غربت، اینک میهمان
و مسافرانیم و
شهروند زمین. همسایه
ای دیوار به
دیوار با
همدردانیم؛ با
پرچم دوستی در
دست و
آرزومندی
دنیائی بهتر در
دل برای همه ی
انسان ها روی
زمین، ما نیز
جزو خیل
سرگردانانیم؛
که بودن برای
آنها: ساختن فردای
خوبِ زندگی نوع
بشر است که معنی
ساده و صمیمی
می یابد و این
آمال، هدف راه
تک تکشان است.
ما در غربتِ غربیم
و گزیر و
ناگزیر هر
کدان متناسب
با فضای موجود
در مناسبات
اینجائی آمیخته
ایم و کلیت
زندگی را
نسبتا متفاوت
تجربه می کنیم.
اینک، این
سال پُر آشوب
و متلاطم میلادی
در حال سپری
شدن است و قطعا
جهان ما با
این همه تضاد
و تعارضات
سازش ناپذیر آبستن
حوادث برزگ و
سرنوشت ساز آتی
می باشد و ما و
سران جهان، با
حال و هوای دیگری
به سوی پایان
سال کهنه می
رویم. سالی که امپریالسیت
ها و مستبدان جهان
و آدمخواران
نظام ولائی در
ایران، همگی در
یک همبستگی دیرینه
و جدائی
ناپذیر با هم وحدت
دارند و به
بخش بزرگی از خواسته
ها و ضرورت
تغییر و جابجائی
هستی بیمار جامعه
ی بشری در
سراسر ایران و
جهان بی
اعتنایند و
محرومیت ها و
نابسامانی
های کلان ما
در سبد و ظرف نوع
بشرهمچنان
تلبار می شوند
و خواسته های
کوچک نان و
آزادی ما با
اهداف جاه
طلبانه آنان
سازگار نیست؛ و
نیازمندهای
حیاتی ما با
نام انسان کار
و مزد، هر سال
در تکرار و
هنوز با کلی
مطالبات
معوقه دیگر به
سال دیگر پرتاب
می شوند. در یک
سوی انباشت
ثروت و رفاه
یک مشت انگل، در
سوی
دیگرغوغای
فقر و فلاکت
میلیاردی حکومت
می کند، تفاوتی
در قیاس کاه
با کوه را دیریست
که گرسنگان
جهان به نمایش
می آورند.
در
سال 2013 در برابر
مستبدان ضد
حقوق بشر پرسش
های زیادی طرح
شده اند که هر
کدام منتظر
پاسخ سریع و
مبرم اند. بر
کسی پوشیده
نیست که دیگر در
کمتر جائی از
جهان امنیت
کاری و مالی و
جانی وجود
دارد و برای
دعاوی نظام
سرمایه داری و
اقتصاد نولیبرالیسم
گلوبال بیش ار
این ننگ آور
است که هنوز
در هر ثانیه
دو کودک ندار
و فقیر از
گرسنگی در پیش
چشمان مادران
و پدرانشان می
میرند و پاسخی
به فریاد امید
رسانی آنها در
هیچ سوی جهان
دزدان و
غارتگران
نیست.
بنیادگرائی
کور و وحشی محصول
مورد نیاز غرب
و به ویژه
آمریکا علیه
مقابله با
جنبش ها و خیزش
های انقلابی
و توده
ای نان و
آزادی، حمایت
از دستگاه
ارتجاع و استبداد
ها در سراسر
جهان به عنوان
اهرم تحریف
مبارزات
آزادی و
برابری
خواهانه و همزمان
ایجاد فضای ترس
و سرکوب نیروهای
انقلابی، و همچنان
بهره کشی سرمایه
از انسان به
بی شرمانه
ترین شکل، دست
در دست و متحد
و با هم بر
جهان آشوب زده
ی ما غلبه دارند
و حکومت می کنند.
قریب به اتفاق
نوع بشر در
سراسر دنیا از
رأس و قلب
آمریکا تا بیابان
های خشک
آفریقا همه جا
محرومیت ها، گرسنگی
ها، تبعیض ها
و فقدان ها و
فساد های
گسترده و مزمن
کم و بیش همگان
را تهدید کرده
و تقبل شرایط
ناگوار را دولت
های سرمایه با
زور اسلحه و
تحمیق دینی و
رسانه ای به
مظلومان و
مردمان ساده
لوح تحمیل می
کنند.
و
ما ایرانیان تبعیدی
در سراسر جهان
با تن تکیده و جانِ
خسته و دل
امیدوار اینچنین
به پیشواز سال
2014 میرویم و همراه
با این سنت و
سلیقه دلچسب در
شادباش و دگرگونی
یک سال کهنه
به سال تازه
ورای رسوم
کشور خود جشن
سال نو را در
غرب یکبار
دیگر تجربه می
کنیم.
شهروندان
مسیحی ما نیز همچون
دیگر ادیان و
مذاهب دارای یک
فرهنگ نسبتا متفاوت
بوده و در
بیرون از دوایر
آدابِ تحقیرآمیز
و تبعیض آلود
شیعه قرار
داشته و زیر ضرب
مانده و پیوسته
محدود و محصور
می باشند. تردید
ندارد که آنها
هرگز مجاز به
تبلیغ سنن و
آداب و اجرای
مراسم سال نوی
میلادی و
برگزاری آزاد
و دلبخواه جشن
های شان را در سرزمین
ستم زده شیعی
با آرامش خاطر
ندارند و در
چنین اوقاتی هر
بزم و نشاطی برای
آنان مخاطره آمیز
و دشوار می
باشد. اما ما
در کنار شادی
آنهائیم و با هم
به همه ی
مسیحیان
ایران و جهان
میلاد مسیح و
سال نو را تبریک
گفته و برای
شان آرزوی
تندرستی و شادکامی
داریم.
بهنام
چنگائی 8 دی 1392