بهرام
رحمانی و
تریبونال
"مردمی"
عبدالله
باوی
" ایران
تریبونال" که
با هدف به
"دادگاه"
کشاندن
جمهوری
اسلامی تشکیل
شده بود با
توجه به دست
اندرکاران آن
و
سیاستهایش،با
انتقادات برخی
از افراد،
نیروها و
سازمانهای
سياسی مواجه
شده و کسانی
نیز به دفاع
از آن برخاستند
که در این
میان دفاعيات
بهرام رحمانی
از اين جريان
از همه جالب
تر است، مثلا
در حاليکه ایران
تریبونال
رسماً از
"سازمان
همکاری اسلامی"(1)
در خواست کرده
که "دستور دهد
تا يک کميسيون
دائمی و
مستقلی"
ايحاد شود تا
به "مطالعه و
پژوهش " حول
"نقض موضوع
حقوق بشر" در
ايران
بپردازد
رحمانی
درگزارش و
توضيح احکام
اين
تريبونال،
اين قسمت را
سانسور کرده و
اصلاً هم به
روی مبارک نمی
آورد که قضات
اين تريبونال
چه خواسته و
گفته اند و
سخنگويان
ديگر اين
جريان چگونه
فکر می کنند.
مثلا می دانيم
که اين
تريبونال
سخنگويان
ديگری هم دارد
که نزديکی خود
را به مجاهدين
انکار نمی
کنند و شايد
آنها اتفاقا
اين پيشنهاد و
يا حکم را درستترين
تصميم اين
دادگاه
بدانند. از
اين حرفها که
بگذريم تازه
اگر کسی
نادرستی اين
روشهای نخ نما
شده را در
مقابل ديد
همگان قرار
دهد رحمانی با
خشم تشر خواهد
زد که ایران
تریبونال آن
چيزی است که
من می گويم نه
آن چيزی که خود
بروز می دهد! و
اگر منتقد بر
موضع خود پا
فشاری کند
آنگاه آقای
رحمانی مثل
برخی ديگر از
مدافعين سينه
چاک اين
جريان،
انتقاد از
تریبونال و
افشای دست
اندرکاران
آنرا
بيشرمانه دفاع
از جمهوری
اسلامی جلوه
می دهد و میگوید:
"سئوال این
است که آیا
این نوع خصومت
و دشمنی با
تریبونال به
نفع چه کسی و
جریانی غیر از
حکومت جهل و
جنایت اسلامی
تمام میشود؟!
باید از
بهرام رحمانی
پرسید که
براستی چه کسی
به نفع "جهل و
جنایت" عمل
میکند؟
تریبونالی که
ماهیت جریان
غالب بر آن
آشکار شده و
وابستگی قضات
و دادستان آن
يعنی امثال
پیام اخوان ها
،جفری نایس
ها، جان
کوپرها و
موریس کاپیتورنها
به سرمایه
مالی ثابت شده
است و يا
افراد و جرياناتی
که نمی خواهند
اجازه دهند که
امپرياليستها
از اين طريق
در جنبش مردم
ما نفوذ کرده
و آنرا در جهت
مصالح خود به
بيراهه
ببرند؟ آيا
تریبونالی که
توسط
کاپیتورنها
بسوی منافع و
اهداف
امپریالیسم
جهانی هدایت
میشود به نفع
"جهل و جنایت"
عمل می کند و
يا منتقدين
آزاديخواه و
کمونيست اين
بازی ضد مردمی؟
آيا رحمانی
نمی داند
"موریس
کاپیتورن" چه
کسی است و يا
خودش را به
کوچه علی چپ
زده است؟
رحمانی که در
هر موردی چند
صفحهای حتما
محض رضای خدا
نوشته حتما
بايد بداند که
"موریس
کاپیتورن"
نمایندهی
ویژهی
کمیسیون حقوق
بشر سازمان
ملل برای
تحقیق و بررسی
حقوق بشر در
ایران، در سال
1375 به دعوت رسمی مقامات
جمهوری
اسلامی به
ایران سفر کرد
و در گزارشی که
از اين ديدار
در اختيار
سازمان ملل
گذاشت مدعی شد
که شاهد
"نشانههای
مثبت، جو
آماده برای
تغییر،
بحثهای مربوط
به بهبود
وضعیت زنان،
موارد
پیشرفت" در
جمهوری
اسلامی بوده
است. اين خوش
رقصی تا آنجا
بود که محمد
جواد ظریف
معاون وقت
وزارت خارجه
جمهوری
اسلامی این گزارش
را بسیار
"متوازنتر"
از گزارشات
قبلی اعلام
نمود. ( پیام
فدائی، شماره
9، فروردین و
اردیبهشت 75)
آيا باز هم
بايد از آقای
رحمانی اين
مدافعه دو
آتشه ايران
تريبونال
خواست که سر
از برف بيرون
آورده و اينقدر
مخاطبين خود
را ساده فرض
نکند؟
بهرام
رحمانی که
بگفته خودش،
از آغاز از
ايران
تریبونال
دفاع کرده و
هنوز هم میکند
فراموش می کند
که به مخاطبين
خود بگويد که
به چه شکلی
اين دفاع را
پيش برده است،
آيا در اين
دفاع
پرنسيبهای
مردمی را رعايت
کرده و يا
کودکانه پا بر
زمين کوبيده و
واقعيات را
تحريف نموده؟
او بجای اینکه
سیاستهای این
تریبونال و
جایگاه آنرا
در رابطه با
منافع و مصالح
تودههای
زحمتکش بیان
کند، ترجیح
میدهد که به
نیروهای
سیاسی فحاشی
کند. پدیدههای
اجتماعی را
باید در یک
رابطه
دیالکتیکی با
یکدیگر دید و
تحلیل کرد،
ولی این شیوهای
نیست که بهرام
رحمانی به آن
بیندیشد، او
مینویسد :
"جمعی از
اعضای
خانوادههای
جان سپردگان
دهه شصت و جان
بدربردگان از
کشتار
زندانیان
سیاسی در این
دهه، ......،
کارزاری را
برای رسیدگی
به کشتار
زندانیان
سیاسی در دهه
شصت با یاری و
همراهی
فعالان عرصههای
سیاسی و
اجتماعی آغاز
کردند". اما
ديگر به خواننده
خود نمی گويد
که اين امر در
سير خود به
کجا رسيد و
چگونه دست
اندرکاران آن
تجمع، آرمانها
و مطالبات
اعضای
خانوادههای
جان سپردگان و
جان
بدربردگان را
دو دستی تحويل
پیام اخوانها،جفری
نایس ها، جان
کوپرها و
موریس کاپیتورنها
دادند. و
علیرغم تمايل
و آرمان اوليه
آن خانواده ها
و زندانيان
سابق، اين
حرکت "چگونه
به یک کمپین
سیاسی و
اجتماعی" با
حضور چنین
افرادی بدل
شد. بهرام
رحمانی بجای
آنکه حقیقت را
از مناسبات
واقعی که بر
تریبونال
حاکم است و از
اعمال دست
اندرکاران آن
استنتاج کند، آنرا
از ذهنيات و
نيات خودش
بیرون میکشد.
همچنین او
دیگر این امر
را نمی بیند
که محکوم کردن
جمهوری
اسلامی به اين
روش و صرفا به
خاطر جنایات
دهه شصت و عدم
تاکيد بر همه
جناياتی که در
طول عمر خود
انجام داده
عملا دست این
رژیم را از
جنایات قبل و بعد
از دهه شصت
میشوید و این
محکوم کردن با
محدودیت
زمانی خود
محدوديت
سياسی هم پيدا
می کند و امر
معرفی جمهوری
اسلامی به عنوان
یک رژیم
ماهیتاً
جنایتکار را
به حاشيه می راند.
از ديگر
شاهکارهای
رحمانی در
دفاع از ايران
تريبونال
ادعای کشف
جبهه واحدی
است که بين سه
جريان سياسی
متضاد بر
عليه"ایران
تریبونال"
شکل گرفته است.
بهرام
رحمانی اين
کشف را در
نوشته ای تحت
عنوان "اتحاد
و مبارزه
پیگیر بر علیه
کارزار ایران
تریبونال" به
اطلاع عموم
رسانده و
نوشته :
" حتی دشمنی
و خصومت علیه
تریبونال به
اتحاد و مبارزه
مشترک و سه
جانبهای بین
چریکهای
فدایی خلق
(طرفدار رفیق
اشرف دهقانی)،
گروه توفان و
راه کارگر (کمیته
اجرایی) منجر
شده است.
اتحادی که تا 18
ژوئیه در مورد
آن کسی نه
چیزی شنیده و
نه خوانده بود".
هر کسی که
با مسائل
سیاسی اندک
آشنایی داشته
و يا اگر حتی
کمترین دانش و
آگاهی سیاسی
را دارا باشد
میداند که بین
اين سه سازمان
نه تا "18 ژوئيه
" و نه بعد از
آن تاريخ اتحادی
وجود نداشته و
هنوز هم
ندارد، به
ويژه بين
چریکهای
فدایی خلق و
دو سازمان
نامبرده نه تنها
"اتحاد و
مبارزه
مشترک"ی شکل
نگرفته بلکه تحليلها،
سیاستها و
مواضع
چریکهای
فدایی حتی در
مورد همين
"ایران
تریبونال "
نیز در تضاد
آشکار با
تحليلهای این
سازمانها می باشد
و هر کس آنها
را خوانده
باشد اگر
نخواهد دروغ
بگويد قادر به
انکار اين
واقعيت نيست.
بنابراين از
بهرام رحمانی
که سالهاست با
فعالین سیاسی
در ارتباط
بوده بايد
پرسید که به
چه دلیل و
چگونه بدون
هيچ سندی چنین
چیزی را بیان
میکند؟ از
پرنسيبها و
روشهای
کمونيستی چيزی
نمیگويم اما
حتی سیاسیون
بورژوازی و
ژورنالیستهای
اين طبقه هم
میآموزند که
هر موضوعی را
برای اينکه جا
بيندازند
ابتدا با
حقیقت شروع
میکنند تا
دروغ هايشان
باورکردنی
شود، اما
بهرام رحمانی
از همان ابتدا
با بیان یک دروغ،
نوشته خود را
شروع کرده و
بدین ترتیب نه
تنها حقارت
دانش سیاسی،
بلکه حد
پرنسيبهای انسانیاش
را هم به
دیگران نشان
میدهد. البته
شمشير کشی اين
مخالف
"خشونت" بر
عليه نيروهای
انقلابی به
همين جا ختم
نمی شود و بعد
از همه اين
افاضات،
ايشان يادشان
افتاده که در مورد
چريکهای
فدائی خلق اين
صديق ترين
کمونيستهای
ايران چنين
لفاظی نمايد
که " آن محفل
بیعمل و بی
تاثیری که در
قلب اروپا، هم
چنان در خانه
های تیمی خود
با
«امپریالیسم»
مبارزه می کند
.... طرفدار
زندان و شکنجه
و اعدام هستند" .
چنین یاوه
سرائیها فقط
میتواند از کسانی
سر بزند که يا
هيچ مطالعه ای
در مورد جريانی
که قصد کوبيدن
آنرا دارند،
ندارند و صرفا
بر حسب وظيفه
بايد چيزی
بنويسند و يا
کسانی که برای
اثبات مواضع
ناحق خود به
هر وسيلهای
متوسل می
شوند. در اين
سالها هتاکان
و دشمنان مردم
هر تهمتی را
به کمونيستها
زده بودند اما
ديگر نشنيده
بوديم و نديده
بوديم که کسی
با بی پرنسيبیای
چنين آشکار
چريکهای
فدائی را
"طرفدار زندان
و شکنجه و
اعدام" جلوه
دهد. اين تهمت
اگر دشمنی
جنون آمیز
نباشد گویای
شیوه منحطی
است که نشان
از مستاصل
بودن بهرام
رحمانی در
چگونگی دفاع
از تریبونال
دارد. او
چریکها را
طرفدار
"زندان،
شکنجه و
اعدام" میخواند
ولی سند و یا
نوشتهای را
بعنوان منبع
ذکر نمیکند، و
این فقط نشان
از بی ثباتی
کسی است که
خودش را در
وضعی قرار داده
که مجبور شده
برای اثبات
خود بهر وسیلهای
متوسل شده و
بر صورت هر
حقيقتی تف
کند. در شرايطی
که چریکهای
فدایی خلق
بارها و در
دهها مقاله و
سخنرانی ، در
مورد ضرورت
نفی زندان و
شکنجه و اعدام
نوشته و گفتهاند
و تاریخ
مبارزاتی
سازمان آنها
گویای مبارزه
برای برقراری
جامعهای
بدون ظلم
وستم، بدون
زندان و اعدام
و شکنجه بوده
و هست و دیگر
فکر نمی کنم
نيازی باشد که
از رحمانی
خواسته شود که
کمتر تهمت
بزند و برای
دفاع از امر
غير قابل دفاع
چنين هولناک سقوط
نکند.
واقعيت
اين است که
بهترین مرجع
برای تجربه اندوزی،
تاریخ است و
تاریخ نشان
داده است که
تنها مرجعی که
میتواند این
رژیم فاسد و
جنایتکار و
امرين و
عاملين کشتار
دهه60 و قتل عام
زندانيان در
سال 67 را به
محاکمه بکشاند
خود تودههای
زحتمکش و
رنجدیده
هستند و اين
امر هم تنها
در بستر
سرنگونی اين
رژيم به دست
کارگران و ستمديدگان
و در بستر
انقلابی ميسر
است که کارگران
ما هدايت آنرا
در دست گرفته
باشند.
عبداله
باوی
November 20, 2012
(1)فرشاد
حسينی :" خلاصه
فشرده ای از
متن قضاوت دادگاه
ايران
تريبونال"
(گويا نيوز،
دوشنبه 8 آبان1391 )