تضاد
تنگ نظری با
آینده ایران
بهنام
چنگائی
بخش۳
"مفاصد
و مرام (شاه و
شیخ)"
در
مقاله های
پیشین، تلاش
من بر این
بود، صراحت
دهم که مفاصد
و مرام (شاه و
شیخ) در به
بندگی کشاندن
مردم یکی ست و
ضرورتن همه ما باید بسود
آینده از روی
هردو و هر شکل
دیگر تلطیف شده
آنان، یکبار و
برای همیشه
عبور کنیم. و
همچنین دیگر
احزاب راست و
راست لیبرال و
لیبرال مذهبی
ها و ملی گرا
های رنگین و
وابسته به
راست و میانه
روها و طیف
های مدافع
مونارشی،
همگی با هم
دچار
خودخواهی
صِرف، و
همزمان، تنگ
چشمی حقارت
انگیزی
هستند، که
مانع تحول
طلبی تاریخی و
عبور از برزخ
مناسب های
ایستای ساختار
سرمایه داری
بیمار هستند.
زیرا همه
اینان بوضوح،
چشم در واقعیت
های جامعه
طبقاتی موجود دارند
و می بینند و
می دانند که
بخش گسترده ای
از کارگران و
زحمتکشان با
وجود تحمل
کارهای شاق و
عملن طاقت
فرسا، درآمد
ناچیزی دارند
که اغلب آن
مزد، کفاف
زندگی
تنگدستانه
آنها را نمی
کند، چه رسد
به 35% توده های
بیکار و ندار پائینی
کشور که زیر
خط فقر و فاقه
هستند! با این
وجود، می
بینیم که این
گروه های پر
ادعا، در تمامی
کنفرانس ها و
نشست های
مکررشان برای
جایگیزینی
خویش بجای
چپاولگران فاسد
ولائی، تنها و
تنها از آزادی
و دمکراسی بی خاصیت
و یکسویه دم
می زنند، و
هیچکدامشان،
هیچ راه حل
دمکراتیک
اقتصادی،
برای عبور
مردم زمینگیر،
از این فقر
فراگیر را در
دعاوی خود، چه
در گذشته و یا
همینک نداشته
و ندارند. به
باور من این
خود خواهی
بدترینِ تنگ
نظری هاست.
"تعریف
های تازه ای
از تنگ نظری"
و این
شایان تمسخر و
تحقیر و پرسش
است، که چرا آنها(راست)
باین نکته
حیاتی بها نمی
دهند؟ معضلی
تاریخی که بیش
از هر مسئله
ای برای
اکثریت مردم
مزدبگیر و
خانه خراب، که
جدن پایه جلب
تفاهم و
همبستگی ست و
می تواند اهرم
مسالمت آمیز
این نیروی
شگرف را در
برابر
قدرقدرتی
ولایت فقیه
گذارده و بساط
نظام او را
فروکشد، این
طیف ها، در
برابر
قدرتگیری و
اعِمال وجود
مردم وحشت
داشته و تنگ
نظر هستند؟!
تنها تعدیل حق
زندگی ست که
در این می
تواند زمینه ی
باور به هم و
اعتماد سازی
را بین خود با
توده های کار
و زحمت را
فراهم و هموار
کند. چرا طیف رنگارنگ
راست، این
مهمترین را
مورد مداقه قرار
نداده و هرگز
نیز بصراحت
بآن نمی
پردازند؟ این
جمع راست،
البته هر از
چندگاه برای
ُنقل مجلس
هایش، از واژه
تو خالی
"برابری" و
"رفاه عمومی"
برای رنگ کردن
دروغ های خود
بمردم
استفاده می
کند، ولی هرگز
به چگونگی
ایجاد یک
جامعه برابر
که برای مردم
دست آویزی
محکم داشته
باشد، پاسخی
روشن نداده و
البته نمی تواند
هم بدهد؛
زیرا، جملگی
سمتگیرهای
سیاسی و اقتصادی
آنها می بایست
در راستای حفظ
ساختار نظام
بهره کش و
عملن فرسوده
سرمایه و در خدمت
جهانخواران و
همراهی با آن
باشند، و الا نان
خود را در
بساط سرمایه
انگلی از دست
می دهند.
"اگر
این تنگ نظری
نیست! پس
چیست؟"
راست
ها، به اشکال
مختلف، فقط
نماینده
سرمایه های
داخلی و
سرمایه
گلوبال در
ایران و الزامن
جهان هستند؛ و
حتا بد نیست
متذکر شوم که
بسیاری از
انجمن های
پژوهشی و
فدراسیون های
دفاع و آموزش
از حقوق بشری
و سازمان های
پوششی مردمی و
اصطلاحن
خیریه، اغلب
شان وابسته
براست بوده و
حتا در همین
منشور حقوق
بشری سازمان ملل،
نیز کمترین
نگاه گشوده،
گویا و ضروری
نسبت به حذف
آبکی استثمار
انسان از
انسان وجود
نداشته و جهت
رفع نابرابری
های اقتصادی و
اجتماعی، حتا
واژه ای آشکار
در آن منظور
نشده است! و
این در حالی
ست که: برای
حفظ کیان
سرمایه و امنیت
مالی صاحبان
جهانی آن، با
گشادگی و دقت تمام،
این منشور
حقوق بشری،
معطوف به
تضمین بهره
کشی بی حد و
مرز از
مزدبگیران بوده
و هست، و
احترام شایان
توجه و قابل
تعمقی را شامل
"داراها"دانسته
و می داند.
نمونه
هائی برجسته
از:
تنگ
چشمی دینی و
مذهبی
" " نسبت
به حقوق پایه
انسان
" " در
انحصار رفاه
" " اقلیتی
نا چیز به
اکثریت
" " در
تعمیم امکان
شکلگیری
برابر
" "در
ندیدن تبعیض
های متعدد
و تنگ
چشمی در
نپذیرفتن
فرهنگ ها و
زبان ها و اراده
ملت ها و
مخالفت در
اعِمال بر
تعین سرنوشت
مستقل ملت ها
بر آینده خویش
و ... تابو
دانستن این،
چه رسد به
تصمیم
برجدائی و
استقلال کامل!
"تنگ
چشمی دین و
مذهب"
اسلام
و سه شاخه آن:
شیعه، سنی و
تصوف، بدلیل
تنگ نظری های
خشن ذاتی خود،
بسیار
پراکنده شده و
اغلب در برابر
هم هستند. این
دین، هرگز در
میان
مسلمانان، به
ایجاد تفاهم و
حق
تکثرگرائی،
دید و یا تحمل
نگاه های
متفاوت
دیگران، در
درون خود به
اسلام، به
توافق و اجماع
نرسیده است. و
همزمان لااقل
"شیعه"در
ایران با دیگر
ادیان بقول
خودشان صاحب
کتاب یهودی،
مسیحی و
زرتشتی ها هم،
با تنگ چشمی،
دشمنی و حقیر
و منحرف خواندن
آنها در طی
قرن ها به
آشتی و مسالمت
و "حق برابر
تبلیغ"
نرسیده است.
"تنگ
چشمی نسبت به
حقوق پایه
انسان"
هیچ
جریان سیاسی
راستی قادر
نیست، رسمن
مدعی تفاوت
حقوق پایه ی
نوع انسان
شود! اما باین
وجود، کمترین
جریانی از طیف
گسترده راست،
وجود دارد که
مدافع واقعی
برابری حقوقی
پایه همه
جانبه توده
های زمینگیر شده
باشد! توده
هائی که همیشه
قربانیان
اصلی جاهطلبی
یک اقلیت بهره
کش و یا بهتر
است گفته شود"
انسان تر"ها
بوده اند.
خمینی می گفت: اگر
همه مردم هم
بگویند، بله،
من می گویم نه!
و تمام؛ البته
شاه هم بهتر
از او نبود.
"تنگ
نظری در
انحصار رفاه"
آنچه
را که ما تا
همینک در بساط
اسلامی و شاهی
و در عرصه
جهانی دیده و
می بینیم و
گواه اش را در
تاریخ خونین
خوانده ایم،
نشان می دهند
که: تفاوت
برجسته حق
رفاه، در
زندگی انسان
ها تلخ و
واقعی بوده و
هستند، آنهم
نه توام با
رفاه نسبی،
بلکه بسیار
متفاوت،
غیراخلاقی و
شدیدن
ناعادلانه!
هیچ نیاز به
چتکه اندازی و
زیرکی خاص
ندارد که این
خودخواهیِ
تنگ نظرانه،
که در نوع خود
خیانت به نوع
فقیر بشریت
است را دید و
کشف کرد.
همگان می
بینند که
امکان و فرصت
فاحش تنگ
نظرانه ی دارا
ها را که رفاه
مطلق را یکجا
قبضه و تصاحب
کرده اند، و در
سوی دیگر
بسیاری،
براستی
بسیاری از
مردم هیچ
ندارند، جز
فروش نیروی
کارشان برای
تامین اندکی
زندگی. آیا
مقایسه آنها
مسخره نیست؟
"تنگ
چشمی اقلیت
ناچیز به اکثریت "
جای
بحث ندارد که
در طی تاریخ،
همیشه اقلیت
ناچیزی
توانسته است
اراده اکثریت
مطلق مردم را زیر
گرفته و
پایمال کند.
این شیوه غلط
و دشمنی برانگیزِ
موجود در سطح
جهان رایج و
عملن بدین شکل
سازش ناپذیرش
بی فرجام است.
و عملن هم
چنین بنظر می
آید که این
اقلیت دم
کلفت، بیش از
این دیگر نمی
تواند به
آسانی مردم را
مجاب به پذیرش
سروری خویش
کند. و درستش
هم همین است
که برای زدودن
بی حقوقی،
برابری حقوقی
واقعی ترویج و
ایجاب کنیم.
هیچ کسی حق
ندارد بی حقوق
ها را تشویق
کند. سلامت هر
نگاهی تنها و
تنها در
سمتگیری و
پاسخ روشن به
مشکل طبقاتی
ست! آیا این
تنگ نظری
عامدانه،
جاهلانه نیست که
این اقلیت، آن
اکثریت مطلق
را نمی بیند؟
"در
تعمیم امکان
شکلگیری
برابر"
انسان
محصول مادی و
فرهنگی
مجموعه گذشته
خود است.
بیائید رجوع
کنیم به منابع
و منشأ پیدایش
و سازنده
طبقات بالا،
اقشار میانی و
پائینی، تا
دریابیم که
چرا : این و یا
آن طبقه، این
و یا آنگونه
فکر کرده و
عمل می کنند.
هیچ چیزی بی دلیل
نیست و بخوی
خود بوجود نمی
آید و بسادگی نیز
از بین نمی
رود. بیائید
"فرصت
شکگیری" درست
را از تنگ
نظری فرهنگ
تمامیت خواه
راست رها کرده
و شکوفائی را
میان همه
انسان ها
تقسیم کنیم،
تا آگاهی و
رفاه و
برابری، خود
تضمین آزادی
های سوخته
شده، در فردای
ایران باشند.
" تنگ
چشمی در ندیدن
تبعیض ها"
عقب
ماندگی موجود
و نبود آرامش
و صلح در
ایران و در
بخش بزرگی از
جهانِ فقیر،
بازتاب
مستقیم تفاوت
های ارزش آدم
ها با هم بوده
و در نتیجه متاثر
از تبعیض های
پست گسترده
است. شما به
همین ایران
اسلامی نگاه
کنید که زیر
چه تبعیض های
قرون وسطائی
قرار گرفته و
مردمش رنج می
برند. تبعیض
سیاسی، تبعیض
سرمایه با
کار، تبعیض جنسی
و جنسیتی،
تبعیض حقوقی و
فرهنگی،
تبعیض ملی و
مذهبی، تبعیض
زبانی، تبعیض
ارزش اجتماعی دارا
با نادارو...!
"نتیجه
و پرسش"
پرسش
این است: آیا
می توان این
همه تبعیض و
تنگ چشمی و
ظلم رنگین
ساختارهای
راست داخلی و
جهانی را دید
و به تاثیر
منفی آنها در
گستره جهان و
ایران آگاه
بود و آشکارا
به صداقت تک
تکشان در این
نشست ها و
کنفرانس ها
و...تردید
نیآورد؟ نه
ممکن نیست.
بلکه باور به
وعده های آنها
مسخره است! من
این را به همه
ی آنهای مدعی
می گویم، که
دیریست پیاپی
کنفراس و نشست
برگزار می
کنند، بدون
پاسخ صریح به
آنچه که خلاء
واقعی ست و
مردم الزامن
انتظارش را می
توانند داشته
باشند تا پا
در میدان
نهند! همه این
جریان ها بدون
آنکه حق تصمیم
گیری را در
شأن همین
اکثریت
متلاطم و در
حال انفجار
مردمان کار و
تودهای مصیبت
زده بدانند!
آنها در دسیسه
با غرب، تنها
برای کارگران
و همگان نسخه می
پیچند. چرا
این طیف اقلیت
دارند برای
مردم سرنوشت
تعیین می
کنند؟ مگر می
شود دوباره
مردم را
بسادگی به
اهداف راست
داخلی و
امپریالیست
ها که دشمن
مزدبگیران و
ضعفا هستند پیوند
زد؟ نه ! گلوله
ی تحریم ها،
هدف اش فقط
شکم ندارهاست!
با وعده های
بی اساس و
دروغ، نمی توان
مردم را
پایبند خود و
آینده نا مطمن
فردا ساخت؟
آیا با
این تنگ
نظرهای
ایدئولوژیک ـ
مذهبی و طبقاتی
و غیرقابل
تحمل راستِ
رنگارنگ،
برعلیه اراده
ی خسته و دست
بسته مردم و
شکم خالی و
خانه خرابی
روز بروز
کارگران، متصور
است چپ های
انقلابی و
نیروهای
مترقی و نوعدوستِ
دمکرات، با
اینان وابسته
و متکی بغرب و براست
داخلی وارد
همکاری های
دمکراتیک و ضد
استبدادی
شوند؟ تا که
فردا: همینان
جای دستگاه ولائی
را بگیرند؟ با
چنین فرقه
گرائی ها و
بدون نظارت
توده ای، این
هدف را همه
آنها دارند و
شک ندارم که
آینده را
آلودگی این
تنگ نظری
خواهد گرفت و
البته که
تکرار تاریخ!
زیرا همه ی
این جریان ها،
در راستای
بازتولید
فاجعه دیگری
با رنگ و
شمایل
متفاوتِ
صوری، ولی وابسته
تر به غرب
حرکت مخفی و
آشکار می کند
و با این روش
که دارند،
همان خواهند
شد که امروز
دانه هایش را
می پاچند و نه
چیز دیگری! به باور
من، اگر غیر
از این می
بود، قطعن چپ
رنگین هم
(منهای آن دو
خردهِ چپ، که
برای رفع کدی
در میان این
طیف راست)
است، با رغبت
تمام، برای رهائی
کارگران و
زحمتکشان در
صف اول این
جمع ها و گروه
های استبداد
ستیز، بعنوان
همفکری دانا،
همکاری صادق و
پیشگامی راسخ و
جدی برای گذر
از حکومت فساد
و چپاول و
دروغ در کنار
آنها می بود.
دوم دی
1391 ـ بهنام
چنگائی