تالاب ها در
همان آتشی می
سوزند که
دیگران!
مازیار
واحدی
چهاردهم
بهمن ماه روز
جهانی تالاب
بود. مهم ترین
تاثیر خشک شدن
تالاب ها،
افزایش میزان
ریزگردها در
این مناطق
است.
ریزگردهائی
که الان دیگر
بسیاری از
استانهای
کشورمان را
درگیر خود
کرده است. جدای
از استان خوزستان،
سیستان و
بلوچستان،
فارس، کرمان، و
اصفهان با
چالش های
متعدد مواجه
هستند. سرعت
نابودی حیات
وحش و پوشش
گیاهی در این
مناطق به شدت افزایش
یافته است. چه
بسیار از
زحمتکش ترین
مردمان
کشورمان که با
بحرانی شدن و
خشک شدن این تالاب
شغل خود را از
دست داده اند.
این مشکلات را
بایستی تنها
از زبان
مردمان ساکن
این مناطق
شنید تا بتوان
با عمق این
فاجعه ارتباط
برقرار کرد.
موضوع این
نیست که مردم
ما ندانند
مشکل چیست، آنها
هرروزه روز
این مشکلات را
زندگی می کنند
و عواقب آنرا
متحمل می
شوند. موضوع
اصلی امّا چیز
دیگری است.
موضوع این است
که متولیان
امور نه تنها
توان حل این
بحران را
ندارند، بلکه
عملکرد آنها
بزرگترین
دلیل وجود این
بحران نیز
است. مردم
ساکن در استان
خوزستان
بخوبی می
توانند گواهی
دهند که
ریزگردها نه
تنها کمتر
نشده اند،
بلکه حتی در
همین آخرین
موردش قطر
خاکی که سطح
خانه و زندگی
آنها را
پوشانده بود
از همیشه
قطورتر بود.
واقعا بایستی
ساده لوح
باشند این
مردم، که باور
کنند در بین
این مسئولین
عزمی برای حل
مشکل وجود
دارد.
در ارومیه
هم وضع به
همین گونه
است. بعد از
این همه سال
که گفتند دولت
محیط زیستی
سرکار آمده، و
گفتند که ولی
فقیه هم دم از
حمایت محیط
زیست زده و
سند بیست ساله
توسعه را
براساس
ارزیابی های
زیست محیطی
توشیح کرده
است، ستاد
احیای دریاچه
ارومیه اعلام
کرده است که
پولی دریافت
نکرده است.
مسئولین این
ستاد با کلی
ملاحظه گفتند
که البته آنها
مشکلات
اقتصادی دولت
را می شناسند و
نمی خواهند
دولت را تحت
فشار بگذارند.
مگر همین دولت
نیست که بودجه
های کلان برای
سازمانهای ریز
و درشت عقیدتی
هزینه کرده
است؟
بزودی
مردمان مجاور
بسیاری از این
دریاچه ها و
تالابها
مجبور به ترک
دیار خود می
شوند ولی آنها
بودجه های چاق
و چله را برای
سازمانها و
نهادهای
باصطلاح
فرهنگی هزینه
می کنند. بسیاری
از دانش
آموزان
بایستی در
مدارسی که هر
لحظه احتمال
ریزش سقف آنها
وجود دارند،
تحصیل کنند
ولی آنها
بودجه های نهادهای
عقیدتی را چاق
تر می کنند.
چندتا آخوند
در مملکت
داریم که آنها
را به
میلیونها
دانش آموز
ترجیح می دهند.
بودجه
تعییین می
کنند ولی
منبعی که برای
تامین بودجه
مشخص می کنند،
منبعی است که
هیچ کس
اطمینان
ندارد تامین
خواهد شد. مگر
سالها نیست که
می گویند که
دودرصد از
درآمد نفت را
صرف آبادانی
استان خوزستان
می کنند؟ همه
این وعده ها
به کجا ختم شد؟
اصلا
صحبت بر سر
این نیست که
راه حلی را که
ارائه می دهند
شدنی است یا
نه. بلکه
موضوع این است
که آنها کننده
کار نیستند.
در واقع آنها فکر
می کنند که با
دسته کورها
طرف هستند.
این همه
سازمانهای
ریز و درشت
وابسته به بیت
رهبری هستند که
از دادن
مالیات معاف
هستند. آنوقت
می گویند که
ما نمی توانیم
برای حفاظت از
تالاب ها هزینه
کنیم.
از زاویه ای
دیگر به مشکل
نگاه کنیم.
براساس اطلاعات
داده شده
نزدیک به شصت
هزار فارغ
التحصیل رشته
محیط زیست
بیکارند،
آنوقت رئیس
سازمان حفاظت
از محیط زیست
با حوزه های
علمیه
خواهران
قرارداد می
بندد که آنها
در رشته محیط
زیست فعال
شوند. چرا؟ آیا
برای اینکه
آنها بهتر از
فارغ
التحصیلان
محیط زیست می
توانند در
خدمت محیط
زیست باشند؟
یا اینکه این
هم باز می
تواند بهانه
ای باشد برای
اینکه بودجه
بیشتری را به
این حوزه
اختصاص دهند؟
اصلا گیریم
که آنها طلائی
ترین طرحهای
جهان را داشته
باشند. مسئله
این نیست که
طرح ها خوب
هستند یا نه،
بلکه موضوع
مهم این است
که این رژیم
نمی تواند پیش
برنده این طرح
ها باشد. یعنی
در واقع فساد
حاکم بر سیستم
این اجازه را
به آنها نمی
دهد. همین روز
گذشته بود که
خودشان اعلام
کردند که
درختان باغی
که بنیاد
مستضعفان
مالک آن است
را شبانه قطع
کرده اند و
تقاضای ساخت
برج در آن
کرده اند. در
یک چنین
سیستمی ساده
لوحی محض
خواهد بود که
فکر کنیم که
آن در پی حل
مشکل هستند.
ساختار
قدرت در
جمهوری
اسلامی به
گونه ایست که
اصلا امکان
اجرائی شدن
هیچ طرحی در
آن وجود
ندارد. ساختاری
که در آن
پاسخگوئی
وجود نداشته
باشد، سیستمی
که در آن
امکان حضور
صاحبان حق در
تصمیم گیری ها
وجود ندارد،
ساختاری که
ضمانت اجرائی
برای پیش بردن
طرحها وجود
ندارد، بازده
کارکردش برای
جامعه، اگر
مخرب نباشد،
در بهترین
حالت صفر است.
برای وادار
کردن چنین
حکومتی به
اجرای طرحها به
نهادهایی
احتیاج داریم
که به صورت
دائمی به صورت
اهرم فشار عمل
کند. سازمانها
و نهادهای
زیست محیطی
مستقل از دولت
می توانند این
کارکرد را
داشته باشند. اراده متشکل
سازمان یافته
مردم است که
می تواند این
امر را پیش
ببرد. برای
مثال؛ این
نهادها و مردم
متشکل می
توانند
هرتالاب خشکیده
در منطقه خود
را به موضوع
اصلی مورد مطالبه
خود قرار
دهند.
درست است
که ما مردم به
صورت عموم
کارشناس محیط
زیست نیستیم،
ولی واقعیتی
را که با آن
زندگی می کنیم
را می بینیم.
ما می توانیم
به جای دفاع
از هر طرح و
ایده ای، که
می تواند
کارشناسانه
باشد و یا
نباشد، از آزادی
بی قید و شرط
بحث و تبادل
نظر در مورد
مسایل زیست
محیطی دفاع
کنیم و این
آزادی را
مطالبه کنیم.
می توان
عده ای را
برای یک مدت
فریب داد، ولی
نمی توان همه
را برای همیشه
فریب داد.
نیروی تحول نه
در بین
حاکمان، بلکه
در بین خود
مردم است.