چرا
زنان و دختران
سکوت میکنند
فرزانه
راجی
یادم
میآید وقتی
دختری پنج- شش
ساله بودم
همیشه خانهامان
پراز بچه بود:
پسر و دختر. به
هنگام ناهار سفرهای
به عرض و طول
اتاق میانداختیم.
درحالی که ما
دخترها در حال
رفت و آمد و
تکاپو برای
پذیرایی
بودیم پسرهای
هم سن و
سال مان
یا توی کوچه و
حیاط فوتبال
بازی میکردند
و یا سر به سر
ما دختربچهها
میگذاشتند،
برسر راهمان
سبز میشدند و
به طرق مختلف
مانع کارمان
میشدند. آنها
از جانب پدر و
مادرهایشان
لبخندهای
تاییدآمیز و
گاه تشری از
سرشوخی
دریافت میکردند
و ما دخترها،
نگاههایی
سرزنشآمیز،
تنبیهگر و
مواخذهگر!
یکی از
خاطرات آن
دوران را که
هرگز فراموش
نمیکنم و
بارها و بارها
تکرار شد سر
سفره و قبل از کشیدن
غذا بود. یکی
از پسرهای هم سن و
سال من که
همیشه میان
پدر و مادرش
مینشست قبل
از غذا آلت
کوچکش را از
توی شلوارش در
میآورد و توی
بشقاب میگذاشت
و با افتخار و
نام بردن از
آلتش همه را به
خوردن آن دعوت
میکرد.
و همه، از زن
و مرد، به این
بازی چندشآور
میخندیدند و
این باعث میشد
که او همواره
برسر سفره این
بازی را تکرار
کند. یادم میآید
همین آدم سالها
بعد، پس از
انقلاب اسلامی
ریش و پشم
حسابی گذاشته
بود و خیلی بیپروا
جلوی همسرش که
زنی تحصیلکرده
بود ادعا میکرد
که مغز زنان
کوچکتر از مغز
مردان است و
عقلشان ناقص و
جالب اینکه
زنش هم هیچ
اعتراضی نمیکرد!
دختران
از بدو تولد
به گونهای
دیگر پرورش مییابند.
بدن و به ویژه
آلت تناسلی آنها
منطقه ممنوعهایست
که اگر آسیبی
ببیند و کسی
به آن دست
درازی کند آنکه
مقصر و
گناهکار است
در درجه اول
خود دختر است.
آنجا «شرمگاه»
است و باید به
نهایت دقت آن
را پوشاند، به
کسی نشان نداد
و مسئول آن
خود دختر است.
کراهت از آلت
تناسلی زنانه
عمری به اندازه
تاریخ دارد.
زمانهایی که
زنان «حیض» را
از خانه و
کاشانه دور میکردند،
در کلبههایی
به آنها آب و
غذا میدادند
تا دوران
«حیض»شان تمام
شود. این
کراهت امروزه
نیز همچنان
ادامه دارد.
زن «حیض»
همچنان «نجس»
است، نمیتواند
در اماکن مقدس
وارد شود،
نماز و روزه
به او واجب
نیست و حتی در
خانوادههای
غیرمذهبی نیز
گفتگو در این
مورد کراهت دارد.
بسیاری از
زنان چنان
شرمی از آلت
تناسلی خود و
احساس گناهی
از لمس آن
توسط دیگری
دارند که
عمرشان به سر
میرسد و هرگز
لذت ارگاسم را
تجربه نمیکنند.
ما در
جامعهای
آشفته زندگی
میکنیم. بهرغم
انقلاب
ارتباطات و
تاثیر ناگزیر
آن بر زندگی
زنان و مردان،
نظام حاکم
برجامعه،
قوانین، سنتها
و فرهنگ حاکم
بر جامعه
همچنان ما را
به دل تاریخ و
گذشتهها
بازمیگرداند.
زنان و مردان
همچنان در
میانهای این
طناب محکمی که
دو سرش بین
گذشته و آینده
کشیده میشود
در تلاطم و
تقلا هستند. و
زنان بیشتر
چرا که از یک
سو منافع و
حقوق انسانی
آنها ایجاب
میکند از
تابوها و
محرمات گذشته
دل بکنند و
زندگی انسانیتری
داشته باشند
اما از سوی
دیگر جامعه،
قوانین؛ سنتها
و فرهنگ و ...
همچنان آنان
را به تمکین
از مردسالاری
مجبور میکند
و آنان را تحت
فشار قرار میدهد
تا معیارهای
قرون وسطایی
در مورد
نجابت،
زنانگی،
ازدواج، ارتباطات
عاطفی و جنسی
و غیره را
پذیرا شده و
اجرا کنند.
دختران
«گوهری»
گرانبها در
میان
دوپایشان دارند
که باید از آن
مراقبت کنند و
این لزوما آنان
را به «گوهر
فروش» تبدیل
نمیکند، چون
این «گوهر» به
خودشان تعلق
ندارد. «گوهری»
است که به
مردسالاران
جامعه تعلق
دارد و دختر و
زن فقط نگهبان
آن هستند تا
در شرایط مناسب
بنا به صلاحدید
و قراردادی
رسمی به کسی
«فروخته» شود.
بنابراین او
به
موجودی
بیچاره و
ترسیده تبدیل
میشود که در
هر لحظه، در
هر مکان و
موقعیت باید مراقب
«گوهر»ش باشد
که مبادا کسی
به آن دست
درازی کند و
یا آن را
برباید و اگر
چنین اتفاقی
بیفتد این کمکاری،
اهمال و سستی
«نگهبان» است و
نه دزد. این
روش و منشی
است که از
کودکی، از
زمانی که کودک
بر آلت تناسلیاش
آگاه میشود و
خود را دختر
مییابد
آموخته میشود،
نهادینه میشود
و با او بزرگ
میشود. این
بدان معنا
نیست که پسران
مورد تعدی و تجاوز
قرار نمیگیرند،
قطعا آنان نیز
بواسطه
ناتوانیاشان
در مقابل
بزرگترها
مورد
سوءاستفاده
جنسی قرار میگیرند.
اما این
تعدیات عمدتا
در سنین کودکی
اتفاق میافتد
و نسبت به
شمار تعدیات و
تجاوز در مورد
دختران و زنان
بسیار اندک
است.
در
مورد دختران،
خودِ دختر
بودن، آلت
زنانه داشتن
انگار باعث
شرم است.
شاید به همین
دلیل «شرمگاه»
نامیده میشود.
بنابراین
هرگونه اشاره
به این
«شرمگاه»، چه
به صورت متلکی
خیابانی،
دستمالی،
تعرض و در
نهایت تجاوز،
دختر و زن را
چنان دچار شرم
میکند و
نگران قضاوت و
داوری دیگران
که ترجیح میدهد
جان بدهد و
سخن نگوید. کم
نیستند زنانی
که بعد از
تعرض و تجاوز
کشته میشوند
بسیاری از آنها
خواستار
مرگند. کما
اینکه بسیاری
از آنها بعد
از تجاوز و در
صورت زنده
ماندن خودکشی میکنند.
بدیهی است که
چنین ترس و
شرم بزرگی
آنان را به
سکوت وادار میکند،
حتی در جوامعی
که حقوق
انسانی زن تا
حدی پذیرفته
شده است.
«دزدان
ناموس» اغلب و
همواره
دوروبر
دختربچهها و زنها
میپلکند.
بسیاری از
دختربچهها
مورد تعرض و
تجاوز
نزدیکان خود
قرار میگیرند،
و تعرض، تعدی
و حتی تجاوز
به زنان اغلب
توسط آشنایان
صورت میگیرد.
بنابراین
مردان متعرض
بیمار
نیستند، امکان
و فرصتش را
دارند و
بسیاری از
آنان
این تعرض و
دستدرازی را
حق خود میدانند.
عمل خود را،
هم برای خود و
هم برای دیگران
توجیه میکنند:
با همان
توجیهاتی که
جامعه به زنان
مورد تجاوز
«انگ» بینجابتی
و سبکسری میزند.
بنابراین نه
با مجازاتهای
سنگین
متجاوزین،
زنان به عنوان
انسان
پذیرفته
خواهند شد و
نه با بیمارشمردن
متجاوزین.
جامعه نیاز به
تغییراتی ساختاری
و ریشهای
دارد. مبارزه
بیامان با
فرهنگهای
عقبافتاده و
قرون وسطایی
در مورد زنان،
تلاشیِ نظام و
فرهنگ
مردسالاری و
حامیان رسمی و
غیررسمی آن.
تغییرات
اساسی در
قوانین عقبافتادهای
که زنان را
نصف مردان و
چه بسا کمتر
میانگارد. و
برچیدن نظام
تبعیض علیه
زنان، و مردانی
که بواسطهی
فقر وبیخانمانی
نه امکان
داشتن همسر و
خانواده دارند
و نه توان
برگزیدن و
ایجاد رابطه
عاطفی و انسانی
با زنان و گاه
تسلیم غریزههایشان
میشوند و به
زنان کوچه و
خیابان تعرض و
تعدی میکنند.
پنجم
شهریور ١٣٩٩