مدّاحان
کشتارهای "انسان
دوستانه"
بهروز
نظری
هر
جنگ و مناقشه
ای معمولا در
مراحل و سنگرهای
مختلفی صورت
میگیرد.
نخستین مرحله
و یکی از
مهمترین این
سنگرها بکار
گیری زراد
خانه تبلیغاتی
برای جلب موافقت
افکار عمومی،
ناگزیر جلوه
دادن جنگ
نظامی بعنوان
تنها راه
حل مناقشه، و
توجیه جنگ
است. حتی
نامشروعترین
جنگها ناگزیر
اند با غلو
کردن، تحریف،
پرونده
سازی، و
وارونه جلوه
دادن حقایق،
برای خود
حمایت و
مشروعیت کسب
کنند. این
تلاش برای کسب
مشروعیت
و "نرم کردن"
افکار
عمومی مرحله
به مرحله
انجام میگیرد.
در مرحله
مقدماتی کشور
مورد نظر در
صدر اخبار
قرار میگیرد،
و بدلایل
مختلفی عامل
اصلی
"نگرانی
فزاینده"
جهانی معرفی
میشود. در
مرحله بعدی،
مرحله توجیه،
اخبار "نگران
کننده تری"
منتشر
میشوند و
اهمیت
واکنش فوری،
اضطراری بودن
شرایط و
مداخله نظامی
بعنوان تنها
راه بازگشت به
"حالت عادی"
مورد تاکید
قرار میگیرند.
بحران غیر قابل
کنترل اعلام
میشود، دشمن
هر روز چهره
خبیث تری پیدا
میکند
و اسناد تازه
تری از جنایت
آن کشف میشوند.
با چنین
مقدماتی
زمینه برای
مداخله نظامی
فراهم میشود و
با شروع
مداخله نظامی
کنترل گردش
اطلاعات که از
جمله دلایل غیر
قابل کنترل
بودن دشمن
تلقی
میشد، از قبل
بیشتر میشود.
هیچ
مداخله نظامی
بدون مخفی
کاری، بدون
سانسور،
بدون تولید
اخبار "مثبت"
برای اشغال
گران و منفی
نشان دادن
دشمن، قابل
تصور نیست.
نقش ستون پنجم
و جاسوسان
درونی در
مراحل اولیه،
در تبلیغ
منفی علیه
دشمن،
در توجیه
اجتناب
ناپذیر بودن
حمله نظامی، و
کسب مشروعیت
برای تاراج و
کشتار، غیر
قابل آنکار
است. با تشدید
تحریمهای
مرگبار علیه
ایران
و اوجگیری
صدای طبل جنگ،
تحرک مدّاحان
وطنی "مداخلات
انسان
دوستانه" نیز شدت
گرفته است. اینان
با قرار گرفتن
پشت
میکروفنهای
رسانههای
غربی نظرات
"کارشناسانه"
خود را درباره
کارساز بودن
تحریم ها،
لزوم تنگتر
کردن حلقه محاصره
اقتصادی
ایران،
و مداخله
نظامی بعنوان
پیش شرط صلح
در منطقه و
جهان اعلام
میکنند. ماجرا
جوییهای
جمهوری
اسلامی، واپس
گرایی ذاتی و
نابهنگامی
آن، و بی حقی
کامل مردم
ایران در زیر
چکمههای این
نظام، کار این
ستون پنجم
ایالات متحده
و متحدانش در
اروپا و منطقه
را بمراتب
ساده تر کرده
است. فروکش
کردن جنبش ضدّ
دیکتاتوری در
ایران و گسترش
فضای رعب و
وحشت در عین
حال در دست
کسانی به
بهانه ای
تبدیل شده
برای توجیه
ناگزیر بودن
مداخله دولتهای
غربی در
ایران.
در
چنین شرایطی
خیانت به مردم
ایران مبارزه
علیه
دیکتاتوری
وانمود
میشود،
مداخلات به اصطلاح
بشر دوستانه
بعنوان دفاع
از حقوق بشر
جا زده
میشوند، و
همکاری با
دولتهای
امپریالیستی
نه سند خیانت
که یک تابو
شکنی بی همتا
قلمداد میشود.
مخدوش کردن
تمامی این
مرزها و
مفاهیم از وظایف
اصلی دستگاه
جنگی است که
مدّاحان
مداخله در
ایران در آن
بکار مشغول
اند. این
فریبکاری
بویژه خود را
در حسن تعبیر
از جنگ نشان
میدهد. با
تغییر جنگ به
"مداخله بشر
دوستانه" و
وارونه جلوه
دادن اهداف
واقعی تجاوز و
بربریت
امپریالیستی
دستگاه
تبلیغاتی
جنگی تلاش میکند
تا افکار
عمومی را خنثی
و بی حس کند.
در این
سناریوی
کاملا شناخته
شده جنگ نه
مترادف
کشتار،
چپاول، تخریب
و تحوش، بلکه
معادل دفاع از
آزادی، حق
شهروندی، بازسازی،
نو شدن و
پیشرفت
است. درست
بهمین خاطر است
که مدّاحان
کشتار انسان
دوستانه حتی
ادعا میکنند
که مخالف جنگ
هستند و یا
علیه خطر جنگ
هم هشدار میدهند.
اما از نظر
آنان آنچه جنگ
را اجتناب ناپذیر
میکند، آنچه
که صلح را
تهدید میکند،
نه ایالات
متحده و
متحدانش که
کشورهای
محاصره شده
هستند. به
همین خاطر
برای جلوگیری
از جنگ دولتهای
غربی باید به
جنگ متوسل
بشوند. همینها
با متهم کردن
مخالفان مداخله
امپریالیستی
در ایران به
همکاری با
جمهوری
اسلامی تلاش میکنند
تا جنبش
ضدّ جنگ و ضدّ
جمهوری
اسلامی را در
موضع دفاعی
قرار داده و
تضعیف کنند.
تعدادی
از مدّاحان
مداخلات
انسان دوستانه
در ایران اما
مشخصات ویژه
خود را دارند.
در کنار چلبیهای
وطنی و
سیاستمداران و فعالین
بی آبرو،
دستگاه جنگی
امپریالیسم تعدادی
را هم بعنوان کارشناس
و محقق بکار
گرفته است. علیرضا
نوری زاده،
محسن سازگارا
و مجید محمدی
در همین دسته
میگنجند. این
کارشناسان
معمولا
بعنوان جامعه
شناس، حقوق
دان، مورخ و
اقتصاد دان و
یا تحلیل گران
سیاسی بی
طرف و بی
منافعی ظاهر
میشوند که
تنها نظرات
کار شده، و
تحلیل مبتنی
بر تحقیقات
علمی و تجربی
خود را بی
هیچ چشمداشتی
در اختیار
همگان قرار
میدهند. چنین
اسطوره سازی
از دانشمندان
و تحلیل گران
کاملا بی
پایه است.
اولا، نباید
فراموش کرد که
تاریخ رشتههای
مختلف علمی و
از جمله علوم
اجتماعی تنها
تاریخ پیشرفت
و تمدن نیست.
رشتههایی
همچون انسان
شناسی و
جغرافی روابط
صمیمی و
نزدیکی با
استعمار،
امپریالیسم،
نژاد پرستی و
جنگ گرایی داشته
و بهمین خاطر
بشدت زخم
خورده اند.
تاریخ جهان
مدرن از
دانشمندانی
که تجارب و
معلومات خود
را در اختیار
لگدمال کردن
حق تعیین
سرنوشت مردم و
دمکراسی کرده
اند انباشته
است. ثانیا، اشکال
کسب دانش و
استفاده از آن
مجزا از ساختارها
و نهادهایی
که اولویتها
و اهداف
تحقیق و
هزینه
های آنرا
تامین
میکنند، نیست.
درک و تصور
صنعت توریسم
از جغرافی
مشابه درک و
تصور سازمان
بهداشت جهانی
نیست. جریانات
و محققان
بسیاری
ارزیابی و تحلیل
های کاملا
متفاوتی
از بحران اقتصادی
جهان ارائه
میکنند.
بسیاری از
محققانی که
بودجه و
دستمزد خود را
از شرکتهای
فراملیتی
انرژی دریافت
میکنند نه به
روشنگری
درباره فاجعه
زیست محیطی
بلکه منحرف
کردن تلاشهای
موجود برای
حفظ کره زمین
مشغول اند.
دانش، اطلاعات
و تحلیل
مدّاحان
کشتارهای انسان
دوستانه نیز
از این دست
است.
از
دیگر ویژگیهای
این مدّاحان
تلاشهای
"دانشمندانه"
آنان برای
زاید اعلام
کردن مفاهیم و
واقعیتهای
غیر قابل
انکار جهان
است. از نظر
اینها در "دهکده
جهانی"
استقلال و
حاکمیت ملی
بی معناست؛
ناسیونالیسم
متعلق به
گذشتههای
دور است، و
امپریالیسم
تنها در تخیل
تعداد محدودی
وجود دارد. در
جهان امروز، به
زعم این
کارشناسان،
همه چیز
گفتمان است.
چنین ادعاهایی
در شرایطی که
دو کشور
همسایه ایران
به بهانههای
واهی و توسط
همین
"امپریالیسم
تخیلی" به خاک
و خون کشیده
شده اند عمق
ریاکاری این
مدّاحان حمله
به ایران را
نشان میدهد.
در مورد بی
معنا بودن
حاکمیت ملی
در شرایط
کنونی تنها
کافی است
یادآوری کنیم
که "جنگ علیه
ترور" به بهانه
حفاظت از
مرزهای
ایالات متحده
آغاز شد؛ که همین
بهانه بعنوان
توجیه قابل
قبولی برای
شکنجه و جنایت
جنگی ارائه
شده و میشود؛
و هزینههای
چنین تلاشهایی
با هیچ کشور
دیگر دنیا
قابل مقایسه
نیست. از سال
۲۰۰۱ به این
طرف هزینههای
نظامی در جهان
۵۰ درصد
افزایش پیدا
کرده است. هزینههای
نظامی ایالت
متحده نزدیک
به نیمی از
هزینههای
نظامی کّل
جهان است، و
بیشتر از
هزینههای
نظامی ۱۷ کشور
بزرگ جهان
است. در ۱۳ سال
گذشته هزینههای
نظامی این
کشور ۱۱۴ درصد
افزایش داشته
است. حتی در
دوران ریاست
جمهوری رنالد
ریگان و در
اوج جنگ سرد
هزینههای
نظامی این
کشور چنین
افزایشی
نداشت. بودجه
ای که
پنتاگون صرف
جنگ میکند از
کّل بودجه
بهداشت،
آموزشی،
خدمات اجتماعی
و ایمنی ۵۰
ایالت این
کشور بیشتر
است. ایالات
متحده ۷۰۰
پایگاه نظامی
در دیگر نقاط
جهان دارد و
زمینهایی
که پایگاههای
نظامی در آن
قرار دارند از
مجموعه مساحت
سه ایالات
واشنگتن،
ماساچوست و
نیو جرسی بزرگتر
است.
واقعیتهای
مداخلات
انسان
دوستانه و
نکبتی که بشر
دوستی همین
امپریالیسم
"تخیلی" به
مردم عراق
تحمیل کرده با
نگاهی کوتاه
به برخی از
ارقام روشنتر
خواهد شد. طبق
اسناد
محرمانه دولت
ایالات متحده
که اخیرا
توسط ویکی
لیکس منتشر شد
تعداد غیر
نظامیانی که
پس از اشغال عراق
کشتهٔ شده اند
بیش از ۱۰۰
هزار نفر
اعلام شده
است. منابع
مطلع دیگری تعداد
قربانیان
مداخله بشر
دوستانه آمریکا
را ۶۰۰ هزار
نفر برآورد
میکنند. بنا
به گزارشات
منتشره در سه
سال نخست
اشغال عراق بیش
از دو میلیون
عراقی در این
کشور آواره
بودند، و بیش
از ۲ میلیون
به اردن و
سوریه پناه
برده بودند.
نرخ بیکاری در
این کشور پس
از مداخله نظامی
۶۰ درصد و نرخ
توروم ۵۰ درصد
اعلام شده
بود. بنا به
گزارش سی ان
ان در سال
۲۰۰۷ نزدیک به
۳۰ درصد
کودکان عراقی
از سؤ تغذیه
رنج میبردند،
۲ هزار پزشک
عراقی کشتهٔ
شده و بیش از
۱۲ هزار پزشک
از این کشور
مهاجرت کرده
بودند. از
هنگام اشغال
عراق بدینسو
بیش از ۴۰
درصد از
متخصصان
عراقی مجبور
به ترک کشور
خود شده اند.
ساعات بهرهمندی
از برق در
بغداد بدنبال
اشغال عراق از
بین ۱۶ تا ۲۴
ساعت به ۵
ساعت کاهش
پیدا کرد. بیش
از ۷۰ درصد از
جمعیت عراق به
آب کافی و
تمیز دسترسی
ندارند و تنها
۳۷ درصد خانههای
عراقی به شبکه
فاضلاب متصل
اند. اثرات
تحریمهای
پیش از اشغال
نیز از این
کمتر نیست.
تنها
یک جنایت کار
جنگی میتواند
چنین واقعیتهای
مخوفی را
نادیده گرفته
و تکرار چنین
فاجعه ای در
ایران را گامی در
جهت صلح و
دمکراسی
وانمود
کند. سرنوشت
چنین مداحانی
بهتر از
سرنوشت
آندسته از
کارشناسان
عراقی
که ساطور
سلاخی دولت ایالات
متحده را تیز
کردند نخواهد
بود. تشویق و
دفاع از تحریمهای
مرگبار علیه
کارگران و
زحمتکشان
ایران و توجیه
حمله
نظامی، جنایتی
است که
نمیتوان با
استفاده از
الفاظ
دانشمندانه
پنهان کرد. جنبش
علیه
دیکتاتوری
نمیتواند
علیه دخالتگری
و جنگ نباشد.
۱۹
دی ۱۳۹۰ / ۹
ژانویه ۲۰۱۲