نعمتالله
فاضلي در گفتوگو
با آرمان
انسان ايراني
را از منظر
عواطف بررسي
ميكند
اميد
سياسي
ايرانيان
بالاست
آرمان-
صبا حسيني: احساسات و
عواطف انساني
عامل اصلي
پايداري نسل
بشر در طول
تاريخ بودهاند
كه در نبود
آنها اتفاقات
ناگواري در
زندگي فردي و
اجتماعي رخ ميدهد.
آثار فقدان
عواطف در بعد
فردي،
نوميدي، تنهايي،
حزن و اندوه،
اضطراب و
فقدان تكيهگاه،
خودكشي، بيتحركي،
بيانگيزگي،
بيهدفي،
استفاده از
انواع مواد
مخدر، آرام
بخشها و مسكنها،
بيماريهاي
گوناگون از
جمله زخم
معده، سكته،
كند ذهني و
آلزايمر است،
اما آثار
اجتماعي
فقدان
احساسات و
عواطف در ميان
افراد يك
اجتماع و
جامعه طيف
وسيعي از
درگيري، خشونت،
پرخاشگري،
عدم گذشت و
عفو، قتل و
كشتار تا
افزايش خانههاي
سالمندان،
كودكان بيمار
و نارس،
افزايش تشنج و
رفتارهاي
ناهنجار
اجتماعي،
تجاوز به حقوق
ديگران،
دروغ، فريب، بهتان،
افترا و مانند
آنها را شامل
ميشود. صرف
نظر از ساز و
كار عواطف و
احساسات در
اجتماع نميتوان
منكر نقش و
تاثير شگرف
اين دو مقوله
بر تحولات همه
جوامع شد.
بررسيها
نشان ميدهد
در ايران
احساسات اصليترين
عامل تحول
بوده است.
احساسات و
هيجانات اگر
فرو خورده يا
تخليه شود، ميتواند
شكل منفي يا
مثبت به خود
بگيرد.
احساسات وقتي
فروخورده ميشوند
يا در حالتي
كه اين امكان
ايجاد ميشود
كه به منصه
ظهور برسند؛
در هر دو
حالت، با قدرتي
عجيب و شگرف
تحولاتي را
ايجاد ميكنند
كه با نيروي
منطق و با
تكيه بر عقل و
خرد صرف تحقق
آنها محال
است. «آرمان» در
زمينه عواطف و
احساسات آن هم
از جنس ايراني
آن با متفكر
معاصر به گفتوگو
نشسته است.
نعمتا...
فاضلي قبل از
آنكه جامعه
شناس باشد،
انسان شناس
است و به
عبارت بهتر با
نگاهي انساني
به سراغ جامعه
رفته و تحولات
آن را بررسي
ميكند.
عواطف
و احساسات به
عنوان دو عنصر
كليدي وجود
انسانها چه
تاثيري در
تحولات
اجتماعي
دارند و آيا ميتوان
اين ادعا را
مطرح كرد كه
عنصر احساس در
جامعه ما به
نسبت كشورهاي
ديگر و حتي
شرقيها
بيشتر و
شديدتر است؟
جامعه
ايران بر خلاف
تمام جوامع
انساني ديگر انباشته
از اشكال
گوناگون
عواطف و
احساسات است.
برخي نظريهپردازان
اجتماعي
معتقدند
جوامع شرقي به
ويژه جامعه
ايران از نظر
عواطف و
احساسات
سرشارتر و غنيتر
از جوامع ديگر
است. من بدون
اينكه بخواهم
لزوما اين
ايده را تاييد
كنم كه جامعه
ايران نسبت به
جوامع ديگر
عاطفيتر هست
يا نيست، ميخواهم
بر اين نكته
تاكيد كنم كه
عواطف و احساسات
در جامعه
ايران نقش
تعيينكنندهاي
در تمام زمينههاي
اقتصادي،
اجتماعي،
سياسي و
فرهنگي داشته
است. اين نكته
يعني جايگاه
عواطف و
احساسات در
سرنوشت كلي
جامعه ما به
ويژه جامعه
دوران معاصر
(يعني جامعهاي
كه از زمان
مشروطيت تا
امروز شكل
گرفته است)،
كمتر مورد
توجه و ابعاد
و زواياي آن
كمتر مورد بررسي
قرار گرفته
است. از اين رو
بايد موضوع عواطف
و احساسات را
در جامعه
اجتماعي
ايران مورد
توجه قرارداده
و جايگاه
عواطف و
احساسات را در
تحولاتي مانند
انقلاب
مشروطه، ملي شدن
صنعت نفت و
شكلگيري
انقلاب
اسلامي و
حملاتي كه بعد
از انقلاب
اسلامي به
كشور شد،
بازبيني و
ارزيابي كرد. نه
تنها تحولات
سياسي كه بخشي
از آنها را
شمرديم، بلكه
تحولات
اجتماعي و
فرهنگي يا حتي
تحولات
اقتصادي نيز
با موضوع
عواطف و
احساسات در جامعه
ايران ارتباط
بسيار نزديكي
دارند. براي
مثال تحولاتي
كه در زمينه
شيوه زندگي
مردم در يك
قرن اخير
ايجاد شده است
و ما امروزه
از آن با
عنوان سبك
زندگي شهري
نام ميبريم،
ارتباط
نزديكي با
مقوله عواطف و
احساسات
ايراني دارد.
البته مساله
عواطف و
احساسات ايراني
و نقش آن در
تحولات اجتماعي،
اقتصادي،
سياسي و
فرهنگي به
معناي اين
نيست كه عواطف
و احساسات علتالعلل
يا عامل اصلي
تمامي اين
تحولات است،
بلكه عوامل
مختلف ديگري
هم در اين
تحولات نقش داشتهاند.
يكي از عوامل
تاثيرگذار در
تحولات همهجانبه
ايران معاصر
عواطف و
احساسات است و
اين مقوله كمتر
مورد بحث و
واكاوي قرار
گرفته است.
چه
عاملي باعث
شده جامعهشناسان
و متوليان
فرهنگي كشور
از گذشته تا
امروز به
مقوله انساني
عواطف و
احساسات و نقش
آن در تاريخ و
تحولات بيتوجه
باشند؟
مقوله
عواطف و
احساسات در
آكادميهاي
ايران و حتي
در مطبوعات و
رسانهها امري
رواني در نظر
گرفته شده
است. به عبارت
ديگر عموما
روانشناسان،
روانكاوان و
روانشناسان
اجتماعي به
امر عواطف و
احساسات در
جامعه ما توجه
كردهاند. تا
اين لحظه
سراغي از
افكار و نظرات
اقتصاددانان،
مورخان،
انسان شناسان
و ساير محققان
حوزههاي
اجتماعي حول
محور عواطف و
تحولات
اجتماعي
نداريم. با
وجود اين، هنرمندان
و ادبا نيز
متناسب با
موضوع كارشان
يعني مطالعه و
كار زيبايي
شناسانه كه
ارتباط نزديكي
با ادراك حسي
و مقوله عواطف
و احساسات دارد
به مقوله
عواطف و
احساسات
همواره توجه
كردهاند. از
اين رو بايد
گفت مقوله
عواطف و
احساسات در
جامعه ما
همواره توسط
دو گفتمان هدايت
شده است. يكي
گفتمان
روانشناختي و
ديگري گفتمان
زيبايي
شناختي. با
وجود اين،
بايد در نظر
داشت مقوله
عواطف و
احساسات
درجامعه معاصر
ما جايگاه
مهمي از نظر
تاثير بر
انواع تحولات
همهجانبه
داشته است.
عواطف
و احساسات كه
شكلي فردي
داشته و مقولهاي
شخصي تلقي ميشوند،
در چه شرايطي
به امري
اجتماعي
تبديل ميشوند؟
جاناتان
ترنر يكي از
جامعه شناسان
شناخته شده و
بلندآوازه
امروزي در
كتابي به نام
«مساله عواطف
در جوامع» كه
در سال 2011 منتشر
شد، موضوع جايگاه
عواطف در
جوامع را به
عنوان مسالهاي
اجتماعي
توضيح داد. به
اعتقاد ترنر
ما چهار احساس
اصلي داريم كه
شامل شادي،
ترس، خشم و غم
است. البته
عواطف ثانويه ديگر
مانند احساس
گناه و شرم و
حيا و احساس
بيم و اميد و
مجموعه وسيع
ديگري از
عواطف و احساسات
ديگر هم وجود
دارند. به
اعتقاد ترنر، عواطف
و احساسات به
عنوان مقوله
جمعي يا اجتماعي
در نتيجه دو
عامل شكل
گرفته يا
تغيير ميكنند.
عامل اول
تعيين
نيازهاي
افراد جامعه و
گروه و عامل
دوم نظام
پاداش دهي به
افراد در مقابل
فعاليتها و
كارهايشان
است. به
اعتقاد ترنر
در شرايطي كه
افراد قادر به
تامين نيازهاي
واقعي و اساسي
خود نباشند
مجموعهاي
وسيع از
احساسات منفي
در آنها شكل
ميگيرد.
احساسات منفي
مانند خشم،
ترس يا افسردگي
و غم! همچنين
اگر در جامعهاي
نظام پاداش
دهي و مجازات
كردن به شيوهاي
عادلانه
نباشد، يعني
افراد متناسب
با فعاليتهايي
كه ميكنند
پاداش متناسب
با آن را
دريافت نكنند
يا اگر دچار
خطايي شوند با
مجازاتي بيش
از آن چيزي كه
انتظارشان
است، رو به رو
شوند، در اين
وضعيت
احساسات منفي
در جامعه
گسترش پيدا ميكند.
عكس اين قضيه
نيز درست است،
يعني شكلگيري
احساسات مثبت
مانند شادي يا
شاديهاي
جمعي و اميد
يا اميد
اجتماعي يا
احساساتي
مانند نوع
دوستي و دگر
خواهي و به هم
پيوستگي و
انسجام
اجتماعي يا بهطور
كلي احساس عشق
و صميميت و
دوست داشتن در
شرايطي شكل ميگيرد
كه افراد
بتوانند به
صورت جمعي به
نيازهاي
اطرافيان خود
پاسخ دهند و
ميزان پاداشدهي
و مجازات
متناسب با عملكرد
واقعي آنها
باشد. اين
ديدگاه ترنر،
استاد
دانشگاه
كاليفرنيا
ونظريه پرداز
اجتماعي بلندآوازه،
ديدگاهي است
كه خود او در
كتاب عواطف در
جوامع براي
فهم تحولات
اجتماعي،
انقلابها و
تغييرات
بنيادي كه در
دوران معاصر
در جوامع شكل
گرفته به كار
برده است. بر
پايه اين
ديدگاه ما ميتوانيم
جامعه معاصر
ايران را
تجزيه و تحليل
كنيم.
ميتوانيد
به برخي از
اين تغيير و
تحولات
برخاسته از
احساسات
اشاره كنيد.
ما
در يك قرن
گذشته به
جامعه
متفاوتي نسبت
به جامعه
پيشامعاصرمان
تغيير كردهايم.
آبراهاميان
در كتاب
«تاريخ ايران
مدرن» تصوير
روشني از
تحولات يك قرن
اخير ايران
ارائه ميكند.
تحولات در
زمينه
مدرنيزاسيون
و تحولات جديد
در ايران
معاصر،
تحولات
جمعيتي،
تحولات در
حوزه مسائل
سياسي،
تحولات
فرهنگي به
ويژه از نظر
گسترش سواد و
آموزش عالي و
تحولات اجتماعي
به ويژه از
نظر تحول در
زمينه زنان و
حضور در عرصه
اجتماعي و
تغييرات
زندگي مردم و
مدرن شدن سبك
زندگي متاثر
از شهرنشيني. آبراهاميان
با استناد به
دادههاي
مختلف استناد
ميكند ايران
به لحاظ
اجتماعي،
سياسي و
اقتصادي در
زمينههاي
مختلف متحول
شده و به
عبارت ديگر
ايران مدرن طي
صد سال گذشته
متولد شده، در
حالي كه همه
اين تغييرات
نيز مثبت نبوده
و در جهت رشد و
بالندگي كشور
رخ نداده است.
اين تغييرات
باعث شده
ايران با چالشهاي
مختلفي در
زمينه مسائل
زيست محيطي،
بحران درون
خانواده و
سرمايه
اجتماعي و
مسائلي از اين
دست روبهرو
شود. نگارنده
كتاب تجدد در
ايران كه با
روش متفاوتي
مساله امروزي
شدن فرهنگ
ايران در صد
سال گذشته را
به طور مفصل
نشان داده
است. بسياري
از نظريه
پردازان ديگر
از جمله رحيم
محمدي در
كتاب«تجدد
ايراني» كه به
تازگي انتشار
يافته از منظر
جامعهشناسي
معرفت و با
رويكردي
پديدارشناسانه
تحول در سطح ذهني
و آگاهي مردم
ايران را به
سوي نوعي تجدد
ايراني نشان
دادهاند.
مطالعات تقي
آزاد ارمكي، جامعه
شناس ايراني و
ساير محققان
نيز بيانكننده
اين است كه
جامعه معاصر
ما متحول شده
است. اين
تحولات را ميتوان
با الگوهاي
نظري مختلفي
توضيح داد. يكي
از الگوها
توجه به انرژي
متلاطم و
متراكم در
جامعه است.
مجموعه وسيعي
از عوامل باعث
تراكم و
پويايي انرژي
فكري در ايران
معاصربوده است.
به گمان من هم
انرژي عاطفي
منفي متراكم و
هم انرژي
عاطفي مثبت
متراكم در
جامعه معاصر
ما وجود دارد.
اين تلاطم و
تراكم انرژيهاي
مثبت و منفي
جامعه ما را
دستخوش
تغييرات و پوياييهاي
گسترده كرده
است. تراكم و
تلاطم انرژيهاي
مثبت و منفي
در جامعه
معاصر ما هم
پيامدهاي
مخرب و هم
پيامدهاي
سازندهاي
داشته است.
همچنين تلاطم
و تراكم انرژيهاي
مثبت و منفي
در جامعه ما
به گونهاي
است كه گاهي انرژي
عاطفي منفي بر
آن غلبه پيدا
ميكند و گاهي
انرژي عاطفي
مثبت در مجموع
در روابط
ديالكتيكي
بين انرژيهاي
عاطفي مثبت
ومنفي است كه
جامعه ما از
ابعاد سياسي،
اجتماعي و
فرهنگي بهطور
دائم تغيير
كرده و همراه
با تحولات
پرشتاب همهجانبه
رو به رو شده
است.
تلاطم
و تراكم انرژيها
و احساسات
فروخورده
منفي چه
وضعيتي براي جامعه
ما ايجاد كرد؟
مردم
ايران به صورت
خودآگاه و
ناخودآگاه
احساس ميكنند
نسبت به وضعيت
اقتصادي،
اجتماعي و
فرهنگي كه در
آن قرار گرفتهاند
نگران هستند و
به عبارت
ديگر نوعي
اضطراب و
تشويش جمعي
نسبت به وضعيت
امروزي خود و
آينده دارند و
من اين وضعيت را
هراس يا ترس
جمعي مينامم.
مردم در اين
وضعيت دقيقا
نميدانند از
چه چيزي ميهراسند
و چه چيزي
آنها را نگران
ميكند، اما
ميدانند كه
احتمالا وضع
موجود براي
آنها رضايت بخش
نيست و
نيازهاي آنها
بهطور كلي
پاسخ داده نميشود.
انتظاري
كه آنها از
آينده دارند
تحقق نمييابد
و بنابراين
مسيري كه براي
آينده دارند مسير
روشني نيست.
در نتيجه نوعي
بيم و ترس
جمعي در جامعه
شكل ميگيرد
كه باعث ميشود
مردم به
تعبير«آرجون
آپادوراي»
وضعيت آرزومندي
خود را توسعه
دهند.
آپادوراي در
مقالهاي
درباره فرهنگ
و ظرفيت آن
براي تغيير
اجتماعي توضيح
ميدهد كه هر
فرهنگي نه
تنها مجموعهاي
از ذخاير علمي
و ادبي است كه
بخشي از آن
مربوط به
گذشته است،
بلكه ميتواند
رمزگان و
مجموعه
نمادين را خلق
كند كه منجر
به تشويق مردم
به آينده بهتر
شود. آپادوراي
انسان شناس هندي
و استاد
سرشناس
دانشگاه
هاروارد اين
امر را ظرفيت
آرزومندي مينامد.
به اعتقاد من
مردم ايران از
سالهاي
مشروطيت تا به
امروز، اين دو
مقوله بيم و اميد
اجتماعي را بهطور
همزمان در حد
بالايي تجربه كردهاند.
احساس بيم و
اميد جمعي.
تحولات سياسي
كه در جامعه
ما رخ داد،
يعني شكلگيري
انقلاب
مشروطيت و بعد
از آن تحول
خانوادهها
از حالت عشيرهاي
و قبيلهاي به
شكل مدرن
امروزي و شكلگيري
خاندان
پهلوي، ملي
شدن صنعت نفت،
انقلاب
اسلامي و بعد
از آن شكلگيري
دولتهاي
مختلف تحت
عنوان
اصلاحات و
اعتدال بيانگر
آن است كه به
لحاظ سياسي
ظرفيت
آرزومندي
جامعه ايراني
بسيار بالاست.
يعني مردم ما
انرژي عاطفي
بالايي براي اينكه
بتوانند به
نوعي نظام
سياسي و نظام
مديريتي
توسعه گرا و
متناسب با
شرايط امروز
جهان دست
يابند،
اميدوارند. من
اين ظرفيت
آرزومندي
مردم را تحت
عنوان مفهومي
به نام اميد
سياسي نامگذاري
ميكنم. اميد
سياسي در ميان
مردم ما بسيار
بالاست، طوري
كه در طي صد
سال گذشته هر
20سال نوعي
تحول سياسي
همهجانبه را
در گفتمانهاي
سياسي ايران
شاهد بوديم.
وضعيت
افسردگي
اجتماعي و
شادي جمعي به
عنوان دو
مقوله سلامت
اجتماعي در
ايران چگونه
است؟
همانطور
كه در ابتدا
اشاره كرديم
به اعتقاد
جاناتان ترنر
امر شادي دو
مقوله عاطفي و
احساسي اوليه
پايه دارد. چه
اينكه بسياري
از عواطف و
احساسات و
رفتارهاي
ديگر ما در
اين دو مقوله
تقسيمبندي
ميشوند. در
سالهاي اخير
هر دو مقوله
براي جامعه ما
به مساله اجتماعي
مهمي تبديل
شده است.
مطالعات
تجربي موجود
نشان ميدهد
كه جامعه ما
از سويي با
نوعي افسردگي
اجتماعي رو به
رواست، به اين
معنا كه تعداد
ی از مردم به
ويژه نسل جوان
با اشكال
گوناگوني از
روانپريشيها
و افسردگي
روبهرو
هستند به طوري
كه، كلمه
افسردگي را كه
كمتر از 40-50 سال
پيش در زبان و
ادبيات فارسي
جايگاهي نداشت،
امروزه در
مطبوعات،
رسانهها و در
گفتمان عمومي
جامعه به طور
گستردهاي ميشنويم
و ميبينيم.
بنابراين
افسردگي به
عنوان يك
مساله براي
نخستين بار در
جامعه ما
مشاهده شده
است. گسترش
استفاده از
مواد مخدر،
سيگار و دخانيات
نيز يكي ديگر
از پديدههايي
است كه باعث
شده است مساله
افسردگي به عنوان
امر عمومي
شناخته شود.
ايران
بالاترين ميزان
مصرف مواد
مخدر را دارد
و همچنين
گسترش بيماريهاي
رواني مانند
اشكال مختلف
جنون،
اسكيزوفرني و
همچنين
افزايش ميزان
خودكشي و
خشونت خانگي و
مجموعهاي از
ديگر علائم
بيماريهايي
است كه آن را
نشاندهنده
نوعي وضعيت
افسردگي يا
سرخوردگي
اجتماعي
قلمداد ميكنند.
از اين رو
گفته ميشود
ما در تمام صد
سال گذشته
شاهد فرايند
رشد و شيوع
بيماريهاي
رواني در
جامعه بوديم.
خودكشي،
خشونت، مصرف
دخانيات و
مواد مخدر و انواع
و اقسام
رفتارهاي
خودتخريب
گرايانه را در
جامعه مشاهده
ميكنيم. به
همين دليل ميتوان
گفت جامعه ما
نوعي انرژي
عاطفي متراكم
و متلاطم منفي
مبتني بر غم،
غصه، نگراني،
اضطراب و
سرخوردگي را
تجربه كرده
است. انرژي
متراكم منفي
سرخوردگي و
افسردگي را ميتوان
تا حدودي ناشي
از شيوع منفي
و مخرب تجدد و
برنامههاي
نوسازي در
ايران دانست.
مارشال برمن
در كتاب
«تجربه
مدرنيته» كه
امروزه مانند
ديوان حافظ از
شهرت چشمگيري
در ميان
روشنفكران و
اهل مطالعه
برخوردار
است، استدلال
ميكند كه
مواجهه با
مدرنيته،
همواره با
نوعي ويرانگري
همراه است؛
ويرانگري كه
طي آن بسياري
از بنيانهاي
سنتي جامعه
فرو ميريزد.
عنوان فرعي
كتاب جملهاي
از كارل ماركس
است كه ميگويد:
با مدرن شدن و
تجربه كردن
مدرنيته هر آنچه
سخت است و
استوار،
دودشده و به
هوا ميرود.
اين جمله
ماركس بيانكننده
اين است كه
تحولات مدرن
بسياري از
بنيانهاي
سنتي جامعه را
متزلزل ميسازد.
در شرايطي كه
بنيانهاي
سنتي، يعني
بنيانهاي
مذهبي،
خانوادگي،
قومي، تباري و
اشكال مختلف
التزامهاي
اجتماعي سنتي
از هم ميپاشند،
نوعي احساس
ناامني
فرهنگي در
جامعه به وجود
ميآيد. يعني
نوعي ناامني
وجودي و يااحساس
ناامني هستي
شناختانه در
جامعه شكل ميگيرد.
پيتر برگر هم
در كتاب «ذهن
بيخانمان»
توضيح ميدهد
كه اين ذهن بيخانمان
همان ذهني است
كه احساس
ناامني شديدي را
تجربه ميكند.
به اعتقاد من
در ايران
معاصر احساس
سرخوردگي،
افسردگي و
روانپريشي و
ساير احساسات
منفي ديگر تا
حدود زيادي
برآمده از
چنين وضعيت
ناامني هستي
شناسانهاي
در جامعه
ماست. به همين
دليل ما وقتي
كه از نخستين
رمانها و
آثار ادبي كه
از دوران
مشروطه به بعد
توليد شد مثل
رمان «تهران
مخوف» يا رمانهاي
ديگر نگاهي مياندازيم،
شاهد
بازنمايي
اشكال
گوناگوني هستيم
كه طي آن
انسان ايراني
احساس
ناامني، سرخوردگي،
افسردگي و
ساير احساسات
منفي خود را
بروز ميدهد.
نكته اساسي
اين است كه
انرژي عاطفي و
احساسي منفي
متلاطم و
متراكم ياس و
سرخوردگي، يك سو
از واقعيت
عواطف و
احساسات
موجود ماست.
انسان جامعه
ايراني در عين
حال از تكنولوژيها،
گسترش
شهرنشيني،
گسترش علم و
دانش و پيدايش
اشكال
گوناگون
امكانات و
خدمات جديد با
مجموعه وسيعي
از كاميابيها،
لذتها و
سرخوشيها رو
به رو بوده
است. زرق و برق
زندگي شهري كه
امروزه بيش از
هر زمان ديگري
در تهران و
ساير شهرهاي
كشورمان قابل
مشاهده است،
اشكال
گوناگون
ساختمانهاي
سر به فلك
كشيده، ميدانها،
خيابانها،
خودروها،
گوشيهاي
تلفن همراه،
مبلمانها،
نمايشگاهها،
شهربازيها،
پاركها و
فضاهاي شهري
پرزرق و برق،
بيانكننده
اين واقعيت
است كه در
كنار آن
افسردگي و
سرخوردگي و
اثرات
تخريبي، نوعي
موج هيجان و
عواطف كه بيانكننده
لحظات شاد
زندگي مردم
است را نيز ميبينيم.
شايد عينيترين
شاهد اين
سرخوشيها و
شاديها در
تحولات
جمعيتي
مشاهده شود.
جمعيت ايران كه
در سال 1300 هجري
شمسي تنها هشتميليون
نفر بود،
امروز در سال 1394
به 80 ميليون
نفر رسيده است
و اين يعني مردم
ايران
توانستهاند
10 برابر شوند.
علاوه بر اين
اميد به زندگي
در جامعه
ايران امروزه
براي زنان به
نزديك 75سال و
براي مردان به
71 سال رسيده
است. اميد به
زندگي شاخص
مهم سلامتي
جامعه است.
جامعه ايران
در سال 1300 كمتر
از 50 سال اميد
به زندگي
داشت. مردم ما از
نظر درمان
بيماريها به
كمك تكنولوژيهاي
پزشكي و گسترش
خدمات
بهداشتي و
درماني، امروزه
رنج كمتري از
بيماريها ميبرند.
بيم و اميد و
انرژي عاطفي
غم و شادي يكي
از منابع مهم
تحولات ماست
آرمان
: سه شنبه ۲۷
بهمن۱۳۹۴
لینک
خبر : http://armandaily.ir/?News_Id=143969
---------------------------------------------