Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
سه-شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۱ برابر با  ۱۸ دسامبر ۲۰۱۲
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :سه-شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۱  برابر با ۱۸ دسامبر ۲۰۱۲
تضاد تنگ نظری با آینده ایران

 

تضاد تنگ نظری با آینده ایران

 

بهنام چنگائی

 

بخش۲

 

به باور من، رفع آینده مبهم و مخاطره آمیز ایران بسوی جامعه ای آزاد و برابر، بستگی مستقیم دارد به پاسخ سرراست امروز مخالفان رژیم به چگونگی اوضاع عمومی فردا! و در کنار آن همچنین نیاز است به پذیرشِ تفاهم مشترک پیرامون شرایط حساس کنونی و لاجرم دقت در یافتن و داشتن راه حل متمرکز نیروی مشترک، و هدایت همکارهای روشن و پرهیز از تنگ نظری های عملن برجسته موجود، در دسته بندی هائی ست که بعضی از آنها آگاهانه و یا ناآگاهانه شیوه کارشان بیشتر بعنوان "چاشنی انفجار مین" بر سر راه آینده که هم اکنون گذاشته اند، می تواند زیانبار و مخرب باشد. و در نتیجه صِرف آرمانخواهی هریک کمکی به رسیدن به اهداف مردمی هر کدام از جریان های سالم سیاسی و به خواسته هایشان نمی کند. بی گمان موفقیت و پیروزی بر بساط نظام ظالم اسلامی در گرو پاسخ های روراست به راهکارهای فرداست، یعنی: عمومیت دادن و یافتن راه گذار دمکراتیک و مشترک و رنگین و تثبیت افقی آن در ظرفی، معطوف به هویت یابی اراده اجتماعی، که به باور من حول این محورهای زیرین می توانند باشند:

 

یک: ظرف دمکراسی عام

 

دو: باور عملی به عدالت اجتماعی

 

سه: ایجاد فضای پلورالیزم سیاسی

 

چهار: راه حل حکومت فدرالیسم

 

من در بخش یک مقاله، به نقد صریح روند بلند همبستگی و همکاری متحد شاه و شیخ و فجایع این وصلت نا میمون و عواقب تاریخی آن و دلیل پیدائی همین: بساط "خلافت اسلامی" که محصول مستقیم همان ساختار تمامیتگرای شاه است، پرداختم. روندی که این آمیزش و همبستگی باهم تا مقطع 57 داشتند، مانع ایجاد هر گونه تشکل ها، تعدد احزاب زنده، و مستقل و آزادی بیان و مدیا و یا هر تحول سیاسی، فرهنگی و عقیدتِی تکثرگرا و غیر وابسته به این دو بوده اند. بنابرین، اینک از دید من تنها ممکن است برای عبور از این برزخ تاریخی و ایجاد فضای باز همکاری مشترک فقط با اهرم های مسالمت آمیز و"دمکراتیک"پیش برویم. فرض و اصل من براین است که طیف رنگین مخالفان دمکرات و مترقی بر علیه استبداد دینی ـ استعداد عبور و آمادگی کامل کنار نهادن ـ هرشکلی از اشکال حاکمیت و سرکردگی جاهلانه (شاهی ـ شیخی) در لباس کهنه و تازه این دو پدیده مزاحم را با دیگر مخالفان دارند.

 

یک: دمکراسی

 

فرهنگ عملن موجود دمکراسی بورژوائی بعنوان "الگوی محور" ناتوان است؛ و پارادایم نسبتن مفقود امروزِ جهانی آن نا کافی!؛ و در برابرش، پارادوکس های تلخ و تجربه های عملن متضاد و ستیزه گر تاکنونی ایستاده و می باشند. در ساختارهای سیاسی متنوع شرِق قدیم و غرب کنونی، تفاوت برجسته ای وجود نداشته است، زیرا هردو ساختار مردم را کنار گذاشته و هنوز می گذارند و یا لااقل به آنها فرصت اعِمال اراده ی آگاه و آزاد زیر بمباران تبلیغات مدیائی خود، شعور سیاسی آنان را تخدیر می کنند؛ و این جز دشمنی ذاتی با با توده ها نیست. نگاه کنیم به جایگاه انسان در عهد"ایرانشاهی یا ایراناسلامی" گذشته و حال و یا اصولن فقدان آرای "منِ انسانِ نوعی" در سطح بزرگی از جهان، با تفاوت هائی در کمیت و کیفیت آن، ما وجود آنرا کمتر می یابیم، و این مهم مرا ناگزیر می کند که پیرامون امر و اهرم دمکراسی مردمی و پائینیها، علیه نخبگان و بالائی ها، نگاهم را کوتاه بازتاب دهم.

 

"دمکراسی یکسویه بورژوائی"

 

پدیده ی دمکراسی محصولی ست تاریخی و اصولن روبنائی و لاجرم، مستقیمن متاثر از ساختار عملن موجود اقتصادی هر منطقه در سطح جهانی ست که رژیم ها: حرکت رشد سرمایه را بسود مالکان آنها هدایت می کنند! با این نگاه: پس همه ما در برابر ضرورت حفظ مناسبات جامعه ی بورژوائی، مصالح دمکراسی را براساس موضوعیت "حفظ روابط سرمایه دارانه"و گردش موفق آنرا، تنها تعمیق می دهیم، و نه مثلن مواردی چون: مصالح و منافع هویت نیروهای کار و یا ارزش عام انسانی و رفاه عمومی، زیرا در اغلب نقاط جهان ابزار و زمینه قانونی و اجرائی توده ها، مستقل از دولت ها نیستند و یا آبکی هستند! بنابرین دست آویز دمکراسی بورژوائی در بهترین حالت مدافع مناسبت های عملن موجود حفظ دولت ها و نیروهای وابسته بصاحبان سرمایه بوده و هست؛ و بهمین دلیل ساده، بی گمان همیشه یکسویه عمل کرده و در آینده نیز همچنان عمل خواهند کرد. در حالیکه، آزادی صِرف تو خالی، اگر هم می بود، چه سود واقعی برای اکثریت جوامع بشری که آب سالم و نان کافی ندارند، دارد؟ پس دمکراسی مورد نظر من دو سویه است، (دمکراسی نان و آزادی) این دو، بشکل موازی مکمل هم اند، و در غیر آنصورت اهرم دمکراسی تنها درخدمت «داراهاست بر علیه نادارها».

 

دو: عدالت اجتماعی

 

جهان تک قطبی کنونی و همه ساختار های فرهنگی، دینی و ملی و نیروهای"دردا"فرهیخته، آگاه و وابسته به سرمایه، همگی، چه در درون احزاب راست، لیبرال، لیبرال مذهبی و ملی و یا در سازمان های اصطلاحن خیریهِ راست و حتا در همین منشور حقوق بشری جهان، که البته تازگی ندارد، "همه با هم" در یک زنجیر الزامی و وابسته به سرمایه بوده، و کوشش دارند در مقابل برابریخواهی و تغییر این بی عدالتی خشن حاکم بر "جهان بهره کش" که اساسی ترین منشأ بروز و وجود جنگ های پیگیر جامعه بشری ست به هر شکل ممکن بایستند؛ و راه عبور مسالمت جویانه از این جنون خودخواهی سرمایه داران را برعلیه نیروهای کار و زحمت سد کرده و همچنان پاسدار نظام ناعادلانه سرمایه بمانند؛ و مشکل اصلی در اینجاست. چراکه مثلن 70 در سد سرمایه خالص کشور آمریکا، تنها به 1200 فوق دارا آمریکا تعلق دارد! معنی حرف می شود اینکه: اغلب نیروهای انسانی و تخصص و توانائی شان در خدمت این اقلیت کوچک صاحب سرمایه و ابزار تولید و کاراست. و چرا؟ آیا باور به اعتراض های 99 % های وال استریت آمریکا، شورش بزرگ بخش بزرگی از کشورهای اروپا داریم؟ و آیا همگام بانگرانی آنان نسبت به آینده خود و بشریت محروم و سرنوشت شان قبول مسئولیت داریم؟ آیا باور داریم این ساختار فرسوده دیگر توانائی هدایت آینده بشر را بیش از این ندارد؟ مگرنه مازاد تولید همجا کولاک می کند و استطاعت بازار خرید و توان دریافت آن در پهنه جهان وجود ندارد؟ آیا بعواقب این بحران سرمایه داری گلوبال فکر کرده ایم؟ پس با هم فکر کنیم.

 

"پلورالیسم سیاسی"

 

تجربه ی دو ساختار فاسد، خودرأی و تمامیتگرای تاکنونی به باور من باندازه کافی روشن و فاجعه بار بوده و هست که بلاخره همه مخالفان، پاشنه ی آشیل واماندگی فرهنگ فرسوده ی سیاسی ایران را کشف کرده و برای دگرگونی بنیادی آن ساختارهای نابجا و ارتجاعی با هم به نتیجه مشترک و تفاهم ضروری برای دفع آنها، به آمادگی کافی رسیده باشند. کشور و "مردمانِ رنگین فرهنگ" ما متاثر از قلدری شاه و شیخ صدمه های بسیار عمیق از محدودیت های سیاسی، حقوقی ـ صنفی، ملی، مذهبی، جنسی و جنسیتی، نظری و فرهنگِی را، بارها با پوست و استخوان زخمی و شکسته خود تجربه کرده است و قادر به تحمل هیچ شکلی از اشکال دسته بندی های مافیائی را بیش از این ندارند، دیگر کافی ست. جامعه رنگین ما باید کثرتگرا گردد، و فرهنگ متنوع خود را بهمت توان گستردگی اش بسازد و قطعن اگر همه ی ما بخواهیم آنرا سترگ می یابد و می بالاند و عملن در چنان فرهنگ سیاسی ای دیگر ایجاد تمرکز قدرت و پیدائی دیکتاتوری، مشروط به تعدد احزاب، امکان تشکل ها مستقل و آزاد، تعدیل و تسطیح قدرت تصمیم گیری، بسیار اندک و شاید اصولن محال باشد.

 

"فدرالیسم"

 

بیائید با هم ابتداء بجای تعریف کردن فدرالیسم و چگونگی ضرورت و شناخت مفاهیم و مشکل های رسیدن به آن برای ایران آزاد فردا، به چند فاکت مرده و زنده مضحک و بسیار پرهزینه از حکومت های گذشته و حال بپردازیم تا بخش ناچیزی از سوء استفاده های نادرست از قدرت مرکزی را دربیابیم.

 

"دست آزاد تبلیغ نادرست"

 

بیاد بیاوریم دستِ آزاد تبلیغ و ترویج"مسخرگی جشن دوهزار و پانسدساله شاهنشاهی" ایران را و مقایسه ساده کنیم آنرا اینک با ساختن بارگاه مطلا و... خارق العاده گرانی که حکومت اسلامی به قیمت درآوردن نان از گلوی مردم فقیر آنرا ساخته است. ضریحی که با صرف 2 سال زمان و هدر دادن نیروی مفید و چشمگیر انسانی و سرمایه های ملی کشور که نیاز مبرم بدان بوده است! ببینید که این نظام خودرای با این کار: آیا او براستی نماینده اعراب بت پرست پیش از اسلام و تداعی گر عصر بت پرستی (لات و منات و عزی) نیست؟ آیا این داربست پرتلالوامروز در عصر ولایت فقیه، همان ویژگی گذشته نیست، که امروز مسخ شده و درخشنده، رمانتیک و بشکل قفس طلائی"چندتنی" درآمده است؟ چرا هست. آیا رژیم آنرا به امام سوم شیعیان، تنها بمیل و عزم خودسرانه اهدا نکرده است؟ البته که چنین است. و باری، تاسف انگیز تر اینکه این چند تن (طلا، نقره، برنز و چوب و...) را"امام خامنه ای"بحکم خویش تبرک و معصومیت داده، و تصمیم به ساخت آنرا زیر اراده الوهیت می دانند و بهمین دلیل، دستگاه تحمیق شیعه، مردم ساده لوح را به میل خود به ستایش این فلزها و چوب ها واداشته و می رقصاند. زیرا حکم  ولایت، تقدس این دست ساز چند هنرمند عادی ست! ولی با ادله و دعوت الهی! و ثوابش ساخت ایرانی اش اینکه: هر کس که بخواهد، می تواند بدون تحمل آن همه راه طولانی و هزینه بالا، بدون رفتن به "کربلا" تنها در مسیر حرکت به مرقد امام، و در هر محلی از زندگی خود با همراهی، مشایعت و لیسدن این چند تن فلز و چوب، خود را "کبلائی" لقب زند. پرسش من این است: آیا توهینی شکننده تر از این نه بمردم، بلکه فقط بخود مبانی واجب الوجودی این فرقه شیعه اسلامی وجود داشت و دارد؟ بنظر من نه!. و در کنار آن و همزمان نگاهی مشمئزکننده داشته باشیم به: ورود نمادین کاروان اسرای بیت امام حسین در شبیه سازی آن در "قم" و به تحمیق کردن مردم با این تظاهرهای دیرینه نخ نما! آنهم در این دوران عدل علی: که کمترین نشانه هائی از آن در این بساط چپاول اسلامی پیداست. همه ی ما بوضوح آگاهیم که بخش بزرگی از مردم زلزله زدگان آزبایجان شرقی هنوز در این زمستان سرد و سخت در چادر زندگی می کنند و دادرسی ندارند.

 

و البته در کنار این همه بی شی، و تا جائیکه به عقیده و آزادی وجدان برمی گردد، من شخصن موافق آزادی بی قید و شرط ادیان بوده و بعنوان یک انسان سکولار با فرایض هر دینی که باشد و سنت های آن مشکلی ندارم، و هر کس حق دارد آن گونه فکر و باور داشته باشد که بمن هم فرصت ترویج نگاهم را بدهد؛ تا در کنار هم بدون ادعای برتری و سوء استفاده از امکان های مشترک، عقیده های خود را بدون ترس داشته و تبلیغ کنیم، و البته از جیب خودمان و بنفع جهان بینی هایمان.

 

 تناقض آن جشن بی معنی شاه و خمینی و خامنه ای ها در این است که بنام خدا سرمردم شیره می مالند. یادمان نرود: دخالت در عمان و سرکوب انقلابیون ُظفار توسط ارتش شاه بخاطر حمایت از سلطان قابوس بود و البته بدستور آمریکا که در پائیز 1353 صورت گرفت! این کار بهمان اندازه اراده گرایانه بود که خمینی به تنهائی بعنوان فرمانده کل قوا8 سال جان و مال ایران و ایرانی را دود هوا کرد و کسی جلو دارش نبود. هم در دوره شاه و هم در زمان خمینی و نیز همینک آیا: مردم می توانستند در مقابل این دیوانگان خود رای اراده ی خود را به آنان تحمیل کنند؟ قطعن نه! و مشکل اینجاست و درست همینجا ضرورت تعدیل و تسطیح قدرت مطرح و راه حل این مشکل تاریخی برجسته می شود.

 

فدرالیسم، پاسخ روشن و موفِق "سیاستِ مشترک" در برابر "اراده ی منفرد" است. بویژه که کشور ما دارای تنوع ملی، فرهنگی، زبانی و خصوصیات پراکنده ی تاریخی ست و نمی توان با زور آنها را کنار هم نشاند. تاریخ گذشته گواه این تصادم های خونین بوده است. ما و آینده کشورمان در گرو عبور از فرهنگ تک نگاهی ست و تضمین آن وابسته است بحضور و دخالت توده های کار و زحمت، روشنفکران مترقی و همگان مسئول در اثرگذاری بر امور جاری خود آنها!

 

مقاله طولانی شد و ممکن نشد که به تضاد و تناقض نگاه های مخالفان به امر عبور از بیداد اسلامی بپردازم، در مقاله بعدی بآن خواهم پرداخت.

 

بهنام چنگائی ـ ۲۸ آذر ۱۳۹۱

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©