جایگزینِ
مهریه
زنان
آرزم
(آورد
رهایی زنان و
مردان)
پیوند
عاطفی بین دو
انسان براساس
توافق دوطرف،
عشق، شیفتگی
یا تمایل
غریزی بنا میشود
و به هیچ
عنوان نباید
مبنایی مادی
داشته باشد و
یا با انگیزههای
مادی صورت
گیرد؛ خرید و
فروش نوازش،
احساس برابری
بین دو جنس را
از بین میبرد.
بنابراین در
جامعهی
آرمانی نخست
باید به تمامی
روابطی که
براساس
ملاحظات مالی
یا سایر
ملاحظات
اقتصادی بنا شده
پایان داد. افزون
بر این
هیچگونه قواعدی
برای شکل و
طول مدت این
گونه روابط
نباید وجود
داشته باشد،
گرچه همواره
باید به استانداردهای
اخلاقی،
معیارهای
بهداشتی و
سلامت جامعه توجه
کرد و...[1]. آنچه
که به اجمال و
از قول کولونتای گفته شد
شاید
آرمان
بسیاری از
زنان و مردانی
باشد که آرزوی
جامعهای
عاری از فقر،
تبعیض،
خشونت،
اختناق و مناسباتی
انسانی را در
سر میپرورانند؛
جامعهای که
در آن تمامی
انسانها
فرصت و امکان
شکوفایی کامل
را داشته
باشند؛ جامعهای
آرمانی که
رسیدن به آن
مستلزم
مبارزاتی متشکل،
پیگیر،
درازمدت یا به
عبارتی
انقلابی
اجتماعی،
طولانی و
فراگیر است که
در روند آن
خود انسانها
نیز متحول و
دگرگون میشوند.
واقعیت
اما این است
که خانواده و
ازدواج همچون
تمامی پدیدههای
اجتماعی نه
تنها مقولاتی
تاریخی، یعنی
وابسته به
زمان، بلکه به
راستی پدیدهای
«جغرافیا»یی،
یعنی وابسته
به مکان نیز
هستند. پدیدههایی
مشخص و متاثر
از فرهنگ، سنت
و باورهای هر
جامعهی خاص.
بنابراین
ازدواج و
خانواده پدیدههایی
هستند که در
ارتباط
متقابل با مناسبات
اقتصادی-
اجتماعی-
فرهنگی و در
گوشهی خاصی
از جهان توسعه
مییابند. در
عصر سرمایهداری
کنونی نمونههای
کمابیش
متنوعی از
ازدواج و
خانواده را در
گوشهگوشهی
جهان میبینم.
در کشورهایی
زنان و مردان
بدون «عقد ازدواج»
با هم زندگی
میکنند، بچهدار
میشوند و در
اواخر زندگی
فقط برای
تعیین تکلیف داراییهای
مشترکشان
ازدواج خود را
«ثبت» میکنند،
در جوامعی
زنان و
فرزندانشان
پس از طلاق از
طرف نهادهای
قانونی مورد
حمایت
اقتصادی و
غیراقتصادی
قرار میگیرند
و در جوامعی
تمامی زنان و
مردان برای
حداقلی از
زندگی «حقوق»
دریافت میکنند
و... گرچه با
ایدهآل و
آرمان ما
فاصلهی
بسیار دارد
اما در قیاس
با جوامعی که
دختربچهها
را به مردانی
چندین برابر
سن آنها میفروشند،
دختران را در
کودکی ختنه میکنند تا هرگز
لذت جنسی را
تجربه نکنند،
زنان برای نان
شبشان محتاج
مردان هستند و
برای آن یک
لقمه نان باید
تا آخر عمر در
خانه مرد
بیگاری کنند،
تحقیر شوند و
در صورت طلاق
در خانه پدر و
مادر خود بیگاری
کنند و تحقیر
شوند، یا برای
امرار معاش
خود و
فرزندانشان
به تنفروشی
روی بیاورند و
هزاران تحقیر
و توهین را به
خاطر زنی
مطلقه بودن
تحمل کنند و ...
بسیار قابل
تحملترند.
اگر در
جوامع نوع اول
پس از طلاق،
زنان توسط نهادهای
مسئول حمایت
میشوند و یا
دارائی مشترک
زن و مرد به
تساوی بین آنها
تقسیم میشود
و ... در جوامع
نوع دوم از
جمله جامعه
ما، یکی از
راهکارها
برای «حمایت»
از زنان تعیین
«مهریه» است.
مهریه، صداق یا
کابین مالی
است که به
وسیله عقد
ازدواج به ملکیت
زن (همسر) در میآید
و با چهار چیز
ملکیت آن
مستقر میشود:
1. مرتد شدن
شوهر به
ارتداد فطری؛
٢. مرگ شوهر و ٣.
نزدیکی. اساس
مهریه در حقوق
ایران مبتنی بر
سنت و مذهب است
و نظیر آن
درحقوق غربی
دیده نمیشود.
مهر عبارت از
مالی است که
به مناسبت عقد
نکاح، مرد
ملزم به دادن
آن به زن است
(عندالمطالبه).
و الزام به
تملیک مهر،
ناشی از حکم
قانون است و
ریشه
قراردادی
ندارد.
بنابراین
همین که زن
ومرد با پیوند
زناشویی
موافقت کردند
پرداخت مهر
الزامی
قانونی است که
بر مرد تحمیل
میشود و
زوجین فقط میتوانند
به هنگام بستن
عقد یا پس از
آن، مقدار مهر
را به تراضی
معین سازند.[2]
بنابراین
و بهرغم
اینکه فلسفه و
هدف اولیه
مهریه نه
«حمایت» از
زنان بلکه اساسا
جبران تمتع
جنسی مردان از
زنان است، بسیاری
از زنان تصور
میکنند با
تعیین مهریههای
کلان میتوانند
در صورت طلاق
برای خود یا
فرزندانشان امکاناتی
فراهم کنند. واقعیت
اما چیز دیگری
است. علاوه بر
نگاه تحقیر
آمیز این روش
و رویکرد به
زنان، تعیین
مهریههای
کلان اساسا و
عمدتا پدیدهای
است که در
خانوادههای
متوسط به بالا
جاری است و
زنان فرودست
در صورت طلاق
و یا فوت همسر
به ناچار
محکوم به فقر
و تبعات ناشی
از آن هستند.
اما حتی در
طبقات متوسط
به بالا نیز
مهریه خیلی
«گرفتنی»
نیست، گرچه
«عندالمطالبه»
وبا اصلاحات
جدید
«عندالاستطاعه»
باید پرداخت
شود. اما
معمولا چنین
اتفاقی نمیافتد
و عمدتا، و
صرفا مهریههای
کلان، برای
زنان
تبدیل به
ابزاری شده
است برای دست
یافتن به
حداقلهایی
از حقوق شان
که طبق قوانین
مردسالارانه
در ید اختیار
شوهران آنان
قرار گرفته
است: اجازهی
گرفتن
پاسپورت، کسب
اجازه برای
کار، حق تعیین
مسکن، حق سفر،
حق ادامه
تحصیل، اجازهی
طلاق، حضانت
فرزندان و...
بسیاری از
زنان با شعار
«مهرم حلال
جانم آزاد» از
مهریه خود میگذرند
تا برای مثال
حضانت فرزند
خود را بگیرند
یا اجازه طلاق
بیابند، بنابراین
حذف مهریه یا
تعدیل آن زنان
را عملا از این
«ابزار فشار»
قرون وسطایی
محروم کرده و
در مقابل
قوانین، عرف و
فرهنگ به شدت
مردسالار و زنستیز
آسیبپذیرتر
از گذشته رها
میکند.
اگر زنان
مجبور شدهاند
برای دستیابی
به حداقلی از
حقوق خود به
این «ابزار
فشار» قرون وسطایی
متوسل شوند و
برای حفظ آن
به کمپین و اعتراض
روی بیاورند
نه از عقبماندگی
زنان بلکه
ناشی از
قوانین عقبمانده
و تبعیضآمیز
علیه زنان و
موقعیت
نابرابر آنان
در برابر همین
قوانین موجود
است که خود از
اساس قابل دفاع
نیستند.
آنچه
که مسلم است و
به صراحت گفته
شده انگیزه اصلی
اصلاح قانون
مهریه نوسان
شدید در قیمت
سکه و طلا و
انباشته شدن
پروندههای
بدهکار مهریه
در قوه قضاییه
از یک سو و تراکم
بیش از حد این
بدهکاران در
زندانهاست[3].
بنابراین هدف
از اصلاح و به
اصطلاح تعدیل
میزان مهریه
به ٥ سکه در هر
نوبت، نه تنها
در جهت منافع
زنان نیست
بلکه برخورد
آن با
زنان و مردان
دوگانه است:
گویی زنان در
سیاره دیگری
زندگی میکنند
و تورم و
گرانیِ معیشت
شامل حالشان
نمیشود و
علاوه بر این
در هر نوبت
برای طلب ٥
سکه باید
هزینه وکیل و
رفت و آمد و
تحقیر و توهین
در دستگاه
قضایی را نیز به
جان بخرند.
هدف این تعدیل
و اصلاح حذف
یک قانون و
عرف قرون
وسطایی نیز
نیست؛ کسی هم
دلش به حال
مردان
بدهکاری
نسوخته که در
زندانها
باید آب خنک
بخورند. زندانهایی
که هر ساعت و
هر روز با
زنان و مردان
با دلایل واهی
متراکمتر
وانباشته تر
میشوند.
اما و در
عین حال در
این جامعهی
مذهبی،
ورشکسته،
دیکتاتورزده
و به شدت زن ستیز
چه میشود
کرد؟ ما فقط
میتوانیم
پیشنهاد
بدهیم و بر
خواست خود، به
عنوان مطالبهای
کوتاه مدت و
در چارچوب
مناسبات
موجود
پافشاری
کنیم: ١. تقسیم
مساوی دارایی
منقول و
غیرمنقول زن و
مرد هنگام طلاق
که هم منصفانه
است و هم در
قیاس با مهریه
بسیار
محترمانه. به
هرحال زن و
مرد – حتی اگر
زن خانهدار
بوده باشد- با
هم آن زندگی
را ساختهاند
و زنان اگر
سهم بیشتری در
آن زندگی
نداشته باشند
سهمشان کمتر نیست؛
که از این شرط
فقط زنانی
منتفع میشوند
که به هنگام
طلاق «ثروت و
دارایی» در
خانهاشان
موجود باشد
(البته مردان
همواره برای
مخفی کردن
اموال خود راههای
گریز قانونی و
غیرقانونی
بسیاری مییابند) و این به
حال زنان
فرودست که تا
آخر عمرشان
برای سدجوع
نان خشک میخورند
و سر برسنگ میگذارند
تفاوتی ایجاد
نمیکند.
بنابراین
خواستههایی
همچون: ٢. لغو
همه قوانین
نابرابر از
جمله در
ازدواج، طلاق
وحضانت
فرزندان ٣. حق
انتخاب سبک
زندگی ٤. حقوق
مناسب
ماهیانه برای
همه ٥. حمایت
مادی و معنوی
(واقعی و نه
صوری) از زنان
مطلقه و
فرزندان آنان
توسط نهادهای
قانونی
با دخالتگری
و نظارت فعال
خود زنان؛ در
درجه اول
اهمیت قرار دارد
و شامل تمامی
زنان نیز میشود.
در عین حال میدانیم
در جامعهای
ورشکسته که
همچنان بر طبل
افزایش
موالید میکوبد
بدون آنکه
بتواند آنان
را تامین کند؛
شدیدا بر حفظ
خانواده
تاکید دارد و
همچنان طلاق
را مذموم میشمارد
طرح این
شعارها بسیار
رادیکال است،
اما این
حداقلی است که
میتوان
جایگزین
مهریه کرد.
زنان
آرزم (آورد
رهایی زنان و
مردان)
١٧/١١/١٣٩٩
________________
[1] اخلاق
در روابط
زناشویی،
الکساندر کولونتای
[2] مواد
١٠٨٠-١٠٨٧ قانون
مدنی جمهوری
اسلامی
[3] طرح
اصلاح قانون
نحوه اجرای
محکومیتهای
مالی و مهریه