سیمین
بهبهانی «غزل
رفتن» سرود
سیمین
بهبهانی
ساعات اولیه
امشب بر اثر
ایست قلبی و
تنفسی دار
فانی را وداع
کرد.
علی
بهبهانی، پسر
ارشد سیمین
بهبهانی در
گفتوگو با
خبرنگار
ادبیات
خبرگزاری
دانشجویان ایران
(ایسنا) گفت: با
همه تلاش
پزشکان،
متأسفانه
ساعت یک بامداد
مادر من
درگذشت.
او افزود:
حال مادر
دیروز عصر
اندکی بهتر
شده بود و ما
فکر میکردیم
او متوجه
اتفاقات
اطرافش است
اما متأسفانه
مثل شعله شمع
که بالا میگیرد
و بعد خاموش
میشود، یک
بامداد از
بیمارستان
خبر دادند که
او درگذشته
است.
علی
بهبهانی گفت:
در حال تصمیمگیری
برای انتخاب
محل آرامگاه
مادر هستیم و
در حال حاضر
نیز پیکر مادر
در سردخانه
بیمارستان
است.
خبر
درگذشت سیمین
بهبهانی
علاوه بر کادر
بیمارستانی،
از سوی
خانواده وی
نیز تأیید شد.
به گزارش
ایسنا، سیمین
بهبهانی از ۱۵
مرداد ماه به
کما رفت و در
بخش مراقبتهای
ویژه
بیمارستان
بستری بود.
به دنبال
بستری شدن این
شاعر غزلسرا،
پیشتر
شایعاتی
زودهنگام از
درگذشت وی در
برخی رسانهها
انتشار یافته
بود که از سوی
خانواده
بهبهانی
تکذیب شد.
۲۲
مرداد ماه
سیدعباس
صالحی، معاون
فرهنگی وزارت
فرهنگ و ارشاد
اسلامی به
همراه افشین
علاء و فاطمه
راکعی برای
عیادت از این
شاعر به
بیمارستان
رفتند. مهدی
قزلی، مدیر
بنیاد شعر و
ادبیات
داستانی نیز
در این دیدار
حضور داشت.
سیمین
بهبهانی
زادهی سال
۱۳۰۶ در تهران
است و از میان
آثار او میتوان
به «سهتار
شکسته»، «جای
پا»، «چلچراغ»،
«رستاخیز» و «یک
دریچه آزادی»
اشاره کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من
از شب ها ی
تاریک بدون
ماه می ترسم
نه
از شیر و
پلنگ، ازاین
همه روباه می
ترسم
مرا
از جنگ رو در
روی درمیدان
گریزی نیست
ولی
ازدوستان آب
زیر کاه
می
ترسم
من
از صد دشمن
دانای لا مذهب
نمی ترسم
ولی
از زاهد بی
عقل ناآگاه
می
ترسم
پی
گم گشته ام در
چاه نادانی
نمی
گردم
اصولأ
من نمی دانم
چرا از چاه
می
ترسم
اگرچه
راه دشوار است
و مقصد
ناپدید، اما
نه
از سختی ره،
از سستی همراه
می ترسم
من
از تهدیدهای
ضمنی ظالم
نمی
ترسم
من
از نفرین یک
مظلوم، از یک
آه
می
ترسم
من
از عمامه و
تسبیح و تاج و
مسند شاهی
اگر
افتد به دست
آدم خود خواه
می
ترسم
مرا
از داریوش و
کوروش و این
جمله باکی
نیست
من
از قداره
بندان مرید
شاه
می
ترسم
نمی
ترسم ز درگاه
خدای مهربان،
اما
ز
برخی از
طرفداران این
درگاه
می
ترسم
چو
" کیوان " بر
مدار خویش
می
گردم
ولی
گاهی از این
سنگ شهاب و
حاجی گمراه می
ترسم
شاهکاری
از مرحوم
سیمین
بهبهانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جامه
عزا بر تن ما: خاموشی
«سیمین
بهبهانی»،
بانوی غزل
ایران
مدرسه
فمینیستی: روزی
روزگاری در
سالهای دهه
هفتاد
خورشیدی گروهی
از زنان حق
طلب ایرانی در
نشریه «نیمه
دیگر» به
مناسبت
سالروز تولد
سیمین بهبهانی
ویژه نامه ای
منتشر کردند. در
آن ویژه نامه،
سیمین
دانشور، در
مورد سیمین
بهبهانی نوشت:
«زبان شاعرانه
سیمین
بهبهانی با
موسیقی و رؤیا
و اسطوره و
واقعیت و
حقیقت و تصویر
و گاه با
بینشی فوق حس
و عقل، پیوندی
همگون دارد. عمرش
به بلندای
آفتاب، چاه
ذهنش همواره
پُر آب، و رسن
دستش محکم باد
تا از آن
ژرفا، آبهای
روان بیرون
بکشد و تشنگان
را سیراب کند.» و
ما در مدرسه
فمینیستی در
دهه نود
خورشیدی ویژه
نامه ای را به
احترام
سالروز تولدش
منتشر کردیم و
همزمان با
آرزوی عمری طولانی
برای سیمین
بانو،
دلخواسته مان
این بود که در
سالهای و دهه
های آینده نیز
گروه های
دیگری از زنان
به پاس بزرگی
اش ویژه نامه
های دیگری را
در شناخت
ابعاد آثار
ادبی و نقش اجتماعی
او منتشر
کنند، اما...
سیمین
بهبهانی شاعر
بلندآوازه
ایرانی در 87
سالگی از میان
ما رفت.
ــ
هنگامی که
هنوز به دنیا
نیامده بودیم «فخر
عظما ارغون»،
مادر سیمین
بانوی ما،
مشروطه خواه و
عضو انجمن «نسوان
وطن خواه» بود
و برای حقوق
زنان مبارزه
می کرد. فخرعظما
طی سالها تلاش
حق خواهانه
اش، مجله بانوان
را نیز در سال 1314
بنیان گذاشت. پس
از او، دخترش،
سیمین
بهبهانی، چه
با قلم
سحرآمیزش و چه
با حضورش در
تجمع های
اعتراضی
زنان، و چه
صرفاَ با بودن
اش به عنوان
ستاره درخشان
شعر و غزل
ایران،
توانایی و
جایگاه
غیرقابل
انکار زنان را
به جامعه
پدرسالار
یادآوری می
کرد.
ــ
در روزگاری که
نسل ما چشم به
جهان نگشوده بود
یا کودکی بیش
نبود، سیمین
بهبهانی
اولین کتاب
اشعارش را در
سال 1329 منتشر
کرد. او سرودن
را تا لحظه ای
که زنده بود،
ادامه داد، و
بسیاری از
سروده هایش،
در آوازها و
ترانه ها، در
پوسترها و
شعارهای
سیاسی،
بازتابی در خور
پیدا کرد،
بویژه پژواک
غزال های او
در قلب های
مهربان
ایرانیان،
همواره زنده
است.
ــ
هنگامی که
هنوز در خیال
خود هم نمی
دیدیم که جایزه
نوبل روزی به
سرزمین مان
برسد و زنی
ایرانی برنده
این جایزه پُر
افتخار شود،
سیمین بهبهانی
در سال 1378
کاندید جایزه
نوبل ادبیات
شد.
ــ
هنگامی که
جنبش زنان بعد
از سال ها
فترت، پس از
انقلاب
دوباره
سربلند می
کرد، سیمین
بهبهانی، به
دفعات برای
امید بخشیدن
به کنشگران
جنبش زنان و
تقویت امید و
پایداری آنان،
شعر و غزل های
پُرمعنایی را
سروده و به دختران
خود در سراسر
این مرز و بوم
هدیه کرد.
بانوی
غزل های
شورانگیز
سرزمین مان نه
تنها به عنوان
مادر معنوی
جنبش زنان
بلکه در مقام
یک همرزم و
یاور همیشگی
در این جنبش،
همواره ثابت
قدم بود و پا
به پای آنان
در تجمع های
مسالمت آمیز
شرکت می کرد و
حتا مورد ضرب
و شتم هم قرار
گرفت.
جایگاه
بی بدیل سیمین
بهبهانی سبب
شد که وقتی جایزه
«سیمون
دوبووار» به
کمپین یک
میلیون امضا
تعلق گرفت، از
سوی همه گرایش
های موجود در
کمپین، به
عنوان نماد همبستگی
فعالان جنبش
زنان ایران،
برگزیده شود و
هنگامی که از
ایشان تقاضا
کردیم که
نمایندگی کنش
گران کمپین را
برای دریافت
جایزه «سیمون
دوبووار» تقبل
کند سیمین
بانو، در کمال
فروتنی، این
مسئولیت را بر
عهده گرفت.
حضور
مصمم و دلگرم
کننده ی بانوی
شعر و غزل
ایران در حرکت
های جمعی جنبش
زنان، ما
فعالان جنبش زنان
را به راه
روشن اما
دشوار و
پُرسنگلاخ
رسیدن به حقوق
برابر،
امیدوارتر می
کرد و طبعاَ به
مبارزات مان
در حوزه
عمومی،
مشروعیت
فزاینده ای می
بخشید.
اما
اکنون سیمین
بهبهانی خالق
سرود «می
سازمت وطن»،
دیگر در میان
ما نیست. او
رفت اما میراث
گرانبها و
ارجمندی را
برای ما و نسل
های آینده به
یادگار نهاد. از
این رو ما در
مدرسه
فمینیستی یاد
و خاطره گرانقدر
و مانای اش را
عزیز می
داریم، جامه
عزا بر تن می
کنیم و در سوگ
اش، غزل های او
را با جام جان
مان می نوشیم... فقدان
بانوی غزل
سرای میهن مان
را به همه
هموطنان
تسلیت می
گوییم.
مدرسه
فمینیستی – 28
مرداد 1393
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرج
سرکوهی
رفت
به
روز واقعه
تابوت ما ز
سرو کنید
که مرده
ایم ز داغ
بلند بالائی
یای بلند
بالائی این
بیت حافظ را
اگر نه یای وحدت
یای نکره ( یک
بلند بالا) که چنان
بخوانیم که
بلندبالائی
صفت یا اسم
گوینده باشد،
این چنین نیز
می توان معنا
کرد که ما ز
داغ
بلندبالائی
خود مرده ایم
و چون چنین
ایم تابوت ما
ز سرو کنید
سیمین
بلند بالای
شعر و آزادی و
انسانیت ، باغ
خلاق پربار
سرکش پر مهر شعر
هم به داغ
بلند بالائی
خود رفت و یادها
یادها و یادها
که می سوزاندم(
ساعت ۱.۳۹
دقیقه روز سه
شنبه به وقت آلمان
در خبرگزاری
ایسنا خواندم)
و شب سوگواران
شکسته دل «چه
شبی دراز باشد»..
.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علی
ثباتی
فیسبوک
سیمین
بهبانی
درگذشت. شخصا
بین شعری که
او دنباله روی
آن بود و عمری
بر آن گذاشت و
وجهه ی
اجتماعی-سیاسی
او تمایز قائلم.
یعنی صرف نظر
از تمامی بحث
های ادبی و
انتقادی که می
توان درباره ی
ضرورت یا عدم
ضرورت غزل
نوشتن در این
زمانه کرد
(بحث هایی که
البته به جای
خود محفوظ
هستند) باید
به کارنامه ی
سیمین
بهبهانی در
مقام شاعری که
موقعیت ادبی
خود را در
وضعیت جامعه و
اوضاع سیاسی
دخالت می داد
صحبت کرد و از
این حیث از او
الگو گرفت. در
کمپین یک
میلیون امضا
صدایی برجسته
بود و اثربخش,
در جمع آوری
کمک برای
زلزله زدگان ورزقان
نیز همین طور,
پیشقدم بود,
در اعتراض به وقایع
88 نیز, و از این
دست نمونه ها
بسیار. او از
معدود
شاعرانی بود
که به اوضاع
سیاسی-اجتماعی
حساسیت
متعهدانه ی
زیادی نشان می
داد و همیشه
سعی می کرد
جایگاه
نمادینی را که
در مقام شاعری
شناخته شده به
دست آورده همچون
سلاحی برای
تغییر و تحول
و ترقی به کار برد.
فکر می کنم
بارها و بارها
بیش از آنکه
بتوان از شعر
او الهام گرفت
می توان از نقش
پذیری و حس بی
شائبه ی
مسئولیت او در
مقام نیرویی
اجتماعی
چیزها آموخت.
شاعری که
همیشه صداش را
در جهت
دگرگونی های
اجتماعی و
سیاسی بلند می
کرد و از این
گونه است که
حال باید آرزو
کنیم صداهایی
چون صدای او
همیشه بلند و
در سقف این
زمانه ی شوم
جاری باشند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نسرین
بهجتی
در
این مُرداد و
این تفتگی
و
این عطش و
آتشی که از
آسمان می بارد
خبر
آورند غزلی که
به گُما رفته
بود
با
شعرهای کبوتر
وارش
که پیامی
به پاهایش
بسته بود
جهان
را گذاشت
و
ترانه ترانه
پر زد
* چوتخته
پاره در موج
رها
رها رها من*
( نسرین
بهجتی )
یک
پیام فیسبوکی
به خانم نسرین
بهجتی
نسرین
جانم تسلیت
مرا بپزیر .گرچه
او میداند جای
پایش را به کسانی
چون تو سپرده. بانوی
ما رفت ولی ای
کاش میماند
ودوباره با هم
وطنمان را
میساختیم
دوباره
میسازمت وطن
اگر چه با
استخوان خویش
ستون
به سقف تو
میزنم اگر چه
با استخوان
خویش
برای
تو ای بانوی
گهربار سیمین
جان تا پای
جان برای وطن
هستم گرچه تو
دیگر با
استخوانت ستون
به سقفش خواهی
زد ولی تا
زنده ام و
نفسهایم را
میشمارم جانم
به قربان
ایران است چرا
که تو معلمم
بودی .صد
افسوس که وداع
سخت است.آسوده
بخواب گل
شقایق باغ
معرفت ، ما
زنان ایران
کوهمان را از
دست دادیم کسی
که برای دستهای
پینه بسته
مادران میگفت
کسی که قدرت
زن بودن را به
نغمه های
شعرهایش
میبخشید.بانوی
عشق نسرین
جانم بار
مسوولیتت
سنگینتر شد ،
شانه هایت را
میبوسم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیما
صاحبی
سیمین
بانوی عزیز
ما، شاعری
پرتوان و زنی
شجاع، عضو
کانون
نویسندگان
ایران، ما را
ترک کرد. زنی
که در برابر
حاکمان زمانه
که می خواستند
خودش و شعرش
را در خدمت
خود گیرند ،
کوتاه نیامد. این
غم بزرگ را به عزیزانش
و به جامعه
فرهنگی ایران
تسلیت می گویم.سمین
عزیز ، شعرت و
نامت همیشه در
میان ما می
ماند ...ای عزیز....ای
مهربان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جنبش
زنان
بزرگترین
حامی خود را
از دست داد / طلعت
تقی نیا
مدرسه
فمینیستی: سیمین
بهبهانی،
حامی بزرگ
جنبش زنان
امروز از میان
ما رفت. او با
لحن و کلامی
به غایت لطیف
و گاه تیز و
برنده چون
شمیشر صیقل خورده،
می سرود. سروده
های غنایی و
پُر معنایش هر
کدام به تنهایی،
با یک کتاب
جامع و
ارزنده،
برابری می کند.
سیمین
بهبهانی، زنی
خوش سخن،
آراسته، و بی
ادعا، که عاشق
مردم سرزمین
اش بود
سرانجام
تبدیل به راوی
بزرگ خیزش و جوشش
مردمان اش شد. آفریده
ها و میراث
گرانقدرش، او
را در تاریخ شعر
و ادب و جنبش
زنان،
ماندگار و
یگانه کرد.
از
غربت،
دستگیری،
اعدام، خیزش
مردم و... هم چون
وقایع نگاری
پُر قدرت، به
زبان ساده و صیقل
خورده می سرود.
او بذر امید و
سازندگی را در
قلب ایرانیان
می کاشت. در
هیچ مقطعی از
رویدادهای
تاریخی نیست
که سیمین به
بانگ بلند و
رسای خود
نسروده و
نخروشیده
باشد، و از این
رهگذر، جان
تازه ای به هم
جنسان خود
ندمیده باشد. نفس
اش گرم، کلامش
نافذ، و همچون
تصویرگری ماهر،
حوادث روزمره
را به تصویر
می کشید. شعرهای
سیمین، کلام
صرف نبود، نقد
بود، خروش
بود؛ فغان
بود، دنیایی
از جنبش درونی
و دلمشغولی،
همدلی و همراهی
بود. این گونه
تحت تأثیر
اتفاقات
دردناک جامعه
توانست اشعار
غنایی و
عاشقانه اش را
به روایت
زندگی و حوادث
روزمرۀ مردم
ارتقاء دهد.
سیمبن
با ذکاوت و
قریحه ی
شاعرانه خود و
درک عمیق
انسانی اش، با
مردمی که با
خوشی ها و
ناخوشی ها
درگیر بودند
همراه می شد و
عملا صدای
رسای آنها می
شد: از جنگ
ویرانی، از
موشک باران،
از خشونت های
خیابانی، از
تبعیض های
تحمیلی، از
سنگسار زنان،
از روسپیگری و
فقر و... سخن می
گفت و به همین
دلیل، اشعارش
حرف دل مردم
بود و لاجرم
بر جان مردم
می نشست. هیچگاه
قلم اش از
بیان و بازتاب
سازندگی و مقاومت
و آینده ی
امیدبخش نسل
جوان، کوتاه و
کم رنگ نشد. و
به بیراهه
نکشید.
او
زن بود، شاعر
بود،
مستقل بود،... مدیحه
سرا و مجیزگو
نبود. هرجا بی
عدالتی و ستمی
بود اشعار
سیمبن
بهبهانی
افشاگر آن بود.
زندگی او گرچه
تحت نظر و
همواره زیر
فشارهای روانی
قرار داشت اما
سیمین، این زن
صبور و پُرطاقت
که سالیان
دراز سینه
مهربانش را
سپر بلاها کرده
بود طبعاَ اهل
کرنش و گردن
فرودی نبود،
در هر شرایطی
سخن حق خود را
با شهامت بیان
می کرد. نه فقط
شاعران،
روشنفکران،
مدعیان، یا
صرفاَ مسایل
مهم (همچون
انقلاب و جنگ) بلکه
حتا حادثه ها،
خشونت های
رایج و رنج
های عادی و
روزمره مردم،
در شعر سیمین
جایگاهی رفیع
می یافت؛ و
این راز
ماندگاری و
همه پسند
شعرهای سیمین
بهبهانی است
که آن را
همیشگی ساخت.
زندگی
سیمین در دهه
های اخیر با
چالش و مقاومت
در مقابل
بیماری و
نابینایی
گذشت. همه می
دانستیم که
خاموشی فروغ
بینایی برای زنی
چون سیمین که
مدام می سراید
و می نویسد،
واقعاَ
دردناک است
ولی او به رغم
این ناتوانی
جسمی، هرگز از
انعکاس دادن
رنج های بی
شمار مردم اش،
دست بر نداشت. همیشه
نوید دهنده ی
امید و روزگار
خوش آینده بود.
سیمبن
بهبهانی شاعر
واقعی مردم
بود. او به همه
ایرانیان
تعلق داشت. از
دست دادن شاعر
بزرگ سرزمین
مان، افسوسی
عمیق بر دل
همه به ویژه
فعالان جنبش
زنان بر جا گذاشت
اگر چه همیشه
با اشعارش
جاری و ماندگار
است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خسرو
صادقی بروجنی
فیسبوک
به
یاد بانوی غزل
ایران، زنده
یاد سیمین
بهبهانی که
بامداد
امروزبا ما
وداع گفت.
در
نوجوانی وقتی
قصد نگارش
انشایی با
موضوع "معلم"
را داشتم، دست
به کتابخانه
پدر بردم و به
جنگی از
سازمان
معلمان ایران
رجوع کردم و
برای اولین
بار شعری از
سیمین بانو را
خواندم که
هنوز به خاطرم
مانده است.
هنوز هم
خواندش لذت
بخش است.
--------------------
فعل
مجهول
بچه
ها سلام ...
صبحتان به خیر
درس
امروز ما فعل
مجهول است
فعل
مجهول چیست می
دانید؟
نسبت
فعل ما به
مفعول است
در
دهانم زبان چو
آویزی
در
تهیگاه زنگ می
لرزید
صوت
ناسازم
آنچنان که مگر
شیشه
بر روی سنگ می
لغزید
ساعتی
داد آن سخن
دادم
حق
گفتار را ادا
کردم
تا
ز اعجاز خود
شوم آگاه
ژاله
را زآن میان
صدا کردم
ژاله!
از درس من چه
فهمیدی؟
پاسخ
من سکوت بود و
سکوت
د ...
جوابم بده کجا
بودی؟
رفته
بودی به عالم
هپروت؟
خنده
دختران و غرش
من
ریخت
بر فرق ژاله
چون باران
لیک
او بود غرق
حیرت خویش
غافل
از اوستاد و
از یاران
خشمگین،انتقامجو،گفتم
بچه
ها! گوش ژاله
سنگین است
دختری
طعنه زد که:نه
خانم
درس
در گوش ژاله
یاسین است
باز
هم خنده ها و
همهمه ها
تند
و پیگیر می
رسید به گوش
زیر
آتشفشان دیده
من
ژاله
آرام بود و
سرد و خموش
رفته
تا عمق چشم
حیرانم
آن
دو میخ نگاه
خیره او
موج
زن در دو چشم
بی گنهش
رازی
از روزگار
تیره او
آنچه
در آن نگاه می
خواندم
قصه
غصه بود و
حرمان بود
ناله
ای کرد و در
سخن آمد
با
صدایی که سخت
لرزان بود
"فعل
مجهول" فعل آن
پدریست
که دلم را ز
درد پر خون
کرد
خواهرم
را به مشت و
سیلی کوفت
مادرم
را ز خانه
بیرون کرد
شب
دوش از گرسنگی
تا صبح
خواهر
شیرخوار من
نالید
سوخت
از تب برادر
من
تا
سحر در کنار
من نالید
از
غم آن دو تن ،
دو دیده من
این
یکی اشک بود و
آن خون بود
مادرم
را دگر نمی
دانم
که کجا رفت
و حال او چون
بود
گفت
و نالید و
آنچه باقی
ماند
هق
هق گریه بود و
ناله او
شسته
می شد به قطره
های سرشک
چهره
همچو برگ لاله
او
ناله
من به ناله اش
آمیخت
که غلط بود
آنچه من گفتم
درس
امروز، قصّه
غم توست
تو
بگو ، من چرا
سخن گفتم؟
"فعل
مجهول" فعل آن
پدریست
که تو را بی
گناه می سوزد
آن
حریق هوس بود
که در او
مادری
بی پناه می
سوزد؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همنشین
بهار: «نیمای
غزل» به
میهمانی خاک
رفت
سه
شنبه, ۲۸م
مرداد, ۱۳۹۳9
خواهی
نباشم و خواهم
بود دور از
دیار نخواهم شد
تا
«گود» هست،
میان دارم اهل
کنار، نخواهم
شد
یک دشت شعر
و سخن دارم
حال از هوای
وطن دارم
چابک
غزال غزل هستم
آسان شکار
نخواهم شد
من
زنده ام به
سخن گفتن جوش
و خروش و
برآشفتن
از
سنگ و صخره
نیاندیشم
سیلم، مهار
نخواهم شد
گیسو
به حیله چرا
پوشم
گردآفرید چرا
باشم
من
آن زنم که به
نامردی سوی
حصار نخواهم
شد
برقم
که بعد
درخشیدن از من
سکوت نمی زیبد
غوغای
رعد ز پی دارم
فارغ ز کار
نخواهم شد
تیری
که چشم مرا
خسته ست بر
کشتنم به خطا
جسته ست
«بر پشت زین»
ننهادم سر
اسفندیار
نخواهم شد
گفتم
از آنچه که
باداباد گر
اعتراض و اگر
فریاد
تنها
صداست که می
ماند «من
ماندگار
نخواهم شد»
در
عین پیری و
بیماری دستی
به یال سمندم هست
مشتاق
تاختنم؛ گیرم
دیگر سوار
نخواهم شد
سیمین
بـِهْبَهانی
شاعر و
غزلسرای بزرگ
معاصر ساعت یک
نیمه شب ۲۸
مرداد ۱۳۹۳
درگذشت.
پدرش
عباس خلیلی
(مدیر روزنامه
اقدام) به دو زبان
فارسی و عربی
شعر میگفت و
بیش از ۱۰۰۰
بیت از ابیات
شاهنامه
فردوسی را به
عربی ترجمه
کرده بود.
مادر
او فخرعظما
ارغون از زنان
پیشرو و از
شاعران موفق
زمان خود بود
و در انجمن
نسوان وطنخواه
عضویت داشت و
مدتی هم
سردبیر
روزنامه آینده
ایران بود.
سیمین
به واسطه
مادرش از
دوران کودکی
با چهرههایی
چون نیما
یوشیج، ملک
الشعرای
بهار، سعید
نفیسی و پروین
اعتصامی در
تماس بوده
است.
سیمین
در جوانی مدتی
عضو سازمان
جوانان حزب توده
بود و بعدها
نیز در تاسیس
کانون
نویسندگان
ایران حضور جدی
داشت. او تا
پایان عدالت
خواه باقی
ماند. جانب
مردم را میگرفت
و به صراحت میگفت:
«با مرگ
مخالفم، با
کشتار
مخالفم، با
زندانی کردن
مخالفم…»
سیمین
بهبهانی به
خاطر سرودن
غزل فارسی در
وزنهای بیسابقه
به «نیمای غزل»
معروف شد. وی
سراینده شعر معروف
«دوباره میسازمت
وطن» است…
دوباره
میسازمت
وطن، اگرچه با
خشت جان خویش
ستون
به سقف تو می
زنم، اگرچه با
استخوان خویش
دوباره
می بویم از تو
گُل، به میل
نسل جوان تو
دوباره
می شویم از تو
خون، به سیل
اشک روان خویش…
…
سیمین
بهبهانی پیش
از انقلاب
برای رادیو
ترانه هم میسرود
و خوانندگانی
چون شجریان،
الهه، گلپایگانی،
داریوش،
ایرج، عارف،
سپیده، کورس
سرهنگ زاده،
رامش، عهدیه،
سیما بینا،
پوران، دلکش و
مرضیه… سرودههای
وی را خواندهاند.
وی مدتی هم
عضو شورای
موسیقی رادیو
و تلویزیون
ملی ایران
بود.
آثار
سیمین
بهبهانی
سهتار
شکسته
(۱۳۳۰/۱۹۵۱)
جای
پا (۱۳۳۵/۱۹۵۴)
چلچراغ
(۱۳۳۶/۱۹۵۵)
مرمر
(۱۳۴۱/۱۹۶۱)
رستاخیز
(۱۳۵۲/۱۹۷۱)
خطی
ز سرعت و از
آتش
(۱۳۶۰/۱۹۸۰)
دشت
ارژن (۱۳۶۲/۱۹۸۳)
گزینه
اشعار (۱۳۶۷)
درباره
هنر و ادبیات
(۱۳۶۸)
آن
مرد، مرد
همراهم (۱۳۶۹)
کاغذینجامه
(۱۳۷۱/۱۹۹۲)
کولی و
نامه و عشق
(۱۳۷۳)
عاشقتر
از همیشه
بخوان (۱۳۷۳)
شاعران
امروز فرانسه
(۱۳۷۳) [ترجمه
فارسی از اثر
پیر
دوبوادفر،
چاپ دوم :۱۳۸۲]
با
قلب خود چه
خریدم؟
(۱۳۷۵/۱۹۹۶)
یک دریچه
آزادی
(۱۳۷۴/۱۹۹۵)
مجموعه
اشعار (۲۰۰۳)
یکی مثلاً
این که (۲۰۰۵)
هرگز
نخواب کوروش
شعر
زمان ما (۱۳۹۱)
مجموعه
اشعار سیمین
بهبهانی(۱۳۹۱)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاعری
که هرگز قلم
یا روحش را
نفروخت،
مقاله واشنگتن
پست درباره
سیمین بهبهانی
زندگینامه
سیمین
بهبهانی
زندگی
و شعر سیمین
بهبهانی / گفت
وگو با دکتر
احمد
ابومحبوب
…
روی
عکس زیر کلیک
کنید.
(شعرخوانی
سیمین
بهبهانی:
«تنها صداست
که می ماند» من
ماندگار
نخواهم شد)
https://www.youtube.com/watch?v=aBtbniteiOM
سایت
همنشین بهار
http://www.hamneshinbahar.net
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ