بهمن
بار دیگر
خونین شده
است!
مازیار
واحدی
میزان
تحمل یک انسان
چقدر است؟
ظرفیت ما برای
شنیدن اخبار
بد تا چه حدی
است؟ توان
روبرو شدن با
حوادث در هریک
از ما بایستی
چه میزان باشد
تا درد و رنج
خود را متحمل
شویم و به زخم
و جراحت
دیگران چشم
ببندیم؟ بالا
بودن میزان
تحمل، ظرفیت بالای
شنیدن اخبار
بد، و توانمند
بودن در
مواجهه با
حوادث آیا
فضیلت است؟
این چه فضیلتی
است که نتیجه
اش درد و رنج،
غم و هجران،
بیماری و مرگ،
و نابودی
تمامی داشته
های ماست؟
نخواهیم این
توانمندی را.
امسال
هرچه به ماه
بهمن نزدیک
شدیم شاهد
رخدادهائی بس
دردناک شدیم.
رخدادهائی که
هرکدام از آنها
به تنهائی
قادر است
تکانهای
شدیدی برجان و
روان هر
انسانی بوجود
بیاورد.
رخدادهائی که
علل آن بی ربط
به حاکمیت
دزدان بهمن
پنجاه و هفت
نیست.
آرزو
می کنم ایکاش
میزان
تحملمان
آنقدر پائین
بود تا در
لحظه ای که
خبر زنده زنده
سوختن دو کودک
کار در آتش را
شنیدیم، یا از
هم می پُکیدیم
و یا اینکه
صدای این بی صدایان می
شدیم و فریاد
برمی آوردیم
این ظلم اَکبر
را.
کاش
آنقدر
ظرفیتمان
پائین بود که
تا با شنیدن خبر
ذوب پیکر ده ها
تن از هم
وطنانمان در
زیر آوار آهن
و آتش پلاسکو،
دزدانِ بهمن
را هم آواری
این چنین آرزو
می کردیم.
دزدانی که
قهرمانی آتش
نشانانمان را
هم سرِ دزدیدن
دارند.
ایکاش
توان مقابله
امان با فجایع
آنقدر پائین
بود که با
شنیدن خبر
آلودگی هوای
شهر اهواز، که
شصت و شش
برابر
استانداردها
اعلام شد، به صف
می شدیم و دست
در دست مردم
خوزستان از
این دزدان می
خواستیم
پاسخگو باشند
که چرا در این
چهاردهه این
بلا را بر سر
این مملکت
آورده اند که
بیش از هرچیز
ستاد مقابله
با بحران
داریم و دیگر
هیچ. آن هم
ستادهائی که
به مانند همهِ
دیگر سازمان ها و
نهادهای
حکومتی
کارکردشان
مناسبتی با نامشان
ندارد. ستادهای
بحرانی که به
جای یافتن راه
حل، به هر شکل
ممکن صورت مسئله
را پاک می کنند.
بهمن
امسال دوباره طوفان
اهواز را
درنوردید. خاک
و گرد و غبار
هم جا را
پوشانده است.
میزان گرد و
غبار به حدی
رسیده که به
قول
طنزپردازی
دیگر می توان
در اهواز نه
تنها در زمین،
بلکه در هوا
هم درخت کاشت.
آب و برق و
اینترنت قطع
شد. مدارس در
روز شنبه
تعطیل شد.
ستاد بحران به
آموزش و پرورش
اعلام کرد که
آنها می
توانند با
مسئولیت خود
مدارس را
بازکنند، به
شرطی که خود بتوانند
مدارس را
خاکروبی کنند.
هرچند منابع داخلی
گرد و غبار
دلیل این
طوفان اعلام
شد، اما
کماکان مانور
بر روی این
مهم که
کشورهای سوریه،
عراق و لبنان
نیز منابع
خارجی تولید
گردو غبار
هستند ادامه
داشت.
وارد
بهمن شدیم،
سیل سیستان و
بلوچستان را
بحرانی کرد.
سه هزار واحد
مسکونی ویران
شد. هزاران
نفر از مردم در
چادر اسکان
گزیدند.
تاسیسات
زیربنائی، کشاورزی
و جاده ای
دوازده شهر
خسارت دید.
برق در بیش از
سی منطقه در
استان قطع شد.
خسارت های بارندگی
و سیل تنها به
این استان
محدود نشد.
مردم
استانهای
فارس،
هرمزگان،
خراسان جنوبی،
خراسان رضوی و
کرمان نیز
استانهائی
بودند که
بارندگی
خسارتهای
فراوانی برای
آنها به بار
آورد. مطابق
معمول پس از
فاجعه ستاد
بحران تشکیل
دادند و فیلم
و عکسهای
فراوانی از
عملکرد این
ستاد در رسانه
ها منتشر
کردند.
به
نیمه ماه بهمن
رسیدیم. بهمن
در کوه های
سردشت سرازیر
شد و اینجا هم
جان تهیدست
ترین ها را گرفت.
جان کولبران
را، کولبرانی
که در نیمه
زمستان هم
برای کسب روزی
بایستی کوه و
دشت و دمن را
زیر پای
بگذارند تا
بتوانند لقمه
ای نان به خانه
بیاورند. مردم
سردشت کاری
کردند کارستان.
هزاران نفر به
حرکت درآمدند
تا جان
کولبرانی را
که زیر بهمن
گیر کرده
بودند نجات
دهند. دوازده
تن نجات پیدا
کردند و چهار
تن جان
باختند.
به
هرکدام از
رخدادهای
بهمن امسال که
می نگریم جای
پای خودکامگی
را می بینیم.
ردّ پای حاکمیت
سرمایه را می
بینیم. ردّ
پای خودکامگی
صاحبان ثروت و
قدرت را می بینیم.
سوختن دو کودک
کار، ذوب شدن
جان های آتش
نشانان و
شهروندان در
آتش رانت و
سرمایه در
پلاسکو،
شهرداری،
بنیاد
مستضعفان، دولت
و نظام و
خلاصه همه،
زندگی در سایه
مرگ در استان
خوزستان و
تنفس هوائی که
مرگ را نوید
می دهد، ریزش
سقف خانه در
پی سیل و
منجمد شدن
کولبران در
زیر هزاران تُن
برف همه و همه
نتیجه کارکرد
سیستمی است که
کارکردی
نداشته است.
همه این فجایع
به شکلی با هم
ارتباط دارند
و نقطه اتصال
آنها هم
حاکمیتی است
که مردم را به
ریشخند گرفته
است.
بهمن
بار دیگر
خونین شده
است. بهمن را
آن سال آن
چنان خونین
کردند،
آگاهانه، که
بساط ظلم را
برکندند.
شیفته گان آن
بهمن پروانه
گانی بودند که
به دور شعله
آزادی تاب خوردند
و نور را وعده
دادند. بهمن
امسال را اما،
شیفتگان مال و
قدرت و ظلمت
پرستان تحمیل
کردند بر
آنانی، که خود
آن بهمن خونین
را به بار
نشانده بودند.