خشونت
خانگی درکوچه
و خیابان
زنان
آرزم
(آورد
رهایی زنان و
مردان)
ماجرای
اول
از
تاکسی پیاده
شدم. پشت پلههای
عابر پیاده
شلوغ بود،
جوعادی نبود
ومعلوم بود
درگیری و
دعوایی درکار
است. جلو رفتم
مرد و زنی
درگیر شده
بودند. کم از
این دعواهای
خانوادگی را
در خیابان
شاهد نیستیم.
مرد دست زن را
گرفته بود و
میکشید و زن
جوان نیز تقلا
میکرد خود را
از دست او
خلاص کند. مرد
دست زن را میپیچید.
داد زدم:
-
چه کار میکنی،
حق نداری
بزنیش.
مرد با
خشونت نگاهی
به من کرد و
فریاد زد:
-
زنمه.
-
خوب دیگه
بدتر. مرد رو
زنش دست بلند میکنه؟
زنت هست که
هست، حق نداری
بزنیش.
-
چی میگی بابا،
رفته با یکی
روی هم ریخته...
-
هر کاری کرده
باشه، حق
نداری بزنیش.
ولش کن.
مرد
دست زن را رها
نکرد. اما از
پیچاندن دست
زن دست برداشت
و فقط مچ دستش
را محکم گرفته
بود. از زمزمههای
مردمی که جمع
شده بودند
فهمیدم که
مردی نیز کتک
خورده و به
١١٠ هم زنگ
زدهاند.
*
شش ماهه رفته
خونه باباش.
بابا زنمه.
دوستش دارم.
نیامدم که
بزنمش. میخوام
ببرمش خرید.
اصلا کف پاش
رو میبوسم.
*
این طوری میبوسی؟
به
پاهای زن که
اشاره کرد،
چشمش به جورابهای
کوتاه بدون
ساق زن افتاد که
از پشت کفشش
دیده میشد.
*
بهش میگم آخه
این جورابا رو
نپوشه...
پسر
جوانی بهش گفت:
ولش کن، اگه
با کسی هم
رفته، خب زنگ
بزن پلیس
بیاد. چرا میزنی؟
مداخله
مردم جالب
بود. به خصوص
مردان دیگری
که در تلاش
بودند جلوی
مرد را
بگیرند،
البته با حفظ
فاصله. مرد زن جوان
را دنبال خود
میکشید و به
سوی پلهها
رفت.
*
من که کاریت
ندارم. گفتم
بیا بریم برات
بخرم.
مدام
به عقب برمیگشت
و میگفت:
-
ببین چه کار
کردی مردم رو
دنبال ما
کشوندی... نگا
کن همه شون
دارن میان
دنبال ما...
-اگر
زده بودم
اونو
کشته بودم،
اگه سرش به
جدول خورده
بود، چکار میکردی؟
تقصیر تو بود.
خونش گردنت میافتاد.
بهت میگم دو
روزه چیزی
نخوردم. گشنمه
هر کی بیاد
جلو میزنم
ناکارش میکنم...
-دیگه
بد شدم، حالا
که کرونا شده،
بیکار شدم بد
شدم؟ گذاشتی
رفتی، تنهام
گذاشتی؟ بیا
بریم ...
بریده
بریده حرف میزد
و زن همچنان
تقلا میکرد
که دستش را از
دست مرد رها
کند. مرد
برگشت و باز
به من نگاه
کرد.
* ولش کن
جایی نمیتونه
بره که روی پل...
دست زن
را رها کرد.
دستش قرمز و
برافروخته
شده بود. زن مچ
دستش را میمالید
و چیزی نمیگفت.
از پلهها که
پایین آمدیم،
چشمم به دکهها
افتاد، گفتم
حالا بیا یه
چیزی بخور. یه
آب میوه ای،
بیسکویتی
بگیر...
* بهش
میگم بیا بریم
چیزی بخوریم،
نمیاد آخه...
به سمت
دکه رفت مشغول
خرید دلستر و
بیسکوییت شد
اما هراسان از
اینکه زن فرار
کند، مرتب حرف
میزد و نگاهش
میکرد. زن
جوان روی جعبههای
کنار دکه نشسته
بود و دستش را
میمالید،
خراشیده شده و
ورم کرده بود.
زمزمه میکرد:
*
رفتم خونه
بابام. ول کن
نیست، درست
بشو نیست. میخوام
طلاق بگیرم.
زن
جوانی با بچهاش
از پشت به ما
رسید، انگار
از اول شاهد
ماجرا بود، رو
به مرد گفت:
*
اون پیرمرده
که زدیش داره
با پلیس میاد.
بد جوری
زدیشا.
مرد
هراسان دست
زنش را کشید و
لابه لای
ماشینها و
جمعیت گم
شدند.
دنبالشان
نرفتم. همراه
زن ِ بچه به
بغل وارد مترو
شدم. زن مرتب
حرف میزد و
ماجرا را
تعریف میکرد.
تازه فهمیدم
مردی که کتک
خورده بود،
دوست زن
نبوده، یکی از
عابران بوده
که میخواسته
جلوی مرد را
بگیرد. زن
جوان میگفت:
*
نمی دونی
چطوری زدش.
شانس آورد سرش
به جایی نخورد.
همش میگفتم
کاش پلیس زود
بیاد و این
مرده رو
بگیرد. چقدر
زنش رو زد. تو
چطوری جرات
کردی دخالت
کنی. اون مرده
از تو هیکلش
گندهتر بود،
جوری کتک خورد
که نگو،
بیچاره معلوم
نیست توی خونه
چه بلایی سر
زنش آورده که
ولش کرده و
رفته ...
*
پس چرا بهش
هشدار دادی که
پلیس داره
میاد؟
زن بچه
به بغل جوابی
نداد. چشمان
کودک میدرخشید.
چه چیزهایی
باید ببیند با
این چشم های
معصومش آن هم
از این سن. توی
مترو خودم را
سرزنش میکردم
که چرا گذاشتم
بروند. خبرهای
قتلهای
«ناموسی» در
ذهنم میگذشت،
نکند بلایی سر
زن بیاورد؟
وای اگر زن را
بکشد توی این
همه خشمی که
داشت و ...؟
***
ماجرای
دوم
ساعت
١٢ نیمه شب
صدای
فریادهای
مردی در کوچه
همه را از
خواب بیدار
کرد. پنجرهها
یکی پس از
دیگری باز میشد
و سرها بیرون
میآمد که چه
خبر شده. پسر
جوانی نعره میکشید:
*
بیا بیرون،
بیا بیرون توی
کدوم خونهای؟
آهای همسایهها،
... (اسم مردی را
بر زبان میآورد)
را میشناسید؟
خونهاش
کدومه این بیناموس؟
*
بسه داد نزن
بچه بیدار میشه...
صدای
مردی بود که
سرش را از
پنجره بیرون
آورده بود.
*
داد میزنم تا
بیاد بیرون.
بگو .... کدومه
خونهاش؟
*
خفه شو وگر نه
زنگ میزنم به
پلیس...
*
زنگ بزن. بزار
پلیس بیاد
تکلیف منو
روشن کنه. این
مردیکه رو
ببره. پیرمرد
کچل افتاده
دنبال دخترای
جوون ...(اسم
دختری را بر
زبان میآورد)
بیا بیرون بهت
میگم بیا.
نذار بیشتر از
این شر بشه...
کمی
بعد ماشین گشت
پلیس رسید.
پلیس جوانی از
ماشین پیاده
شد و سراغ مرد
جوان رفت:
*
بسه دیگه چقدر
هوار میکشی!
*
این مردیکه را
بیارید
بیرون... تا ...
نیاد. هوار میکشم،
بگید که خونهاش
کدومه... سرکار
خواهرمه.
ناموسمه.
پیرمرد فلان
فلان شده جای
باباشه، توی
خونهاش
کثافت خونه
راه انداخته،
دخترای جوون
رو از راه به
در میکنه...
در
حینی که پلیس
و مرد جوان
کلنجار میرفتند،
دختر جوانی با
عجله از خانهای
بیرون آمد. به
طرف مرد و
پلیس رفت و
گفت:
*
چه خبره. بسه
دیگه . سرکار
دروغ میگه این
که برادرم
نیست.
دختر
آرام صحبت میکرد
و از این
فاصله حرفهایش
شنیده نمیشد.
مرد همچنان
فریاد میکشید
و به طرف دختر
حمله کرد،
مامور پلیس به
دختر گفت:
خانم سوار
ماشین بشید.
دختر تردید داشت.
دختر
جوان وسط
کوچه، نیمه
شب، در مقابل
مرد جوانِ
خشمگین، دو
مامور پلیس و
مرد مسن (به
گفته پسر
جوان)،
احتمالا ترسان
از آبرو، پشت
دیوار خانهای
که از آن
بیرون
فرستاده شده
بود، و محاصره
شده در میان
سرهای بیرون
آمده از پنجرهها
... بعد از
اصرار پلیس،
از سر ناچاری
سوار شد. پلیس
رو به پسر
جوان:
*
بسه دیگه خفه
شو. اگر ساکت نشی
میبرمت
اونجا که عرب
نی انداخت.
به تو چه؟
رفته که رفته.
تو چه کارهای؟...
از
تهدیدهای
پلیس، پسر
جوان آرام
گرفت. اما همچنان
غرغر میکرد.
وقتی حس کرد
امکان دارد
دستگیر شود،
راهش را گرفت
و رفت و ماشین
پلیس هم دختر
را از کوچه خارج
کرد. دختر بچهای
که همراه پدرش
از پشت پنجرهای
نظارهگر
بود، پرسید:
*
بابا، چرا
پلیس این
خانمه رو
گرفت؟ اون
آقاها که داد
میزد، حرف
زشت میزد و
کتک میزد.
*
بابا جون، آخه
دخترای خوب که
این موقع شب
توی خیابون
نمیرن... بیا
بریم بابا،
بخواب....
خانم
همسایه گفت:
*
بیچاره دختر…
و معلوم
نبود کدام
دختر را میگوید:
دختری که پلیس
او را برد یا
دختری که این جواب
را از پدرش
شنید؟! پنجرهها
بسته شد و باز
آرامش به کوچه
بازگشت.
***
ماجرای
سوم
روی
چمنهای
پارک، چند تا
دختر و پسر
جوان نشسته
بودند. چند
بطری دلستر و
مقداری چیپس و
پفک جلویشان بود
و مشغول خوردن
و گفتن و
خندیدن بودند.
هوای دم کرده
روز جایش را
به خنکای غروب
داده بود. پارک
شلوغ بود. بچه
و بزرگ، زن و
مرد، پیر و
جوان مشغول
گشت و گذار،
گفت و گو و
بازی بودند.
چند دختر جوان
از جلوی آنها
عبور کردند.
یکی از پسرها
سوتی زد و گفت:
*
نگاه کن عجب
لعبتی است،
چه... داره!
هنوز
حرف پسر تمام
نشده بود که
یکی از
دخترهای
همراهش، بطری
دلستر را
برداشت و توی
سر پسرکوبید.
خون از سر پسر
جاری شد. پسر
متعجب و
برافروخته از
این حرکت
ناگهانی دختر
با خشم و
خجالت از این
که جلوی این
همه آدم چنین
بلایی سرش آمده،
شروع کرد به
کتک زدن دختر.
دختر فرار کرد
و پسر به دنبالش.
او را گرفت.
کشمکش بالا
گرفت. مردم
مداخله کردند.
البته مثل
همیشه تعداد
تماشاچیان بسیار
بیشتر بود.
مرد میانسالی
جلو رفت با
صدای بلند
گفت:
*
فکر میکنی
مردی مثلا؟
مرد که دست
روی زن بلند
نمیکنه!
*
خجالت بکش
*
ولش کن
*
نزن
پسر
جوان آنقدر
عصبانی بود که
اعتنایی به
این حرفها
نمیکرد. چند
خانم به سمت
دختر رفتند و
به او کمک کردند
و مرد قوی
هیکلی هم پسر
جوان را گرفت
و نگه داشت.
دختر توانست
خود را از دست
پسر نجات دهد،
اما کیفش در
دست پسر باقی
ماند. مامور
پلیس سررسید،
رو به دختر و
خانمها
فریاد کشید:
*
چه خبره .
روسریهاتون
سر کنین. روز
روشن توی
پارک، این چه
وضعیه...
در
میانهی
کشمکشها
برای رهانیدن
دختر، روسری
دو خانم و
دختر جوان از
سرشان افتاده
بود. دختر
همراه زنان
روی نیمکتی
دورتر نشست.
دختر عصبی و
برافروخته، تندتند
حرف میزد:
*
خجالت نمیکشه.
با من ِ
نامزدش اومده
بیرون، از
باسن بقیه
دخترا تعریف
میکنه و حظ
میبره.
پسره هرزه،
کثافت و ... خوب
شد شناختمش...
پلیسی
که پسر را
گرفته بود، به
دختر میگفت
که همراشان
برود توی
کانکس پلیس تا
به ماجرا
رسیدگی کند.
اما دختر از
جایش بلند نمیشد.
آرام به خانمهای
کنارش گفت:
*
بیخود! اینا
خودشون بدترن.
کِی دیدی پلیس
از حق کسی
دفاع کنه؟
اما از
جایش بلند شد
و نزدیک رفت و
در فرصتی مناسب
کیفش را از
دست پسر قاپید
و فرار کرد.
پسر نتوانست
به دنبال دختر
بدود. پلیس
پسر را با خود
برد و جماعت
هم کم کم
پراکنده شدند.
***
ماجرای
چهارم
توی
ایستگاه
مترو، مردی با
لباس کهنه و
مندرس دست پسر
بچهی پنج شش
سالهای را میکشید.
پسر گریه میکرد.
زن جوانی با
چادری کهنه به
دنبالشان
روان بود و به
زبان کردی یا
لری حرفهایی
را میگفت.
انگار التماسش
میکرد. پسر
نمیخواست
همراه مرد
برود و مقاومت
میکرد. مرد
با عصبانیت با
دستش توی سر
پسرک کوبید.
خانم
میانسالی که
پشت سرشان
حرکت میکرد
سرعتش را زیاد
کرد و به مرد
تشر زد:
*
هی چه کار میکنی؟
ولش کن بچه رو.
مرد با
خشم فریاد زد :
*
به تو چه. بچمه.
دلم میخواد
بزنمش.
*
تو حق نداری
بچه رو بزنی.
بچهی خودت
باشه.
درگیری
لفظی بین خانم
میانسال و مرد
بالا گرفت. زن
جوان با عجله
خودش را به آنها
رساند، رو به
زن میانسال
کرد و گفت:
*
چه کار داری
خانم؟ پدرشه.
زن
میانسال شگفت
زده از این
حرف ِ زن، گفت:
فکر کردم داره
بچه تومی
دزده.
*
بی خود. مگه
فضولی، تو کار
مردم دخالت میکنی.
باباشه حق
داره بزنش!
خانم
میانسال سکوت
کرد. بقیه
مسافران هم بیاعتنا
فقط سری تکان
میدادند و میگذشتند.
پسرک برگشت به
زن میانسال
نگاه محبت آمیزی
کرد و همراه
پدر و مادرش
رفت.
***
پایان
این ماجراهای
اتفاق افتاده
در کوچه و
خیابان و به
اصطلاح «سپهر
عمومی» روشن
نیست.
#خشونت_خانگی
هیچگاه
محدود به
چهاردیواری
خانهها
نبوده است،
بلکه همه روزه
در کوچه و
خیابانها
شاهد چنین
خشونتهایی
بوده و هستیم
که نشان از
گستردگی و
شیوع این
پدیده دارد:
خشونتهایی
از کتککاری و
فحاشی گرفته
تا بدترین شکل
آن که به قتل
هم میانجامد.
خشونت موجود
یک چرخه است و
به صورت سیستماتیک
بازتولید میشود:
چرخهای که
کودکان را نیز
دربرمیگیرد.
زنان خشونت
اعمال شده از
سوی همسر
قدرتمندشان
را میپذیرند
و درعوض
مقابله به مثل
کرده و خود هم اقدام
به ضرب و شتم
همسراشان میکنند
و گاه کمر به
قتل همسر هم
میبندند. هر
چند میزان
شیوع همسرکشی
مردان و زنان
اصلا قابل
مقایسه نیست.
(٩٥ درصد آمار
همسرکشی
مربوط به
مردان و فقط ٥
درصد مربوط به
زنان است.)
با
برآمدن هر
بحران
اجتماعی، با
گستردهتر
شدن فقر، بیکاری،
اعتیاد در
جامعه، این
قبیل خشونتها
نیز شبیه بقیه
انواع خشونت و
درگیریها،
بیش از پیش
خودنمایی میکند.
در مواجه با
این نوع
اتفاقات، این
سوال اساسی
مطرح میشود
که:
چگونه
میتوان به
این گونه
خشونتها
پایان داد و
چه باید کرد؟
در
جامعهای
زندگی میکنیم
که تارو پودش
با خشونت
تنیده شده،
خشونتی که ضامن
تداوم
نابرابریهای
اجتماعی -
اقتصادی است و
قانون، عرف،
شرع و فرهنگ
حاکم، همه و
همه در خدمت
نظم نابرابرِ
حاکم و مروج و
دامن زننده
خشونتند. روابط
بین زن و مرد
نیز چه در
چارچوب
خانواده و چه در
خارج آن از
این قاعده
مستثنا نیست.
خشونت
خانوادگی
مانند هر خشونت
دیگری «امری
خصوصی» نیست،
ابزار اعمال
سلطه و
نوعی مطیعسازی
است و به طور
مستمر و در
بسیاری از
خانهها و حتا
در فضاهای
عمومی نیز رخ
میدهد،
تاثیر اِعمال
این خشونتها
در جامعه
بسیار عمیق است و
هزینههای
سنگینی را بر
جامعه تحمیل
میکند.
شکی
نیست که تلاش
جمعی برای بر
هم زدن این
نظم مبتنی بر
خشونت، اساسیترین
اقدام برای
پایان دادن به
این روند است. اما
برهم زدن این
نظم و
جایگزینی آن
با نظمی نو،
مبتنی
برعدالت
اجتماعی و
آزادی و
برابری یک شبه
امکانپذیر نیست.
ساختن چنین
جامعهای،
نیاز به تلاشها
و اقداماتی
مستمر و
طولانی دارد.
در این زمینه،
این اقدامات
مجموعه ای از
برخوردهای فردی
در مواجههی
مستقیم با این
گونه خشونتها
تا تلاشهای
دسته جمعی
سازماندهی
شده و متشکل
را شامل میشود
و بسته به
دیدگاههای
نظری افراد،
جمعها و
سازمانها،
رویکردها و
راهکارهای
متفاوتی را
دربرمیگیرد.
از سوی
فعالان مستقل
اجتماعی و
جنبش زنان همواره
در مقابله با
خشونت بر زنان
اقداماتی انجام
شده و میشود: راهاندازی
کارزارهای
مختلف علیه
خشونت خانگی، برگزاری
تجمع در پارکها،
خیابانها یا
مقابل مجلس،
ارسال نامه
به مجلس (١) و...
اقداماتی که
معمولا و
عموما همچون
سایر
اعتراضات و
فعالیتهای
نهادهای
مستقل با
مقابلهی
نیروی
انتظامی
پایان مییابد و بیشتر
این فعالان
زیر سایه تهدید،
بازداشت و
زندان، کم و
بیش و در حد
امکان به
فعالیتهای
اندک و محدود
خود ادامه میدهند.
ان.جی.
اوهایی که در
این زمینه
فعالیت میکنند
نیز بهرغم
داشتن مجوز با
موانع زیادی
مواجهند و مجبورند
چنان دست و پا
بسته حرکت
کنند که
فعالیتهایشان
عملا چندان
موثر نیست و
به خدمترسانی
به تعداد
معدودی از
افراد تحت
پوشششان
محدود میشود.
گستردگی
و شیوع این
قبیل جنایات و
خشونتها
سرانجام بخشی
از قانونگذاران
و حاکمان را
مجبور کرده تا
اقداماتی نیز
در این زمینه
صورت دهند، از
انجام یک
پژوهش ملی
برای بررسی
خشونت خانگی
در ٢٩ استان
کشور گرفته
تا
تدوین لایحه
تامین امنیت
زنان و لوایح
مشابه ... اما
اصل پژوهش
مذکور گم شده (!؟) و
هیچ نسخهای
از آن باقی
نمانده و
لوایح نیز سالهاست
که در
راهروهای
مجلس و کشوهای
مسوولان و
کمیسیونهای
مختلف خاک میخورند؛
بین مجلس و
شورای نگهبان
و کمیسیونها
دست به دست میشوند،
تغییر میکنند،
از سر و ته شان
زده میشود و...
چرا که باید
با مبانی و
اصول دین و
شرع مطابقت
کامل داشته
باشند، پس
عملا امکان
تغییر آنها
به راحتی ممکن
نیست و نتیجه
این میشود که
پدران،
برادران و
همسران به
اصطلاح «باغیرت»
و «ناموس پرست»
با دانستن این
موضوع که حتا
اگر دختر،
خواهر و
همسرشان را
بکشند،
مجازات
چندانی شاملشان
نخواهد شد،
دست به قتل میزنند
و در این بین،
مسوولان نیز
بعد از انتشار
خبرِ حداقل ٩
قتل «ناموسی»
در کمتر از یک
ماه، هرازگاهی
مصاحبههایی
میکنند که
نگران
نباشید
«وضعیت ما از
وضعیت متوسط
جهانی از لحاظ
شیوع خشونتهای
خانگی بهتر
است...»(٢)
در
شرایطی که
مجموعه
قوانین جاری
برای تداوم وضع
موجود و تحکیم
ساختارهای
موجود تدوین
شده و میشوند،
اساسا چه
میزان میتوان
به تغییر این
قوانین دل
بست؟ به خصوص
در نبود تشکلهای
مستقلی که
خواستهها و
نیازهای زنان
خشونتدیده
را طرح و
پیگیری کنند و
از طریق این
تشکلها
بتوان در امر
قانونگذاری
مداخلهی
موثر داشت،
حتا اگر
قوانین تغییر
هم بکند، امید
چندانی به
اجرایی شدن آنها
وجود نخواهد
داشت. همین
میزان قوانین
دست و پا
شکسته موجود
هم برای زنان
و مردان به
شکل نابرابر و
با تبعیض
اعمال میشود.
زنی که برای
دفاع از خود
در مقابل
تجاوز، مردی
را بکشد به
قصاص محکوم میشود
اما
مردی که زنی
را کشته،
معمولا با
چنین عقوبتی
مواجه نخواهد
شد، حتی اگر
محکوم به قصاص
هم بشود،
خانواده زن
باید نصف دیه
مرد را به او
هبه کنند تا
بتوانند حکم
اعدامش را
اجرایی کنند.
نمونهها کم
نیستند:
ریحانه
جباری،
غلامعلی نجفی
و...
#تغییر_قوانین
و جرمانگاری
#خشونت_خانگی
و به خصوص #قتلهای_ناموسی،
از
راهکارهایی
است که در
رابطه با کاهش
خشونت
خانوادگی طرح
میشود، اما
ما معتقدیم اعدام
کوچکترین تاثیری
بر روی کاهش
این نوع
جنایات و
جنایات دیگر
ندارد، چرا که
اعدام، خود
نوعی
قتل عمد است
که در سطح
کلان به
بازتولید و
ترویج خشونت
میانجامد.
شاید بشود گفت
مخالفت با حکم
#اعدام خود
یکی از پایهایترین
اقدامات برای
کاهش خشونت
ساختاری در جامعه
است.
از
دیگر اقدامات
حمایتی که از
سوی نهادهای
دولتی صورت
گرفته، راه
اندازی
اورژانس
اجتماعی (١٢٣)
و چند خانهی
امن دولتی و
خصوصی است،
اما این
اقدامات به اندازهای
در برابر حجم
خشونت جاری در
جامعه اندک
است، به حدی
با انواع و
اقسام قوانین
دست و پای آنان
بسته شده است
و آنقدر کمبود
امکانات
دارند که
مانند قطره
آبی در
صحرای سوزان
به نظر میرسند.
مثلا اورژانس
اجتماعی
اجازهی ورود
به محل را
ندارد.
کلانتریها
تا جرمی رخ
ندهد نمیتوانند
مداخله کنند و
فرد خشونتدیده
باید شکایتی
تنظیم و مراحل
اداری آن را طی
کند و... از سوی
دیگر در
بسیاری از
شهرهای کوچک و
روستاها اصلا
از چنین
خدماتی خبری نیست.
بسیاری
از مردم به
پلیس اعتمادی
ندارند. آنان بارها
شاهد بودهاند
که پلیس با
خشونت بسیار
رفتار کرده و
طرف قاتل و
ضارب را گرفته
است.(٣) فرهنگ
مردسالاری رایج
در اینجا نیز
گریبان زنان
آزار دیده را
میگیرد و
باری بر
بارهای خشونتبار
زندگی آنان میافزاید.
گزارشهای
بسیاری از
آزار زنان ِ
خشونت دیده
توسط ماموران
کلانتریها
وجود دارد.
#فرهنگ_سازی
یکی دیگر از
راهکارهای
پیشنهادی مسئولین
برای کاهش
خشونت است.
اما به راستی
فرهنگ چیست و
چگونه ساخته
میشود؟ آیا
غیر از این
است که فرهنگ
یک جامعه در ارتباط
تنگاتنگ با
شرایط
اقتصادی،
سیاسی و
اجتماعی آن
است. آیا
امکان دارد که
بدون تغییر
این شرایط،
فرهنگ جامعهای
را تغییر داد؟
نظام سیاسی،
حقوق زنان را
به رسمیت نمیشناسد،
قوانین،
روابط
نابرابر قدرت
در خانواده را
به رسمیت میشناسد،
بر روی دوش
مردان به
عنوان رییس
خانواده،
مسوولیتهایی
میگذارد و در
مقابل، حقوقی
مانند مالکیت
زنان و فرزندانشان
به آنان داده
میشود، زنان
برای گذران
زندگی خود
وابسته به مرداناند،
فقر و بیکاری
بیداد میکند،
مشکلات مالی
امان زن و مرد
را بریده است،
شکاف طبقاتی
روز به روز
عمیقتر میشود،
نگرانی از
شورش گرسنگان
سبب میشود که
نهادهای
سرکوب
پرخاشگرتر
شوند و هرازگاهی
در خیابانها
عرضاندام
کنند و.... در
چنین زمانهای
دیگر حرف زدن
حامیانِ این
نظام نابرابر
از «فرهنگ
سازی» به چه
معنایی میتواند
باشد؟
رسانهها
ابزار فرهنگ
سازیاند. اما
آنها نیز در
خدمت نظم
حاکم، فرهنگی
را تبلیغ میکنند
که به تداوم
این نظم کمک
کند و خود
مروج
خشونت میشوند.
ذکر یک نمونه
کافی است؛
مشتی نمونه
خروار: چندی
پیش شبکهی یک
سیما در
برنامهی
«فرمول یک»
داستان زندگی
مردی را به
تصویر کشید که
در نهایت
افتخار از ضرب
و شتم همسرش
صحبت میکرد و
با لبخند میگفت
که ۲۷ بار به
دادگاه رفته
تا به درخواست
طلاق همسرش
پاسخ دهد اما
هر بار تأخیر
در برگزاری
جلسه دادگاه
یا پادرمیانی
بستگان و
نزدیکان آنها
را از جدایی
منصرف کرده
است. مردی
خشونتگر و
زنی تسلیم و
تن داده به
قضا و قدر که
حاضر شده
دوباره به
خانهای
برگردد که در
آن خشونت را
بارها و بارها
تجربه کرده
است. به راستی
فرزندانی که
در چنین خانوادهای
پرورش مییابند
در آینده
چگونه زنان و
مردانی
خواهند شد؟
کسانی که از
چارچوب شیشه
تلویزیون
شاهد این
الگوها
هستند، چگونه
رفتار خواهند
کرد؟ بسیاری
از آنان بی شک
در آینده، خود
دست به آزار
خواهند زد یا در مقابل
آزار تسلیم
خواهند شد.
قطعا
تردیدی نیست
که آگاهی
اجتماعی
اولین شرط
برای برهم زدن
این نظم
نابرابر
اجتماعی است،
آگاهی بر
کارکردها و
ساختارهای
این نظم نابرابر
و ستمی که بر
آنان میرود،
آگاهی بر
اینکه برای
پایان دادن به
ستم باید این
نظم نابرابر
را دگرگون کرد
و نظمی نو
ساخت. بدیهی
است که رشد
این گونه آگاهی،
یعنی آگاهی
هدفمندِ
اقشار تحت ستم
و فرودست (زن و
مرد) از حقوق
انسانیشان،
ابزار مبارزه
آنها برای
دگرگونی
ساختارهای
سلطهگری و
خشونت است.
بنابراین
افشاگری علیه
خشونت، زدودن
فرهنگِ بیاعتنایی
به خشونت،
آگاهی رسانی
در مورد انواع
و گسترهی
خشونت
و حمایت از
فرد خشونت
دیده و تلاش
برای پایان
دادن به
زنجیرهی
خشونت
ساختاری از
اولین گامهاست.
اما نمیتوان
برای این گامها
چشم امید به
نهادها،
رسانهها و
نظامی داشت که
تمامی ساختار
اقتصادی-
اجتماعی-
حقوقی- فرهنگی
آن برنابرابری
زنان و مردان،
و تبعیض علیه
زنان و کودکان
استوار است. این گامها
فقط میتواند
توسط تشکلهای
مستقل زنان،
کودکان و سایر
فعالین مستقل اجتماعی
و مردمی
برداشته شود،
کسانی که هدفشان
زنان و کودکان
است و نه
تحمیق و تحقیر
افکار عمومی و
یا ایجاد
ویترینی برای تبلیغات....
و آنچه که
دراین آگاهیرسانی
همواره باید
به خاطر داشت:
هیچ خشونتی در
جامعه امری
خصوصی تلقی
نمیشود و هیچ
خشونتی نباید
مشمول مرور
زمان شده و از
صحنه افکار
عمومی
زدوده شود.
زنان آرزم
(آورد رهایی
زنان و مردان)
١٣
امرداد ١٣٩٩
منابع
و زیرنویس
(١)
از جمله این
دست فعالیتها
میتوان به
"کارزار منع
خشونت
خانوادگی"
اشاره کرد که
در آذر ۱۳۹۵
در آستانه
روزجهانی
مبارزه با
خشونت علیه
زنان، آغاز به
کار کرد و با
تجمع تعدادی
از فعالان آن
در مقابل مجلس
در دو سال بعد
خاتمه یافت.
دو سال بعد
بیش از ۱۷۰۰
نفر از زنان و مردان
با امضای
بیانیهای
خواهان تصویب
قانون منع
خشونت خانگی
علیه زنان در
ایران شدند.
در این
بیانیه،
امضاکنندگان
خواهان تصویب
قانونی برای
منع خشونت
خانگی علیه
زنان شدند که
همه انواع
خشونت خانگی
در آن جرمانگاری
شود. در متن
بیانیه ضمن
تاکیده بر این
نکته که «مردم
باید بتوانند
در قانونگذاری
مشارکت فعال
داشته
باشند».از
دیگر نمونه ها
می توان به
تجمعاتی
اشاره کرد که
با تعداد
محدود در برخی
شهرها و در
پارکها در
اعتراض به قتلهای
ناموسی ماه
گذشته انجام
شد.
(٢)
https://www.borna.news/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C-4/1002356-%D8%B1%D8%B3%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87-%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AD%D9%87-%D8%AD%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-http://www.isna.ir/news/96090301240/
https://www.khabaronline.ir/news/1383510/
(٣) عکس
برخورد
احترام آمیز
پلیس با نجفی
شهردار سابق
تهران که
همسرش را کشته
بود، تا مدتهای
مدید در رسانهها
دست به دست میشد.