"گره دشوار
همگرائی
پلورالیستی
چپ"
بهنام
چنگانی
بخش۲
۱ـ
برابری
اجتماعی
"نگاه
های راست به برابری"
برای
رسیدن به برابری،
این تنها چپ
ها بوده و
هستند که با
ابتکار ـ شیوه
های نظری و
عملی بسیاری
در سطح جهان کشف
ـ کرده و می کنند
تا بشود با آن
روش ها و با بکاربردن
اصول و شیوه های
پیشنهادی آنها
در راستای
تقسیم
عادلانه
دارائی های کلان
و متمرکز در
دست ها و بخش های
خصوصی فوق مقتدر
و جهانخوار چاره
ای یافته شود! نگاه
راست از مذهبی
تا لیبرال اما:
در طول تاریخ بسوی
حل این بی
عدالتی ها هرگز
نچرخیده و تاکنون
در قریب به
اتفاق کشورهای
جهان تک قطبی
امروزی، احزاب
و سازمان ها و
هر نهاد کهنه
و نوپائی(انسانگرا)
هم اگر شکل گرفته
و یا بگیرد، همگی
و تنها حامی این
نظام های نسبتن
مشابه سرمایه
داری بوده و در
پیوند و وحدت
با دولت ها،
مطیع و
خدمتگزار صاحبان
ثروت مانده و
یا خواهند ماند.
هدف راست های رنگین
ملی و جهانی تنها
ثبات سیاسی موجود
و حفظ منافع اقتصادی"سرمایه"
است و گرایش اصلی
و(بیان رایج
جهان) و یگانه
منشأ تحکیم و
تداوم
اینگونه ی ساختارهائی
(قدرت خصوصی)ست
که قرن ها بر
تارک بشر جا
خوش کرده و برجا
مانده و بر
اوضاع نفرت
انگیز و غیر
قابل بردباری زندگی
ما مسلط گشته
است!
"تناقض
راست با فقر"
بنابرین
طیف رنگین راست
با هر ادله و
دعاوی فقط نمایندگان
سرمایه بوده و
یا حافظان نظم
موجودند،
آنها نه خواسته
اند، نه میخواهند
و نه می
توانند بسود نداران
و بسوی تأمین
منافع شرافتمندانه
همگان، این موجودی
انباشت تاریخی«ارزش
افزوه» یا ثروت
چپاول شده را
که محصول تلاش
و تولید مطلق
کار و کارگران
اعصار است را
بشکلی
متمدنانه،
اخلاقی،
مسالمت آمیز و
متناسب با
نیاز مردمان فلج
شده، مورد تبادل،
تقسیم و تعادل
که تنها راه و چاره
و دعوت بسازش
طبقات، آرامش
اجتماعی و
امکان ایجاد
فضای موفق
سازندگی ست، کشیده
و راه آن را
هموار و مهیا
کنند! ظاهرن و
عملن تا
بامروز سازش
کار با سرمایه
متصور نبوده و
نیست. پس چاره
این
زمینگیران فقیر
میلیونی در
ایران و
میلیاردی در
جهان چیست؟ با
کدامین روش می
توان این دیو
اعصار را که
روزبروز هارتر
می شود زیر
اراده این
توده های
محروم درآورد؟
با کدام اهرم
بیطرف حقوقی،
قضائی و یا
سیاسی ـ الهی شده
و یا می شود فرصت
شکلگیری، زندگی
انسانی و حق
برابر دستآوردهای
انسانی را بین
همگان نیازمند
بطور مساوی، کافی
و معقول بوجود
آورد و تثبیت
نمود؟
"پیوند
مذاهب با
ثروت"
لازم
می دانم در
اینجا همچنین
تصریح کنم که زدودن
این فقر و
فاقه، تبعیض
ها و تضییق ها هیچگاه
در استعداد و
تمایل هیچکدام
از مذاهب و از ابراهیمی
و غیر... نبوده و نیست،
بویژه با همین
مدافعان "عدل
علی" حاکم در
ایران! هرچند که
همه
آنها با
گشاده دهانی و
دعاوی پُر از فریب
جار عدالت زده
و هنوز می زنند،
همه مردم ساده
یاکباخته و
چپاول شده دیگر
می دانند که
اسلام ما و
ادیان دیگر،
خود منشأ
تبعیض و دشمنی
اند و همیشه مالک
و دارا بوده و
بهمین خاطر ناگزیر
مدافع ساختار سرمایه
داری بوده و هستند!؟
همگانگونه که بساط
اسلام در 34 سال
گذشته تنها
دامنه ی فقر و
و ثروت را
هرچه بیشتر
گسترده است.
"نگاه
های چپ به
برابری"
با این
وجود ولی اگر
چه پاسخ در
اندیشه و راه
حل چپ نسبت به
این نابرابری
ها روشن و
آشکار است! اما:
اجتماعی کردن
ثروت و ابزار
تولید کار
بزرگ و اداره
ی شورائی آنهاو...ساده
نیست و بویژه
تفاهم بر سبک
مشترک بسیار دشوار
است! و در این
میان هیچکدام از
تئوری
پردازان نتوانسته
اند همچون
نگرش های لنین
مورد توجه، تائید
و همزمان
اختلاف نظر بی
پایان میان دید
و برداشت های چپ
ها و کمونیست
ها ار آنها در
طول تاریخ
انقلاب های
معاصر
ضدسرمایه
داری چنین
شدید مورد
تعارض باشند، جز
لنین نسبتن
هیچکدام چنین گسترده
مورد تصادم و درگیری
ای را در میان
سلیقه های متنوع
چپ قرار نگرفته
که اختاف هایش
قابل حل نباشد.
بهمین خاطر و بنحوی
دردآور امروزه
شناخت
گوناگونی نگرها
و برداشت ها و
درک درست از لنینیسم
و اختلاف نظر ها،
بی گزافگوئی (نیازمند
تربیت نیروی مستقل
ِ مثلن "لنین
شناسانی ست)
که هماهنگ با آگاهی
درست از مواضع
لنین به نگاه
های موافق ها
و مخالف های
تاریخی آنان
هم چیرگی حرفه
ای یافته، بیابند
و تسلط داشته
باشد.
"مبارزه
طبقاتی زیر
آوار تئوری"
براستی
لازمه چنین توانی،
(تخصیص رشته
ای را بهمان
نام و دوایر
وابسته بآن را
می خواهد) و این
اصولن غیر ضروری
و برای من و بسیاری
و از جمله نسل
جدید کار و تحصیل
کرده های چپ و روشنفکران
متعهد و ای
بسا خود چپ های
حرفه ای هم با
توجه به
فراوانی رویدادها
و داده های متنوع
و ضرورتِ
واکنش های
سریع و حساس سیاسی،
پیچیدگی اوضاع
و ضرورت پاسخ های
روشنِ روزانه،
قطعن اغلب به مشکل
زمان
برخواهند
خورد و در یک
کلام، چنین
مبارزه ی
ایدئولوژیک،
تنها به
محفلگرائی
بین چند مدعی
دامن خواهد زد.
زیرا که
حقیقتن نزاع
عقاید و تئوری
های اجتماعی
از نگاهِ من به
چپ، و بنام چپ بسیار
پیچیده شده و برای
هرکدام از مدافعان
برابری هم
دیگر بیش از
این لازم به
تأکیدِ
توامان مواضع مزاحم
گذشته نیست!؟
زیرا که خود
مبارزه در
میان نگرش های
رنگین دیرست
که گم شده و
همین گمگشتگی
بسر در گمی و بسود
مطلق راست
انجامیده است.
"آشفتگی
نگری"
«بگمان
من در این
میانه ی
"آشفتگی ایدئولوژیک"چپ
و تناقض
غیرقابل
تفاهم آنها با
هم، و مشکل
عمومی آنها،
تنها ارائه یک
و یا چند نظریه
های سیاسی ـ
اقتصادی نیست،
بلکه تأکید در
تفسیر و تغییر
هر حادثه ای
بر اساس این
تئوری های
ایدئولوژیک همیشه
حق بجانب است
که گره هایش برای
هر کدام از
موافقان و
مخالفان اش هرگز
واشدنی نگشته
و متناسب با پدیده
های عینی و
بیرون از ذهن،
اغلب هیچکدام
شان وافع
بینانه با هم همگام
نبوده و در
آینده هم بنا
بر دگرگونی
های طبیعی و
گسترده و
ضرورت پاسخ
های تازه تر،
شیوه های
گذشته چندان گره
گشا نبوده، نیستند
و نخواهند بود!؟»
اگر ریشه ی بیگانگی
نگرش ها دارای
دلیل های غیر
از این می بود،
یافتن راه تفاهم
و همکاری،
بیگمان چاره
اش تاکنون آشکار
می شد و ناگزیر
می بایست و ما
می توانستیم
لااقل به
محورهای
مشترک قابل
تمسکی دست
یافته و رسیده
بوده باشیم! چرا
حتا در درون
یک حزب و
سازمان هم
نائل به چنین
دستگیره هائی نشده
ایم که به
جدائی های
پیگیر دامن
زده است؟ باید
پاسخ داد به
بی انتهائی
چرائی ها؟!
"پایان
مبارزه ذهنی"
اما از
سوی دیگر لنینسیم:
در عین حال اولین
سبک مدرن
مبارزه توده
گیر سیاسی ـ
طبقاتی در قرن
بیستم بود که او
عملن و بنوعی موقت
و موفق مارکسیسم
ذهنی ـ تئوریک
را برای مدتی
کوتاه در درون
کشوری بکار
برد و محکم
برپا نشاند،
کشوری که نسبتن
عقب مانده و
در آغاز
ساختار شیوه
بورژائی بود.
شاید این نقطه
آغاز موفق کوتاه
همزمان گرهِ
مادر اغلب تناقض
ها و تقابل
های بسیار
گسترده در
میان چپ با شاخه
های رنگین تاکنونی
اش باشد، که
ظاهرن عبور از
این برهه و
روش های آن،
هنوز هم که
هنوز است برای
اغلب چپ ها و
کمونیست ها
آسان نبوده و نیست.
تنها کافی ست
به تفاوت نگاه
مارکس و لوگزامبورگ
با لنین،
تروتسکی،بوخارین
و ...بدنبال
آنها و ماحصل
هرچه پیچیده
تر شده ی این
روند را سرآخر
در اراده ی
مطلق استالینیسم
ببینیم! و
دامنه ی هنوز
این نزاع
گسترده و ذهنی
در میان
رهبران عملی و
انقلابیون جهان
و ایران
خودمان که
البته (نه بسود
و تقویت توان
انقلاب، بلکه
طبعن به
تخریب، تجزیه
و تضعیف بمرور
چپ و توده های
فقیر کار و
زحمت) فرا
روئیده است؟!
مارکسیسم
و لنینیسم
تفکر بسیار
درستی که از
آغاز مدعی بود«انقلاب
کار توده
هاست» و یگانه اراده
ی پیشبرد تاریخی
آن (حکومت
شورا های
کارگری) ست، و بنا
بر آن می
بایستی هدایت
ساختار سیاسی ـ
اقتصادی به
آنان سپرده
شود و لاجرم برای
ایجاد جامعه ی
سوسیالیستی ابزار
تولید
اقتصادی را
اجتماعی کنند
و نه حزبی! عملن
لنینیسم حزب
را به جای ارگان
های زنده و
پویای کارگران
و در راس نهاد های
قدرت سیاسی و
اقتصاد گذارد و
همه ی امور
اجتماعی را(حزبی
ـ دولتِ حزبی)
ساخت. در این
موارد و
اختلاف نگرها
بسیار گفته و
نوشته شده
است. اما آیا
پایانی بر این
مبارزه ی بلند
ذهنی قابل پیش
بینی ست؟ آیا
چپ می داند که
این نزاع بی
هوده بسود
راست و در
برابر منافع
مردم بی دفاع
است؟
۲ ـ "دمکراسی
اجتماعی"
واژه ی توخالی
و یکسویه ی دمکراسی
در جوامع آزاد
و استبدادزده
هر دو شکل در
این دوران،
براستی اهرم شده
است در خدمت تحریف
سمت حرکت
گرسنگان و
تحقیر
خواستها ی سرکوب
شده ی توده ای
آنان که توسط
دمکراسی
بورژوائی هدف
این دسیسه بوده
و جز گمراه
کردن مردم
محروم از اصل
مشکل دو سویه
که همان: (نان و
آزادی) توامان
باشد نداشته و
ندارد. این
واژه دمکراسی بعنوان
چماقِ نرم،
دیریست که انگیزه
تحمل سفرهای
اغلب تهی کارگران
وفقیران تهیدست
شده است که
تاکنون با بی
اخلافی تمام مورد
بهره برداری
ناشایست
همگانِ در
قدرت و بخصوص
راست رنگین
برای پوشش
مطامع سیاسی و
اقتصادی شان در
طول تاریخ مبارزه
های طبقاتی واقع
شده و هنوز می
شود.
"راه
حل ما تنها اتحاد
است "
با این همه
اما، برای ما
چپ ها و
کمونیست ها
دمکراسی حاوی
مفاهیم بسیار
حیاتی،
برجسته و اهرم
های مقتدری ست
که نمی باید
بهر بهانه ای داشتن
آنها را در
خدمت دگرگونی مناسبت
های
ناعادلانه در
کشورهایمان از
کف داد! زیرا
ما بعنوان تنها
نمایندگان
واقعی تفکر و
راه حل برابرخواه
و زبان گویای
اکثریت قریب
به اتفاق ساکت
نگاهداشته
شده ها هستیم
که زیر ستم و
استبداد، بیشتر
از هر نیروئی نیازمند
راستین این
ابزار جهت حضور
و اعِمال
اراده ی توده
های اسیر در
روابط دیکتاتوری
سرمایه بوده و
هست، و لاجرم هم
باید یگانه
مدافع همیشگی آن
در روابط
اجتماعی
نابرابر سیاسی
باشد و باشیم
و البته هستیم.
نبود بیش
ازاین در عرصه
سیاست کلان و حضور
ما در بین
اراده ی
بالائی ها
بمنزله قبول
رهبری آنان بر
توان و اراده
ی توده هاست. ما
در صورت
پراکندگی ضعیف
هستیم و نباید
بیش از این
وحدت عمل خود
را بتعویق
بیندازیم و در
این راه و
رسیدن به
اهداف و کسب اهرم
مستقل تحت
عنوان چپ، همه
ی ما برابری
خواهان مسئولیم
و یک راه
بیشتر نداریم
و آن ایجاد
اهرمی مقتدر و
متحد تحت
نام(چپ) است.
بدون این
همبستگی و اتحاد
حیاتی، یقین
دارم که
بسیاری از
خواسته های
ملی، صنفی،
جنسی و جنسیتی
و حقوق اقلیت
های ملی ـ
قومی، مذهبی،
جدائی دین از
دولت و در یک
کلام «دمکراسی
واقعی و
اجتماعی) میسر
نیست! اینک چه
ما بخواهیم و
یا نه، طیف
های رنگین
راست متحد هستند
و بخشی از چپ
را هم در درون
خود موئتلف و متحد
خویش کرده و
زیر پوشش دمکراسی
خواهی، دست
برگردن راست
جهانی ست شده و
دارد کاملن
یکطرفه و بسود
مواضع خود در
ایران متحدانه
برای فردای
سیاسی و
اقتصادی کشور
با غرب هموند و
همگام نقشه می
کشد.
"پلورالیسم
سیاسی"
مقاله
طولانی شد و
باید آنرا قیچی
کنم. من بچپ حق
نمی دهم تحت
هیچ بهانه ای
بیش از این
نسبت به اهداف
و وظایف
تاریخی اش کوتاهی
کند. بخش عمده
جاگیری ها و
تصاحب افکار
خوشباور
مردمی توسط
اهرم قدرتمند
مدیای راست
داخلی و جهانی
تصرف و هدایت
شده و جایز
نیست بیش از
این خوشخیالی
بخرج داد. چپ
با حفظ مواضع
مستقل اش
باید،
فراخوان
عمومی برای تشریک
مفاهیم و
تشکیل وحدت در
حوزه ی سیاسی
کلان وارد گود
شده و کار
مسنگین و
مستقل خود را
را آغاز کند.
نشست کلن باید
با صمیمیت و
بردباری پیشگام
این دعوت بشکل
علنی و در
سطوح مختلف و
از جمله دعوت
رسمی از
فراخوان سه
سازمان اخیر
شود.
بهنام
چنگانی ـ ۶
آذر ۱۳۹۱