اعلامیه
هئیت اجرائی
سازمان
کارگران
انقلابی
ایران(راه
کارگر(
به
مناسبت
پنجاه و
هفتمین
سالگرد
کودتای۳۲
کودتای
۲۸ مرداد
۱۳۳۲،
کودتائی علیه
حق حاکمیت
مردم ایران
پنجاه
و هفت سال
پیش، با دخالت
عوامل مزدور
آمریکا و
انگلیس، و در
همدستی آشکار
با روحانیت
مرتجع به
رهبری آیت الله
کاشانی، دولت
ملی و منتخب
مردمِ دکتر
محمد مصدق
سرنگون شد و
محمدرضا
پهلوی مجددأ
به تخت سلطنت
بازگشت. این
کودتا در
نتیجه مماشات
جبهۀ ملی و
سیاست
بزدلانۀ حزب
توده که شش
هزار عضو در
تهران و نفوذ
غیرقابل
انکاری در
ارتش و
شهربانی
داشت، بدون
مقاومت لازم
پیروز شد. پیروزی
دولت کودتا،
آغاز یک دوره
بیست و پنج ساله
سرکوب و خفقان
و تبدیل ایران
به عرصۀ تاخت
و تازهای
مطامع
امپریالیستی
بود. کودتای امپریالیستی
۲۸ مرداد، با
درهم شکستن دولت
مصدق،
کودتائی علیه
حق حاکمیت
مردم ایران،
علیه حق تعیین
سرنوشت ملیت
های ساکن کشور
و انتقامی از
تلاش دکتر
مصدق برای ملی
کردن صنعت نفت
بود. کودتای
۲۸ مرداد، که
با حمایت بیدریغ
و قاطع
روحانیت
مرتجع، به
دولت ملی دکتر
مصدق پایان
داد، راه مردم
ایران به
آزادی و حق
تعیین سرنوشت
را سد کرد و
شرایط را برای
ادامه عقب
نگهداشتن
کشور فراهم
آورد و یک
استبداد سیاه
را بر کشور
حاکم گرداند.
روحانیت مرتجع
با عمده کردن
خطر کمونیسم،
راه خود در
همراهی و
همگامی با
کودتاچیان و
اربابانشان
را هموار کرد
تا مانع از آن
شود که بهار
آزادی و شرایط
نیمه
دمکراتیک دهۀ
بیست و رشد
گسترده آگاهی
های سیاسی و
اجتماعی،
پایه های قدرت
ارتجاعی
دستگاه
روحانیت را به
چالش بطلبد.
امروز،
پنجاه هفت سال
پس از آن
ائتلاف ننگین
دستگاه
روحانیت
مرتجع و سلطه
جویان
امپریالیستی،
یک بار دیگر
منافع این دو
قدرت علیه منافع
مردم ایران و
حق تعیین
سرنوشت آن،
این بار در
ائتلافی منفی
با یکدیگر
قرار گرفته
است. در
شرایطی که
مردم ایران
برای رهاشدن
از استبداد
مطلقۀ دینی یک
سال تمام
فداکاریهای
بی مانند از
خود نشان داده
اند و برای
کسب حق حاکمیت
خود می جنگند
و با خشن ترین
و بیرحمانه ترین
سرکوب
روبرویند،
سلطه جویان
خارجی با اعمال
سیاست تحریم،
این مردم شجاع
را تنبیه می کنند
تا شرایطی
فراهم آورند
که مردم را از
پای
بیاندازند و
اختلافات خود
با استبداد
دینی را به
گونه ای حل
کنند که راه
حق تعیین
سرنوشت مردم
ایران سد شده
و حتی در صورت
سرنگونی این
استبداد
بیرحم،
جریانی به
قدرت برسد که حافظ
منافع و مطالع
آن ها باشد.
هر
چند سلطه
جویان خارجی
تلاش های
دخالت جویانه خود در
دیگر کشورها
را به نام
دفاع از
دمکراسی و
حقوق بشر
انجام می
دهند، اما
کیست که نداند
که برای آن
ها، حقوق بشر
و حق حاکمیت
مردم پشیزی
ارزش ندارد.
نگاهی به
سرنوشت مردم
عراق و جهنمی
که در آن
گرفتار آمده
اند، نیم
نگاهی به وضعیت
افغانستان و
شرایطی که
مردم آن کشور
در آن قرار
دارند، و
همچنین توجه
به آینده ای
که پاکستان
انتظار می
کشد، همگی
نشان می دهد
که آمریکا و
هم پیمانانش
به تنها چیزی
که نمی
اندیشند، حق
حاکمیت ملت ها
و حقوق بشر در
این کشورهاست.
تمامی تلاش
های آمریکا،
در این منطقۀ
حساس، چگونگی
تجدید
سازماندهی
قدرت های
دولتی برای
حفظ و تامین
راه های رسیدن
انرژی به
کشورهای
متروپل است.
این امر اصلی
ترین انگیزه و
نهانی ترین
محرک سیاست
های منطقه ای
آمریکا و هم
پیمانانش است.
از این روست
که وجود یک
جنبش مستقل و
دمکراتیک که
راه تعیین سرنوشت
توسط مردم
کشور را هموار
سازد، در این
حساس ترین
منطقۀ جهان،
نمی تواند
مورد حمایت و تأئید
سلطه جویان
باشد.
توجه
به هدف هایی
که قدرت های
سلطه جو در
این منطقه از
جهان دنبال می
کنند، برای
نیروهای
سیاسی و سازمان
و جریان های
مبارز و
انقلابی باید
از اهمیت ویژه
ای برخوردار
باشد. امروز
نیز همچون
پنجاه و هفت
سال پیش،
روحانیت
مرتجع و سلطه
جویان خارجی
در ائتلافی
نامیمون برای
سد کردن راه حاکمیت
مردم قرار
گرفته اند.
دنبال کردن جاپای
سلطه جویان
خارجی در میان
گروه های ملی که
برای حق تعیین
سرنوشت ملیت
های
کشورمبارزه
می کنند، نشان
می دهد که
زمینه برای
دخالت خارجی
در سرنوشت
مردم ایران تا
چه حد نزدیک و
تا چه حد
خطرناک است.
نه تنها گروه
ها و سازمان های
ملی، بلکه
بسیارند
سازمان های
سلطنت طلب و
لیبرال های
وارفته که
امیدشان را به
دخالت خارجی
بسته اند تا
همچون عراق و
افغانستان،
با تهاجم
نظامی، راه
قدرت گیری شان
هموار شود.
این نیروهای
ضدمردمی برای
تضمین منافع طبقاتی
و سیاسی خود
نمی توانند با
قدرت گیری نهادهای
قدرت توده ای
موافق باشند.
سازمانیابی
توده های کار
و زحمت، نمی
تواند مورد موافقت
آن ها قرار
گیرد. آن ها به
توده های بی
شکل و بی تشکل
و بی سازمانی
احتیاج دارند
تا بصورت
سیاهی لشگر
این مدعیان
آزادی و حقوق
بشر عمل کنند.
اما
جنبش مردمی
اگر بخواهد با
قدرت از
مبارزه ضد
دیکتاتوری
عبور کرده و راه
را برای حق
تعیین سرنوشت
خود هموار
سازد و حساب
خود را از
حساب تمامی
سودجویان و
سلطه جویان
داخلی و خارجی
جدا سازد، می
بایست که بیش
از پیش بر
قدرت
سازمانیافتۀ
خود تکیه کند.
ایجاد این
قدرت
سازمانیافته
بدون تشکل
یابی مستمر در
محیط کار و
زیست، بدون
سازمانیابی
اقشار
گوناگون مردم
در تشکل های
صنفی و سیاسی
و بدون ایجاد
همبستگی
مبارزاتی
میان زنان،
جوانان، ملیت
های تحت ستم و
توده های وسیع
کار و زحمت
امکان پذیر
نیست. کودتای
۲۸ مرداد ۱۳۳۲
به این دلیل
پیروز شد که
با توده های
غیرمتشکل و
غیر سازمان
یافته روبرو
بود. انقلاب
شکوهمند ۱۳۵۷
نیز به این
دلیل در اوج
پیروزی شکست
خورد که بر
دوش استوار
تشکل های توده
ای و ارگان
های قدرت
مردمی استوار
نبود. این مهمترین
درسی است که
می توان از
پیروزی
کودتای ۲۸
مرداد و از
شکست انقلاب
۱۳۵۷ گرفت.
سرنگون
باد رژیم
جمهوری اسلامی
زنده
باد آزادی،
زنده باد
سوسیالیسم
هیئت
اجرائی
سازمان
کارگران
انقلابی
ایران(راه
کارگر)
۲۸ مرداد 1389ـ ۱۹ اوت 2010