انتخابات
یازدهم
جمهوری
اسلامی و
مواضع ما
بحثی بین
صادق افروز و
محمد رضا
شالگونی
صادق افروز : با تشکر
از اینکه
علیرغم
گرفتاری ها و
مشغله های
گوناگون ، دعوت
مرا برای این
مصاحبه
پذیرفتید. آنچه مرا
به انجام این
مصاحبه ترغیب
می کرد ، مواضع
سوال
برانگیزی
بود که
شما و به تبع
آن هیئت
اجرایی
سازمان راه کارگر
در مقطع
مبارزات
انتخاباتی ریاست
جمهوری
یازدهم اتخاذ
کردید. من قبل از
اینکه به درست
بودن یا نبودن
این مواضع
بپردازم می
خواهم به
تناقضی اشاره
کنم که در این
مواضع ، آشکارا
مشاهده می شد. شما در
پرسش و پاسخ
هایی که با
رادیو سپهر
داشتید بر این
نکته پای می فشردید
که اوضاع
ایران به دلیل
انجام تحریم
های اقتصادی
گسترده ،
بسیار بحرانی
است و پافشاری
رژیم بر سیاست
هسته ای ،
ایران را در لبه
ی پرتگاه جنگ
و از هم پاشیدگی
و نابودی قرار
داده است. یک
چیزی شبیه به
همان بلایی که
امپریالیست
ها بر سر عراق
و افغانستان و
لیبی آوردند. شما ادامه
می دادید ،
برای اینکه به
سرنوشت عراق و
افغانستان
دچار نشویم ،
یا همانطور که
در ادبیات
بکار رفته از
سوی هیئت
اجرایی به آن
اشاره می شد ،
عراقیزه
نشویم ، بهتر
است از جناح
هایی حمایت
کنیم که از دامنه
ی این بحران
ها می کاهند و
خطر جنگ را
کاهش می دهند. در همین
راستا به
مصاحبه کننده
رادیو سپهر گفتید
( نقل به معنی )
اگر قرار باشد
رفسنجانی ایران
را از این خطر (
عراقیزه شدن )
نجات دهد من
می گویم "زنده
باد رفسنجانی
" و اگر مشایی
بخواهند چنین
نقشی را بازی
کند می گویم :"
زنده باد
مشایی " . اتخاذ
چنین موضعی ،
به هر دلیلی
به مفهوم
تقسیم طبقات
حاکم به بد و
خوب و حمایت
از خوب و
مبارزه با بد بود
.من همانطور
که گفتم هنوز
وارد این مبحث
که باند
رفسنجانی کجا
ایستاده و چه
موضعی در برابر
آن باید گرفت
نمی شوم تنها
می خواهم به
این تناقض در گفتار
و کردار اشاره
کنم که اگر با
توجه به تحلیل
های شما باند
رفسنجانی و
کاندیدای
مورد حمایت او
یعنی روحانی
نقشی مثبت
بازی می کردند
چرا تمام قد
از آن دفاع
نکردید ؟ چرا
انتخابات
ریاست جمهوری
را تحریم
کردید؟ این تناقض
ها در اشکال
دیگر هم دیده
می شد. شما به
کرات سازمان
ها و احزاب و
افراد مستقلی
را که با توجه
به طبیعت غیر
دمکراتیک
نظام جمهوری
اسلامی این
انتخابات را
تحریم می
کردند ، چپ رو
و غیر منطقی
خطاب کردید ،
ولی همزمان می
گفتید : من نمی
گویم بروید
رای بدهید .می
خواهم شما
خیلی سر راست
نظرتان را در
مورد
انتخابات
ریاست جمهوری
و دولت روحانی
بیان کنید. بالاخره
باید شرکت می
کردیم یا
تحریم می
کردیم ؟
محمد رضا
شالگونی: رفیق صادق
عزیز ، با
اجازه شما ،
قبل از
پرداختن به
سؤال تان ،
باید چند نکته
را که در همین
سؤال به من
نسبت می دهید
، تصحیح کنم تا
سکوت به معنای
پذیرش ضمنی
چیزی که نظر و
حرف من نبوده ،
تلقی نشود.
اول
- من خطر جنگ و
حمله به ایران
را ( دست
کم بعد از
معلوم شدن
ناکامی سیاسی
امریکا در
عراق) یک
احتمال جدی نمی
دانستم و هنوز
هم چنین چیزی
را جدی نمی
دانم و این
نکته ای است
که بارها با
صراحت در باره
آن صحبت کرده
ام. البته من
ایران را در "لبه
پرتگاه" می
دیدم و هنوز
هم چنین می
بینم و معتقدم
وضع خطرناک
است ، هرچند
با عقب نشینی
هایی که حالا در
زمینه هسته ای
صورت می گیرد
، امیدوارم
بتوانیم از
این وضعیت
خطرناک فاصله
بگیریم. خطری
که مرا نگران
می کرد و می
کند تحریم ها
و چشم انداز
گسترده تر شدن
و طولانی تر
شدن آنهاست و
اشارات مکرر
من به سرنوشت
عراق دقیقاً
در رابطه با
تحریم های
دوازده ساله
ای بود که حتی
پیش از اشغال
عراق در سال ۲۰۰۳
، کمر مردم
این کشور را
شکست. حقیقت
این است که عواقب
تحریم هایی که
مخصوصاً در دو
سال اخیر
تحمیل شده اند
، می تواند بسیار
ویرانگرتر و
مرگبارتر از
مثلاً بمباران
سایت های هسته
ای ایران باشد.
البته من
معتقد بودم و
هنوز هم معتقد
هستم که
طولانی تر شدن
تحریم ها می
تواند شرایط مساعد
تری برای راه
اندازی جنگ به
صورتی که در
عراق و
افغانستان
شاهد بودیم ،
به وجود
بیاورد. به
عبارت دیگر ،
تحریم های فلج
کننده می
توانند "آتش
تهیه" برای
راه اندازی
جنگ باشند.
دوم
- شما از
"مواضع سؤال
برانگیز" من و
"به تبع آن هیأت
اجرایی راه
کارگر" صحبت
می کنید ؛ اما
تا جایی که من
به یاد دارم
هیأت اجرایی
پیش از اعلامیه
ای که در آن
انتخابات را
تحریم کرد ، موضعی
رسمی در باره
آن نگرفته بود
؛ یعنی آنها
به "تبع" نظر
من موضعی
نگرفتند.
سوم
- از من می
خواهید "خیلی
سرراست" نظرم
را در باره
انتخابات
ریاست جمهوی
بیان کنم.
معنای ضمنی این
خواست ( دست کم
از نظر من) این
است که گویا من
در این مورد
به اصطلاح
"زیرآبی" و
مخفیانه و مِن
مِن کنان ،
حرف زده ام و
خواسته ام
چیزی را
قاچاقی طرح
کنم ؛ در حالی
که من نظرم را
در باره
انتخابات
خرداد ۹۲ بارها
به روشنی بیان
کرده ام و
واقعاً نمی
دانم "سرراست
"تر از آن چه
می شد گفت.
کافی است به
همان عباراتی
که ( البته دُم
بریده و با تغییر
در متن کلام )
از من نقل
کرده اید ،
اشاره کنم: من آن
حرف ها را
هنگامی زدم که
دو نفر از
کسانی که خامنه
ای آنها را
دردسر آفرین
تلقی می کرد ،
یعنی
رفسنجانی و
مشائی در
اخرین روز ثبت
نام نامزدها
وارد شده
بودند و در
غالب رسانه های
رژیم در باره
تبعات نامزد
شدن آنها
هشدار داده می
شد. و من ( به
قرینه خرداد ۷۶
و خرداد ۸۸ )
فکر می کردم
که با شرکت
آنها در
انتخابات بحث
در باره تحریم
ها داغ خواهد
شد و داغ شدن اختلافات
درونی رژیم ممکن
است به اشتعال
حرکت های
اعتراضی مردم بیانجامد.
به یادتان می
آورم که
رفسنجانی با
صراحتی چشم
گیر و مشایی
به طور جسته -
گریخته ، از
ضرورت مذاکره
برای پایان
دادن به تحریم
ها صحبت می
کردند. هنگام
بحث در رابطه
با این مسأله
بود که من برای
صراحت دادن
هرچه بیشتر به
نظرم ، گفتم
ممکن است بعضی
ها بگویند که
این همسویی با
جناح هایی از
رژیم است ،
اما من فکر می
کنم چنین
همسویی هایی
گاه اجتناب
ناپذیر است و
اگر لازم باشد
من به خاطر
کشورم و طبقه
ام می گویم
زنده باد
رفسنجانی ،
زنده باد مشائی.
( توجه داشته
باشید که من
مضمون حرف ام
را از حافظه
نقل می کنم و
اگر لازم باشد
می شود به
فایل صوتی آن
صحبت ها
مراجعه کرد).
در باره این حرفِ
من هر نظری که
داشته باشید ،
نمی توانید
منکر این
حقیقت بشوید
که کسی که نمی
خواهد موضع اش
را "سرراست"
بیان کند ،
قاعدتاً این
گونه حرف نمی زند.
چهارم
- شما می گوئید
موضع من ، "به
هر دلیلی به
مفهوم تقسیم
طبقات حاکم به
بد و خوب و
حمایت از خوب
و مبارزه با
بد بود". این
حکم از چند
جهت نادرست
است: اولاً
اعتقاد به چند
دستگی
حکومتگران به
خودی خود هیچ
اشکالی ندارد
؛ برعکس ، اگر
چند دستگی
واقعی باشد ،
نادیده گرفتن
آن نادرست است
و می تواند به
ارزیابی های
نادرست و
زیانبار از
موقعیت های
سیاسی
بیانجامد.
ثانیاً توجه
به اختلافات
حکومتگران و
بهره برداری
از آنها نه
تنها مباینتی
با مواضع
انقلابی
ندارد ، بلکه می
تواند به
مبارزه
انقلابی دامن
بزند و حتی گاهی
لازمه مبارزه
انقلابی است. در
اهمیت این
نکته مثلاً به
یادتان می
آورم که لنین
در تعریف
معروف اش از
"موقعیت
انقلابی" ، نقش
اقدامات
و اختلافات "بالایی
ها" در کشاندن
توده های مردم
به "اقدامات
مستقل
تاریخی" را از
قلم نمی
انداخت و به
نحوی مورد
تأکید قرار می
داد. ثالثاً نه
توجه به
اختلافات
بالایی ها
ضرورتاً به
معنای تقسیم
آنها به خوب و
بد است و نه حتی
همسویی موقتی
با بعضی از
آنها علیه
بعضی دیگر ضرورتاً
به معنای
ائتلاف با
آنها. به
یادتان می
آورم که
بسیاری از
انقلابات با
همین نوع همسویی
های گذرا میان
نیروهای
سیاسی کاملاً
نامتجانس و
ناسازگار
مشتعل شده
اند. اما از
همه اینها
گذشته ، موضع
بیان شده من
در مقطع مورد
بحث ، نشان می
داد که من
ائتلاف با هیچ
یک از جریان
های حکومتی را
توصیه نمی کنم
تا چه رسد به
این که بعضی
از آنها را
"خوب" بدانم. به
یادتان می
آورم که من در
همان صحبت
هایی که شما
به آن اشاره
می کنید ، با
صراحت
یادآوری کردم
که ما مخالفان
جمهوری
اسلامی در
حوزه هایی
خواه ناخواه حتی
با امریکا
همسو هستیم. و
این تأکیدی
بود بر تفاوتی
که
میان همسویی
عینی و ائتلاف
سیاسی وجود
دارد.
پس
از این مقدمه
ناگزیر ، حال
می پردازم به
خودِ سؤال: می
پرسید که چرا
"تمام قد" از
شرکت در
انتخابات دفاع
نکردم؟ دلیل
اش خیلی روشن
است: چون دوگانۀ
"یا تحریم یا
شرکت" همیشه
درست نیست و
گاهی نمی
تواند بهترین امکان
بهره برداری
از فرصت
انتخابات را
فراهم بیاورد.
با نامزد شدن
رفسنجانی و
مشائی ،
شرایطی به وجود
آمده بود که امکان
می داد "خط
استقامت"
خامنه ای و
باندهای
پیرامون او ،
علناً زیر
سؤال برود و
من آن را به
نفع مردم می
دانستم و حتی فکر
می کردم که با
توجه به نقش
تحریم ها در
عمیق تر و
گسترده شدن
فلاکت
اقتصادی و
اجتماعی ، آن
شرایط مشخص می
تواند به
کاتالیزوری
برای شکل گیری
اعتراضات
توده ای علیه
سیاست های
رژیم تبدیل
شود. با توجه
به این احتمال
،
معتقد بودم
تحریم انتخابات
می تواند به
نفع خامنه ای
و "خط استقامت"
کذایی او تمام
شود. اما در
عین حال ، دفاعِ
( به قول شما)
"تمام قد" از
شرکت در انتخابات
را نیز درست
نمی دانستم ؛
به چند دلیل:
اولاً با توجه
به تجربه
انتخابات ۸۸ و
نیز اعلام
موضع صریح و
مکرر باندهای
پیرامون
خامنه ای در
باره ضرورتِ
"مهندسی
معقول و منطقی
انتخابات" ،
احتمال
دستکاری
گستردۀ مشابه
سال ۸۸ در
صندوق های رأی
بسیار بالا به
نظر می رسید.
با توجه به
همین احتمال
بود که حتی
بخش مهمی از
اصلاح طلبان
حکومتی نیز
برای نخستین
بار طرفدار
تحریم
انتخابات
بودند. ثانیاً
وظیفه اصلی انتخابات
در جمهوری
اسلامی ،
پوشاندن
استبداد
مطلقه فقیه
است و بنابراین
قاعدتاً باید
آن را تحریم
کرد ، مگر این
که عدم تحریم
، تحت شرایطی
استثنائاً ارزش
تاکتیکی
داشته باشد. ثالثاً
به تجربه می
دانیم که در
جمهوری اسلامی
شرکت در
انتخابات
برای بخش
بزرگی از صاحبان
رأی عملاً
اجباری است و
میزان شرکت
کنندگان در
انتخابات
معمولاً اگر
از میزان
تحریم کنندگان
بیشتر نباشد ،
کمتر نیست ؛ به
همین دلیل آرای
اعتراضی به
پدیده ای
دردسرساز
برای دستگاه
ولایت تبدیل
می شوند و گاهی
می توانند
محاسبات
رهبری رژیم را
به هم بزنند.
در نتیجه ،
صرفنظر از این
که انتخابات
را تحریم می
کنیم یا نه ،
بی توجهی به
اثراتی که آرای
اعتراضی می
توانند داشته
باشند ، درست
نیست. و در آن
شرایط مشخص ،
با وارد شدن
رفسنجانی و مشایی
، آرای
اعتراضی
قطعاً اهمیت
زیادی پیدا می
کردند. با
توجه به دلائل
یاد شده ، به
نظرم ، تحریم
انتخابات جز
بی اعتنایی به
نقشی که آرای
اعتراضی می
توانستند
ایفاء کنند و
حتی به برانگیخته
شدن اعتراضات
توده ای بیانجامند
، معنایی
نداشت ؛ اما
دعوت به شرکت
در انتخابات نیز
، مخصوصاً از
طرف نیروهای
چپ ، مخاطره
آمیز بود و می
توانست به
آشفتگی هایی
بیانجامد و
اصلاح طلبان و
سازشکاران را
تقویت کند.
اما
رد صلاحیت
آدمی مانند
رفسنجانی جای
تردیدی باقی
نگذاشت که
دستگاه ولایت
به "مهندسی"
همه جانبه
انتخابات روی
آورده و می
خواهد هر طور
که شده
کاندیدای
"اصلح" خود را
از صندوق
بیرون بیاورد.
در چنان
شرایطی طبعاً
بهترین شیوه
بهره برداری
از فرصتِ
انتخابات ، به
نظرم تحریم
بود. و همان
طور که می
دانید ، پس از
رد صلاحیت آدم
های دُم کلفت
و از همه مهم
تر رفسنجانی ،
همه قرائن
نشان می داد
که وزن تحریم
کنندگان به
صورت جهشی بالا
رفته است.
درواقع شبح
تحریم چنان
سنگین بود که
خامنه ای یکی –
دو روز پیش از
انتخابات ، ناگزیر
شد بگوید
آنهایی که
مخالف جمهوری
اسلامی هستند ،
به خاطر
کشورشان رأی
بدهند. و در
آخرین روزها و
حتی آخرین
ساعات پیش از ۲۴
خرداد بود که
گرایش به رأی
اعتراضی بالا
رفت. خلاصه
کنم: برخلاف
آنچه از سؤال
شما فهمیده می
شود ، من قبل
از رد صلاحیت
رفسنجانی ، هم
تحریم را نادرست
می دانستم و
هم در عین حال
دعوت به شرکت در
انتخابات را ؛
و فقط پس از رد
صلاحیت ها بود
که از تحریم
انتخابات
طرفداری کردم.
و به نظرم
تناقضی در حرف
و عمل خود نمی
دیدم و هنوز
هم نمی بینم و
مطمئن باشید
که حتی اگر
دعوت به شرکت
در انتخابات
را درست می
دانستم با
صراحت و بدون
خرده ملاحظات
شخصی و گروهی
، آن را طرح می
کردم. زیرا
معتقدم در
مسائلی که می
توانند در
زندگی مردم
اثر بگذارند ،
چسبیدن به این
نوع خرده ملاحظات
نابخشودنی
است.
اما
شما از جهت
دیگری هم مرا
به تناقض گویی
متهم می کنید
و می گوئید " شما به
کرات سازمان
ها و احزاب و
افراد مستقلی
را که با توجه
به طبیعت غیر
دمکراتیک
نظام جمهوری
اسلامی این
انتخابات را
تحریم می
کردند ، چپ رو
و غیر منطقی
خطاب کردید ،
ولی همزمان می
گفتید : من نمی
گویم بروید
رای بدهید".
این اتهام به
دو دلیل بی
پایه است: اولاً
من معمولاً به
این و آن نمی پرم
و در این
ماجرای مشخص
نیز اساساً
روی استدلال
های خودم
متمرکز بودم و
به یاد ندارم
کسی را به "چپ
روی" متهم
کرده باشم.
بهترین شاهدش
خودِ شما
هستید که در مقاله
ای در سایت
سازمان ،
موضعی را که
من مدافع آن
بودم ، موضع
"چپ رفرمیسم"
نامیدید (
البته بی آن
که از من نام
ببرید ) ولی من
به یاد ندارم
که شما را به
"چپ روی" متهم
کرده باشم و
یادم هست که
از شما
و همه آنهایی
که از موضع من
انتقاد می
کردند ، می
خواستم که با
استدلال صحبت
کنند و به انگ
زدن های بی
حاصل پناه
نبرند. اما
اگر قرار بود
کسی را به
چیزی متهم کنم
، ترجیح می
دادم و ترجیح
می دهم از "بی تفاوتی
سیاسی" صحبت
کنم. زیرا
معتقدم که
خیلی از کسانی
که منتقد موضع
من بودند ،
آگاهانه یا
ناآگاهانه ، با
ملاحظات شخصی
و گروهی موضع
می گرفتند و
به پی آمدهای
نظرشان
در سطح سیاسی
توجه چندانی
نداشتند. ثانیاً
صرفنظر ار
درستی یا
نادرستی موضع
من ، میان حرف
و عمل من ،
تناقضی وجود
نداشت ، زیرا
همان طور که
قبلاً
یادآوری کردم
، قبل از رد
صلاحیت ها و
معلوم شدن
تصمیم دستگاه
ولایت ، من تحریم
را نادرست می
دانستم.
صادق افروز : ظاهر قضیه
، همان بود که
شما توصیف
کردید. اینطور به
نظر می رسید
که پس از آنکه
صلاحیت رفسنجانی
از سوی شورای
نگهبان رد شد
، خامنه ای
قصد دارد آدم
خود ، یعنی
جلیلی را از
صندوق
بیرون بکشد.
ولی این تنها
ظاهر مسئله
بود. برای
خامنه ای جای
شکی نبود که
حسن روحانی در
باند
رفسنجانی
قرار دارد و
خط او را نمایندگی
می کند. اگر خامنه
ای می خواست
باند
رفسنجانی از
ریاست جمهوری
سهمی نبرد ،
صلاحیت
روحانی هم از
سوی شورای
نگهبان رد می
شد. شما بارها
در مصاحبه
هایتان به
درستی به جایگاه
ولی فقیه در
سیستم جمهوری
اشاره کرده
اید. با آوردن
این مثال که
رئیس جمهور
بدون اجازه ولی
فقیه حتی یک
پاسبان به در
خانه ی کسی
نمی تواند
بفرستد ، بر
جایگاه
نیرومند او در
نظام جمهوری
اسلامی اشاره
داشته اید. پس
چگونه است که
این نیمه خدا
توان آن را
ندارد که
انتخابات را
به دور دوم بکشاند
و جلیلی را
رئیس جمهور
کند. آیا اذعان
بر قدرت بی
چون و چرای
خامنه ای از یک
سو و اعلام
شکست او از
جناح رقیب یک
تناقض در تحلیل
های شما نبود؟
آیا اعلان
شکست خامنه ای
از جناح رقیب
در انتخابات
دور یازدهم یک
نوع اعتبار
دادن به این
رژیم نیست ؟
انتخاباتی که
از همان روز
اول به قدرت
رسیدن این
رژیم ،
قلابی و مضحکه
بوده است. در تحلیل
های شما و
هیئت اجرایی ،
باند رفسنجانی
پیروز این
انتخابات
معرفی می شود
و خامنه ای
جناح شکست
خورده که در
فکر انتقام
است و تک تیراندازانش
در کیهان و
فارس مشغول
خرابکاری و ضربه
زدن به دولت
جدید هستند.
بر خلاف این
تحلیل ، من
فکر می کنم
روی کار آمدن
روحانی نتیجه
ی اجماع بین
باند خامنه ای
و رفسنجانی
بود. دلیل این
اجماع
فشارهای عظیم
ناشی از تحریم
های اقتصادی و
انزوای سیاسی
بود. بورژوازی
در ایران چه
در شکل خصوصی
اش و چه در شکل
دولتی اش در
سپاه و چه در
شکل نیمه
دولتی –نیمه
خصوصی اش مثل
آستان قدس و
بنیاد های
مختلف از ادامه
ی تحریم ها
لطمه می
خوردند. (حالا
من فعلا وارد
این مسئله نمی
شوم که آنچه از
آن به عنوان
بورژوازی
خصوصی یاد می
شود با هزار
بند به بیت
خامنه ای و
سپاه و بنیاد
های نیرومندی
مثل بنیاد
مستضفان و
آستان قدس
وابسته است. یک
بورژوا برای
راه انداختن
کارخانه یا
موسسه ی تجاری
و خدماتی اش
چاره ای ندارد
مگر آنکه دست
بدامن یکی از
روحانیون
قدرتمند یا
سرداران با
نفوذ سپاه
بزند) ، تحریم
های
بانکی امکان
خرید و فروش
را از این ها
سلب می کرد. در انتها
، اقتصاد مچ
ایدئولوژی را
خواباند و همه
ی اینها به یک
اجماع رسیدند. روی کار آمدن
روحانی نتیجه
این اجماع بود. آنچه از
آن به عنوان
نرمش
قهرمانانه
یاد می کنند
چیزی جز گردن
نهادن به
ضرورت
اقتصادی و پایین
آمدن از الاغ
ایدئولوژیک
نبود. به نظر من
اگر روی کار
آمدن روحانی
را اینطور
ببینیم دیگر
مثل هیئت
اجرایی ی راه
کارگر در
فاصله ی شش ساعته
بین خاتمه رای
گیری و اعلام
نتایج آرا هول
نمی شویم و
مردم را برای
ریختن به
خیابان و دفاع
از آرای
اعتراضی دعوت
نمی کنیم.
خامنه ای از
شرکت بخشی از
مردم که به
قول شما رای
اعتراضی
دادند نهایت
استفاده را
کرد. او رو به
تمام کسانی که
انتخابات سال ۸۸
را
کذایی و
مهندسی شده می
نامیدند کرد و
گفت بفرمایید
اینهم
انتخابات
سالم. آیا شما
فکر نمی کنید
خامنه ای در
این تکنیک جدید
از مهندسی
انتخاباتی به
خیلی از
فعالین سیاسی
رو دست زد؟
آیا فکر نمی
کنید
تشابه دادن
رفتار رژیم بین
انتخابات ۸۸ و ۹۲
اشتباه بود؟
محمد رضا
شالگونی: در حرف
های شما چند
نکته مطرح شده
که من سعی می کنم
به هر یک از
آنها جداگانه
بپردازم تا
چیزی از قلم
نیفتد:
۱ - نکته
اصلی شما این
است که در انتخابات
خرداد گذشته همه
ماجرا ساخته
وپرداخته
خامنه ای بود
و اختلافاتی
که بین جناح
ها و افراد
مختلف دیدیم
همه "ظاهر
قضیه" بود و
"اجماع بین
باند خامنه ای
و رفسنجانی
بود" که
روحانی را روی
کار آورد. به
نظر من ،
اشکال
ارزیابی شما
این است که
دلائل کافی
برای اثبات آن
عرضه نمی
کنید. وقتی در
توضیح حادثه
ای "ظاهر
قضیه" را بی
اعتبار اعلام
می کنیم و می
گوئیم واقعیت
چنین و چنان
بوده ، ناگزیریم
اولاً نشان
بدهیم چرا
آنچه می بینیم
کاذب است و
ثانیاً اثبات
کنیم که
واقعیتِ پشتِ
آن ظاهر کاذب
همان است که
ما ادعا می
کنیم. به
عبارت دیگر ،
اثبات یکی از این
دو ، به خودی
خود نمی تواند
به تأیید
دیگری
بیانجامد. و
گرنه ادعای بی
دلیل ، با
"تئوری
توطئه" مرزی
نخواهد داشت. مهم
ترین دلیلی که
شما برای
اثبات نظرتان
می آورید این
است که "اگر
خامنه ای می
خواست باند
رفسنجانی از
ریاست جمهوری
سهمی نبرد ،
صلاحیت
روحانی هم از
سوی شورای
نگهبان رد می شد".
اما اشکال
استدلال شما
این است که
خصلت صرفاً نظری
و گمانه ای دارد
و در آن هیچ
چیزی از بررسی
شرایط مشخص دیده
نمی شود.
این شیوه
استدلال ، در
مسائل تجربی به
طور کلی ، و در
مسائل
اجتماعی ( که
معمولاً در
شکل گیری هر حادثه
ای به نقش
عوامل متعددی
باید توجه
بشود ) به طور
ویژه ، گمراه
کننده است. گفته
شما به خودی
خود ، غلط
نیست: در
بررسی حادثه
مورد نظر ما ،
بحث بر سر این
نیست که "اگر
خامنه ای می
خواست" چه می
شد ، بلکه این
است که چرا
خامنه ای
نخواست؟ جواب
شما این است
که بین باند
رفسنجانی و
خامنه ای "اجماع"
وجود داشت. در
مقابل این
جواب شما ، اگر
سؤال شود: پس
چرا خودِ
رفسنجانی را
رد صلاحیت
کردند؟ پاسخ
تان چه خواهد
بود؟ هر جوابی
که بدهید ،
مسلماً
نخواهید
توانست از تز
"اجماع" بین
دو باند دفاع
کنید. به نظر
من ، بزرگ
ترین ضعف استدلال
شما روش استدلال
تان است ؛
زیرا در توضیح
یک حادثه سیاسی
طوری استدلال
می کنید که
گویی مثلاً با
یک قضیه هندسی
ساده سرو کار
دارید. در
واقع شما انبوهی
از شواهد تجربی
را کنار می زنید
تا فرض خودتان
را اثبات
کنید. با این
روش استدلال
می توان
"اثبات کرد"
که مثلاً حمله
تروریستی ۱۱
سپتامبر ۲۰۰۱ را ( همان
طور که بعضی
ها ادعا می
کردند ) عوامل
اسرائیل یا
دستگاه های
اطلاعاتی
خودِ امریکا
سازمان دادند.
در واقع بعضی
از نکاتی که
مدافعان این
تز مطرح می
کردند ، بی
ربط نبود.
مثلاً به یاد
دارم که آدمی
مانند محمد
حسنین هیکل (
روزنامه نگار معروف
مصری )
یادآوری می
کرد که بعید
است سازمان های
اطلاعاتی
امریکا از
چنین طرح
بزرگی بی خبر
بوده باشند. و حقیقت
هم این است که
آنها خبر دار
شده بودند که
القاعده در پی
یک عملیات
تروریستی
بزرگ در داخل
خاک امریکاست ،
ولی به موقع نتوانستند
از زمان و
مکان و چند و
چون آن طرح
باخبر بشوند و
بنابراین
غافلگیر شدند.
۲ - اشتباه
دیگری که در
استدلال شما
دیده می شود این
است که جایگاه
و اختیارات
خامنه ای را
در ساختار
قدرت جمهوری
اسلامی با
توان او در
دنیای واقعی
یکی می دانید
، در حالی که
این دو مترادف
هم نیستند و
اصلاً نمی توانند
مترادف هم
باشند. باید
توجه داشته
باشیم که اولاً
در هر حکومتی
ساختار قدرت
یک چیز است و
تعادل های
عملی حاکم بر
رابطه آن با
نیروهای
سیاسی و
اجتماعی چیزی
کاملاً
متفاوت. به
عبارت دیگر ،
یک فرمانروای
مستبد نمی
تواند هر کاری
را در هر
شرایطی انجام
بدهد. مثلاً
ناصرالدین
شاه قاجار
سلطانی مطلق
العنان بود که
در ساختار
حکومت کسی حق
نداشت بالای
حرف اش حرفی
بزند ، اما در
جریان تحریم
تنباکو حتی
زنان حرمسرای
خودش علیه او
شوریدند.
مثالی دیگر:
محمدرضا شاه
پهلوی در تمام
دوره پس از کودتای
۱۳۳۲ سلطان بی
منازعی بود ،
اما قدرت عملی
او مثلاً در
سال ۱۳۵۳ با ۱۳۳۵
یا ۱۳۴۰ قابل
مقایسه نبود ؛
به این دلیل
ساده که تعادل
های سیاسی
حاکم در آن
سال ها تفاوت
های زیادی با
هم داشتند. ثانیاً
جمهوری
اسلامی به علت
تناقضات
متعدد و غیر
قابل حل آن ، عملاً
تاکنون
نتوانسته به
یک دیکتاتوری
تک مرکزی
تبدیل شود. بنابراین
، ولی فقیه
برای حفظ قدرت
و نفوذ خودش
ناگزیر است به
تعادل های
سیاسی موجود
در شرایط
مختلف توجه
داشته باشد. در
واقع مثال های
زیادی می توان
آورد که خامنه
ای می خواسته
چیزی را پیش
ببرد ، ولی در
عمل ناگزیر
شده چیز دیگری
را بپذیرد.
مثلاً در انتخابات
همین دوره
مجلس شورای
اسلامی ،
خامنه ای به
شیوه های غیر
مستقیم "جبهه
پایداری" را
تقویت می کرد
و پس از
انتخابات نیز
کاندیدای
مطلوب او برای
ریاست مجلس
حداد عادل بود
، در حالی که
در هر دو مورد
جریان نظر
کرده او شکست
فاحشی خورد.
این شکست او را
در انتخابات
ریاست جمهوری سال
۱۳۷۶ که به
پیروزی محمد
خاتمی
انجامید و نیز
انتخابات دوره
ششم مجلس که
اصلاح طلبان
اکثریت بزرگی
در مجلس به
دست آوردند ،
با روشنی
بیشتری می شود
مشاهده کرد.
۳ - تناقضی
که شما در نظر
من می بینید ،
از آنجا ناشی
می شود که
اولاً تفاوتی
را که در بالا
اشاره کردم
نایده می
گیرید تا اختیارات
خامنه ای در
ساختار قدرت
را با قدرت او
در دنیای
واقعی یکسان
تلقی کنید ؛
ثانیاً با
ارزیابی من از
قدرت خامنه ای
برخوردی گزینشی
دارید و
فراموش می
کنید که من به
کرات تأکید
کرده ام و می
کنم که جمهوری
اسلامی یک
دیکتاتوری
متمرکز نیست و
جریان های
درونی
گوناگونی
دارد که ضمن
اشتراکات شان
، اختلافات
چشم گیری با
هم دارند و هر
باندی منافع
خاص خودش را
پیش می برد و
ولی فقیه
هرچند در
ساختار قدرت
اختیارات نیمه
خدایی دارد ،
ولی ناگزیر
است به تعادل
های نیرو میان
این جریان های
درونی حکومت
توجه داشته
باشد.
۴ - یکی
دیگر از ضعف
های مرتبط با
روش استدلال
شما این است که
از پیشفرض های
ذهنی خودتان
حائلی در
مقابل
مشاهدات تجربی
درست می کنید: شما
می گوئید "آیا
اعلان شکست
خامنه ای از
جناح رقیب در
انتخابات دور
یازدهم یک نوع
اعتبار دادن
به این رژیم
نیست؟" من در
جواب این سؤال
، متقابلاً
سؤالی از شما دارم:
اگر واقعاً خامنه
ای زیر فشار
یک یا چند
جریان درونی
رژیم ناگزیر
شود از موضع
خود عقب نشینی
کند ، آیا ما حق
داریم عینیت
آن حادثه را
نادیده
بگیریم؟ کسی
که به این
سؤال جواب
مثبت بدهد ،
به نگرش شبه
مذهبی خودش
اعتراف کرده
است ؛ نگرشی
که برای نجات
باورهای خود
واقعیت های
عینی را نادیده
می گیرد. چنین
نگرشی مخصوصاً
برای جنبش
سوسیالیستی و
طبقه ای که می
خواهد دنیا را
تغییر بدهد ،
خطرناک است ؛ جنبش
ما فقط با
شناخت دقیق از
واقعیت های
عینی شرایط
جنگ و نقاط
ضعف و قوت
دشمنان اش می
تواند به
اهداف خود دست
یابد. مثلاً
تردیدی نمی
توان داشت که
جمهوری اسلامی
با وجود تمام
ویژگی های
جهنمی اش ، یک
رژیم وابسته
به قدرت های
خارجی نیست.
دیدن این
واقعیت به
معنای اعتبار
دادن به رژیم
نیست ؛ اما
نادیده گرفتن
آن به معنای چشم
بستن به واقعیت
های عینی
شرایط جنگ است
که مسلماً به
ضرر جنبشی
تمام می شود
که می خواهد
این رژیم را
درهم بشکند.
۵ -
برخلاف تصور
شما ، وجود
جناح های
درونی رقیب در
جمهوری
اسلامی ،
ضرورتاً
اعتباری برای
این رژیم
ایجاد نمی کند
، بلکه برعکس
، از جهاتی
نشان دهنده
نابهنگامی آن است
که با بلبشوی
واپسگرایانه
خود جامعه ما
را به دروه
پیشامدرن می
کشاند و به
عقب ماندگی و
ویرانی محکوم
می کند.
۶ - آیا
به این مسأله
توجه کرده اید
که با ارزیابی
شما از
انتخابات
خرداد ،
بسیاری از
حوادث هفت -
هشت ماه گذشته
ایران غیر
قابل توضیح
خواهند ماند؟
اگر کارگردانی
همه آن
گلاویزی های
باندهای
مختلف رژیم را
، چه در دوره
پیش از
انتخابات و چه
پس از آن ، به
خامنه ای نسبت
بدهیم ،
ناگزیر باید
وظیفه و
جایگاه هر یک
از این حوادث
مهم و رابطۀ
آنها را با یک
دیگر توضیح
بدهیم ؛ و تا
آنجا که من می
دانم شما از
این توضیح طفره
می روید. مثلاً
در سناریوی
تصوری شما ،
رد صلاحیت
رفسنجانی را
(که یک فاکت
غیر قابل
انکار است ) با
"اجماع" باند
رفسنجانی و
خامنه ای (که
شما مفروض می
گیرید) چگونه
می شود آشتی
داد؟
۷ - می
گوئید "هیئت
اجرایی راه کارگر
در فاصله ی شش
ساعته بین
خاتمه رای گیری
و اعلام نتایج
آرا هول" شده
بود و "مردم را
برای ریختن به
خیابان و دفاع
از آرای اعتراضی
دعوت" می کرد.
آیا برای این
ادعای خودتان
مدرکی دارید؟
اگر نه ، این
کار غیر
اخلاقی است و ِگل
آلود کردن آب
برای فرار از
بحث مستدل. ،
تا آنجا که من
می دانم چنین
ادعایی کاملاً
بی پایه است و "هیأت
اجرایی راه
کارگر"
انتخابات را
تحریم کرده
بود. البته
لازم است
یادآوری کنم
که برخلاف
تصور شما ،
فراخواندن
مردم به
اعتراض به
تقلب در انتخابات
حتی در
انتخابات های
جمهوری
اسلامی ضرورتاً
کار بدی نیست.
مثلاً در سال ۸۸
که مردم با
شعار "رأی من
کو؟" به
خیابان ها
ریختند ، ما (
در حالی که آن
انتخابات را
تحریم کرده
بودیم ) از
جنبش اعتراضی
آنها حمایت
کردیم و باید
هم حمایت می
کردیم و اگر
نمی کردیم باید
شرمنده می
بودیم.
۸ - می
گوئید "خامنه
ای از شرکت
بخشی از مردم
که به قول شما
رای اعتراضی
دادند نهایت
استفاده را
کرد. او رو به
تمام کسانی که
انتخابات سال ۸۸ را
کذایی و
مهندسی شده می
نامیدند کرد و
گفت بفرمایید
اینهم
انتخابات
سالم. آیا شما
فکر نمی کنید
خامنه ای در
این تکنیک جدید
از مهندسی
انتخاباتی به
خیلی از
فعالین سیاسی
رو دست زد".
در اینجا شما
حتی منکر این
هستید که رأی
بخش بزرگی از شرکت
کنندگان در
انتخابات خصلت
اعتراضی داشت؟
چرا؟ آیا می
دانید که با
این حرف خود (
دانسته یا
ندانسته ) به
آنجا می غلتید
که بگوئید همه
آنهایی که رأی
دادند به
حمایت از
خامنه ای رأی
دادند؟! بعلاوه
، به نظر می
رسد شما
خودتان جدی
جدی خامنه ای
را بسیار
تردست و مردم
ایران را
بسیار عامی می
بینید. در
حالی که
اکثریت قاطع
مردم ایران
اکنون می دانند
که نهادهای
انتخابی در
جمهوری
اسلامی عملاً
هیچ قدرتی
ندارند و قدرت
واقعی در دست
ولی فقیه است. در
واقع اگر مردم
آنچنان عامی
باشند و خامنه
ای و اعوان و
انصار او چنان
توانا و تردست
که شما می
پندارید ،
باید به این
نتیجه برسیم
که مبارزه
برای سرنگونی
جمهوری
اسلامی حالا
حالا به جایی
نمی رسد.
صادق افروز : اگر به
روند رویداد
ها پس از شروع
کار روحانی به
عنوان رئیس
جمهور نگاه
کنیم ، مشاهده
می کنیم که
این رویداد ها
بر تئوری
همراه بودن
خامنه ای با رئیس
جمهور شدن
روحانی و
تغییر ریل
سیاسی توسط او
مهر تایید می
زنند .همین
کنفرانس ژنو
را در نظر
بگیرید .آیا
شما می پذیرید
که بحث بر سر
مسائل اتمی
ایران از جمله
مهمترین
مسائل رژیم ایران
است که عالی
ترین مقامات
رژیم ، منجمله
شخص ولی فقیه
و فرماندهان
ارشد سپاه در
جریان تصمیم
گیری های آن
هستند ؟ خامنه
ای بارها از
کسانی که از
تیم مذاکره
کننده انتقاد می
کردند خواسته
است تا
بچه مسلمون های
خودی را که با
حمایت او
مشغول مذاکره
هستند راحت
بگذارند تا
کارشان را
بکنند . آیا
شما شکی دارید
که بدون
موافقت خامنه
ای ، تیم
مذاکره
کننده
، قادر به
امضای
توافقنامه نبود
؟ رفسنجانی در
این مورد حرف
جالبی زد .او
گفت :
پشتیبانی ولی
فقیه موجب شد
تا تیم مذاکره
کننده لکنت
زبان نداشته
باشد . ناطق
نوری , رئیس بازرسی
دفتر ولی
فقیه
نیز در همین
مورد خطاب به
انتقاد
کنندگان از
تیم مذاکراه
کننده و
توافقنامه ی
حاصله گفت : رهبری
معظم انقلاب
هوشمند و مسلط
به قضایا در راس
هستند و اگر
بنا باشد هرکس
کارخودش را
انجام دهد سنگ
روی سنگ بند
نمیشود.»علی
اکبر ناطق نوری
تاکید کرده:
«تمام
مذاکراتی که
در سطوح عالی
انجام می شود
از ابتدا تا
انتها و در
همه سطح ها
باید به عرض
مقام معظم
رهبری برسد و
تایید بکنند و
اذن بدهند.
آنگاه می روند
و مذاکره می
کنند.
از
جمله کسانی که
نقش خامنه ای
را پس از روی
کار آمدن
روحانی به
خوبی می بیند
، علی علی
زاده است که
برای بی بی سی
کار می کند و
از جمله
طرفداران پر و
پا قرص شرکت
در انتخابات و
رای دادن به
روحانی بود ،
وی همچنین از جمله
نویسندگان
مورد علاقه
سایت راه
کارگر هیئت
اجرایی است که
نوشته هایش
بدون درج مهر
دیدگاه
، در ستون
های اصلی سایت
همواره منتشر
می شوند .علی
زاده در
مصاحبه با سی
ان ان در پاسخ
به سوال
کارمند سی ان
ان که از
ترکیب تیم
مذاکره کننده
می پرسد ، می
گوید : در داخل
خود اصول
گرایان نیز
چند دستگی
هایی دیده می
شود و شخص
خامنه ای را
نیز می توان
به نوعی جزئی
از تیم مذاکره
کننده دانست .
علی زاده به
خوبی توضیح می
دهد که خامنه
ای همزمان هم
می خواهد حمایت
هواداران
آتشین خود را
که طی چندین
سال به دادن
شعار های تند
و تیز عادت
کرده اند
داشته باشد و
هم از تیم
مداکره کننده
حمایت می کند
تا به هر نحو
شده تحریم های
اقتصادی کاهش
یابند .آنچه
در ظاهر دیده
می شود شعار
های تند وتیز
ذوب شدگان در
ولایت است و
آنچه در باطن
جریان دارد
حمایت خامنه ای
از تیم مذاکره
کننده. به غیر
از این ها ، منابع
مختلفی از
دیدار های
مستقیم
مقامات عالی
رتبه ی امریکا
مثل جو بایدن
، معاون رئیس
جمهور امریکا
و مقامات ارشد
ایرانی در
مسقط پایتخت
عمان گزارش
داده اند . این
ملاقات ها حتی
به زمان احمدی
نژاد و قبل از
روی کار آمدن روحانی
باز می گردد .
همه ی این
شواهد دال بر
آن است که
خامنه ای
ضرورت تغییر
مسیر را از
مدت ها قبل
دریافته بوده
است .همین علی
علی زاده در
بخش دیگری از
مصاحبه اش با
سی ان ان در تعریف
از محسنات
ظریف وزیر
خارجه ی روحانی
که در غرب
پرورش یافته و
زبان
دیپلماتیک را
بر خلاف جلیلی
بخوبی می
شناسد می گوید
: جلیلی در
جریان جبهه
جنگ با صدام
پرورش پیدا
کرده بود و در
مذاکرات با 1+5
به ایراد
سخنرانی می
پرداخت و برخی
موارد جلسه را
نیمه کاره ترک
می کرد . خوب
اگر جلیلی یک
چنین شخصیت
خشک مغزی است
که زبان
دیپلماتیک را
بلد نیست و در
نشست ها به
سخنرانی
ایدئولوژیک
می پردازد به
چه درد ولی
فقیهی می خورد
که ضرورت
تغییر مسیر را
دریافته و در
حال مذاکره با
آمریکاست ؟
بدیهی است که
بخش بزرگی از
هواداران
خامنه ای هنوز
تغییر مسیر را
درنیافته اند
و در حال و
هوای گذشته
سیر می کنند .
خامنه ای از روحیه
ی این دسته از
هواداران خود
مطلع است و سعی
می کند به
ارامی سیاست
نرمش
قهرمانانه را
به این طیف از
هواداران خود
شیر فهم کند .
حتی امامان
جمعه ی خرفتی
مثل اعلم
الهدی و خاتمی
و جنتی
نیاز به کار
ارشادی دارند
تا تغییر مسیر
رهبری و معنی و مفهوم
نرمش
قهرمانانه اش را
بدرستی درک
کنند تا در
خطبه های نماز
جمعه خارج از
خط نزنند .
اما
آنچه مربوط به
دعوت مردم از
سوی هیئت اجرایی
برای بیرون
امدن از خانه
و اعتراض به
ربوده شده رای
شان می شود ،
این نوشته در
تاریخ
پانزدهم ژوئن
2013 در
فاصله ی شش
ساعته ی بین
خاتمه ی ساعت
رای و اعلام
نتایج
انتخابات در
سایت خبری راه
کارگر به چاپ
رسید . البته
پس از اعلام
روحانی
بعنوان فرد
پیروز
انتخابات
یازدهم .این نوشته
از سایت خبری
راه کارگر حذف
شد . این هم سند
مربوط به این
دعوت
که در تاریخ 15
ژوئن 2013 در سایت
خبری هیئت
اجرایی راه
کارگر به چاپ
رسید: :
ژوئن 15, 2013 —
سایت خبری راه
کارگر
سایت خبری
راه کارگر ـ در
حالیکه اخبار
موثق نشان از
رای اعتراضی
مردم به
دستگاه ولایت
و حذف تمامی
کاندیداهای رهبر
رژیم و پیروزی
کاندیدائی
دارد که
بیشترین زاویه
را با مواضع
رهبر رژیم دارد،
شورای نگهبان
و وزارت کشور
در از ساعات
دو بامداد به
وقت ایران که
شمارش آراء به
پایان رسیده
است، و از
مجموع ٣٨
ملیون آراء،
٢١ملیون آراء دکتر
روحانی است. در
اعلام خبر
رسمی شکست رهبر
رژیم این دست و آن
دست می کنند.
خبرها از
پیروزی حسن
روحانی با 55
درصد آراء سخن
می گویند اما
برخی از سایت
های محافظه
کار اعلام
کرده اند که روحانی
با 49،6 درصد در
صدر قرار
گرفته و
قالبباف با 17
درصد آرا به
مقام دوم
رسیده است به
این ترتیب با
0،4 درصد قصد دارند
انتخابات را
به دور دوم بکشانند
و سپس «مهندسی» کامل
و معقول را
انجام دهند. زدن
مهر دور دوم
انتخابات
ریاست جمهوری
روی شناسنامه
بسیاری از
جوانان، خبر این
توطئه از پیش
سازمان داده
شده را می دهد.
اکنون بر مردم
قهرمان کشور
است که یک بار
دیگر از آرای
اعتراضی و از
«نه»
جسورانۀ خود
به رهبر رژیم
و باندهای
مافیائی قدرت
با تمام قوا
محافظت کنند.
این حکومت قصد
عقب نشینی
ندارد. باید
که با گسترش
اعتراضات
توده ای آن ها
را به عقب
نشینی واداشت.
پناه بردن به
راه های
قانونی
آنگونه که
ستاد روحانی
وعده می دهد،
دهن کجی آشکار
به آرای مر دم
است
چند
سند دیگر
درباره مطالب
مطرح شده
مذاکرات
پشت پرده بین
ایران و
امریکا
http://www.reuters.com/article/2013/11/24/us-iran-nuclear-idUSBRE9AI0CV20131124
http://farsi.alarabiya.net/fa/views/2013/11/28/%D8%AC%D8%B1%D8%B9%D9%87-%D8%A7%D9%88%D9%84-1893.html
قدردانی
خامنه ای از
روحانی و تیم
هسته ای
https://www.youtube.com/watch?v=NLrpgY0CnB0
مصاحبه
علی علی زاده
با سی ان ان
http://connecttheworld.blogs.cnn.com/tag/ali-alizadeh/
https://www.youtube.com/watch?v=RztVotdfF8M#t=1
اما
در مورد مسئله
ی اعتبار دادن
به رژیم که من
در مورد آن
صحبت کردم ،
منظورم این
نبود که وقتی
که ما به
اختلافات
درونی رژیم
اشاره می کنیم
به آن اعتبار
می دهیم .جای
شکی نیست که
جمهوری
اسلامی از
همان
روز اول با اختلافات
درونی هیئت
حاکمه متولد
شده شده است .اختلاف
بین کابینه
بازرگان و
روحانیون پر
نفوذی چون
بهشتی ، بین نهضت
ازادی و حزب جمهوری
اسلامی ،
اختلاف بین
حزب جمهوی
اسلامی و بنی
صدر ، اختلاف
بین موسوی و
خامنه ای ،
اختلاف بین
اصلاح طلبان و
اصول گرایان ،
اختلاف بین باند
رفسنجانی و
احمدی نژادو
خامنه ای ،
اختلاف بین
احمدی نژاد و
خامنه ای ،
اختلاف درون
کمپ
اصولگرایان ،
اختلاف بین
بخشی از اصول
گرایان و باند
رفسنجانی و
غیره .کسی نمی
تواند اینهمه
اختلاف را
نادیده بگیرد
.من وقتی از
اعتبار صحبت
می کنم ،
اشاره ام به
این است که شما
وقتی از شکست
خامنه ای و
نماینده ی او
در انتخابات 1392
صحبت می کنید
و اینکه او
مثل یک کاندیدای
حزب شکست
خورده در
اروپا و
امریکا این
شکست را
پذیرفته و به
جناح رقیب
تبریک هم گفته
، این رژیم را
را با یک
دمکراسی بورژوایی
در یک سطح
قرار می دهید .
وقتی از اعتبار
صحبت می کنم
منظورم
فراموش کردن
خصلت به شدت
استبدادی
رژیم ولایت
فقیه است که
مشخصات ویژه ی
خود را دارد .
خامنه
ای اهل
پذیرفتن شکست
نیست .اگر او
صلاح را بر
این می دید که
شخص دیگری از
انتخابات
پیروز درآید ،
بطور قطع چنین
می شد
.همانطور که
قبلا هم اشاره
کردم خامنه ای
از قبل تصمیم
خود را در
تغییر مسیر و
الزامات
سیاست " نرمش
قهرمانانه "
گرفته بود . در
دوره ی پس از
روحانی ،
اختلافات
درونی هیئت
حاکمه شکل
دیگری بخود
گرفته است
.حالا درون
اصول گرایان
شکاف افتاده
است . برخی
هنوز سیاست
نرمش
قهرمانانه را
درک نکرده و در
ریل سابق حرکت
می کنند . برخی
همراه ولی فقیه
از سیاست های
تغییر مسیر و
پشتیبانی از
روحانی گام بر
می دارند . از
جمله
اصولگرایانی
که حاضر به
تمکین و پذیرش
سیاست جدید
خامنه ای نیست
، اکبر جباری
از از نزدیکان
احمدی نژاد
است .این جناب
که در دولت
احمدی نژاد
پست و مقام
های گوناگون
داشت و از
بستگان
غلامحسین
الهام سخنگوی
دولت دهم به
شمار می اید
در نوشته ی
خود پذیرش
توافقنامه
ژنو را مایه
شرمساری
دانسته و گناه
اصلی را متوجه
شخص خامنه ای می
کند . جباری
توافقنامه ی
ژنو را مایه ی
شرمساری
دانسته و گفته
: " اگر فحش و
ناسزایی
دارید، بر سر
آنها {خامنهای
و جلیلی}
بکشید. نه
آقای روحانی و
تیمش.
http://www.digarban.com/node/15674
هم
علی علی زاده که سفت و
سخت از روحانی
حمایت می کند
و مردم را به
شرکت در
انتخابات
دعوت می کرد، و
هم اکبر جباری
که به جناح
سخت سر اصول
گرایان مخالف
روحانی
وابسته است یک
نکته را بخوبی
درک کرده اند :
خامنه ای در
سیاست به سمت
حل بحران اتمی
چرخیده است
.علی زاده که
ظریف و تیم
مذاکره کننده
را تحسین می
کند او را جزئی
از تیم هسته
ای بشمار می
آورد ، و اکبر
جباری که
توافقنامه را
شکستی سنگین
برای ایران به
حساب می آورد
، تقصیر اصلی
را متوجه
خامنه ای می
کند . این ها در
تحلیل هایشان
با هیچ تناقضی
مواجه نمی
شوند .ولی شما
و هیئت اجرایی
راه کارگر به
دلیل اصرار بر
اینکه خامنه
ای انتخابات
را باخته است
و همچنان با
جناح رفسنجانی
مخالف است و
مخالف پیشرفت
مذاکرات اتمی
است ،و تک
تیرندازانش
در کیهان و
فارس به سمت
مذاکره
کنندگان شلیک
می کنند تحلیل
هایتان را پر
از تناقض می
کنید .
محمد رضا
شالگونی: رفیق
صادق عزیز ،
یک بار دیگر
ناگزیرم در
باره روش
استدلال شما
توضیحی بدهم.
با این روشِ استدلال
آدم می تواند
هر سؤال
مزاحمی را
نادیده بگیرد و
به قول معروف
"تنها به قاضی
برود و راضی
برگردد". شما
برای اثبات
این نظرتان که
روحانی
دقیقاً همان
کسی بود که
خامنه ای می
خواست و با به
کارگیری
"تکنیک جدیدی
از مهندسی
انتخابات" او
را به ریاست
جمهوری رساند
، از چهار نفر (یعنی
هاشمی
رفسنجانی ، ناطق
نوری ، علی
علیزاده و
اکبر جباری ) شاهد
می آورید و به
طور ضمنی می
گوئید که آنها
نیز همان درک
شما را از
رابطه خامنه
ای و روحانی
تأیید می
کنند. اما این
استفاده
گزینشی از
سخنان دیگران
استدلال شما
را تقویت نمی
کند ، چرا که
اولاً شما از
میان هزاران
نفری که راجع
به مسأله مورد
بحث ما اظهار
نظر کرده اند ،
چهار نفر را
به دلخواه برگزیده
اید ، اما طرف
مقابل شما هم
می تواند به
جای چهار نفر
، چهار صد نفر
از طیف های مختلف
را در جهت حرف
های خودش شاهد
بیاورد.
ثانیاً شما
حتی نظرات
همین افرادی
را هم که شاهد
آورده اید ،
طوری تعبیر می
کنید که تأیید
نظر شما باشد.
مثلاً آنچه
رفسنجانی یا
ناطق نوری
دارند می
گویند ، برای
توجیه مواضع
خودشان است که
در جمهوری اسلامی
شیوه بسیار جا
افتاده ای
است: در حالی
که همه خود را
مطیع ولی فقیه
نشان می دهند
، هر
جناحی می کوشد
حرف های رهبر
را در جهت
منافع خودش
تفسیر کند و
کارش را
همچنان ادامه
بدهد. ثالثاً
فرض کنیم که
افراد یاد شده
هم از رابطه
روحانی و
خامنه ای همان
درک شما را
داشته باشند ،
آیا ما باید
حرف آنها را
بپذیریم؟
چرا؟ در آن
صورت با فاکت
هایی که ناقض
چنین نظری
هستند ، چه
باید کرد؟ در
آن صورت ، من
مثلاً از خودِ
رفسنجانی هم
همان سؤالی را
خواهم پرسید
که قبلاً از
شما پرسیده ام
و هنوز جوابی
از شما نشنیده
ام: سؤال من
این بود که "رد
صلاحیت
رفسنجانی را
(که یک فاکت
غیر قابل
انکار است ) با
"اجماع" باند
رفسنجانی و
خامنه ای (که
شما مفروض می
گیرید) چگونه
می شود آشتی
داد؟"
اگر
برخورد
گزینشی با
فاکت ها را
کنار بگذاریم
، تفاوت بین
موضع خامنه ای
و باند
رفسنجانی - روحانی
روشن تر دیده
می شود. بگذارید
یکی - دو تا
مثال بزنم: پس
از صحبت تلفنی
روحانی با
اوباما ،
محمدعلی جعفری
( فرمانده
سپاه ) آن را
اشتباه
تاکتیکی نامید
و خودِ خامنه
ای علناً از
بعضی کارهای
"نابجا" در
سفر نیویورک
انتقاد کرد.
یا پس از
ماجرای
استفاده از
سلاح شمیایی
در سوریه ،
رفسنجانی
صراحتاً از
رژیم بشار اسد
به تندی انتقاد
کرد و عملاً
خواستار
فاصله گرفتن
جمهوری
اسلامی از
بشار اسد شد ،
در حالی که
عمله و اکرۀ
دستگاه ولایت
با حملات
بسیار تندی به
آن سخنان رفسنجانی
جواب دادند و
او را به
همسویی با
امریکا متهم
کردند. یا در
حالی که هیأت
دیپلماتیک
رژیم
آماده رفتن
به مذاکره می
شدند ، نیروی
های بسیج که
مسلماً زیر
کنترل ولی
فقیه هستند ،
مفصل ترین
تظاهرات ضد
امریکایی سال
های اخیر را
با تندترین
شعارها علیه
امریکا در ۱۳
آبان گذشته در
سراسر کشور
راه انداختند
و یک روز پیش از
آن خامنه ای
با حملات
بسیار تند
علیه اسرائیل
کوشید با داغ
کردن مجدد دشمنی
با اسرائیل ،
فضای پرتنشی
در رابطه با
کشورهای غربی
به وجود
بیاورد. والبته
ضمن همان هارت
و پورت های
تند ، از نیروهای
مربوطه خواست
که از "بچه
مسلمون های
خودی" که با
دشمن در حال
مذاکره هستند
، حمایت کنند. با
کنار گذاشتن
برخورد
گزینشی با
فاکت ها ، شما
ناگزیر
خواهید شد در
باره این نوع
اختلافات در
مواضع خامنه
ای و باند رفسنجانی
فکر کنید و
تفسیر
متفاوتی از
حوادث داشته
باشید ؛ اما
شما ترجیح می
دهید که مثلاً
حرف های خامنه
ای در حمایت
از "بچه مسلمون
های خودی" را
از میان
انبوهی از فحش
ها و هارت و
پورت های دیگر
بیرون بکشید و
تمام تظاهرات
ضد امریکایی
سراسری ۱۳
آبان را
کاملاً
نادیده
بگیرید.
با
همین برخورد
گزینشی است که
شما روی
حقیقتی انگشت
می گذارید تا
حقیقت بزرگ
تری را نادیده
بگیرید. این
حرف شما که می
گوئید زیر
فشار تحریم
های فلج کننده
، خامنه ای
ناگزیر شد تغییر
مسیر بدهد و
ضرورت عقب
نشینی در
مذاکرات هسته
ای را دریابد
، کاملاً درست
است و تقریباً
همه همین حرف
را مدت هاست
دارند مورد
تأکید قرار می
دهند. مثلاً
من خودم (چه
قبل از
انتخابات
خرداد و چه پس
از اعلام
پیروزی
روحانی در آن
انتخابات) بارها
گفته ام و
نوشته ام که صرف
نظر از نتیجه
انتخابات ، دستگاه
ولایت ناگزیر
بود در مقابل
غرب به عقب نشینی
هایی تن بدهد. اما
مشکل این است
که صرفاً با
عقب نشینی هایی
در میزان غنی
سازی ، تحریم
ها برچیده نخواهند
شد و در
اینجاست که
اختلاف میان
جناح های
مختلف رژیم
داغ تر می شود.
به عبارت دیگر
، مسأله اصلی
موردِ اختلاف
میان آنها ،
خودِ عقب
نشینی نیست ،
بلکه چگونگی و
میزان عقب
نشینی است. خامنه
ای با صراحت
تمام می گوید
مذاکره در باره
مسأله هسته ای
را باید از مذاکره
در مورد رابطه
با امریکا
تفکیک کرد.
آنچه از موضع
گیری های
اعلام شده
تاکنونی
خامنه ای می
شود فهمید این
است که او
مذاکره و نیز
عقب نشینی های
محدود در مورد
اول را مجاز
می داند ، ولی
تجدید رابطه
با امریکا را
فعلاً درست
نمی داند.
ممکن است او
بعداً زیر
فشار داخلی و
خارجی به سازش
عمومی تر با
امریکا نیز تن
بدهد ، اما
هنوز نشانه ای
از تغییر موضع
او در مورد
اخیر دیده نمی
شود ؛ در حالی
که جناح
رفسنجانی عقب
نشینی در مورد
رابطه با امریکا
را نیز برای
بیرون آمدن
رژیم از تله
کنونی لازم می
داند. کافی
است مثلاً
سخنان رفسنجانی
را در باره
نامه ای که به
خمینی نوشته بوده
و در آن
خواهان کنار
گذاشته شدن
شعار "مرگ بر
آمریکا" شده
بوده ، مقایسه
کنید با واکنش
های تندی که
زیر مجموعه
های دستگاه
ولایت در مقابل
همین سخنان او
راه انداختند
و امامان جمعه
و کیهان و
غیره شعار
"مرگ بر
امریکا" را
تاحد واجبات
دینی بالا
بردند و حتی
خودِ خامنه از
منشاء قرآنی
ضدیت با
امریکا صحبت
کرد. این
اختلافات را
چگونه توضیح
می دهید؟
به
نظر شما آیا
این اختلافات
واقعی هستند
یا فقط ظاهر
قضیه را نشان
می دهند که به
وسیله خودِ
خامنه ای طراحی
و راه اندازی
شده اند تا
دیگران را
بفریبد؟ اگر
بگوئید فقط ظاهر
قضیه هستند ،
این سؤال پیش
می آید که چرا خامنه
ای به دروازه
خودی شوت می
کند و موقعیت خود
را نامعقول تر
نشان می دهد؟
می دانید که در
سیاست ، ظاهر
قضیه هم معنای
مهم و گاهی
عواقب مهم تری
دارد و در
داخل و خارج
روی موقعیت و اعتبار
رژیم اثر می
گذارد. مثلاً
حمایت خامنه
ای از احمدی
نژاد یا جلیلی
مسلماً خودِ
او را نیز بی
اعتبار می
سازد. آیا برای
خودِ خامنه ای
بهتر نبود که
از همان دوره
تدارک
انتخابات ،
تأکیدات مکرر روی
"خط استقامت"
را کنار می
گذاشت؟ عجیب
این است که
ظاهراً شما
اینها را
نشانه زیرکی
خامنه ای می
دانید که می
خواهد مردم را
گمراه کند!
استناد
به وجود
مذاکرات سری
در عمان نیز
موضع شما را
قابل دفاع تر
نمی سازد.
زیرا اولاً خبرهای
مربوط به
مذاکرات سری
حاکی از این است
که هرچند چنین
مذاکراتی از
مارس ۲۰۱۳ در
عمان شروع شده
بوده ، ولی توافقات
انجام شده در
دوره پس از
انتخابات
خرداد (ژوئن) صورت
گرفته است. به
نظرم برخورد
شما با اخبار
مذاکرات سری
میان جمهوری
اسلامی و
امریکا نیز
گزینشی است.
حقیقت این است
که بنا به
همان خبرهای
منتشر شده ، نه
جو بایدن
(معاون رئیس
جمهور امریکا
) بلکه مشاور او
در امور امنیت
ملی ، یعنی
جیک سالیوان (Jake Sullivan) بوده
که همراه
ویلیام برنز ،
معاون وزیر
امور خارجه
امریکا ، در
مارس ۲۰۱۳ در اولین
مذاکرات سری مسقط
شرکت داشته ؛
بعلاوه ، بنا
به گزارش آسوشیتد
پرس و
المانیتور (
یعنی دو منبع
اصلی این
خبرها ) از
مجموع پنج
ملاقات و
مذاکره سری ،
فقط یکی قبل
از انتخابات
خرداد بوده است
؛ همچنین در "جدول
زمانی حوادث
کلیدی در
مذاکرات
امریکا - ایران"
منتشر
شده در سایت آسوشیتدپرس
* دو نکته
قابل توجه
وجود دارد:
نخست این که در
فوریه ۲۰۱۳ در
مذاکرات
آلماتی
قزاقستان ،
هیأت ایرانی حاضر
نشده به صورت
جداگانه با
وندی شِرمن ،
نماینده
امریکا در آن
مذاکرات ،
دیدار کند ؛
دوم این که در
مه ۲۰۱۳ خودِ
جان کری ،
وزیر خارجه
امریکا ، در
سفری به مسقط
با سلطان
قابوس صحبت
کرده تا "پیش
از انتخابات
ژوئن از
کارآیی کانال
عمان مطمئن
شود". در هرحال
، نگاهی دقیق
به اخبار
مذاکرات سری
نشان می دهد
که دولت
اوباما در پی
مذاکرات
دوجانبه با
ایران بوده ،
ولی پس از
انتخابات
خرداد بوده که
در مذاکرات
سری دوجانبه
پیشرفت های
چشم گیری صورت
گرفته است. ثانیاً
دیدارهای
دوجانبه سری
در دوره ریاست
جمهوری احمدی
نژاد مسلماً
نمی توانستند
به توافقی
مشابه با آنچه
در ۲۴ نوامبر
امضاء شد ،
بیانجامند ،
به این دلیل
ساده که احمدی
نژادِ پس از
ماجرای
هالوکاست نه
تنها در
واشنگتن ،
بلکه در
پایتخت های
مهم اورپایی
نیز ، مانند
یک جذامی
نگریسته می
شد. و در نتیجه
جمهوری
اسلامی بدون
عوض کردن دکور
قبلی نمی
توانست به
توافق مهمی با
آنها دست
یابد. تصادفی
نبود که نامه
های احمدی
نژاد از طرف
تقریباً همه
رهبران غربی
بی جواب می
ماند ، در حالی
که همان موقع
نیز نامه های
سری بین
اوباما و
خامنه ای ( و البته
نه احمدی نژاد
) رد و بدل می شد. ثالثاً
به تجربه می
دانیم که هرمذاکراتی
نه به معنای
سازش است و نه ضرورتاً
همیشه به
توافق می
انجامد. مثلاً
در دوره جنگ
ویتنام ،
امریکا و
ویتنام شمالی
از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۳
مذاکرات سری و
علنی
فرساینده ای
داشتند که
بالاخره در
ژانویه ۱۹۷۳
ظاهراً به
توافق
انجامید و به
خاطر آن حتی
هنری کیسنجر و
له دوک تو (
مذاکره
کنندگان اصلی
امریکا و ویتنام
شمالی ) برنده
جایزه صلح
نوبل شدند ، ولی
بعداً معلوم
شد که هدف
امریکا از آن
مذاکرات طولانی
چیزی جز وقت
کشی نبوده است
و نهایتاً باشکست
کامل امریکا
در سال ۱۹۷۵
بود که آن جنگ
پایان یافت.
در تاریخ ده
ساله بحران
هسته ای
جمهوری
اسلامی نیز
نمونه های
مشابهی داریم.
مثلاً در
اکتبر ۲۰۰۹ در
جریان مذاکره
با ۵+۱
در ژنو ، همین
ویلیام برنز با
سعید جلیلی
گفتگوی
دوجانبه ای
داشت که در آن
طرفین توافق
کردند که
ایران
اورنیوم غنی
شده ۲۰ در صدی
اش را تحویل
بدهد تا در
مقابل ، غربی ها
هم سوخت مورد نیاز
رآکتور اتمی
تهران را
تأمین کنند ،
اما در تهران
این قرار
پذیرفته نشد و
فرصت بعدی
سازش نیز که
با وساطت
رهبران برزیل
و ترکیه فراهم
شده بود ،
مورد قبول
امریکا قرار
نگرفت. رابعاً
حتی پس از
توافق ژنو نیز
سنگ اندازی
های دستگاه
ولایت همچنان
ادامه یافته
است و خامنه
ای می کوشد
عقب نشینی در
مقابل غرب از
حد معینی
پیشتر نرود ؛
ولی قرائن
نشان می دهد
که غالب جریان
های رژیم
دریافته اند
که حد عقب
نشینی باید
بسیار بیشتر
از آن باشد که
خامنه ای
ترسیم می کند. حقیقت
این است که
جمهوری
اسلامی فرصت
های بزرگی را
سوزانده و
حالا در
موقعیتی نیست
که بتواند با
"نرمش
قهرمانانه"
از تله ای که در
آن دست و پا می
زند ، بیرون
بیاید. ترس
خامنه ای از
عقب نشینی
بزرگ تر تا
آنجاست که حتی
نمی گذارد
روحانی شخصاً
با اوباما روبرو
شود و با او
دست بدهد.
کافی است
مثلاً به
یادداشت مضحک روزنامه
کیهان ( ۱۷ آذر
یا ۸ دسامبر )
با عنوان "تله
گذاری شیطان ،
این بار در
ژوهانسبورگ"
نگاهی
بیندازید که
در آن گفته می
شود: "برخی
محافل رسانهای
داخلی و
خارجی، مراسم
تدفین نلسون
ماندلا را بهانه
دیگری برای هل
دادن دکتر
روحانی به سمت
ملاقات با
رئیس دولت
شیطان بزرگ
قرار دادهاند".
رفیق
عزیز ، برخورد
گزینشی با
فاکت ها حتی خط
استدلال خودِ
شما را نیز به
تناقض آشکار
می کشاند:
مثلاً شما می
گوئید "خامنه ای
اهل پذیرفتن
شکست نیست.
اگر او صلاح را
بر این می دید
که شخص دیگری
از انتخابات
پیروز درآید ،
بطور قطع چنین
می شد"، در حالی
که قبلاً گفته
اید "در
انتها ،
اقتصاد مچ
ایدئولوژی را
خواباند و
همه ی اینها
به یک اجماع
رسیدند. روی کار
آمدن روحانی
نتیجه این
اجماع بود. آنچه از
آن به عنوان
نرمش
قهرمانانه
یاد می کنند
چیزی جز گردن
نهادن به
ضرورت
اقتصادی و
پایین آمدن از
الاغ ایدئولوژیک
نبود". آیا
بالاخره
"پائین آمدن
از الاغ
ایدئولوژیک"
همان
"پذیرفتن
شکست" نیست؟
مگر این که
بگوئید خامنه
ای حاضر است
درمقابل
"کفار نجس" شکست
را بپذیرد ،
اما در مقابل
"بچه مسلمون
های خودی" اهل
پذیرفتن شکست
نیست! یعنی
حرفی که قابل
دفاع نیست ،
زیرا در
دعواهای
داخلی نیز ده
ها مورد عقب
نشینی خامنه
ای را شاهد
بوده ایم.
حقیقت این است
که مهم ترین
مشغله همه
باندهای
حکومتی این است
که جمهوری
اسلامی پا
برجا بماند و
به خاطر این
هر جا که لازم
باشد ، حتماً
از "الاغ ایدئولوژیک
پائین می آیند
و ( همان طور که
خمینی اعلام
کرد ) حتی نماز
و روزه را هم
تعطیل می
کنند.
حالا
بگذارید همین
مسأله را از
جنبه دیگری بررسی
کنیم: خودِ
شما هم می
پذیرید که مهم
ترین مسأله
پشت انتخابات
همان مسأله
تحریم ها بود
و طبعاً خامنه
ای می خواست شمار
هرچه بیشتری
در انتخابات
شرکت کنند و
ضمناً حوادث
سال ۸۸ هم
تکرار نشود تا
در مقابل قدرت
های غربی موضع
قوی تری داشته
باشد. تا
اینجا من هم
با شما
موافقم. اما
او می دانست
که با توجه به
سرکوب های
گسترده سال ۸۸
و بیرون رانده
شدن بخش اعظم
رهبری اصلاح
طلبان از
ساختارهای
قدرت ، تحریم
انتخابات
بسیار پرطرفدار
خواهد بود. به
همین دلیل او ترجیح
داد ریسک نکند
و چند ماه
مانده به موعد
انتخابات ، از
طریق عمله و
اکره اش ،
دفاع علنی از
ضرورت
"مهندسی معقول
و منطقی
انتخابات" را
راه انداخت.
این موج چنان
پررنگ بود که
حتی احمدی
نژاد چند بار
به مبلغان آن
حمله کرد. از
این فراتر ،
خامنه ای تصمیم
گرفت افرادی
را که می
توانستند
"تنور
انتخابات" را
داغ کنند ، از صحنه
دور نگهدارد.
مثلاً می
دانیم که محمد
خاتمی را
اصلاً
نگذاشتند
وارد میدان
شود و او
صراحتاً اعلام
کرد که نمی
خواهند ما
نامزد بشویم و
یا از حد
معینی بیشتر
رأی بیاوریم.
در این راستا
دستگاه ولایت
تا آنجا پیش
رفت که حتی
آدم دُم کلفتی
مانند
رفسنجانی را
خلع صلاحیت
کرد و بعضی اصول
گرایان
کاملاً
وفادار را
وادار کرد که
اگر نمی
خواهند خلع
صلاحیت شوند ،
خودشان
نامزدی شان را
پس بگیرند.
این حرکت ها
جای تردیدی
باقی نمی
گذاشت که
"حماسه
سیاسی" مورد
نظر خامنه ای
چیزی در حد
نمایش ۹ دی ۸۸ خواهد
بود. اما خلع
صلاحیت
رفسنجانی شوک
بزرگ و بسیار
پرهزینه ای در
آن فضا ایجاد
کرد و اردوی
تحریمی ها را
به نحو بی
سابقه ای
نیرومندتر
ساخت. بعلاوه
، دستگاه
ولایت با مشکل
دیگری هم
روبرو شد: با
توجه به
اختلاف شدید
در میان باندهای
مختلف خودِ
اصول گرایان ،
آنها
نتوانستند روی
یک یا حداکثر
دو کاندیدای
اصول گرا به
توافق برسند و
ناگزیر شدند
شش کاندیدای
اصول گرا
داشته باشند
که جز پراکنده
کردن آرای
اصول گرایان
معنای دیگر
نمی توانست
داشته باشد و
از آن بدتر ، برنده
اعلام کردن
یکی از آنها
از طریق
دستکاری
صندوق ها ،
شکاف های
درونی اردوی اصول
گرایان را ،
آن هم در یک
تند پیچ سیاسی
حساس ، به نحو
خطرناکی
گسترده تر می
ساخت. به نظر
من ، دو
کاندیدای
دیگر ، یعنی
روحانی و عارف
، نقش تزئینی
داشتند ؛ زیرا
اولاً از وزن
مخصوص قابل
توجهی برخودار
نبودند و
بنابراین
گمان می شد که
نمی توانند
برای رأی
دهندگان
"غیرخودی"
جذابیت داشته
باشند ؛
ثانیاً تأیید
صلاحیت آنها برای
این بود که
خشونتِ حذفِ
اصلاح طلبان و
طرفداران
رفسنجانی را
اندکی تعدیل
کند ؛ ثالثاً
از این طریق ،
زمینه ائتلاف
اصلاح طلبان و
طرفداران
رفسنجانی
تضعیف می
گردید. اما
اوضاع خراب تر
از آن بود که
دستگاه ولایت
بتواند
"مهندسی
معقول و منطقی
انتخابات" را
آن طور که می
خواست پیش ببرد
، زیرا اولاً
بخش اعظم
باندهای
حکومتی
دریافته
بودند که ادامه
تحریم ها می
تواند رژیم را
در سراشیبی سقوط
بیندازد و
بنابراین به شیوه
های مختلف با
"خط استقامت"
خامنه ای مرزبندی
می کردند. به
این ترتیب ،
در واقع ( اگر
تعبیر شما را
به کار ببرم )
"اقتصاد مچ
ایدئولوژی را
خواباند". ثانیاً
در حالی که
اصول گرایان
نتوانستند
روی حمایت از
کاندیدای
واحدی به
توافق برسند ،
اصلاح طلبان و
رفسنجانی چی
ها روی حمایت
از روحانی
انتلاف کردند.
ثالثاً
مناظره های
تلویزیونی
زنده ( که
قبلاً اصلاً قرار
نبود زنده
باشند ) آشفتگی
اصول گرایان
را شدید تر و
عریان تر ساخت
و مهم تر از آن
، مردم را
علیه "خط
استقامت" خامنه
ای بسیج کرد. فراموش
نباید کرد که
در مناظره سوم
، عملاً شش
کاندیدا ، به
طور مستقیم و
غیر مستقیم ،
علیه "خط
استقامت" که
توسط جلیلی و
تا حدی حداد
عادل
نمایندگی می
شد ، موضع
گیری می
کردند. رابعاً
عریان تر و
شفاف تر شدن
اختلاف بر سر
نحوه برخورد
با تحریم ها
در میان
حکومتیان ،
بخش بزرگی از
مردم را متوجه
کرد که فرصت
دیگری برای
رأی اعتراضی
به وجود آمده
است. به این
ترتیب در دو
سه روز آخر
مانده به رأی
گیری بود که
بخش بزرگی از
مردم عادی و از
جمله بخش قابل
توجهی از طرفداران
تحریم
انتخابات ، به
طرف رأی
اعتراضی روی آوردند
و به روحانی ،
یعنی
کاندیدایی که
فکر می کردند
کمتر از همه
کاندیداهای
دیگر مورد
عنایت دستگاه
ولایت است ،
رأی دادند. خامساً
در چنان
شرایطی ، دیگر
دستکاری
گسترده صندوق های
رأی به شیوۀ
سال ۸۸ بسیار
پرمخاطره شده
بود و می
توانست
موقعیت رژیم
را در مقابل
قدرت های غربی
بسیار شکننده
تر بکند. در
نتیجه ، خامنه
ای ناگزیر شد
با تن دادن به
ضرر کمتر ، از
شق پرمخاطره
تر بگریزد. فراموش
نباید کرد که حتی
اگر آمار و
ارقام
خودِ جمهوری
اسلامی را مبنای
محاسبه قرار
بدهیم ، در
انتخابات
خرداد بیش از
هفتاد در صد
صاحبان رأی ،
از طریق تحریم
انتخابات یا
رأی اعتراضی ،
با خامنه ای و
"خط استقامت"
او
مخالفت
کردند. اما
متأسفانه چون
شما همه رأی
دهندگان
اعتراضی را در
جیب خامنه ای
می بینید ، ناکامی
های او را در
این انتخابات
نادیده می
گیرید و ناگزیر
به آنجا کشیده
می شوید که
عملاً او و
دار و دسته اش
را همه دان و
همه توان
تصویر می کنید
که با به
کارگیری
تکنیک جدیدی از
مهندسی
انتخابات ، اکثریت
قاطع مردم را
فریب دادند.
با
توضیحاتی که
تا اینجا داده
ام ، اکنون می
توانم به یکی
از مهم ترین
محورهای اختلاف
نظرمان
بپردازم که
همان مسأله
تحریم های بین
المللی است.
نظر من در این
باره کاملاً
روشن است: این
تحریم ها بیش
از جمهوری
اسلامی بر
مردم ایران و
به ویژه
کارگران و
زحمتکشان
کشور ضربه می
زنند و ادامه
آنها ، بی هیچ
تردید ، فلاکت
عمومی کنونی
را گسترده تر
و کمر شکن تر
خواهد کرد ، نابرابری
های طبقاتی را
افزایش خواهد
داد و توان
مبارزاتی
جمعی توده های
محروم را در
برابر رژیم
ضعیف تر خواهد
کرد. همان طور
که قبلاً نیز
اشاره کردم ،
دقیقاً در این
رابطه است که
من فکر می کنم
تحریم ها می
روند که ایران
را به روز
عراق
بیندازند. با
چنین درکی است
که من معتقد
بوده ام و
هستم که چپ و
همه آزادی
خواهانی که
علیه رژیم
مبارزه می
کنند ، باید
خواهان
برچیده شدن
این تحریم ها
باشند. اما
استنباط من این
است که شما
فکر می کنید
کاهش یا
برچیده شدن
تحریم ها به
نفع رژیم تمام
می شود و به
ضرر مردم.
مثلاً در
مقاله ای که
در ۲۵ نوامبر با
عنوان "در
بارۀ دستاورد
ظریف" نوشته
اید ، پیدا
است که توافق
ژنو را به ضرر
مردم می دانید
و استدلال تان
هم این است که "جمهوری
اسلامی در
ایران پس از
توافق هسته ای
در فکر تحکیم
پایه های
سیاسی و
اقتصادی خود
است. پول های
بلوکه
ی ازاد شده
که در اختیار این
رژیم قرار
خواهد گرفت
صرف بازسازی و
تحکیم ماشین
سرکوب این
رژیم خواهد شد".
اگر این
استنباط من
درست باشد ، این
اختلاف بسیار
مهم تر از
اختلافی است
که ما در باره چگونگی
برخورد با انتخابات
داریم. من هم
تردیدی ندارم
که ادامه
تحریم ها به
رژیم هم فشار
می اورد و از
برچیده شدن آنها
رژیم نیز نفع
می برد ، اما من
از همان موضعی
دفاع می کنم که
در گزارش
کنگره هژدهم
ما نیز به
روشنی بیان
شده است: "کسانی که
برای آزادی ،
روشنایی و
سوسیالیسم می
جنگند ،
ناگزیرند بیش
از هر چیز
دیگر ، با
شاخص
توانمندی
مردم جهت گیری
کنند.
بنابراین
سؤال این نیست
که تحریم ها
تا چه حد بر
رژیم فشار می
آورند ، بلکه
این است که با
توان سیاسی و
اجتماعی مردم
چه میکنند". باهمین درک
از اثرات
ویرانگر
تحریم ها بود
که من معتقد
بودم
در شرایط
مشخص انتخابات
خرداد نباید
به مسأله
کلیدی مورد
دعوا در درون
حکومتی ها ( که
همان مسأله
تحریم ها بود )
بی تفاوت
بمانیم و
بنابراین
وقتی
رفسنجانی که شاخص
ترین مخالف
"خط استقامت"
خامنه ای در
مسأله هسته ای
، خود را
نامزد ریاست
جمهوری کرد ،
همان موضعی را
گرفتم که می
دانید و
منظورم هم
روشن بود و
حالا هم از آن
دفاع میکنم:
وقتی مسأله
مهمی مانند
تحریم ها که
زندگی اکثریت
مردم را زیر و
رو می کنند ، به
داغ ترین مسأله
مورد اختلاف
در میان جریان
های حکومتی تبدیل
می شود ، مردم
باید از "شکاف
میان بالایی
ها" استفاده
کنند تا مجالی
برای بیان
علنی و توده
ای خواست های
خودشان داشته
باشند. به
همین دلیل بود
که متعقد بودم
بی آن که مبلغ
شرکت در
انتخابات
باشیم ، از تحریم
انتخابات نیز
باید اجتناب
کنیم. معنا و
پیام این موضع
به حد کافی
روشن بود:
دعوت به
انتخابات نمی
کردیم ، چون (
همان طور که
بارها توضیح
داده ام ) انتخابات
در جمهوری
اسلامی "برگ
انجیری" است برای
پوشاندن
استبداد
ولایت فقیه ،
بنابراین همیشه و
مطلقاً همیشه
باید افشاء گردد
و قاعدتاً هم
باید تحریم
شود ؛ اما
وقتی منطق
بهره برداری
از اختلافات
هیأت حاکمه به
نفع جنبش
مستقل مردم
ایجاب می کند ،
می شود استثنائاً
به صورت
تاکتیکی از
تحریم
انتخابات
اجتناب کرد.
در غیر این
صورت به "بی
تفاوتی
سیاسی" خواهیم
غلتید. وقتی
از "بی تفاوتی
سیاسی" صحبت
می کنم ،
نوشته معروف
مارکس با همین
عنوان را در
نظر دارم. در
آن نوشته ،
انتقاد مارکس
متوجه کسانی
است که به نام
دفاع از
"حقایق ابدی"
، کارگران را
از مبارزه
برای بهبودِ
شرایط زندگی
شان منع می
کنند. و مارکس
هر نوع بی اعتنایی
به مبارزاتی را
که در جهت بهبود
شرایط زندگی
کارگران و
تکوین و گسترش
جنبش مستقل و
سوسیالیستی
طبقه کارگر
باشد ، محکوم
می کند و "بی
تفاوتی" به
سیاست می
نامد. البته
با موضعی که
شما در باره
تحریم ها
دارید ، این
مسأله که ذهن
من و امثال من
را اشغال می
کند ، خود به خود
منتفی است. در
واقع شما
عملاً ( و
البته با
شناختی که از
شما دارم ، ناآگاهانه
) منطق مبارزه
طبقاتی را تا
حد مبارزه
صرفاً
براندازی
تقلیل می
دهید. مبارزه
طبقاتی
سوسیالیستی
در ایران نمی
تواند یک
مبارزه براندازی
نباشد ، اما
اگر می خواهیم
براندازی از
طریق قدرت های
خارجی باشد و
نه ضرورتاً از
طریق جنبش
مردم ایران ، به
موضع براندازی
صرف سقوط کرده
ایم که فرقی
با موضع براندازان
بورژوا ندارد.
و می دانیم که در
ایران همه
طرفداران
براندازی نه
چپ هستند و نه
حتی طرفدار
دموکراسی ؛ و
بدتر از همه
این که بعضی
طرفدار
براندازی از
طریق "مداخله
بشردوستانه" قدرت
های خارجی هستند.
در
آخر دو نکته
را هم لازم
است یادآوری
کنم:
۱ - آنچه در
باره دعوت
هیأت اجرایی
"راه کارگر"
از مردم برای
ریختن به
خیابان ها ،
آورده اید
،خود به حد
کافی گویاست:
زیرا اولاً
مطلبی است از
"سایت خبری
راه کارگر" که
معمولاً
اخبار روز را
می آورد ؛
اخباری که درج
شان صرفاً
برای اطلاع
رسانی است و
نه تأیید
مضمون آنها. و
گاهی نیز
مسؤول یا
مسؤولان همان
سایت خبری واکنش
های خودشان را
در باره آن
خبرها می
نویسند. این
مطالب
ضرورتاً موضع
هیأت اجرایی
"راه کارگر"
یا حتی موضع
سایت اصلی
سازمان
نیستند و مخصوصاً
هیأت اجرایی
هر جا موضع
گیری کند ،
بنا به
اساسنامه
سازمان باید
با امضای خود
هیأت اجرایی
باشد.
بنابراین
نسبت دادن آن
نوشته به هیأت
اجرایی
سازمان
نادرست است.
ثانیاً متن
نوشته نیز
نشان می دهد
که نه تنها
مردم را به
حمایت از یک
کاندیدا فرا
نمی خواند ،
بلکه با صراحت
می گوید توطنه
ای درکار است
که روی شناسنامه
بسیاری از
جوانان مهر
"دور دوم
انتخابات
ریاست
جمهوری" زده
اند و مردم
باید بدون
توجه به توصیه
های ستاد روحانی
به خیابان ها
بریزند و از
"رأی
اعتراضی" خود
دفاع کنند. به
عبارت دیگر ،
این دعوتی است
به تکرار همان
اعتراضات
مردمی مشابه
سال ۸۸. من از
شما می پرسم
که آیا دعوت
مردم به
اعتراض ( آن هم
اعتراض مستقل
از ستاد
روحانی) به
معنای سازش با
رژیم است یا
افشای رژیم و
مخالفت با آن؟
ضمناً لازم
است یادآوری
کنم که من این
نوشته را نه
دیده بودم و
نه چیزی هم در
باره آن شنیده
بودم. و به نظر
من هر موضع
گیری در باره
خبرها از طرف
مسؤول یا
مسؤولان سایت
خبری بهتر است
با امضای فردی
خودشان باشد تا
برای کسی
ابهامی ایجاد
نکند.
۲ - این
ادعای شما نیز
که نوشته های
علی علیزاده "بدون
درج مهر
دیدگاه ، در
ستون های اصلی
سایت همواره
منتشر می شوند"
کاملاً
نادرست است.
زیرا اولاً در
سایت راه
کارگر نوشته
هیچ کس واز
جمله اعضای
خودِ هیأت
اجرایی آن ، بدون
توجه به مضمون
آن "همواره"
بدون "درج مهر
دیدگاه"
منتشر نمی شود
و طبیعی است
که نوشته های
افراد غیر
سازمانی هم
چنین نباشند.
ثانیاً آیا
شما همه نوشته
های علی
علیزاده را
دنبال کرده
اید که می
گوئید نوشته
های او در
سایت راه کارگر
می آید؟ و آیا
نمونه ای
دارید که
مضمون نوشته ای
از او که با
مواضع راه
کارگر نمی
خوانده ، در
ستون های اصلی
سایت ان آمده
باشد؟ اگر
جواب منفی
باشد ، به نظر
من شیوه
برخوردتان به
لحاظ اخلاقی
درست نیست.
صادق
افروز :
وقتی از از
پذیرفتن
تغییر مسیر
صحبت می کنم ،
منظورم این
نیست که خامنه
ای و رفسنجانی
کاملا مطابق
یکدیگر به این
مسئله نگاه می
کنند . در
رابطه با
نیروهایی که
طی دهه گذشته
با خط به
اصطلاح
استقامت او تربیت
شدند و در سال 1388
با یورش
وحشیانه به
فعالین
انتخاباتی
هواداران موسوی
– کروبی
آبدیده شدند
بطور قطع
برخورد های
متفاوتی را می
توان مشاهده
کرد .خامنه ای
دارد به آرامی
هواداران خود
را شیر فهم می
کند که تغییر
مسیر را
دریابند .
آنچه مهم است
این است که
خامنه ای
متوجه شده بیش
از این نمی تواند
از خط گذشته
اش که تحریم
های جانفرسای
اقتصادی را به
همراه آورد
دفاع کند . خامنه
ای در شرایطی
، پنهانی با
آمریکایی ها مذاکره
می کرد که
همین
هواداران
پرشورش یک سر
سوزن از شعار
"مرگ بر
امریکا "
پایین نمی
آمدند و عربده
می کشیدند که
در رابطه
انرژی اتمی
هرکاری دلمان
خواست می کنیم
.در رابطه با
موقعیت جدید
آنچه بیش از
همه چیز در
تحلیل های ما
اهمیت دارد ،
همین پذیرفتن
موقعیت جدید
خامنه ای است
.وگرنه اگر
اصرار کنیم که
خامنه ای
همچنان مخالف
مذاکره است و همچنان
از تک
تیراندازانش
در کیهان
شریعتمداری
می خواهد که
به اقدامات
تیم روحانی
شلیک کنند و
در امر مذاکره
خرابکاری
کنند ، تحلیل
ها و به تبع آن
تاکتیک های
مان دچار
اشکالات
بسیار جدی
خواهد شد . در
رابطه با
انتخابات
خرداد 92 من
دوباره تکرار
می کنم که
تحلیل شما به
رژیم جمهوری
اسلامی اعتبار
می دهد و آنرا
تا حد یک
دمکراسی
بورژوایی
بالا می آورد
.رژیم جمهوری
اسلامی یک
رژیم
استبدادی است
که ولی فقیه
در مرکز قدرت
آن است . برای
خامنه ای کاری
نداشت تا
انتخابات را
به مرحله ی
دوم بکشاند
.مردم به جان
آمده بر خلاف 1388
انرژی از خانه
بیرون زدن و
تظاهرات خیابانی
را نداشتند
.برای او کشاندن
انتخابات به
دور دوم و
متحد کردن
اصولگرایان
حول کاندیداتوری
جلیلی که بقول
شما کاندید
مورد علاقه ی
شخص او بود
هیچ کاری
نداشت ولی
مسئله اصلی
این بود که
خامنه ای به
این نتیجه
رسیده بود که
با جلیلی امکان
تغییر
مسیر وجود
ندارد .اختلاف
اساسی تحلیل من
و شما این
جاست . خامنه
ای پذیرفت تا
روحانی رئیس
جمهور یازدهم
شود .او این
نیاز را درک
کرده بود . به
همین دلیل
ریاست جمهوری
روحانی را بر
خلاف شما ، من
شکست خامنه ای
تلقی نمی کنم . شکست
موقعی معنی می
داد که خامنه
ای بر ریاست جمهور
شدن جلیلی
اصرار می کرد .
در مورد
تحریم های
اقتصادی فکر کنم
بهتر باشد در
مکان دیگری
مورد بحث قرار
گیرد و از
موضوع اصلی که
جایگاه خامنه
ای در
انتخابات
یازدهم بود
منحرف نشویم ولی
بطور خلاصه
اشاره می کنم
و امیدوارم در
پاسخ تان روی
مسئله اصلی ، یعنی
جایگاه خامنه
ای در هیئت
حاکمه متمرکز
بشویم .من
موضع خودم را در
رابطه با
تحریم های
اقتصادی آشکارا
بارها بیان
کرده ام .ما
کمونیست باید
مخالف تحریم
های اقتصادی
باشیم .تحریم
های اقتصادی
بیش از آنکه
بر دولت ها
فشار آورد بر
مردم زحمتکش
آسیب می رساند
.این موضوع را
در مقاله ای
تحت عنوان
"تحریم های
اقتصادی و
دمکراسی نفتی
" من بیان کرده
ام .خلاصه آن
مقاله اگر
یادم باشد این
بود که طبقه ی
کارگر در
شرایط
شکوفایی
اقتصادی بهتر
می تواند خود
را سازمان دهی
کند . این
مقاله در
مقابله با موضع
کاظم علمداری
بود .ایشان از
تحریم ها دفاع
می کرد و
معتقد بود که
تحریم اقتصادی
از نیروی
ماشین سرکوب
رژیم می کاهد
و این امکان
را ایجاد می
کند که جنبش
ضد رژیم فعال
تر شود . چهار
سال
اعمال تحریم
های فزاینده ی
اقتصادی جنبش
ضد رژیم را نه
تنها نیرومند تر
نساخت بلکه
آنرا ضعیف تر
نیز نمود . مثال
عراق را هم که
همه بیاد می
آوریم .پس از
جنگ خلیج که
به شکست
مفتضحانه
صدام انجامید
و از کویت
بیرون رفت تا
سال 2003 که آغاز
یورش جدید نظامی
بود شدیدترین
تحریم های
اقتصادی بر
رژیم عراق
اعمال می شد ،
ولی این رژیم
سر جایش نشسته
بود و مردم
زحمتکش و فقیر
چوب این تحریم
ها را می
خوردند .آنچه
در مقاله ی " دستاورد
ظریف" به آن
اشاره کردم
این بود که
پول های بلوکه
آزاد شده را
رژیم برای
تقویت
نیروهای
سرکوبگرش
مورد استفاده
قرار خواهد
داد و این با
موضع مخالفت
با تحریم اقتصادی
تناقضی نداشت
. اگر ما به امر
سرنگونی
وفادار هستیم
نمی توانیم از
قرار گفتن یک
پول هنگفت در دست
رژیمی که فکر
و ذکرش سرکوب
مردم است و ما
قرار است
سرنگونش کنیم نگران
نباشیم .البته
همانگونه
اشاره کردم ،
مسئله ی مواضع
ما در رابطه
با تحریم های
اقتصادی بحث و
مکان دیگر می
طلبد و ما
بهتر است روی
موضوع اصلی
مورد بحث یعنی
جایگاه خامنه
ای متمرکز
باشیم و از
ورود به بحث
های حاشیه ای
بپرهیزیم .
در
مورد سایت
خبری راه
کارگر لازم می
دانم این مورد
را یاد آوری
کنم .که این
سایت توسط چند
نفر از کادرهای
سازمان ،
اداره می شد .
ولی چون این
رفقا مطالبی
بدون ذکر نام
نویسنده می
نوشتند و
گهگاه این
مواضع با
مواضع هیئت اجرایی
نمی خواند از
آنان خواسته
شد تا به این کار
پایان بدهند
.چون در
غیر اینصورت ،
مطالب درج شده
موضع هیئت
اجرایی تلقی
می شد .حالا
کار به این
ندارم که
رفقای مسئول سایت
خبری زیر بار
نرفتند و
استعفا کردند
ولی موضع هیئت
اجرایی آن بود
که مطالب بدون
امضا ، موضع
هیئت اجرایی
است و همه هم
این را
پذیرفتند . به
نظر من حق
کاملا با هیئت
اجرایی بود . در
این مورد حتی
قطعنامه ای هم
وجود دارد .
ولی نمی دانم
حالا چگونه
است که مطلب
بدون امضای
مندرج در سایت
خبری در شش ساعته
ی بین اختتام
رای گیری و
اعلام ارا ،
موضع هیئت
اجرایی محسوب
نمی شوند ؟
اما
در مورد علی
علیزاده ،
همانطور که
ویدیوی مورد
بحث به آن
اشاره شد ،
ایشان از
طرفداران پروپاقرص
روحانی و تیم
مذاکره کننده
اتمی ایران به
سرپرستی جواد
ظریف بود .در
اینجا که باهم
هستیم .حالا
آیا امکان
دارد که کسی
که در بی بی سی
و سی ان ان مصاحبه
می کند و مردم
را به طرفداری
از دارو دسته
ی روحانی دعوت
می کند ،
مقاله ی دیگری
بنویسد و با
روحانی و
رفسنجانی
مخالفت کند ؟آیا
علیزاده به
ناگهان دچار
تحول شده و از
یک فعال سیاسی
سرنگونی طلب
به یک فعال
اصلاح طلب هوادار
یک جناح از
رژیم تغییر
هویت داده است
؟ این از نظر
منطقی . ولی
اگر مثال هم
خواسته باشید
این هم دو
مثال از مقالات
علی زاده در
سایت راه
کارگر هیئت
اجرایی :
در
مقاله ی " مشارکت
بدون تصاحب
همه امید ها " علیزاده
زمینه ی شرکت
در انتخابات
را فراهم می
کند و می گوید :
"نیروهای
مخالف
انتخابات
باید حق
سیاسی
طرفداران
مشارکت در
انتخابات را
(با درک
متفاوت از
سیاست یعنی
دولت-محوری، و
با منافع
متفاوت مادی و
طبقاتی ومیل
به عملی کردن
در مقابل عملی
نکردن را) به
رسمیت
بشناسند و از
استفاده از
برچسبهایی
مانند خیانت و
سازش خودداری
کنند "
http://www.rahekargar.net/browsf.php?cId=1073&Id=197&pgn//
در
مقاله دیگری
با عنوان "سرهنگ
های
امپراطوری در
لباس
روشنفکران عرصه
عمومی"
علیزاده در
حال پلمیک با
مهدی خلجی در
رابطه با
مسئله انرژی
اتمی ایران ،
از استقلال
خواهی در
رابطه با
برنامه های
اتمی جمهوری
اسلامی دفاع
می کند .او
مسئله اتمی
ایران را یک
مسئله ی ملی
می داند و می
گوید :
بدنهی
اصلی جامعه
بدون اینکه
برسر این
استقلال (منظورش
برنامه اتمی
است . ص ا ) مصالحه
کند همواره
منتقد
استفادهی
ابزاری
حاکمیت و از
این منظر قدمی
جلوتر از
بسیاری از
روشنفکرانش
بوده است .
http://rahekargar.net/browsf.php?cId=1073&Id=495&pgn=5
این
یعنی دفاع از
برنامه ی اتمی
که آشکارا با مواضع
راه کارگر که
مخالف
استفاده از
انرژی اتمی
است تفاوت
دارد .
محمد رضا
شالگونی: قبل از هر
چیز ، لازم می
دانم خوشحالی
ام را از
مخالفت صریح
شما با تحریم
ها بیان کنم.
آنچه به تردیدم
انداخت ، لحن
و زبان مقاله
شما ( یعنی
مقاله
"دستآورد
ظریف" ) بود که
هنوز هم فکر
می کنم ،
ابهام آفرین
بود. زیرا
خواه ناخواه
در ذهن
خواننده این برداشت
را به وجود می
آورد که
نویسنده
مقاله ، توافق
ژنو را به ضرر
مردم ایران می
داند. و فکر می
کنم همین
تأکید تان هم ابهام
آفرین است که
می گویید "اگر ما به
امر سرنگونی
وفادار هستیم
نمی توانیم از
قرار گرفتن یک
پول هنگفت در
دست رژیمی که
فکر و ذکرش
سرکوب مردم است و ما
قرار است
سرنگونش کنیم
نگران نباشیم". تردیدی
نیست که کاهش
و برداشته شدن
تحریم ها رژیم
را هم از زیر
فشار خارج می
کند. اما مهم
این است که
معیار کلیدی
ما در ارزیابی
حوادث و موقعیت
های سیاسی
چیست؟ اگر این
معیار همان
شاخص
توانمندی
مردم ( از نظر
اقتصادی ،
اجتماعی و
سیاسی ) باشد ، مسلماً
می توانیم
گشوده شدن
دریچه ای برای
برداشته شدن
یا کاهش تحریم
ها را حادثه
مثبتی ارزیابی
کنیم. مثبت
ارزیابی کردن
عقب نشینی
رژیم در مسأله
هسته ای به
معنای این
نیست که نگران
طرح های سرکوب
آن نباشیم یا
به خاطر این
عقب نشینی ، ضرورت
سرنگونی آن را
موقتاً از
دستور مبارزه
خارج کنیم.
وفاداری به
اصل سرنگونی
برای یک جریان
مردمی به طور عام
و یک جریان
هوادار
سوسیالیسم به
طور خاص ، به
معنای این است
که اولاً به
اصل سرنگونی توسط
مردم وفادار
بمانیم ،
ثانیاً توجه
داشته باشیم
که علت بقای
تاکنونی رژیم
بیش از آن که
قدرت سرکوب
رژیم باشد ، ضعف
مبارزات توده
ای ، متحد و حد
الامکان
سازمان یافتۀ مردم
و به ویژه
زحمتکشان و
لگدمال شدگان
کشور بوده است
؛ چیزی که ادامه
تحریم ها بی
تردید آن را
تقویت می کرد. بنابراین
، من فکر می
کنم عقب نشینی
رژیم در مسأله
هسته ای ( که
مسلماً زیر
فشار تحریم ها
صورت گرفت ) به نفع
مردم بود و ما
باید خواهان
عقب نشینی
هرچه بیشتر ،
نه تنها در
زمینه هسته ای
بلکه همچنین
از ماجراجویی
های منطقه ای
آن باشیم تا
تحریم ها هرچه
سریع تر و به
طور کامل
برچیده شوند.
من معتقدم شما
در مقاله یاد
شده تان می
توانستید با
بیان صریح این
نکته ، ضمناً
نگرانی تان را
هم بیان کنید
و بگوئید که رژیم
هم در برچیده
شدن تحریم ها
منافع انکار
ناپذیری دارد.
وفاداری به
سرنگونی رژیم با
زبان چوبی
خوانایی
ندارد ؛ بلکه
زبان روشن می
طلبد. زیرا
نیرویی که
رژیم را پائین
خواهد کشید ،
این یا آن
سازمان سیاسی
یا حتی همه
سازمان های
سیاسی موجود
نیستند ، بلکه
اکثریت مردم
ایران هستند و
آنها باید
نقاط ضعف و
قوت دشمن را
بشناسند.
اما
نکته دیگری هم
مطرح کرده اید
که مضمون بحث
ما را در
ابهام فرو می
برد: برخلاف
گفته شما ، نگاهی
حتی گذرا به
محورهای اصلی
گفتگوی ما تا
اینجا ، جای
تردیدی باقی
نمی گذارد که
موضوع اصلی
بحث ما نه
"جایگاه
خامنه ای در
انتخابات
یازدهم" ،
بلکه چگونگی
برخورد ما
نسبت به این
انتخابات
بوده است. تا
آنجا که من می
فهمم ، شما
نظر متفاوتی
با من در باره
"جایگاه
خامنه ای در
هیئت حاکمه"
جمهوری
اسلامی
ندارید و من
خودم تا آنجا
که به یاد
دارم ، هیچ جا
و هیچ وقت
نگفته ام هسته
مرکزی قدرت در
جمهوری
اسلامی در
بیرون از
کنترل ولی
فقیه قرار
دارد ؛ برعکس
همیشه تأکید
کرده ام ( و
خودِ شما هم
در همین گفتگو
از من نقل
کرده اید ) که
ولی فقیه از
اختیارات
نیمه خدایی
برخوردار است.
بنابراین ،
مسأله تحریم
ها و حاد شدن
آن در انتخابات
خرداد گذشته ،
در مضمون بحث
ما جایگاه محوری
داشته و دارد.
در واقع اگر
مسأله تحریم ها
را کنار
بگذارید ،
چگونگی
برخورد با
انتخابات
گذشته ، به یک
بحث انتزاعی و
توخالی تبدیل
می شود. من فکر
می کنم ، حاد
شدن مسأله
تحریم ها در
انتخابات
گذشته ، مهم
ترین عاملی
بود که در به
هم خوردن
بسیاری از صف
آرایی های
قبلی ، هم در
میان مردم و
هم در میان
باندهای
حکومتی ، نقش
داشت. و این در
موضع گیری
خودِ من نیز
نسبت به تحریم
یا عدم تحریم
انتخابات ،
همان طور که
در قسمت های
پیشین این
گفتگو توضیح
داده ام ،
عامل تعیین
کننده بود. و
هنوز هم این مسأله
داغ ترین
مسأله سیاست
ایران است که
بر همه مسائل
دیگر اثر می
گذارد و بی
توجه به آن
داشتن تصور
روشنی از
چگونگی
رویارویی های
آینده میان
مردم و رژیم
ناممکن است. بنابراین
، اگر کسی یا
جریانی
خواهان
سرنگونی
جمهوری
اسلامی به دست
مردم است ،
ناگزیر باید
مسأله تحریم
ها را در
محاسبات و
موضع گیری های
اش مورد توجه
قرار بدهد و
گرنه با
چسبیدن به
"حقایق ابدی"
به "بی تفاوتی
سیاسی" خواهد
غلتید. به نظر
من ، کم توجهی
شما به اهمیت
مسأله تحریم
ها در موقعیت
مشخص کنونی سیاست
ایران است که
باعث می شود
که تفاوتِ
برخورد نسبت
به آن را
میان جریان
های مختلف
حکومتی
نادیده
بگیرید ، همان
طور که در
مقطع
انتخابات نیز
نادیده می
گرفتید.
با
آنچه گفتم ،
حالا بگذارید
یک بار دیگر
بپردازم به ارزیابی
شما از موضع
خامنه ای در
قبال بحران
هسته ای و چگونگی
حل آن. حالا
شما بالاخره
اندکی از تز
"اجماع"
رفسنجانی و خامنه
ای عقب نشسته
اید و می
گوئید "منظورم
این نیست که
خامنه ای و
رفسنجانی کاملا
مطابق یکدیگر
به این مسئله
نگاه می کنند".
اما در حقیقت
، اختلاف بیش
از این هاست و
به احتمال
زیاد ، بیشتر
هم خواهد شد. فراموش
نباید کرد که
بحران هسته ای
هنوز حل نشده
و ساده لوحانه
است اگر فکر
کنیم به این
سادگی ها حل
شود. حتی ممکن
است اصرار
جمهوری اسلامی
روی غنی سازی
اورانیوم ،
سازش نهایی را
به بن بست
بکشاند. زیرا
جریان های
محافظه کار
نیرومند در
کنگره امریکا
ممکن است همین
مسأله را به
بهانه ای برای
ادامه ( دست کم )
پاره ای تحریم
های مهم
اقتصادی
تبدیل کنند و
کشاکش بر سر
آن سال ها طول
بکشد. بعلاوه
، اختلاف
جمهوری اسلامی
و غرب فقط به
مسأله هسته ای
محدود نمی شود
، بلکه آنها
می خواهند در
سیاست منطقه
ای جمهوری
اسلامی نیز
تعدیل های
مهمی به وجود
بیاورند.
اینها مسائلی
هستند که
خامنه ای نمی
خواهد در مورد
آنها عقب
نشینی کند ،
زیرا ( به
درستی ) می
ترسد که چنین
عقب نشینی
هایی پایه
بسیجی دستگاه
ولایت فقیه را
منفعل سازد و
تضعیف کند ؛
در حالی که
همه قرائن
نشان می دهد
که رفسنجانی (
که در محور
انتلافی از اعتدالی
ها، اصلاح
طلبان و بخشی
از اصول گرایان
قرار دارد )
این نوع عقب نشینی
ها را اجتناب
ناپذیر می داند
و به شیوه های
مختلف آن را
بیان می کند.
یادمان نرود
که مسأله فقط
برداشته شدن
تحریم های فلج
کننده دو سال
اخیر نیست ؛
جمهوری
اسلامی حتی
برای توسعه
بهره برداری از
منابع نفت و
گاز کشور ، در
همان مراحل
اولیه دست کم
به ۲۰۰
میلیارد دلار
سرمایه گذاری
خارجی و ( مهم
تر از آن )
تکنولوژی
پیشرفته نیاز
دارد ؛ چیزی
که دست یابی
به آن بدون
سازش با
امریکا و
مخصوصاً
پذیراندن
چنین سازشی به
اکثریت کنگره
امریکا ، شدنی
نیست. خلاصه
این که چگونگی
برخورد با
امریکا و متحدان
آن ، در میان
هیأت حاکمه
"ایران
اسلامی" اختلاف
عمیقی به وجود
می آورد که
درک روشنی از
آن برای
مبارزه با
رژیم اهمیتی
حیاتی دارد و
ماجرای
انتخابات
خرداد گذشته
فقط نقطه شروع
علنی آن بود. چپ
نمی تواند بی
توجه به این
اختلافات
میان بالایی
ها ( که حتماً
به صف آرایی
های جدیدی در
میان لایه های
اجتماعی
مختلف کشور
نیز منتهی خواهد
شد ) نقش مهمی
در سیاست
ایران داشته
باشد.
یکی
از نکاتی که
شما برای
توجیه نظرتان
، همچنان به
آن متوسل می
شوید ،
مذاکرات
پنهانی آدم
های خامنه ای
با امریکایی
هاست. این
اصرار نشان
دهنده تصور
ساده لوحانه
ای از رابطه
دولت هاست.
حقیقت این است
مذاکرات
پنهانی میان
دولت ها و حتی
دولت های
کاملاً
متخاصم ، یک
نُرم کاملاً جا
افتاده در
روابط بین
المللی و عرف
دیپلماسی است
و به خودی خود
نشان دهنده
سازش یا حتی
کاهش تنش میان
آنها نیست. در
واقع ، نه
وجود چنین مذاکراتی
، بلکه نبودِ
آن یک پدیده
استثنائی و عجیب
است. مهم این
است که
مذاکرات
معطوف به سازش
میان دو طرف ،
از نقطه معینی
شروع شده و پس
از انتخابات
خرداد شتاب
پیدا کرده است.
شما می گوئید
این سازش بدون
رضایت خامنه ای
ممکن نبود ؛
من هم می گویم
، حرف تان
درست است ؛
برمنکرش لعنت.
اما نکته ای
که من دارم
این است که
اولاً خامنه
ای تحت شرایط
معینی به این سازش
رضایت داده و
ثانیاً هنوز
هم در چگونگی
سازش و میزان
سازش
اختلافاتی
جدی با خط
رفسنجانی
دارد و اختلاف
میان دو خط
همچنان ادامه
دارد و نشانه
های انکار ناپذیر
آن را همه
روزه مشاهده
می کنیم. مشکل
شما این است
که با فاکت ها
برخورد
گزینشی دارید
و هرچه را که
با پیشفرض های
تان خوانایی
ندارد ، به
راحتی کنار می
گذارید. مثلاً
کافی است توجه
داشته باشید
که حالا
مخالفان سازش
هسته ای همه
دَم گرفته اند
که رهبر از
توافق ژنو
ناراضی است و
"رهبر با
بصیرت" نه
تنها جمله ای
در رد این
ادعاها نمی
گوید ، بلکه
در فرصت های
مختلف چیرهایی
می گوید که به
طور ضمنی آنها
را تأئید می
کند.
شما
می گوئید "اختلاف
اساسی تان با
تحلیل" من در
باره
انتخابات
خرداد در این
است که اگر
بپذیریم که
روحانی نامزد
اصلح از نظر
خامنه ای
نبوده ، خواه
ناخواه به
رژیم جمهوری
اسلامی
اعتبار داده
ایم و "آن را
تا حد یک دموکراسی
بورژوایی
بالا" برده
ایم. بگذارید
یک بار دیگر
تکرار کنم که اولاً
و قبل از هر
چیز ، این روش
برخورد شما با
واقعیت های
سیاسی ، یک
روش شبه مذهبی
و خطرناک است.
زیرا با این
منطق می شود
هر واقعیت
عینی را ، صرفاً
به دلیل این
که کلیشه های
ذهنی ما را به
هم می ریزد ،
نادیده گرفت و
حتی انکار کرد
؛ نتیجه گریز
ناپذیر این
منطق جز انکار
واقعیت های
تجربی و عقب
نشینی به
اسکولاستسیسم
چیز دیگری نمی
تواند باشد. ثانیاً
این حرف شما
نشان می دهد
که یا جمهوری
اسلامی را نمی
شناسید یا
دموکراسی
بورژوایی را.
جمهوری
اسلامی ، حتی
در روی کاغذ ،
یعنی طبق
قانون اساسی
آن ، یک نظام
استبدادی است
که ولی فقیه
در همه حوزه
ها حق وتوی بی
چون و چرا
دارد. به همین
دلیل ، این
رژیم حتی اگر
نظارت استصوابی
را کاملاً
کنار بگذارد و
به یک
انتخابات آزاد تحت
نظارت بین
المللی هم تن
بدهد ، باز هم
نمی تواند
"تاحد یک
دموکراسی
بورژوایی بالا"
برود. زیرا
قانوناً ، ولی
فقیه می تواند
تصمیمات همه
نهادهای
انتخابی و
انتصابی را
وتو کند. ممکن
است با استناد
به همین حرف
من ، بگوئید
پس عدم مخالفت
خامنه ای با
انتخاب روحانی
نشان می دهد
که او پیروزی
روحانی را
تدارک دیده
بود و گرنه با
این همه
اختیارات ، "برای
خامنه ای کاری
نداشت تا
انتخابات را
به مرحله ی
دوم بکشاند".
جواب من به
این استدلال
احتمالی همان
است که قبلاً
هم گفته ام:
داشتن
اختیارات نا
محدود ضرورتاً
با استفاده از
آن یکی نیست.
خامنه ای دارای
اختیارات
نیمه خدایی
است ؛ اما تا
آنجا که می
دانیم دیوانه
نیست و
بنابراین سود
و زیان
فرمانروایی
اش را مدام
سبک / سنگین می
کند و به
دلائلی که
قبلاً گفته ام
، او در آخرین
روزهای مشرف
به انتخابات ۲۴
خرداد ۹۲ در
موقعیتی قرار
گرفته بود که
دستکاری بیش
از حد در
صندوق های رأی
را خطرناک
ارزیابی می
کرد و نهایتاً
"مصلحت نظام"
را در پذیرفتن
روحانی تشخیص
داد.
در
پایان لازم
است به آنچه
در باره مطلب
درج شده در
سایت خبری راه
کارگر و نیز
درج مقالات دیگران
در سایت سازمان
گفته اید ،
جواب بدهم:
۱ -
مطالب بی
امضاء نه تنها
در سایت خبری
راه کارگر ،
که حتی در
خودِ سایت
سازمان نیز ، به
معنای نظر
هیأت اجرایی
نیست ، بلکه
بیان نظر مسؤول
یا مسؤولان
اینهاست و
هیأت اجرایی
طبق اساسنامه
سازمان موظف
است نظرات اش
را با امضای خودش
بیان کند.
۲ - اما
درج دو مقاله
یاد شده از
علی علیزاده
در سایت
سازمان ،
اولاً ادعای
شما را که
مقالات او "همواره"
در سایت سازمان
درج می شوند ،
اثبات نمی کند
؛ ثانیاً من
این دومقاله
را بعد از
اشاره شما
خواندم ؛ به
نظرم مقاله او
با عنوان
"سرهنگان
امپراتوری ..."
دفاع از
برنامه هسته
ای جمهوری
اسلامی نیست ،
بلکه او می
کوشد دلیل
حمایت بخشی از
مردم از
برنامه هسته
ای را توضیح
بدهد. و مقاله
دیگر او نیز
بحثی است در
باره
انتخابات که
ظاهراً در بیستم
اردیبهشت
نوشته شده و از
شرکت در
انتخابات
دفاع نمی کند
، بلکه دلائل
مخالفان و
موافقان شرکت
در انتخابات
را بررسی می
کند و هر دو
طرف را دعوت
می کند که از
مارک زنی
اجتناب کنند.
به عبارت دیگر
، این مقاله
پیش از پیوستن
او به صف
مدافعان شرکت
در انتخابات
بوده است.
ثالثاً این
استدلال شما که
از یک نفر که
در حوزه ای
نظر نادرست
داشته ، هرگز
نباید مطلبی
چاپ کرد ، به
نظرم قابل
دفاع نیست.
رابعاً در هر
حال ممکن است
مطلبی غیر
قابل دفاع ،
به اشتباه یا
در نتیجه غفلت
مسؤولان سایت
در آن درج
بشود. راه
درست این است
که چنین
اشتباهاتی را
یادآوری
بکنیم یا از
آنها انتقاد
کنیم ، نه این
که هر اشتباهی
را به بهانه
ای برای مارک
زدن به
مسؤولان
تبدیل کنیم.
پایان
گفتگو
ضمائم
:
مصوبات
هیئت اجرایی
در تاریخ 20
اکتبر 2011 در
مورد سایت
خبری
مصوبات
جلسه
همانگونه
که یاد
آورشدیم :
نشست هیئت
اجرائی سازمان
در ۲۸
مهرماه ۱۳۹۰ ـ ۲۰ اکتبر ۲۰۱۱ با
حضور تمامی
اعضا تشکیل
شد. نشست قبلی
هیئت اجرائی
در ۱۱
اکتبر برگزار
شده بود.
درنشست ۲۰ اکتبر
هیات اجرایی موارد
زیر را به تصویب
رساند:
الف ـ در باره
ضوابط حاکم بر
سایت خبری
هیئت
اجرائی
سازمان پس از
دریافت گزارش
جلسه رفقای
سایت خبری
(ضمیمه سوم) و جلسه
عمومی فعالان
تبلیغات مورخ
هفدهم اکتبر( ضمیمه
اول ) و با توجه
به پیشنهاد
ارائه شده توسط
ک. ت (ضمیمه دوم)
ضوابط حاکم بر
سایت خبری را
به شکل زیر
تدوین می کند.
اول ـ سایت
خبری بخشی از
ارگان های تبلیغی
سازمان بوده و
زیر نظر کمیته
تبلیغات قرار
دارد. سایت
خبری ادیبات
تبلیغی و
ترویجی سازمان
و اخبار،
گزارشات خبری
و سایر مطالب
مفید و
خواندنی را پوشش می
دهد. سایت
خبری در انتشار
اخبار و
گزارشات خبری
دارای استقلال
و تحرک عمل می
باشد.
دوم ـ نشست
های اعضای
سایت خبری به
منظور جمع
بندی و گزارش
فعالیت ها،
ماهی یک بار تشکیل
شده و گزارش
آن توسط مسئول
سایت خبری در اختیار
کمیته
تبلیغات قرار
خواهد گرفت.
روال روتین
نشست های سایت
خبری بر عهده
ی اعضای آن خواهد
بود.
سوم ـ نوشته
هائی که شامل
تحلیل
و یا موضع
گیری در باره
تاکتیک ها
بوده و توسط رفقای
سایت خبری
نوشته می شود
باید با نام و
مسئولیت فردی
نویسنده
آورده شود.
چهارم
ـ اگر قرار
باشد- در
موارد
استثنائی- موارد
بالا( تحلیل
ها و تاکتیک
ها) با نام
سایت خبری
منتشر شود،
نوشته باید
ابتدا به
اطلاع
همکاران سایت
خبری رسیده و قبل از
انتشار و
مانند همه دیگر
تحلیل ها مورد
تائید کمیته
تبلیغات قرار
گیرد.
A timeline of key events in US-Iran negotiations : The Associated Press November 25, 2013 3:18 AM