چند
نکته پیرامون روايات
تجاوز در فضاي
مجازي
فرنوش
تنگستانی
در بحث
هاي اخيري كه
در مورد
روايات تجاوز
در فضاي مجازي
اتفاق افتاد،
چند نكته به
زعم من ضروري
وجود داشت .
١-نخست
آنكه كمتر زني
ست كه در
خاطره ي خويش،
با مفهوم
تجاوز يا وحشت
پنهان ناشي از
آن بيگانه
باشد. هراس
سايه هاي
موازي در كوچه
اي تاريك، لمس
دستاني
ناشناس در يك
تاكسي و يا
اصرار جنسي
خشونت بار در
كنج خانه يا
اداره اي
خلوت، همان
كابوسي ست كه
بسياري از
زنان با خود
حمل كرده و در
صورت وقوع، به
تروما و زخم
هايي براي
تمام عمر بدل
گشته اند.
دردهايي كه در
جامعه ي سنت
زده و
مردسالار
ايران،
پيامدهاي
فاجعه باري
براي
قربانيان خود
به همراه دارد.
اما همه ي
اينها نبايد
مانع از ديدن
ابعاد ديگر
واقعيتي گردد
كه عليرغم
تلخي
هولناكش، امري
چند لايه و
حساس است.
٢-
به زعم من مي
بايست ميان
مفهوم "تجاوز
جنسي " و
"هوسبازي
جنسي " تمايز
قائل شد. شخصي
كه به روابط
متعدد يا
همزمان علاقه
مند است،
لزوما متجاوز
به معناي
حقوقي آن
محسوب نمي
گردد. همانطور
كه فردي با
فانتزي هاي
عجيب و غريب
جنسي، علاقه
مند به سكس
گروهي يا هر
الگوي ديگري
از رابطه ي
جنسي، الزاما
يك متجاوز نمي
باشد.
تجاوز
نسبت بسيار
نزديك و درهم
تنيده اي با
مفهوم قدرت و
خشونت دارد.
وقتي كسي از
موضع فرادست
به كسي در
موقعيت
فرودست اعم از
نظر سني،
جنسيتي ،مالي،
شغلي و ...، امري
را وراي خواست
و ميل ش تحميل
نموده و به وي
آسيب مي زند،
ما با كنش "تجاوز" به شكل
عام و در صورت
تماس و ارتباط
فيزيكي با
"تجاوز جنسي"
به شكل خاص مواجه
ايم.
اين
واژه را نمي
بايست با بي
وفايي عاطفي،
گرايشات غريب
جنسي و هر
مفهوم
نابهنجار
ديگري، يكي
پنداشت.
در
بعضي از
رواياتي كه در
فضاي مجازي
نقل شد، مفاهيم
متعدد در هم
آميخته و مثلا
بدعهدي عاطفي
يا خواهش و تمناي
جنسي نخستين
را تجاوز
ناميده اند.
مسلم است كه
در نخستين
مواجه جنسي ،
هميشه ميزان
تمنا و نياز
از سوي افراد
هم اندازه و
هم وزن نيست. مرز
ظريف و باريكي
در ميان است
كه تمنا و
اصرار جنسي
مردانه را از
تجاوز و اعمال
قدرت پرخشونت
و آسيب زا جدا
مي كند.
٣-نور
انداختن بر
تعرض اشخاص،
نمي بايست ما
را از پرداختن
به "تجاوز
ساختار "كه از
قضا آبشخور و
بستر بسياري
از تعرض هاي
شخصي
است، باز دارد.
در
غياب
ساختارهاي
اقتصادي سالم
و يا نهادهاي
حقوقي
كارآمد، ما با
شكلي انتزاعي
از بستر هاي
تجاوز مواجه
ايم كه بسيار
ريشه اي تر و
وحشيانه تر از
تجاوز افراد
است.
كارفرمايي
كه با اتكا به
بحرانهاي
اقتصادي و بيكاري،
كارمند خود را
مورد تعرض
قرار مي دهد،
مالكي كه با
توسل به تورم
افسارگسيخته
ي مسكن،
مستاجر
مستاصل خود را
دستمالي مي
كند، استادي
كه با دلگرمي نظام
اموزشي
بيمار، شاگردش
را مي بوسد،
هنرمندي كه به
دليل
فضاي رانت و پارتي
با وعده هاي
ترقي و
پيشرفت، به هنرجويش
دست درازي مي
كند، پدر يا
شوهري كه در نبود
قوانين
حمايتي
مناسب، فرزند
يا همسر خود
را طعمه ي
اميال
مهارناكردني
ش مي كند و حتي آن
راننده تاكسي
كه به خاطر
محروميتها و
غياب آموزش
لازم، به عطش
نامحدود جنسي
آلوده گشته
است همه و همه
مواردي هستند
كه بر بستر
تجاوز ساختار،
مجال وقوع مي
يابند. تجاوز
هرگز در خلأ
اتفاق نمي
افتد، بلكه
شرايط، زمينه
ها و پيش فرض هاي
خاص خود را مي
طلبد.
٤-با
اينكه روايت
كردن نخستين
راه شفاي جمعي
ماست و اگرچه به
لطف فضاي
عمومي ، امكان
مطرح كردن
مسائلي هميشه
مستور و تابو
همچون تجاوز
كه بنا به
ماهيت خود
معمولا در
فضاهاي خلوت و
فاقد سكنه رخ
ميدهد، پيش
آمده و ريختن
ترس قربانيان
را بايد به
فال نيك گرفت،
چرا كه حساسيتهاي
خواب آلود
عمومي را
بيدار كرده و
شاخك هاي
بيحال جامعه
را تكان مي
دهد، اما
در نهايت بايد
بدانيم كه همه
ادعاهاي مطرح شده
مي بايست در
محضر دادگاهي
عادل و با
رعايت حقوق
متهمين مورد
بررسي قرار
گرفته و ثابت
شود.
به صرف
داشتن
ادعايي،
نميتوان حكمي
صادر كرد و
مسير طولاني
جزا و قضا را
يك شبه پيمود.
در نبود
قوانين
عادلانه و
حمايتي، اين
خطر وجود دارد
كه فضاهاي
مجازي به هيئت
منصفه اي همگاني
بدل شده، بي
آنكه توان اين
امر را يافته
باشند.
به
علاوه انچه مي
بايست پس از
حساس كردن
وجدان عمومي
انجام گيرد،
كنش و عزم جدي
در فضاي واقعي
براي تغيير
مناسبات
تبعيض آميز و
ايجاد قوانين
بازدارنده و
حمايتي ست. در
غياب تغييرات
بنيادين در
ساختارها و
قوانين، مردم
مأيوس و
مستاصل خود به
مجرم و قاضي و
وكيل بدل گشته
و جامعه به
سوي انتقامي جمعي و
خودسرانه سوق
داده خواهد
شد. امري كه
بعيد است كسي
از آن برنده و
پيروز بيرون
بيايد.
٥-سيل
روايات مطرح
شده نبايد
جنسيت قربانيان
تجاوز
را به جنسيت
مونث تقليل دهد
و ما را از اين
واقعيت زشت
غافل كند كه
در بسياري
اوقات، پسران
خردسال يا
نوجوان، قرباني
تجاوزاتي قرار مي
گيرند كه به
علت تابوها
هرگز روايت
نمي شوند.
خانم
نجد ابادي در
كتاب درخشان
خود، مردان بي
ريش و زنان
سبيلو از اين
عادت ناپسند و
تاريخي
ايرانيان در
قرن ١٨و ١٩
پرده
برميدارد و
نشان مي دهد
كه شاعران
چگونه با
شاهدان
خردسال خود
احاطه بوده و
شاهان چه طور
با غلامان كم
سن و كمر
باريك خود
تاريخ ما را
قدم مي زدند.
حتي در كوچه و
خيابان هاي روزمره،
امكان تماشاي
مرداني
با نوچه هاي
خردسال بي
دفاع ميسر
بوده، بي آنكه
هرگونه حساسيت
اجتماعي يا
اعتراضي
سياسي را
برانگيزاند.
كودكاني كه در
پستوهاي
تاريك و
رختخوابهاي
خيس از خون،
ناله هاي
عاجزانه سر
داده و زخمي
عميق را با
خود حمل
ميكردند.
شايد
زمان آنست كه
مردان نيز
شجاعانه در
مقابل تابو
هاي سياه
بايستند و
مجال روايت
هاي تلخ خود
را بازيابند.
بي عزمي
همگاني و
جسارتي گسترده،
امكان عبور از
اين غده ي
چركين تاريخي
ممكن نيست.
و در
آخر مي بايست
از سرنوشت
هزاران زن و كودكي
كه در جنگها
يا كمپ هاي
پناهندگي
مورد تجاوز
قرار گرفته
اند بگوييم و
بنويسيم. بدن
هايي با زخم
هاي ناسور، بي
آنكه هيچ دولت
يا ملتي مسءوليت
رنج ها و
زخمهايشان را
بر عهده گيرد.
همانطور
كه بايد
همواره از
سرنوشت كساني
نوشت كه در
كنج تاريك و
محبوس
زندان ها، در
مدار و سايه ي
مهيب ترين
قدرت موجود
يعني دولت،
بيرحمانه
بلعيده و مورد
سواستفاده
قرار گرفته و
تمام شدند.
قربانياني
ترسيده و خاموش
كه هرگز مجال
و امكاني براي
روايت هايشان
نبوده و بي
صدايان و
مظلومان
تاريخند.
تجاوز
در اين
سرزمين،
تاريخي بس
سياه و طولاني
دارد. تاريخ
ما پر است از
پهلوهاي
دريده ي مردان
و زنان برهنه
شده كه در
بستر قاتلان
پدران و فاتحان
شهرهاي خويش
غلطيده اند.
حافظه ي مردان
اين سرزمين از
رنجهايي كهنه
بر پشت درد مي
كند و حافظه ي
زنان آن، از
كابوس هاي
خاموش آكنده
است. براي
مبارزه با
تمام مصاديق تعرض
و تجاوز، راه
درازي در پيش
است، راهي سخت
و ناهموار اما
بسيار روشن و
جمعي...
برگرفته
از فیسبوک
نویسنده
https://www.facebook.com/farnoosh.tangestani