بخش
دوم
یادداشت
هایی پیرامون
خیزش های دی
ماه ۹۶
اردشیر
مهرداد
---
۱۰
زلزله
اجتماعیِ دی
ماه صحنه
سیاسی ایران
را به شدت
لرزانده است.
با این وصف
خطا نیست اگر
ادعا شود انچه
رخ داده تنها
پیش لرزه هایی
بوده است و
زلزله اصلی
هنوز در راه.
کی؟ با چه
شدت؟ و کدام دامنه؟
فرقی نمی کند.
وقتی بیاید،
در هر حال، حاکمان
نخواهند
توانست آثار و
پیامدهایش را
«جمع» کنند، یا
از انچه بر
جای خواهد
ماند توشه ای
بردارند، حتی
اگر چند ردیف
درجه نظامی هم
بر شانه ها
داشته باشند.
برامد
بعدی به
پیروزی
بیانجامد یا
شکست، تاثیراتش
بر کشور بی
تردید عمیق و
تعیین کننده
خواهد بود و
بر سیستم
سیاسی حاکم
فاجعه بار.
۱۱
یک
خیزش اعتراضی
فراگیر نه یک
پدیده، که یک
پروسه است؛
موجودیتی در
حال "شدن" و
ساحتی میان بیم
و امید. سیال
است و متاثر
از کشاکش دائم
میان گرایش
های نا همکون
و گاه متضاد
درونی. در نوسان
است میان
نیروها و
انگیزه هایی
که به پیش می
برند و موانعی
که بازمی
دارند و سد می
کنند. از هر جا
و به هر نحو که
آغاز کند
لزومأ پایانی
مقدر در
انتظارش نیست.
جهت گیری ها و
چشم اندازه ها
تابعی هستند
از تناسب قوای
قابل تغییر داخلی
و تاثیرات
شرایط دگرگون
شونده خارجی.
و نهایتأ
تابعی هستند
از چگونگی رابطه
ها میان عوامل
ذهنی و عینی.
این
همه، بیشتر،
در مورد حرکت
هایی از نوع
خیزش های
دیماه صادق
است. آنهایی
که بر پایه
ساختاری افقی
گسترش می
یابند. شبکه
ای از حلقه ها
و هسته های
کوچک و بزرگ
که شبیه "ریشه
های روند" رشد
می کنند، به
هر سو حرکت می
کنند و شتابان
تکثیر می
شوند. مدلی از
پیدایش و
گسترش با اجزاء
خود فرمان و
روابطی که نه
تابع سلسله
مراتب اند و
نه زیر نفوذ
هژمونی یا
رهبری واحد.
در جنین
ساختاری است
که لزومأ سمت
و سویی واحد و
ثابت بدست نمی
آید؛ نه می
توان انتظار
شعارها و
خواست ها و
رفتاری یکسان
داشت و نه و
پایدار و خالی
از نوسان.
از
دیماه ۹۶ به
این سو صحنه
سیاسی ایران
شاهد فرایندهایی
است به رغم
ظرفیت دگرگون
سازعظیم خود،
نا متعین و پر
افت و خیز.
مداخله و
مشارکت عملی و
نظری زمانی در
تحکیم نقش
رهایی بخش این
تحولات موثر
خواهد بود که
توام باشد با
درکی عمیق از
این ظرفیت ها
و نارسایی ها.
توام باشد از
آگاهی عینی
نسبت به
واقعیت
نیروهای
بازدارنده و پیش
برنده. و نیز
پاسخ به یک
پرسش کلیدی:
تا چند اندازه
و چگونه می
توان مانع از
ان شد که نقاط قوت
این گونه
تحولات به
نقاط ضعف انها
تبدیل نشوند.
۱۲
حرکت
مردمی که بپا
خواسته اند
سرشار است از
ظرفیت و
محدودیت،
قدرت و ضعف و
سایه روشن
هایی بسیار در
چشم انداز.
دورنمای
مقابلشان
طیفی است با
حالت هایی
گوناگون: از
خیز برداشتن
به سمت یک
فاعل انتقال
ساختاری، تا
بسنده کردن به
نقش یک کارگزار
تغییر سیاسی،
تا افتادن به
دام سیاست های
ادغام، تا
گردن گذاشتن
به اراده های
بیرونی، و تا
تسلیم شدن به
ایفای نقشی
نیابتی. با
افقی چنین
دوگانه و چند
گانه، طرد و
انکار
پیشاپیش این
خیزش ها
همانقدر ذهنی
و غیر قابل
دفاع است، که
شیفتگی و
بزرگنمایی
شتابزده در
تایید و اثبات
و قايل شدن به
سمتوسویی
روشن و امیدبخش.
در
برابر یک
طغیان خود جوش
مردمی،
دورنمایی از
پیش مقرر شده
و مقدر وجود
ندارد. همه
چیز تابع انست
که در هر
مرحله پیکره
ها و اندام
های مستقل در
چه راستایی و
با چه محتوایی
به یکدیگر پیوند
می خورند، حول
کدام خواست
های ایجابی
کریستالیزه
می شوند و بر
پایه کدام
هژمونی نظری ـ
فکری به هم
سویی می رسند.
سرنوشت چنین
حرکتی را جمع
جبری
فرایندهایی
تعریف می کند
که ذخیره های
ساکن را به
حرکت در می اوردند،
اندام های
منفعل را فعال
می کنند، بر روی
شکاف ها پل می
زنند، موانع
را از سر راه
بر می دارند و
فرصت های تازه
را از دل نارسایی
ها بیرون می
کشند.
مردمی
تهیدستی که از
اوایل دیماه
۹۶ در برابرستم
و بی عدالتی
به پا خواسته
اند، هنوز در
ابتدای راه
اند. سرنوشت
نبردشان به
فرجام کشاکش هایی
گره خورده است
که با هر گام
تازه ای که بر می
دارند سر سخت
تر هم پایشان
است.به جدال
میان گرایشی
که بر استقلال
درونی تکیه
دارد و انکه
بر تکیه گاه
بیرونی. به
کشمش میان
انهایی که بر
هدایت از
پایین تاکید
می ورزند و
دیگرانی که بر
رهبری از
بالا. به
رویارویی
میان جماعتی
که اصرارشان
بر همبستگی
تنوع هاست و
انهایی که بر
یکسان سازی
پای می
فشارند. به
ناسازگاری
میان حامیان
خواست هایی که
ریشه در بستر
مادی دارند و
همبستگی
طبقاتی را
تحکیم می کنند
و پشتیبانان
شعارهایی که
از دل برتری
طلبی های جنسی
و قومی و
مذهبی و زبانی
بر می خیزند و
شکاف های فرعی
را فعال می
سازند. و بالاخره
سرنوشت
نبردشان گره
خورده است به
سرنوشت تقابل
میان
رویکردهای
پوپولیستی و
شبه فاشیستی،
لیبرالی و
مارکسیستی.
۱۳
کدام
تعریف از
پیروزی؟
دستیابی
به کدام
خواسته و هدف
را می توان
بیان پیروزی
مردمی دانست
که از دیماه
۹۶ به جلوی صحنه
سیاست ایران
پا گذاشته اند
و ساختارهای
سیاسی و
اجتماعی حاکم
را به چالش گرفته
اند.
"از
میان برداشتن
تنگدستی"
کوتاه ترین
پاسخ است به
این پرسش.
"تنگدستی"
واقعیت عینی
بستری است که
توده تنگدست
را به حرکت در
اورده. درد مشترکی
است که کنار
گذاشته شده و
به حاشیه رانده
شده شهری، زن
و مرد و جوان و
پیر و بیکار و
بازنشسته و
کارگر و دانشجو
را در کنار هم
به صف کرده.
خواست و هدف
بلاواسطه ی
مردمی که بر
تنگدستی
شوریده اند
“نان” است؛ “کار”
است؛ “مسکن” و
“درمان” و
“آموزش” استُ
وقتی به عنوان
حقوقی عمومی و
انسانی عرضه
شوند.
برگردان
جنین خواست و
هدفی به
نماییِ کلان و
بنیادی
استقرار
چهارچوبی سیاسی
است که بر
ستون های
آزادی و
برابری بنا شده
باشد؛ (بخوان
بر ستون های
سوسیالیسم و
مردم سالاری
مشارکت محور).
دستیابی به هر
نتیجه ای کمتر
از این، ممکن
است با کاهش
نسبی و موقت
برخی جلوه های
تنگدستی
همراه باشد،
اما به ریشه
کن شدن آن
نخواهد
انجامید و
ادامه حیات نابرابری
و فقر در
اندازه ها و
اشکال دیگر
قطعی است.
خیزش
های اعتراضی
ممکن است به
اهداف کلان
خود نرسند.
حتی ممکن است
از رسیدن به
اهداف فوری نیز
بازمانند. اما
هرگز نمی توان
از شکست مطلق انها
حرف زد. پوچ
بودن و بی دستاورد
بودن شکلی از
اشکال حرکت
مردمی فرضی باطل
است. به یقین
اعتراضات دی
ماه تا همین
جا نیز
توانسته است
مرزهای
بسیاری را
جابجا کند. در
پایین،
ذهنیتها و
قابلیتهای
درونی بخش های
بزرگی از مردم
را
تغییر دهد و
انها را به
عنوان "سوژه سیاسی"
متحول سازد. و
در بالا،
تعادل موجود
در بلوک قدرت
را بر هم زند و
ساختارنهادی
سیستم حاکم و
بنیان های
ایدئولوژیک و
سیاسی ان را
زیر سوال
ببرد. کمتر از
این برنامه
ریزان را وا
دارد از تشدید
سیاست های ریاضت
اقتصادی
منصرف شوند و
خیال
دستبردهای
تازه به سفره
نان مردم را
از سر بدر
کنند. و حتی به
برخی پروژه
های اصلاحی از
بالا نیز جان
تازه ای
بخشند.
۱۴
بر سر
راه تحول
اعتراضات
مردمی که دی ماه
۹۶ به
خیابانها
ریخته اند به
یک جنبش پیروز
دو دسته
محدودیت و
مانع جدی وجود
دارد. انهایی
که ریشه در
نارسایی های
درونی دارند،
و دیگرانی که
موضوع مداخله
بیرونی اند.
محدودیت
های درونی را
می توان خلاصه
کرد به: غیبت
یک سیستم
اطلاع رسانی
مستقل؛ ضعف
مکانیزم های
هماهنگ
کننده، مولفه
گیر و همبسته
ساز؛ ناروشنی
بدیل های
ایجابی؛
نارسایی
شعارها در
دستیابی به
جان مایه عینی
نارضایی ها و
ماهیت طبقاتی
اعتراضات؛ و
بالاخره نا
توانایی
درگسترش
عمودی و افقی
پایه های
اجتماعی و به
حرکت دراوردن
ظرفیت های غیر
فعال.
موانع
بیرونی هم نا
شناخته
نیستند؛ طیفی
گسترده که از
سرکوب های
فیزیکی و
ایدئولولوژیک،
اغواگری
تمایلات آشتی
جویانه، شکاف افکنی
گرایش های
نژادی و
شوونیستی،
انحراف آفرینی
جریان های
پوپولیستی
راست و افراطی
و تسلط جویی
قدرت های
امپریالیستی
و بسیاری
دیگر.
۱۵
این
موانع و خطرات
تنها زمانی
ترجمان سیاسی
موجهی خواهند
داشت و نگرانی
آورند، که از
ابتدا
وجودشان
انکار یا کم
رنگ گرفته
شود. اغراق در
دینامیزم
درونی و نگاه
شیفته وار نسبت
به ظرفیت ها و
توانایی حرکت
های خود
انگیخته بی شک
از عواملی اند
که راه را
بروی چنین خطایی
باز می کنند.
نیازی
به یاد اوری
نیست که نگرش
نگران کننده تر
متعلق به سمت
مقابل است:
تفکری که بر
محدودیت ها و
موانع تاکیدی
اغراق امیز
دارد. به تهدیدها
و خطر ها ابعادی
غیر واقعی می
بخشد و ترس
خورده از انها
یاد می کند. در
معادلات برای
عنصر آگاه
نقشی نمی شناسد
و نبود مقاوت
هوشیارانه در
حرکت مردم را فرض
میداند.
در هر
دو سوی این
رویکردها
آنچه فراموش
می شود این
واقعیت است که
حاصل وجودی
پیکارهای
جمعی همه یا
هیچ نیست.
میان شیفتگی و
هراس زدگی
واقعیت بر
نقاط دیگری
اشاره دارد.
در جنگ طولانی
برای ساختن
دنیای بهتر
کمترین نتیجه
هر نبرد به
عقب راندنِ
مرزهای نظم
مستقر است و
هرچه بازگشت
ناپدیرتر
کردن پیش روی
ها و
دستآوردها.
۱۶
رازی
آشکار است که
برای
دیکتاتوری
مذهبی هراس
افکنی با واسطه
کشتار کانونی
ترین سیاست
است در رویارویی
با خیزشی
برانداز.
هارتر شدن است
در لبه پرتگاه؛
پنهان شدن پشت
سر بسیجی و
پاسدار و پلیس
و بازجو و خبر
چین و
زندانبان است
و پناه گرفتن
در پادگانها.
چاشنی
اش هم ترساندن
از کابوس
سوریه است؛
سرنوشت لیبی،
یمن و عراق است:
غوطه ور شدن
در جنگ و
خونریزی است،
و تکه پاره
شدن است و
تجزیه......
برای
مردمی که از
دیماه سال
جاری در سراسر
ایران بر
خاسته اند،
سرکوب فوری
ترین تهدید
است و مقابله
با ان فوری
ترین تکلیف.
یک نکته روشن
است: هزینه
سرکوب هر چه
بالاتر برده
شود توان دستگاه
سرکوب در توسل
به ان پایین
تر خواهد آمد.
بهترین
مقاومت در
برابر دستگاه
سرکوب بر هم
زدن معادلات
سود و زیان
انست. از کار
انداختن
ماشین حسابش.
بعد
خنثی کردن
تاثیر هراس
افکنی و فشار
روانی است.
وسیله ای که
نه تنها اتکاء
اصلی نیروی سرکوبگر
بر ان است
بلکه می تواند
به نقطه ضعف
مهم ان نیز
بدل شود. در
چهار چوب چنین
معادله ای است
که معکوس کردن
جهت فشار
روانی به سمت
نیروی سرکوب
گر می تواند
هدف مهمی برای
خیزش گران فرض
شود. تردیدی
نباید داشت
ریزش بدنه
دستگاه سرکوب
زمانی که در
محاصره طغیان
های مردمی است
و نام و هویت واقعی
چهرهای اصلی
ان هدف
کارزارهای
افشاگرانه،
می تواند
بسیار پر
شتابان تر
باشد از افت روحیه
دلاورانه و
فداکارانه
مردم به پا
خواسته ای که
به زندان و
شکنجه و اعدام
تهدید می شوند.
۱۷
اما،
نفس مقاومت در
برابر سرکوب و
سرکوبگر در ذات
خود موضوعی
است با ظرفیت
بالا برای به
حرکت در امدن
و بسیج
اعتراضات. این
واقعیتی است
که بسیاری از
کارزارهایی
که امروز در
اشکال
پراکنده در
اعتراض به
سرکوب جریان دارد
از این مقوله
اند و قابل
انتقال به
الگویی برای
حرکت های
گسترده و با
دوام. نمونه
ها فراوان
اند. از جمع
آوری و انتشار
اطلاعات در
مورد دستگیر
شدگان، تا
آعتراض نامه
های سرگشاده
جمعی، و از
اجتماع در
مقابل
زندانها و
شکنجه گاهها،
تا بر پایی
مراسم خاک
سپاری جانباختگان
در گورستان
ها، و مراسم
یادبود ادواری،
همه و همه
قابلیت انرا
دارند که به
ابزارهای
فشار روزانه
علیه ماشین
سرکوب تبدیل شوند.
۱۸
به
عنوان خطری
مزمن و ریشه
ای، مقابله با
سرکوب، اما،
مقوله دیگر
است و پاسخ ان
در گرو برهم خوردن
کیفی موازنه
قوا. یعنی در
گرو بسیج همه ظرفیت
های بلقوه
است. در گرو
نقب زدن به
همه منابع
خلاقیت،
جسارت،
همبستگی، حق
طلبی، برابری
طلبی، و رهایی
بخشی است.
اما، این
منابع متعلق
اند به
جغرافیایی
پوشیده از
شکاف های
رنگارنگ و
جامعه ای
لبریز از گسل
های قومی و
جنسی و مذهبی
و زبانی.
جغرافیایی. آن
جغرافیا نیز،
خود موجودیتی
است با تاثیر
دوکانه بر
حرکت های
مردمی. عبور
از این دو
مساوی است با
دستیابی به
منابع
توانمندی و
شکست ناپذیری
در برابر
نیروی سرکوب.
روشن است که
ناتوانی در
این عبور بی
هزینه نیست.
این گسل ها و
شکاف ها اگر
به سود خیزش
مردم تهیدست و
ستم دیده فعال
نشوند، لزومأ
خنثی نخواهند
ماند. سهل
است، می
توانند به
زیان شان عمل
کنند و تا
جایی پیش روند
که بخشی از
پایه های عینی
همان اعتراض
را در برابر
شان به صف
کنند.
انهایی
که دست به
اعتراض می
زنند و و
نیرویی که به
سرکوبشان
برخاسته در دو
سوی شکاف های
اجتماعی اردو
زده اند.
اردویی که شرط
پیروزی اش عبور
از این شکاف
ها و مهار این
گسل هاست. و
اردویی که شرط
ماندگاریش
عمیق تر کردن
و فعال ساختن
انها است. این
جغرافیا
قلمرویی است
که بی طرفی به
ان راه ندارد.
همبسته
کردن تنوع ها
و گوناگونی
ها، جز در مسیر
به رسمیت
شناختن آنها
نا میسر است.
ایستادگی در
برابر ماشین
پلیسی، نظامی
و امنیتی، با
اتکاء به همه
منابع و ظرفیت
ها، زمانی دست
یافتنی است که
همبستگی تنوع
ها به واقعیتی
عینی نزدیک
شود. ضرورتی
که در عمل به
معنی هم
پوشانی
مطالبات عام و
مطالبات خاص
است؛ ٖوقتی
همبستگی
مشروط شود به
رسمیت یافتن
تنوع ها، و
درد مشترک
توده کار و
زحمت، با رنج
مضاعف زن و
کودک و جوان و
سالمند، ترک و
کرد و عرب و
بلوچ و ترکمن،
مسیحی و
زردشتی و
کلیمی یکصدا
فریاد شود. هر
گاه از این
نقطه اندکی فراتر
رویم و در
بعدی وسیع تر
به بحث سرکوب
باز گردیم
باید بپذیریم
سرکوب تا
زمانی خطری
واقعی است که
اعتراض محدود
شود به ابعاد
کنونی اش. و
سرکوب تا
زمانی هراس
آور است که خیزش
های مردمی
نتواند به
جنبشی پایدار
منتقل شود و
حقانیت
اعتراض
نتواند بخش هر
چه بزرگ تری
از لایه های
منفعل مردم
تهیدست و ستم
کش را به حرکت
در اورد و بر
وزن کمی و
کیفی خود بی
امان بیافزاید.
۱۹
تنوع
بخشیدن به عرصه
های پیکار،
شیوه ها و
اشکال اعتراض
ضرورت فوری
دیگری است.
حرکت در
خیابان اگر به
حرکت در پشت
خیابان گره
بخورد،
مبارزه در محل
کار اگر از
همراهی فشرده
مبارزه در محل
سکونت برخوردار
شود، راه
پیمایی اگر با
تحصن واشغال و
اعتصاب و
دیوار نویسی و
اجتماعات
کوناکون ریز و
درشت
پشتیبانی
شود، نبرد
سیاسی اگر در
یک همبستگی با
پیکارهای
طبقاتی، مدنی
و صنفی و فرهنگی
گسترش یابد،
اشکال پر
هزینه اقدام
جمعی اگر با
اشکال کم
هزینه تر عمل
فردی توام شود،
کمتر فرد و
گروهی باقی می
ماند در میان
توده فر دست
که متناسب با
توان و آمادگی
خود عرصه ای
برای مشارکت
نیابد ونقشی
برای خود نتواند
تعریف کند.
کارایی
ماشین سرکوب
تا زمانی است
که اعتراضات
در شیوه های
محدودی زمین
گیر شوند و در
جغرافیا و
اشکال معینی
به محاصره در
ایند. میان
مردمی که برای
بر هم زدن نظم
موجود پا به میدان
مبارزه می
گذارد و دستگاه
سرکوبی که علت
وجودیش حفظ
نظم موجود است
نسبت معکوسی
برقرار است:
بقاء یکی در
گرو عدم دیگری
است. اگر خیزش
مردم نتواند
پیگیرانه و خلاقانه
راههایی برای
به محاصره در
اوردن و از پا
در اوردن
دستگاه سرکوب
بیابد، خود
باید اماده
باشد که دیر
یا زود محاصره
شود و از پا در
اید.
حرکتی
اعتراضی که
دور خیز کند
به سمت تبدیل
شدن به یک
جنبش انتقال
سیاسی ـ
ساختاری، به
سوی دگرگون
سازی مناسبات
اجتماعی حاکم
دست به آتش
برده است:
نسوزاند، خود
سوزی کرده
است.
۲۰
غلبه
بر خطر ادغام
همانقدر
حیاتی است که
رفع تهدید
سرکوب . حالا
که مردم گرسنه
و غارت شده و
به جان امده
به خیابانها
ریخته اند، یک
دوجین دشمنان
قسم خورده
انان هم به صف
شده اند.
مترصدند تا
مگر از نمد
نارضایی ها
برای خود
کلاهی بدوزند.
نه! به سلامت
اخلاقی
جماعتی که
تخصصشان بهره
کشی است آسیبی
نمی رسد چند
صباحی هم در
همراهی با اعتراض
قربانیان خود
ها ظاهر شوند،
وقتی گمان کنند
فرصتی یافته
اند برای
سواری گرفتن
از نیروی حرکت
مردم تهیدست.
نه! دلیلی
برای درنگ نمی
شناسند.
در
واقعیت نگاه
انان، مردمی
که از دیماه
۹۶ دست به
طغیان زده
اند، گله های
بی صاحبی
هستند چشم به
راه ظهور یک
چوپان. مهم
نیست چه
کارنامه ای
زیر بغل خود
داشته باشند؛
با کدام تعلق
اجتماعی،
کدام پیشینه
سیاسی، کدام
بنیاد فکری و
کدام عملکرد
اخلاقی. در
مردم فریبی
تردست باشد،
کافی است! در
این سودا نازی
های باند
ترامپ
همانقدر
استعداد
شراکت دارند
که امام زمانی
های احمدی
نژادی و تخم و
ترکه های
شاهان پهلوی.
مایه اش چند
کامیون اسکناس
است و یکی دو
تا شبکه
تلویزیونی ۲۴
ساعته، مشتی
کارچاق کن و
پا انداز
سیاسی، و بقیه
اش باز کردن
در فاضلاب
جمهوری
اسلامی.
منبر
کم می اورند
وقتی صحبت از
"حقوق بشر"
است و "آزادی"
های فرهنگی و
مذهبی. اما،
"برابری"!
برابری برای
همه انها
منطقه ممنوعه
است. به کدام
برابری
آویزان شوند؟
نژاد و جنس و
مذهب و ملیت؟
پرونده ها همه
سیاه است؛ در
نژادِ پاکِ
آریاییِ
پهلوی ها
همانقدر
برابری طلبی
یافت می شود
که در پرونده
تجاوزات جنسی
"پرزیدنت کاخ
سفید"، و در
شمشیر از نیام
کشیده امام
غایب فرقه
احمدی. (حمایت
محمد بن سلمان
ها با قایق
های تفریحی
پانصد ملیونی
دلاری از شورش
تهیدستان
ایران هم
انقدر تهوع
آور است که پرداختن
به آن می
تواند اهانت
به شعور
خواننده باشد).
عادت
دارند بر جاده
های کوبیده
شده رژه روند: ازادی
های رقیق
فرهنگی!! آنقدر
پرت اند که
نمی دانند
فضایِ عمومیِ
فرهنگی
دیرگاهی است
منطقه آزاد
شده زن و مرد و
جوان و
سالخورده ای
ایرانی است.
هنوز به
اطلاعشان
نرسیده است که
"ولایت"
آخوندها
نخستین بار همان
جایی به زانو
در امده که
علم و کتل
بلند کرده
بود: حذف
موجودیت
اجتماعی
زنان، بازتعریف
انها به عنوان
یک شیئی جنسی،
و ینهان کردنشان
در چادر سیاه
یا پستوی
خانه. هنوز
خبر شکست
مفتضحانه را
نشنیده اند.
نشنیده اند
حالا ان کس که
باید در خانه
پنهان شود حجت
السلام و ایت
الله است.
اوست که باید
عبا از شانه و
عمامه از سر
بر دارد وقتی
می خواهد از "بیت"
بیرون شود!
۲۲
فضای
عمومی فرهنگی
امروز از
کنترل اسلام
سیاسی بدر
آمده و بخش
بسیار برزگی
از آن از
پایین تصرف
شده. زنان در
یک جنگ چهل
ساله پیش آهنگ
بوده اند و
پیروزی در
نخستین
نبردها را به
نام خود ثبت
کرده اند.
آنها هستند که
نه در تالارهای
رسمی، بلکه در
خیابانها و
میدانها و
فضاهای
عمومی، آزادی های
فرهنگی را باز
تعریف کرده
اند و اولین
اصول ان را
تدوین مجدد.
هزینه
ها نه از کیسه
شاهزادها
پرداخت شده،
نه از حسابهای
مالزی و
کانادای
روسای جمهور
کنونی و سابق
و اسبق، و نه
از خزانه این
یا آن قدرت
جهانی: زنان خود
یکجا همه را
پرداخته اند.
با ملیون ها
بار بازداشت و
زندان، صدها
ملیون ضربه
تازیانه، و هزاران
بار از چوبه
دار بالا
رفتن. و با
صعود به
ارتفاع درد و
رنجی که تاریخ
هرگز نخواهد
توانست از یاد
ببرد. "دایه"
های مهربان تر
از مادر "روغن
ریخته را خرج
امامزاده" می
کنند. ورشکست
نشوند!
۲۳
این
واقعیت ها،
اما، کافی
نیست که خطر
کانالیزه شدن
حرکت مردم را
تهدید نکند.
خاصه در مقطعی
که خستگی روحی
و فضای عاطفی
در میان طیف
های گوناگونی
از مردم غلبه
داشته باشد،
هر حرکت جمعی
با خطر به
بیراه افتادن
و ادغام شدن
در نظام حاکم
رو به روست. به
همان اندازه
که با خطر
سنجاق شدن به
جریان هایی
بدیل، با
ماهیتی نه
چندان متفاوت.
در برابر چنین
تهدیدی آگاهی
نسبت به
واقعیت صحنه
سیاسی و تله
های رنگارنگ
درون ان یک
ضرورت حیاتی و
مهم ترین شرط
مقابله است.
اگر
تشخیص ماهیت
جریانهای
سیاسی موجود و
تمایز میان
انها را قدمی
نخست بدانیم
برای خنثی کردن
این تله ها،
طرح پرسش های
مربوط به بدیل
ساختاری و
سیاسی قدمی
بعدی است:
کدام دولت و
نظام قدرت؟
کدام آزادی؟
کدام برابری؟
کدام عدالت؟
کدام حق؟ کدام
داوری؟ کدام
قانون؟ کدام
مشارکت؟ چه
چیزی قرار است
به اشتراک
گذاشته شود:
کدام مناسبات
اجتماعی؟
کدام مالکیت،
کدام ثروت،
کدام سیاست،
کدام حاکمیت،
کدام مدیریت،
…...؟ سهم هر کس؟
سهم هر جمع؟
سهم هر قوم؟
هر جنس؟
تشخیص
دوست و دشمن
در گرو انست
که همه از پشت
نقاب مخالفت
با نظام حاکم
و انچه تحصیل
حاصل است
بیرون کشیده
شوند. تریبون خطابه
های احساساتی
گرفته شود و
سایه روشن های
سطحی جای خود
را بدهد به
اختلاف های
ساختاری و
ریشه ای. بدهد
به جایی که
پای منافع
طبقاتی در
میان است و
انسان کار و
زحمت و توده
فرودست و محروم
می تواند وعده
و وعیدها و
سخنان دهان پر
کن را با متر
نیازهای
واقعی خود اندازه
گیری کند.
جایی که دره
عمیق موجود
میان تلاش
برای بقاء و
مبارزه برای
برپایی
دنیایی بهتر
قابل تمیز
باشد؛ میدانی
نباشد هر
شارلاطان
"قطاع
الطریقی" به
سهولت به آن
پا بگذارد و
سند مالکیت
حرکت مردم به
جان امده را
به نام خود
ثبت کند.
۲۴
روی
دیگر سیاست ادغام
گفتمانی است
قدرتمدار که
با تقلیل نارضایی
ها به معیشت
روز مره و نقد
برخی سیاست
های رژیم و
رویکردی
"آخوند زدا"
می کوشد مردم
را پشت سر یک
بدیل درون ـ
سیستمی به صف
کند. با برجستهسازی
«نیاز به
امنیت ملی و
داخلی»،
میکوشد برتضادها
و بحرانهای
عمیق ساختاری
و اجتماعی و
سیاسی سرپوش
گذارد و
ضرورتهای
سیاسی مربوط
به آنها را به
حاشیه براند.
تقلا می کند
از طریق احیای
عناصر
پوپولیست و
شبه فاشیست اسلام
سیاسی برای
نظم حاکم
بدیلی درونی
دست و پا کند.
این جریان
کانالیزه
کردن نیروی
نارضایی توده
اتمیزه و بی
شکل وسوار شدن
بر خیزش های
جاری آنان را
"شرعی" ترین
راه یافته است
برای به "خشت
نشاندن" یک
پیشوا و یک
ناجی دیگر
(بخوان یک
خمینی بدون
عمامه و عبا).
گرایش
قدرت مدار از
یک سو می کوشد
روحیه و رفتار
انفعالی را در
میان مردم
تقویت کند و
بر نا باوری
آنان نسبت به
توانمندی های
خود بیافزاید،
از سوی دیگر،
به این
تصورمیدان
دهد که قدرت
حاکمیت و
بهویژه قدرت
«دست نامرئیِ»
نظامی-امنیتیِ
مطلق است؛ جز
از درون
دستگاه حاکم و
کارگزاران و
نخبگان ان
نباید چشم
امید به
گشایشی داشت.
دو
پاره ای که،
در مسیر در
آمیزی با هم،
ظهور یک
"شخصیت
اقتدار طلب" را
همراه می
سازند با
تقویت روحیه
تسلیم و تمکین
و رفتار مطیع
توده گوش به
فرمان. پایه
اجتماعیِ هدف
برای این
گرایش محروم
ترین بخش های
توده فرودست و
لایه های
رسوبی و به
شدت منفعل نیروی
کار شهری است.
انهایی که بیش
از دیگران قربانیان
توامان فقر
مادی و ذهنی
اند.
شوونیسم،
پوپولیسم و
نئوفاشیسم در
صحنه سیاسی
ایران مهار
نشود، رشد
انها را
اقیانوس فقر می
تواند تسریع
کند. رشدی که
لاجرم خطر
تشدید شکاف
میان لایه های
فوقانی و
تحتانی نیروی
کار و قطب
بندی های
مخربی درون
جنبش کارگری
را در پی
خواهد داشت.
۲۵
عبور
از خیزش های
اعتراضی به یک
جنبش انتقال
سیاسی ـ
ساختاری یک
امکان واقعی
است از انرو
که:
بخش
فرودست و
محروم جامعه
هیچ گاه در
برابر تشدید
وضعیت ستم بار
بحران های
اجتماعی
منفعل نبوده
است. این
واقعیت را
تقویم
مبارزات
کارگران،
معلمان،
پرستاران، و
زحمتکشان
دیگر در سالهای
اخیر ثبت کرده
است. اکنون که
بندهای ترس و
انفراد گسسته
می شود و طبقه
حاکم برای
قالب کردن توهمات
و خرافات خویش
حنایش کم رنگ
شده و "عقل سلیم"
اش ورشکسته،
جنبش کارگری
استوارتر و
رزمنده تر
خواهد توانست
به همایش ها و
کارزارهای اعتراضی
خود تداوم
بخشد. در فضای
سیاسی کنونی،
می توان
امیدوار بود
که این جنبش
با ورود به
مرحله
پشتیبانی از
اعتراضات
مردمی به ائتلای
انها یاری
رساند وظهور
یک جنبش پیشرو
طبقاتی را
نوید دهد.
خیزش
های اعتراضی
به گونه ای
شتابان از
نقطه ی آغازین
خود فرا رفته
اند. درست از
انرو که این
خیزش ها نیروی
پیش ـ ران خود
را از
بنیانهای
مادی و اجتماعی
گرفته اند،
اینک بهسادگی
قابل مهار و هدایت
فرادستانه
نیستند. از
همین رو، خطا
نیست هرگاه
مدعی شویم
عبور از خیزش
های اعتراضی
به جنبشی برای
انتقال سیاسی
ـ ساختاری
امروز بیش از
هر زمان دیگری
یک امکان
واقعی است.