فراز و
فرودهاي جنبش
دانشجويي
عليرضا
ثقفي
در يك
قرن اخير
دانشجويان به
عنوان يك لايهی
اجتماعي مهم
ظاهر شدهاند،
امري كه قبل
ازآن وجود
نداشت و اين
لايهی
اجتماعي در
مبارزات
طبقاتي تا قبل
از جنگ جهاني
دوم يا اصلا
نمودي نداشت
يا بسيار ضعيف
و در حدود
گروههاي
كوچك چند نفره
بود. اوج
مبارزات
دانشجويي در
سال 1968 بود كه
جوامع
كشورهاي
مختلف با
پديدهاي
مواجه شد كه
تا آن زمان
چندان جدي
نبود. در مي 1968
جنبش
دانشجويي كه
به طورعمده در
كشورهاي اروپايي،
فرانسه،
آلمان و….. سر
برآورده بود،
خواهان
دگرگوني نظام
سرمايهداري
بود.
در
ايران نيز اوج
مبارزات
دانشجويي در
همان سال هاي
1348(1969) و با فاصله
كمي از
مبارزات
دانشجويان در
1968 بود- در اين
دوره بود كه
دانشجويان به
عنوان يك
نيروي
اجتماعي
خودشان را
نشان دادند و
در مبارزات آن
دوره نقش مهمي
ايفا كردند.
در اين دوره
دانشگاهيان
در مبارزه
براي قيمت
بنزين، گراني
اتوبوس، مرگ
مشكوك تختي،
و…. نشان دادند
كه به عنوان يك
نيروي
اجتماعي مهم
ميتوانند در
صحنه مبارزات
آزاديخواهانه
حضور داشته
باشند. هرچند
تا قبل از آن
نيز در
مبارزات
دانشجويان در
سال 1332(16 آذر)
جنبش دانشجویي
وجود داشت و
هم چنين در
جريان
مبارزات سال 2-1340
نيز دانشجويان
حضوري فعال
داشتند. اما
در تمام اين
موارد قبلي تا
سال هاي 1968 (1346 در
ايران)
مبارزات
دانشجويي تحت
هژموني احزاب
سياسي يا
جريانات
اجتماعي خارج
از دانشگاه
قرار داشت. در
نتيجه اگر
بخواهيم
ماهيت جنبش
دانشجويي را
مورد بررسي
قرار دهيم
بايد به
بارزترين تبلور
مستقلانهی
آن توجه كنيم
و ببينيم
خواستههاي
جنبش
دانشجويي در
بارزترين
نقطهی خود و
به صورت مستقل
از جريانها و
احزاب ديگر
اجتماعي چه
برنامههايي
را پيش روي
خود قرار ميدهد
و خواستههاي
اصلي چنين
دانشجويي چه
چيزهايي است.
در
مورد تظاهرات
براي مرگ
تختي،
شعارهاي دانشجويان
به طور مشخص
مسقط الراس
سرمايهداري
را هدف قرار
داده بود و ميگفت:
«اي پهلوي تو
كشتي، اي
ديكتاتور تو
كشتي …» هرچند
مدرك مستندي
بر قتل تختي
وجود نداشت،
اما همهی
قرائن حاكي از
قتل او بود،
ادعاي خودكشي
در مورد تختي
اصلا غيرقابل
باور بود، زيرا
او انساني
مبارز و آزاديخواه
بود و در آن
دوران آزاديخواهان
ممكن بود براي
آزادي دست به
كشتار عوامل
ديكتاتوري
بزنند، اما
دست به خودكشي
نميزدند،
كما اين كه
هيچ آزاديخواه
ديگري را در
آن دوره
نداريم كه دست
به خودكشي زده
باشد، بلكه
دورهی آغاز
مبارزات
مسلحانهی
آزاديخواهان
در سراسر جهان
بود. در اين
دوره مبارزات
دانشجویي به
صورت
مستقلانه با
ديكتاتوري و نظام
حاكم سرمايهداري
به مبارزه بر
خواسته بود.
در همين دوره
بود كه حكومت
شاه براي خنثي
كردن جنبش
دانشجویي و
مقابله با آن
تني چند از
فعالان
كنفدراسيون
دانشجویي را
در شوهاي
تلويزيوني به
صحنه آورد و
از آنان به
اجبار خواست
كه از دستآوردهاي
انقلاب شاه
موسوم به
انقلاب سفيد
تعريف و تمجيد
كنند كه از آن
جمله ميتوان
به مصاحبههاي
سيامك پارسانژاد
، كورش لاشاهي
و پرويز نيكخواه
و ديگران
اشاره كرد.
جنبش
دانشجويي به
مثابه بازتاب
واقعي خواستههاي
اجتماعي
همانطور
كه گفتيم،
جنبش
دانشجويي به
عنوان يك جنبش
اجتماعي
اولين بار در
مي 1968 در سطح
جهاني خود را
نشان داد.
دانشجويان تا
قبل از آن
هرچند در
مبارزات
اجتماعي براي
كسب حقوق
بيشتر در كنار
ساير بخشهاي
اجتماعي براي
به دست آوردن
آزاديهاي
سياسي و
اجتماعي حضور
داشتند اما به
عنوان يك جنبش
مستقل و داراي
خواستههاي
مشخص را ميتوان
در مبارزات
دانشجويان در
مي 68 مشاهده كرد.
اين حركت به
طور روشن بر
ضد نظام
سرمايهداري
و دفاع از
جنبشهاي
آزاديبخش
سراسر جهان و
همچنين در
وحدت با جنبش
كارگري بود.
شروع
جنبش مي 1968 در پي
اعلاميهی
گروه چپ مبني
بر عدم شركت
در امتحانات
معارف ديني
بود كه اين
اعلاميه ها در
23 آوريل يعني
قبل از اول مي
انتشار يافت ….
28 آوريل-
راهپيمايي در
اعتراض به
برپايي نمايشگاهي
در حمايت از
ويتنام جنوبي
بود. زيرا در
آن زمان ويتنام
جنوبي مظهر
استعمار و ستم
طبقاتي بر بخش
وسيع آسياي
جنوب شرقي و
مظهر حاكميت
نظام سلطهگر
سرمايهداري
بود.
وقتي
كه رئيس
دانشگاه
نانتري
گرافين براي
دادن امتياز
به همين جنبش
، يك آمفي
تئاتر را به نام
چهگوارا ميكند،
دانشجويان در
اعتراض به آن
ميگويند، ما
به هداياي
كوچك احتياج
نداريم، «ما آن
چه را كه ميخواهيم
به دست آوريم»
(انقلاب 1968
فرانسه،
پاتريك سيل و
مورين
مكانويل حسين
بخشنده، نشر
سرابي) اما
جنبش
دانشجویي در
اين دوره ميدانست
كه خود بخشي
از جنبش
كارگري است و
به همين جهت
در نهم مي
استراژي اصلي
تلاش در پيوند
جنبش
دانشجويي به
جنبش كارگري
بود- ملاقاتي
بين رهبران
جنبش
دانشجويي و
جنبش كارگري
صورت گرفت كه
در وحدت اين
دو جنبش بود.
14 مي بر
سر در تمام
كارخانههاي
رنو پرچم سرخ
زده شد.
پرچمهاي
سرخ و سياه
نمادي از جنبش
بود كه در
تمام دانشگاه
به اهتزاز
درآمده بود که
يكي نماد
ماركسيسم و
ديگري نماد
آنارشيسم بود.
در
ايران نيز اين
جنبش تا سالهاي
1342 به صورت
حاشيهاي از
احزاب سياسي
بود. اين امر
در برخورد با
جبهه ملي دوم
و مبارزات آن
و هم چنين
نامهنگاريها
به دكتر مصدق
روشن است . اما
از اين سالها
به بعد جنبش
دانشجویي
حركتهاي
مستقلانه خود
را آغاز ميكند.
علت آن را ميتوان
در گستردهتر
شدن دانشگاهها
و راهيابي
دانشجوياني
از نسلهاي
كارگري و مردم
عادي و اقشار
تحت ستم به دانشگاهها
دانست .
….
پس از
سركوبي
اعتراضات
مردمي در سال 42
جنبش
دانشجویي كه
دستگيريهاي
زيادي را در
اين سالها
هزينه كرده
بود، به
فعاليتهاي
صنفي براي حفظ
انسجام خود
روي آورد و
نشريهی پيام
دانشجو كه
ارگان
مبارزات
دانشجویي بود،
در سالهاي
بعد به انتشار
خود ادامه
داد. هر چند در
ظاهر رژيم شاه
موفق به سركوب
مبارزات مردم
شده بود اما
جنبش
دانشجویي در
بستر دانشگاه
به حركت
هوشيارانهی
خود ادامه ميداد
و اين امر در
حركتهاي
بعدي خود را
نشان داد.
مسالهی
مرگ تختي و
گران شدن بليط
اتوبوس دو امر
مهمي بود كه
در آن جنبش
دانشجويي بار
ديگر با استقلال
از احزاب سنتي
آن را رهبري
ميكرد. نسل
اول و دوم
دانشجوياني
كه از سالهاي
42 به بعد
توانسته
بودند در
اعتراضات و
سازماندهي
خواستههاي
اجتماعي
مشاركت داشته
باشند، اكنون
در پيوند با
دانشجويان
جديدي كه از
ميان مردم زحمتكش
به دانشگاه ها
راه يافته
بودند حركتهاي
جديدي را
سازمان دادند
. در مساله مرگ
تختي در سال 1346
دانشجويان به
محلههاي
خانيآباد و
جنوب شهر رفته
و مردم را به
مشاركت در مراسم
سوگواري تختي
تشويق ميكردند
و در نتيجه
اين مراسم به
اعتراض وسيعي
عليه حكومت
سرمايهداري
شاه تبديل شد.
همچنين
گروههاي
دانشجویي در
سال 1348 به دنبال
گران شدن بليط
اتوبوس شركت
واحد به
اعتراض جمعي
پيوستند. آنها
گروههاي
ضربت
دانشجویي
تشكيل داده و
با اين عنوان به
خيابانها
ريختند و اين
گروههاي
ضربت در
هماهنگي با هم
اتوبوسها را
متوقف كرده و
در خيابانها
راه بندان
ايجاد ميكردند
و در چند مورد
اتوبوسها را
واژگون كرده و
در يك جنگ و
گريز با پليس
پراكنده ميشدند
و با ايجاد
راهبندانها
مانع حركت
اتوبوسها ميشدند.
اين حركتها
با سازماندهي
گروههاي
دانشآموزي
از طرف
دانشجويان
نيز ادامه
داشت و به مدت
دو روز رفت و
آمد درشهر
مختل شده بود
و شاه از وحشت
گسترش اعتراضات
در حاليكه
براي تفريحات
در مسافرت
خارج به سر ميبرد،
دستور باز
گرداندن قيمت
اتوبوس به
همان ميزان
قبلي را داد و
در حاليكه
دانشجويان
زيادي در اين
درگيريها
بازداشت شده
بودند، از ترس
گسترش
اعتراضات همه
را آزاد كردند
و مردم در اين
باره جشن پيروزي
گرفتند.
مشاركت
جنبش
دانشجويي در
كمك به مردم
در سيل جواديه
نشان ميداد
كه اين جنبش
هويت تازهاي
يافته است. در
اين سيل كه
مردم محروم
منطقه كارگرنشين
جواديه و راه
آهن را در بر
گرفته بود،
ارگانهای
دولتي هيچ
كمكي به مردم
محروم اين
منطقه نكردند،
اما
دانشجويان با
سازماندهي
گروههاي كمك
ظرف 24 ساعت پلي
فلزي بر روي
نهر منطقه زدند
تا مردم
گرفتار در يك
طرف نهر
بتوانند به مواد
غذایي و
امكانات
دسترسي پيدا
كنند. اين عمل
دانشجويان آن
چنان
محبوبيتي در
ميان مردم منطقه
ايجاد كرد كه
تا مدتها
زبانزد مردم
بود و اين
رابطهی
نزديكي ميان
مردم منطقه و
دانشجويان
برقرار ميكرد …
در
تمام اين سالها
همواره
دانشجويان
زيادي در
زندانهاي
شاه در بند
قرار داشتند و
رفت و آمد
زندان ديگر
براي
دانشجويان
امري عادي شده
بود. رژيم شاه
به بهانههاي
مختلف
دانشجويان را
دستگير ميكرد
اما مجبور ميشد
آنان را پس از
چند ماه آزاد
كند و همين
امر باعث
تجربهاندوزي
و ارتباطات و
سيعتر بخشهاي
مختلف
دانشجویي ميشد.
در
ارديبهشت ماه
سال 1350 و در
آستانهی
شروع مبارزهی
مسلحانه عليه
حكومت
كودتایي شاه،
واقعهی
كشتار
كارگران
معترض جهانچيت
در ايستگاه
كاروانسرا
سنگي جادهی
كرج به وقوع
پيوست.
كارگران
كارخانهی
بافندگي جهانچيت
كه در اعتراض
به شرایط كار
و پائين بودن
دستمزدها ،
براي تظلمخواهي
دست به
راهپيمایي به
طرف تهران زده
بودند تا مثلا
از مسئولان
امر خواهان
رسيدگي به حق
و حقوق پايمال
شدهی خود
شوند، در
ايستگاه
كاروانسرا سنگي
از طرف پليس
مسلح شاه به
گلوله بسته
شدند و تني
چند از آنان
در دم كشته
شده وبه خاك
افتادند و
تعداد زيادي
مجروح در صحنهی
نبرد كار و
سرمايه باقي
ماندند. اين
امر سبب اعتراض
گستردهی
جامعهی
دانشگاهي آن
زمان شد.
دانشگاه كه
اكنون ديگر به
حركتهای
مستقلانه در
دفاع از منافع
كارگران و
زحمتكشان
ادامه ميداد،
به يك اعتراض
سراسري به اين
كشتار دست زد.
در اين اعتراض
حتي اساتيد
دانشگاهها
نيز حضور
داشتند.
تظاهرات
وسيعي در
خيابانهاي
اطراف
دانشگاه با
مشاركت
دانشگاههاي
تهران همراه
با دانشگاه
صنعتي و ساير
دانشگاهها
برگزار شد كه
شعار آنان
دفاع از
كارگران جهان
چيت بود و
دستگاه
حكومتي كه از
اين وحدت
كارگران و
دانشجويان
وحشت كرده بود
در يك اقدام
وحشيانه به
اين تظاهرات
حمله كرده و
بيش از ششصد
تن از
دانشگاهيان
را دستگير كرد
و به اصطلاح
خود عكسالعملي
مقتدرانه
نشان داد، اما
خود نميدانست
كه با اين كار
آتش جنگهاي
مسلحانه را
شعلهورتر ميكند.
در يك اقدام
اعتراضي به
اين حركت
وحشيانهی
پليس اعضاي
هيات علمي
دانشگاه
صنعتي به طور دستهجمعي
استعفا دادند
و هنگامي بر
سر كار بازگشتند
كه مسئولان به
آنها قولهاي
مساعدي در
جلوگيري از
تكرار اين
حوادث دادند.
اما ديگر دير
شده بود و
دانشگاهها
به سنگر اصلي
مبارزه با
رژيم شاه
تبديل شده بود.
در
تابستان 1350
گارد ويژه در
دانشگاهها
مستقر شد تا
حركتهاي
دانشجویي را
از نزديك زير
نظر بگيرد.
ولي هر چند
بگير و ببندها
بيشتر ميشد،
جنبش
دانشجویي
عميقتر و
فعالانهتر
ميگرديد.
با
مشاركتهای
پياپي
دانشجويان در
اين اعتراضات
بود كه شبكهی
پيچيدهاي از
سازمانهاي
مبارز و جنبش
دانشجويي به
وجود آمد كه
ديگر كشف و ضربه
زدن به آن از
طرف پليس
سياسي مشكل
شده بود. در
زير ديدگان
تيزبين
نيروهاي
امنيتي نسل اول
و دوم
دانشجويي
مبارزات
مسلحانه را
سازمان دادند
و پليس هنگامي
از آنان مطلع
شد كه ديگر اين
سازمان ها
وارد عمل شده
بودند … تعداد
زياد
دانشجوياني
كه از نسل اول
و دوم دانشگاههاي
پس از سال 42 در
درگيري هاي
مسلحانه با
رژيم شاه كشته
شدند بيانگر
آن است كه
ريشهی اصلي
تغذيهی
سازمانهاي
مسلح در
دانشگاهها
بود،
دانشجوياني
همانند:
رحيم
سماعي، مهدي
اسحاقي،
همايون
كتيرائي، مهرنوش
ابراهيمي،
عبدالحسين
براتي، شاهرخ هدايتي،
مجيد احمدزاده،
علينقي آرش،
عبدالكريم
حاجيان سهپله
،حميد توكلي،
سعيد آرين،
اسدالله
بشردوست،
پوران
يدالهي،
فرامرز
شريفي،
رضاگلوي، عبدالله
اميني و دهها
دانشجوي
ديگري كه
پيشرو
مبارزات
مسلحانه بودند
يا در حال
تحصيل يا فارغالتحصيلان
سالها قبل
بودند كه در
مبارزات
دانشجویي
مشاركت داشته
و از آن طريق
تنها راه
رهائي را در
ايجاد سازمانهاي
مبارز مسلح
يافته بودند.
اين
شبكه پيچيده
نه تنها
توانست به
مقابله با حكومت
ديكتاتوري
شاه بپردازد
بلكه به رغم
فشارهاي
فزايندهی
شاه و دستگاه
امنيتي او،
هيچگاه براي
اين حكومت
قابل كشف
نبود. دانشجويان
وارد دانشگاهها
ميشدند و پس
از مدت كمي
جذب گروههاي
مخفي مسلح ميشدند.
براي حكومت
شاه اين شبكه
جذب و
نيروگيريها
مشخص بود، اما
هرچه تلاش ميكرد
تا اين شبكه
را كشف كند،
ناموفق تر بود .
جنبش
دانشجویي و
مبارزات عليه
شاه آن چنان
پيوندي داشت
كه وقتي تيمسار
فرسيو رئيس
دادستاني
ارتش از طرف
مبارزين، به
خاطر اعدام
گروه سياهكل
اعدام انقلابي
شد،
دانشجويان در
دانشگاه شعار»
فرسيو مرگت
مبارك» سر
دادند.
از
همين رو بود
كه جنبش
دانشجويي يكي
از ستونهاي
اصلي فروپاشي
رژيم شاه
گرديد. اين
جنبش آن چنان
وسيع بود كه
حتي نيروهاي
جديدي كه به
بازسازي نظام
سرمايهداري
در قالب
حاكميت پس از
شاه
پرداختند، جز
با كشتار وسيع
و راه اندازي
چيزي به نام
انقلاب
فرهنگي كه در
آن كل دانشگاه
را به نابودي
كشاند،
نتوانستند با
آن مقابله
كنند-
كشتارهاي دهه
60 اگر نه تمام
آن، بلكه
اكثريت قاطع آن،
متوجه
دانشجويان و
دانشگاهيان
بود و تنها با
يك قتلعام و
نسلكشي
حاكمان جديد
توانستند تا
مدتها از حقطلبي
دانشگاهها
در امان
باشند.
دانشگاه
آخرين سنگري
بود كه
بازسازيكنندگان
سيستم سرمايهداري
توانستند آن
را اشغال كنند.
اكنون
پس از آن نسلكشي،
جنبش دانشجويي
ميرود تا بار
ديگر از درون
افت و خيزهاي
سالهاي اخير
خود را
بازيابد. اين
بازيافت و اين
سربرآوردن
جديد بايد
تجربيات
گذشته را به
طور دقيق مورد
مطالعه قرار
دهد تا بار
ديگر به مسلخ
كشانده نشود.
بسياري از
نيروهاي فرصتطلب
در جهت تصاحب
و به بيراهه
كشاندن جنبش
دانشجويي در
تلاش هستند،
جناحهاي
رنگارنگ
سرمايهداري
هر يك با طرح
برخي خواستههاي
به حق
دانشجويان
سعي در انحراف
و يارگيري از
ميان
دانشجويان به
نفع خود
دارند،
بنيادگرايي
حاكم بر تفكر
متوليان
فرهنگي سالهاي
گذشته آن چنان
دانشجويان را
از تفكرات مذهبي
زده است كه
گاه افراط از
جانب ديگر بر
جو برخي دانشگاهها
حاكم شده و
راه مقابله با
آن را هرزگي و
بيبندوباري
يا فساد و
مواد مخدر ميدانند
كه جايگزين آن
شده و با
تسليم شدن در
برابر نوعي
ديگر از فرهنگ
سرمايهداري،
وابستگي به
جناح ديگر
سرمايه را به
عنوان راه
رهايي انتخاب
ميكنند.
تقابل
با تفكرات
مذهبي
بنيادگرا خود
را در وجه
مقابل آن نشان
ميدهد و گاه
در ميان بخشهايي
از دانشجويان
و محافل
دانشجويي آن
چنان گسترده
ميشود كه از
درون آن يك
فرهنگ
نئوليبرالي»هرچه
پيش ايد خوش
آيد» يا «دم
غنيمت دان كه
دنيا يك دم است»
يا «تنها به
فكر نجات خود
باش» سربر ميآورد…
يا آن كه فرقهگرايي
و قومگرايي
را تلاش ميكنند
تا در ميان
دانشجويان
شهرستاني و
اقوام حاشيهاي
گسترش دهند كه
البته اين خود
داستاني به درازا
دارد و اما با
همه اين احوال
بخش قابل ملاحظهاي
از
دانشگاهيان
خود فرزندان
همان حقوق
بگيران و زحمتكشان
و كارگرانند و
راه رهائي را
در پيوند با منافع
كارگران و
زحمتكشان ميدانند.
سرمايهداري
با كالایي
كردن دانش و
با فروش
واحدهای درسي
فيزيك و شيمي
و جبر و
مثلثات و…. به
قيمتهاي
سرسام آور در
دانشگاهها
تلاش ميكند
كه تنها
فرزندان
اقشار مرفه و
استثمارگر
بتوانند از
تحصيلات عالي
برخوردار
باشند و با
كالایي كردن،
به خصوص آموزشهاي
عاليتر،
مانند فوقليسانس
و دكترا و
گرانتر كردن
هرچه بيشتر آن
ها تلاش ميكنند
تا تحصيلات
عالي را از
دسترس
فرزندان كارگران
و زحمتكشان و
اقشار تحت ستم
دور نگه
دارند، هم
اكنون گرفتن
يك فوق ليسانس
و يا دكترا
بالغ بر 40-30
ميليون تومان
در بازار آزاد
فروش علم و دانش،
هزينه دارد و
آنان كه با
زحمت بسيار
اين مبالغ را
تهيه ميكنند
در يك دور
بستهاي قرار
ميگيرند تا
مجبور شوند پس
از فارغ
التحصيلي براي
جبران هزينههاي
دريافت مدرك
خود به خدمت
اسثمارگران
درآيند يا به
هر وسيلهي
ممكن متوسل
شوند تا هزينههای
زندگي و وامهاي
دريافتي را
جبران كنند.
اما كم نيستند
كه در اين
ميان با درك
درد و رنج
آنان كه با
فروش زندگي و
فشار بر خود و
خانواده
توانستهاند،
هزينهی
تحصيل خود و
فرزندانشان
را تهيه كنند،
عليه اين
كالایي شدن
علم و دانش اعتراض
كنند و در پي
آن باشند كه
علم و دانش را
از چنگال
سودپرستان و
سوداگران كه
جز به فكر سودهاي
كلان خود با
فروش مدارك
دانشگاهي و
سند سواد
آموزي
نيستند،
درآورند …
كالایي
شدن علم و
دانش ضرورت
مبارزات
دانشجويان را
در برابر
نظامي
سودمحور
آشكار ميكند.
علم و دانش در
تاريخ بشر تا
قبل از دوران
متاخر(30 ساله
اخير) هيچ گاه
به عنوان كالا
مطرح نبوده
است حتي در
دوران اوليهی
سرمايهداري
دولتها خود
را موظف ميديدند
تا در كنار
مراكز صنعتي
نهادهاي
آموزشي را به
وجود آورند از
دوران قديم تا
همين سه دهه
پيش به ندرت
شاهد هستيم كه
علم و دانش با
قيمتهاي
سرسامآور به
فروش برسد و
آن موسسات
آموزشي كه حتي
در دوران دولتهاي
رفاه (دولتهاي
بعد از جنگهاي
جهاني) به
صورت خصوصي به
صدور مدرك يا
آموزش و پرورش
مشغول بودند
درصد بسيار
كمي از آموزش را
تشكيل ميدادند
و در كشورهاي
پيشرفته
سرمايهداري
اين چنين
بنگاههايي
تنها مخصوص
فروش مدرك به
كشورهاي جهان
سوم بود. تنها
با گسترش
سرمايههاي
مالي و جهانيسازي
به علت وجود
بحرانهاي
سرريز كالا و
سقوط نرخ سود،
نظام سرمايهداري
به اين فكر
افتاد كه
آموزش و پرورش
و بهداشت را
نيز به صورت
كالایي
درآورد تا آن
كه بتواند
هرچه بيشتر بر
اقشار تحت ستم
فشار وارد
آورده و هزينههاي
تحصيل را از
زندگي مزد و
حقوقبگيران
تامين كند.
خود
دانشگاهيان
نيز به عنوان
نيروي كار
آموزش ديده
مجبورند تا
نيروي كارشان
را در معرض
فروش قرار دهند
و در غير اين
صورت قادر به
ادامه زندگي
نيستند زيرا
كه بنگاههاي
بزرگ اقتصادي
و شركتهاي
بينالمللي
با سرمايههاي
عظيم خود
ميليونها
نيروي كار
آموزش ديده و
تحصيل كرده را
براي افزايش
سودهاي خود به
كار ميگيرند
و از نيروي
كار آنان در
جهت حفظ سيستم
بهرهكشي
استفاده ميكنند.
جنبش
دانشجويي در
سال 1386 مي رفت كه
بار ديگر خود را
بازيابد و همه
عناصر در جهت
رشد و ارتقاء
اين جنبش
فراهم بود.
گروههاي
مختلف
دانشجويي
ديگر سر بر
آستان جناحي از
قدرت
نداشتند،
هرچند جناحهاي
قدرت تمام
تلاش خود را
به كار برده
بودند تا اين
بخش از جامعه
را هرچند كه
ميتوانند
مهار كنند.
ايجاد گروههاي
رنگارنگ تحت
نام انجمن
اسلامي بدان
جهت بود كه
هيچ كس نميتوانست
جز تحت نامهاي
ايدئولوژيك
دولتي فعاليت
كند و گروههاي
سياسي حكومتي
تمام تلاش خود
را به كار ميبردند
تا از اين
رانت حكومتي
در جهت مهار
دانشجويان
استفاده كنند-
اما اين بخش
از جنبش
اجتماعي راه
استقلال خود
را يافت و
حركت خود را
آغاز كرده
بود. هرچند از
درون انجمنهاي
اسلامي، اما
به زودي
استقلال خود
را نشان داد و
تا جايي پيش
رفت كه در
مراسم 13 اذر 86
استقلال خود
را از قدرت به
طور كامل نشان
داد و با دادن
شعار هوپ هوپ
هوپ،
گوادلوپ*[1]، در برابر
پيام ابراهيم
يزدي اولين
وزير خارجه و همچنين
شعار كارگر
دانشجو اتحاد
اتحاد و جنبش
دانشجویي
متحد جنبش
كارگري….. نظر
مستقلانه خود
را در برابر
حكومت بيان
كرد. متاسفانه
تني چند از
افراد موثر
اين مقطع بر
اثر بيتجربگي
در دام مشترك
برخي عناصر
امنيتي و برخي
عناصر فرصتطلب
خارجنشين
افتادند،
هرچند كه آنها
تعداد اندكي
بودند، اما
همين بهانه
براي نيروهاي
امنيتي كافي
بود تا يورش
همه جانبهاي
به اين جنبش
آغاز كنند –
فشار نيروهاي
امنيتي آن
چنان شديد بود
كه عناصر سرشناس
اين حركت را
وادار به
مصاحبههاي
داخلي زندان
كرد، هرچند
اين مصاحبهها
هرگز در بيرون
انعكاس نيافت
اما براي ضربه
زدن به كل اين
جنبش و عقب
راندن آن براي
مدت طولاني
كافي بود.
اكنون
بر دانشجويان
و جنبش
دانشجویي است
كه با درسآموزي
از تجربيات
گذشته به حركت
مستقلانهی
خود ادامه
داده وبا
هوشياري و
درايت از افتادن
به دامهاي
انحرافي
پرهيز كند. هم
چنين مساله
بسيار مهم
ايجاد تشكلهاي
مستقل
دانشجویي و
نزديكي هر چه
بيشتر با مبارزات
مستقل كارگري
است كه ميتواند
ضامن دست
آوردهاي
بزرگي براي
جنبش دانشجویي
باشد.
[1] در سال
1357 قبل از سقوط
شاه كنفرانس
در جزيره
گوادلوپ با
شركت كشورهاي
امريكا
انگليس
فرانسه و… برگزار
شد. در اين
كنفرانس
تصميم گرفته
شد كه غرب از
حمايت شاه دست
بردارد و در
برابر
اعتراضات مردم
از شاه حمايت
نكند و در
نتيجه آن نوعي
حمايت از
معترضين
خيابان شكل
گرفت. مشهور
است كه در اين
معامله
افرادي از
نهضت آزادي از
جمله ابراهيم
يزدي دلال
معامله بودند.
برگرفته
از « کانون
مدافعان حقوق
کارگر»