گزارش سیاسی
کنگره هژدهم سازمان
کارگران انقلابی
ایران (راه کارگر)
(کنگره
بیست
و پنجمین
سالگرد کشتار
خونین جان
باختگان راه
آزادی
تابستان ۶۷)
بخش
مربوط به
تحولات سیاسی خاورمیانه
عمیق
تر شدن و
عمومیت یافتن
بحران
خاورمیانه
حالا دیگر
همه قبول
دارند که
بحران همه
جانبه ای
منطقه
"خاورمیانه
بزرگ" را فرا گرفته
و دارد خصلت
انفجاری پیدا
می کند. و اکنون
بزرگ ترین
سؤال این است
که خاورمیانه
به کدام سو
رانده می شود؟
برای یافتن
پاسخی برای
این سؤال ،
باید به تصور
روشنی از علل
بحران ، پیچیدگی
آن و نیروهای
اصلی درگیر در
آن ، دست یافت:
یک - علل بحران. سه عامل بی
واسطه مهم در
اشتعال این
بحران نقش
کلیدی دارند: بحران
جهانی اقتصاد
سرمایه داری ،
فرسودگی قدرت
ژئوپولیتیکی
امریکا ، و
انقلابات
زنجیره ای
عرب. البته
باید توجه
داشت که هرسه
عامل ، ضمن
استقلال نسبی
شان از همدیگر
، اثرگذاری
های متقابل
زیادی روی هم
دارند. بحران
جهانی اقتصاد
با اثرات
بسیار گسترده
اش روی زندگی
توده های وسیع
مردم کشورهای
منطقه ، در
اشتعال این
بحران نقش
تعیین کننده و
با دوام داشته
و خواهد داشت.
فراموش نباید
کرد که یکی از
علل بی واسطۀ برانگیختگی
انقلاب های
عرب ، همین
بحران جهانی
اقتصاد بود که
اولاً قیمت مواد
غذایی را به
صورت جهشی
(بنا به بعضی
ارزیابی ها ،
بیش از ۶۰ در
صد ) در بسیاری
از این کشورها
بالا برد ؛
ثانیاً بیکاری
را ، مخصوصاً
در میان
جوانان ، به
شدت افزایش
داد ؛ ثالثاً
با کاهش
درآمدهای
ارزی بسیاری
از کشورهای
عرب ، قدرت
مانوور رژیم
های حاکم بر
آنها را در
مقابل توده
های وسیع مردم
محدودتر ساخت.
اثر گذاری
بحران
اقتصادی هنوز
هم ادامه دارد
و بسیاری از
ارزیابی ها
چشم انداز
اقتصادی تیره ای
برای غالب
کشورهای عرب و
غیر عرب منطقه
پیش بینی می
کنند. البته
روشن است که
فشار بحران
اقتصادی در
کشورهای غیر
نفتی بسیار شدیدتر
بوده و خواهد
بود. فرسودگی
قدرت
ژئوپولیتیکی
امریکا خود ،
محصول عوامل
چندی است که
مهم ترین آنها
عبارتند از
اولاً ناکامی
سیاسی اشغال عراق
و افغانستان
در دوره جرج
بوش که نه
تنها در میان
مردم منطقه ،
بلکه در سراسر
جهان و در
خودِ امریکا
واکنشهای بسیار
گسترده ای به
وجود آورد و
نفرت بی سابقه
ای را علیه
امپریالیسم
امریکا و
زورگویی های آن
دامن زد. همین
شکست سیاسی
امریکا در آن
لشکر کشی ها
بود که مثلاً
موقعیت
جمهوری
اسلامی را در
منطقه تقویت
کرد و تاخت و
تازهای ولایت
فقیه را در
داخل خود
ایران بی
مهارتر ساخت.
ثانیاً بحران
اقتصادی و غیر
قابل تحمل شدن
بدهی های دولت
امریکا نیز بی
تردید در
فرسایش قدرت
ژئوپولیتکی
آن نقش بسیار
مهم و پایداری
دارد. تصادفی
نیست که اکنون
دولت اوباما
می کوشد تا حد
ممکن از هر
نوع درگیری
نظامی و مخصوصاً
راه اندازی
جنگ زمینی
پرهیز کند.
ثالثاً تقویت
وزن
ژئوپولیتیکی
چین و روسیه
که در منطقه نقشی
فعال تر از
پیش پیدا کرده
اند و امریکا
و متحدان اش
ناگزیرند
واکنش آنها را
نسبت به حوادث
مهم در نظر
بگیرند. انقلاب
های عرب
هرچند همه به
شکست
انجامیده اند
، اما نیروهایی
را آزاد کرده
اند که هر
کدام در دامن
زدن به تحولات
منطقه نقش
دارند و
بازگرداندن
آنها به شرایط
قبلی ، حتی
اگر ممکن باشد
، دست کم در افق
های مشهود
کنونی دشوار
به نظر می رسد.
دو - پیچیدگی
بحران. عمومیت
یافتن بحران
در منطقه
گسترده ای که
حساس ترین
منطقه استراتژیک
جهان نامیده
می شود ،
نیروهای
بسیاری را
وارد میدان
کرده است که
در شرایط عادی
معمولا به
وسیله قدرت
های بزرگ مهار
می شوند. مثلاً
کاهش قدرت
مانوور
امریکا ، قدرت
مانوور تقریباً
همه دولت های
منطقه را
افزایش داده و
روابط تو در
تویی به وجود
آورده که
اوضاع را به
شدت پیچیده می
سازند.
سه - نیروهای
اصلی در گیر
در بحران. این
نیروها را به
لحاظ خصلت
سیاسی شان در
چهار دسته کلی
می توان طبقه
بندی کرد: قدرت
های بزرگ که
بیش از هر چیز
، برای پیش
برد منافع
ژئوپولیتیک
خودشان در این
منطقه حساس
فعال هستند.
اینها در صف
آرایی کلی ،
در دو اردوی رقیب
قرار دارند:
قدرت های
آتلانتیک به
رهبری امریکا
که البته متحدانی
در مناطق
مختلف جهان و
خود منطقه
دارند ، و چین
و روسیه که
جبهه مشترکی
در مقابل آنها
به وجود آورده
اند. مهم ترین
محور رقابت
این دو اردو ،
چگونگی کنترل
منابع منطقه
است که بزرگ
ترین ذخایر
فسیلی جهان را
در خود دارد. فشرده
شدن رقابت این
دو اردو باعث
شده که بعضی از
تحلیل گران آن
را با رقابت
امپراتوری
های روسیه و
بریتانیا
برای کنترل
آسیای میانه
(در دوره صد
ساله ۱۸۱۳ تا ۱۹۰۷)
مقایسه کند و
آن را "بازی
بزرگ" (The Great Game)
دوم بنامند. دولت
های منطقه
که اکثریت
قریب به اتفاق
آنها رژیم های
استبدادی
هستند و غالب
شان وابستگان
اردوی آتلانتیک
محسوب می شوند
؛ ولی به
درجات مختلف
از استقلال
عمل و قدرت
مانوور
برخوردارند.
کاهش قدرت
مانوور
امریکا باعث
شده که بعضی
از دولت های
وابسته به
اردوی
آتلانتیک وزن
و استقلال
عمل
بیشتری پیدا
کنند و حتی به
مخالفت های
موضعی چشم
گیری با سیاست
های امریکا
برخیزند. بعضی
از این دولت
ها برای تحکیم
موقعیت خود یا
به نیابت از
حامیان جهانی
شان سعی می
کنند ، نفوذی
در کشورهای
همسایه برای خود
دست و پا کنند. جریان
های سیاسی
عمدتاً
وابسته که
سیاست های
دولت های دیگر
را پیش می
برند و غالباً
پایه توده ای
قابل توجهی
ندارند. جریان
های سیاسی
برخوردار از
پایه توده ای که
عمدتاً به
واکنش های
پایه خود حساسیت
دارند و به
درجات مختلف
به وسیله
خواست ها و تمایلات
( پیشرو ،
محافظه کار یا
حتی ارتجاعی ) پایه
اجتماعی خود
مهار می شوند.
یکی از عواملی
که بحران
خاورمیانه را
پیچیده تر می
کند این است
که بخش قابل
توجهی از
جریان های
اخیر مرزبندی
چندان روشنی
با جریان های
وابسته به
قدرت ها
ندارند. و
البته یکی از
نتایج خیزش
های عرب این
است که با
پایان دادن به
دوران طولانی
یخ بندان
سیاسی در
خاورمیانه ،
وزن جریان های
سیاسی اخیر را
بالا برده و
پویایی حرکت
از پائین را
در کل منطقه
چشم گیرتر
کرده است.
چهار - داغ
ترین کانون
های بحران.
۱ - رویارویی
بقایای خیزش
های توده ای
خفه شدۀ عرب
با رژیم های
دیکتاتوری
هنوز هم مهم
ترین و سرنوشت
سازترین ،
کانون بحران
محسوب می شود ؛
مخصوصاً در
مصر که مرکز
دنیای عرب و
یکی از کشورهای
تعیین کننده
منطقه است.
کودتای ارتش مصر
در ژوئیه
گذشته ، روایت
پیچیده تری از
کودتای آن در
فوریه ۲۰۱۱
بود که هر چند به
بهانه مقابله
با طرح های
اخوان
المسلمین صورت
گرفت ، ولی
هدف بزرگ تری
را دنبال می
کرد که همان
مقابله با
رادیکالیزه
شدن جنبش مردم
بود. حقیقت
این است که
اگر ارتش وارد
میدان نمی شد ،
اعتراضات
توده ای بسیار
گسترده مردم
می توانست
اولاً طرح های
اخوان
المسلمین را خنثی
سازد و ثانیاً
شرایط مساعدی
برای احیای انقلاب
مصر ایجاد
کند. با این
همه جنب و جوش
مردم مصر هنوز
ادامه دارد و
معلوم نیست
ارتش بتواند
برای مدت
درازی اوضاع
را تحت کنترل
خود نگهدارد. (
همان طور که
ما در گزارش
کنگره هفدهم یادآوری
کرده بودیم )
تجربه مصر ( و همچنین
تونس ) نشان می
دهد که برخلاف
تبلیغاتِ
مسلط در غرب ،
مردم این
کشورها محکوم
به گردن گذاشتن
به دیکتاتوری
ها یا پناه
بردن به اسلام
گرایان
نیستند و
اسلام گرایان
نمی توانند مانند
روحانیت شیعه
در انقلاب
ایران ،
حاکمیت شریعت
را به آسانی
بر آنها تحمیل
کنند.
۲ - در سوریه و
لیبی ،
متأسفانه
احتمال قدرت
گیری اسلام
گرایان بیشتر
است و مداخله
قدرت های آتلانتیک
و وابستگان
منطقه ای آنها
در این دو کشور
، نه تنها
خیزش های مردم
علیه
دیکتاتوری ها
را به جنگ
داخلی تبدیل
کرد ، بلکه
عملاً اسلام
گرایان
افراطی را
تقویت نمود. در
نتیجه این
مداخله هاست
که اکنون
سوریه به انفجارآمیز
ترین کانون
بحران
خاورمیانه
تبدیل شده که
ممکن است نه
تنها خودِ
سوریه را به
عنوان یک کشور
متلاشی سازد ،
بلکه بحران
های دامنه
داری را نیز
در کشورهای
همسایه دامن
بزند.
۳ - رویارویی
های فرقه ای
میان شیعه و سنی
در کشورهای
مختلف منطقه یکی از
کثیف ترین و
مصیبت
بارترین
کانون های
بحران خاورمیانه
است که عمدتاً
از طرف دولت
های دودمانی
خلیج فارس به
رهبری سعودی
ها دامن زده
می شود و در
اساس اقدام
پیشگیرانه ای
است برای
مقابله با
فعال شدن
اقلیت های
شیعه در این
پادشاهی های
حساس نفتی.
۴ - نیرومند
شدن جنبش
ناسیونالیستی
کرد که با شروع
جنگ داخلی در
سوریه وارد
مرحله بی
سابقه و به
احتمال زیاد ،
برگشت
ناپذیری شده
که بی تردید
در سیاست کل
منطقه و به
ویژه چهار
کشور ترکیه ،
سوریه ، عراق
و ایران ،
تأثیرات
بسیار دامنه
داری خواهد
داشت.
۵ - شدت یافتن تروریسم
مرگبار فرقه
ای درعراق که می
تواند به جنگ
داخلی دیگری
در این کشور
مصیبت زده
بیانجامد.
۶ - جنگ داخلی
افغانستان که
ممکن است با
خارج شدن
نیروهای ناتو
در سال آینده ،
به قدرت گیری
مجدد طالبان
یا حتی تجزیه
افغانستان
بیانجامد و
مصیبت های بیشتری
را در منطقه
دامن بزند.
۷ - ادامه
بحران مصیبت
بار پاکستان
که نتیجه تسلط
ارتش بر
سرنوشت این
کشور است و
اکنون دست کم ،
در دو
رویارویی
مسلحانه
همزمان ( میان
اسلام گرایان
و دولت ، و
جنبش جدایی
طلبانه بلوچ و
دولت )
پاکستان را به
صحنه تاخت و
تاز تروریسم کور
و خونبار
تبدیل کرده
است.
۸ - شتاب گرفتن
پیشروی
اسرائیل در
بلعیدن سرزمین
های اشغالی
فلسطین که
متأسفانه
درنتیجه جنگ
داخلی سوریه و
کودتای مصر ،
در سایه قرار
گرفته و از
کانون توجه
افکار عمومی
دنیای عرب و جهان
خارج شده است.
۹ - فعال شدن
مجدد
اسلامگرایان سلفی
در کشورهای
آسیای میانه و
قفقاز که به
نظر بعضی
کارشناسان می
تواند بعد از
خروج نیروهای
ناتو از
افغانستان در
سال آینده ، به
صورت جهشی گسترش
یابد. و بعضی
ها معتقدند که
نگرانی از همین
گسترش اسلام
گرایی است که
دولت روسیه را
به حمایت قاطع
از رژیم اسد
وامی دارد.