مرگ
هوگو چاوز و
آینده انقلاب
بولیواری
روبن
مارکاریان
پس
از سرنگونی
آلنده توسط
کودتای
نظامیان وابسته
به آمریکا ،
در طی
چند دهه زیر
چکمه
دیکتاتوری
های خون ریز
آمریکای لاتین
، خشن ترین
اصلاحات
نئولیبرالی
یا شوک تراپی
های ساختاری
"مکتب
شیکاگو" ، در
نیم قاره ای
که حیاط خلوت
بلامنازع
دولت آمریکا بود
، به اجراء
گذاشته شد. طی
سه دهه
اقتصادهای کشورهای
آمریکای
لاتین تحت
نظارت مستقیم
"صندوق بین
الملی پول" و
"بانک جهانی"
شاهد گسترده
ترین انتقال
دارایی های
عمومی به بخش
خصوصی و
انحصارات
چندملیتی ، به
ویژه آمریکائی
بودند ؛ بحران
بدهی های این
کشورها که به
خاطر سیاست
های ویرانگر
نئولیبرالی
به آستانه ورشکستگی
کشیده می شدند
، تشدید یافت
و بار بحران
به پائین
منتقل
شد ؛ و در
تمام این سال
ها فروریزی
نظام تامین
اجتماعی و گسترش
بیکاری و فقر
ابعاد توده ای
بی سابقه ای پیدا
کرد. اما درست
هنگامی که با
فروریختن
دیوار برلین ،
"سوسیالیسم
موجود" مراحل
نهائی بحران
فروپاشی خود
را تجربه می
کرد و ایدئولوگ
های بورژوا در
شیپور
تبلیغاتی خود
"پایان تاریخ"
و پیروزی
نهائی و برگشت
ناپذیر
سرمایه داری
می دمیدند ،
در کاراکاس
پایتخت
ونزوئلا در 27
فوریه 1989 شورش
عظیم توده ای
علیه افزایش
صد در صدی
هزینه حمل و
نقل عمومی به
وقوع پیوست که
به سرعت به
توده ای ترین
شورش تاریخ
آمریکای لاتین
مبدل شد.
کارلوس آندرس
پرز ، رئیس
جمهور وقت
ونزوئلا با
اعلام حکومت
نظامی شورش را
با خشونت کم
نظیری سرکوب
کرد. اما شورش
کاراکاس
ناقوس چرخشی
بزرگ در
مقابله مردم و
جنبش های
اجتماعی با
دولت های
نئولیبرال آمریکای
لاتین را به صدا
درآورد و دگرگونی
های دامنه
داری را در
این قاره رقم
زد.
هوگو
چاوز در سال 1992
هنگامی که
سرهنگ ارتش
ونزوئلا بود
کودتائی را
سازمان داد که
به شکست انجامید.
هنگامی که او
را با دست های
دست بند زده از
تلویزیون
نشان می دادند
، با استفاده
از یک فرصت
استثنائی شصت
ثانیه ای گفت:
"اهدافی را که ما در
برابرمان
قرار داده
بودیم فعلاً
عملی نشد".
کلمه فعلا در
ذهن بسیاری از
توده های رنج
و زحمت
ونزوئلا به
عنوان یک پیام
برای تغییر و زندگی
بهتر نقش بست.
دو سال بعد ،
پس از خروج از زندان
، او فعالیت
های سیاسی خود
را برای برقراری
دمکراسی
بولیواری در
ونزوئلا شروع
کرد و درسال 1997
حزب " جنبش
جمهوری پنجم"
را به وجود آورد.
چاوز در
انتخابات سال
1998 با 56 درصد
آرائی که اکثریت
قاطع آن به
طبقات پائین
ونزوئلا تعلق
داشت به ریاست
جمهوری
انتخاب شد.
با
در دست گرفتن
قوه مجریه
دگرگونی هائی
که چاوز
درونزوئلا به
وجود آورد به
الگوئی جذاب
برای توده های
محروم و جنبش
های اجتماعی
در سطح قاره
آمریکای
لاتین مبدل
شد. چهار
مشخصه اصلی حکومت
هایی که تحت
تأثیر این
الگو شکل
گرفتند ،
عبارت بود از :
تعمیق
دمکراسی
سیاسی ؛ گسترش
برابری اجتماعی
، به ویژه
برای محرومان
جامعه و حاشیه
رانده شدگان تهاجم
نئولیبرالی ؛
اعاده حاکمیت
ملی بر منابع
زیرزمینی و
پایان دادن به
وابستگی به
سیاست های
خارجی آمریکا
؛ و تلاش برای
ادغام اقتصادی
هر چه بیشتر
منطقه ای.
ونزوئلا در
دوره چاوز
بهترین نمونه
این دگرگونی
ها بوده است.
- انتخابات
مجلس موسسان
برای تدوین
قانون اساسی
جدید،
رفراندوم
برای
فراخوانی
ریاست جمهور
در پانزدهم
اوت 2004
بر اساس اصل
فراخوان بدون
آن که دوره
ریاست جمهوری
او به پایان
رسیده باشد،
تنها دو نمونه
از مجموع
چهارده
انتخابات و رفراندوم
ها ئی هستند که در آن ها
طبقات محروم و
پائین
ونزوئلا به
طوروسیع شرکت کرده
اند تا در
برابر
بورژوازی
وابسته به دولت
آمریکا
ومتحدان شان ،
از دست
آوردهائی که
در دوره چاوز
نصیب آن ها شده
است، دفاع
کنند. قانون
اساسی
ونزوئلا درشرایط
حاضر
دمکراتیک
ترین قانون
اساسی دنیا می
باشد که در آن
دمکراسی تا حد
اصل فراخوانی
رئیس دولت
گسترش یافته
است. بر مبنای
همین اصل فراخوانی
بود که با جمع
آوری امضاء به
وسیله اپوزیسیون
، رفراندوم
فراخوانی
رئیس جمهور،
در اوت 2004
برگزار شد ،
در حالی که
دوره قانونی ریاست
جمهوری او در
سال 2006 به پایان
می رسید. «بنیاد
نظارت بر
انتخابات
کارتر» که بر
تمام روندهای
انتخاباتی
ونزوئلا
نظارت داشته
است انتخابات
ونزوئلا را به
عنوان «
بهترین
انتخابات جهان» “best in the
world” در میان
92 انتخاباتی
که این بنیاد
بر آن ها
نظارت داشته،
ارزیابی کرده
است. از میان
چهارده انتخابات
و رفرنداوم در
طی چهارده سال
چاوز در سیزده
مورد با
اکثریت بسیار
قوی پیروز شده
است.
- مهم
ترین برنامه
های اجتماعی
شامل اصلاحات
ارضی
رادیکال،
فقرزدائی از
طبقات محروم
ونزوئلا،
ایجاد نظام
مجانی بهداشت
و درمان و
آموزش ، تامین
مسکن برای آن
ها بوده است
که هزینه های
تامین
اجتماعی در
دوره ریاست جمهوری
چاوز را به سه
برابرافزایش
داده و فقر در
کشور را به
میزان پنجاه
درصد کاهش
داد. ایجاد سی
هزار شوراهای
محلی- هر یک
متشکل از صدو
پنجاه تا
چهارصد
خانواده- برای
خودسازمانی و
مدیریت مسئله
بهداشت و
درمان، آموزش
و مسکن در
محلات و شکل
دادن به کمون
هائی که از
پیوستن
شوراهای
محلی(ده شورای
محلی و یا
بیشتر) شکل می
گیرند برای
اداره مسائل
اجتماعی
منطقه ای، به
وجود آوردن ده
ها هزار
تعاونی، بانک
زنان برای کمک
به استقلال
اقتصادی زنان،
خودمدیریتی
بخشی از بنگاه
های تولید
دولتی توسط
کارگران( که
البته تعداد
آن ها محدود
است و هنوز در
آغاز شکل گیری
هستند) از
جمله اقدامات
مثبت دوره
چاوز برای شکل
دادن به
خودمدیریتی
توده ای بوده
است.
- ملی
کردن صنعت نفت
و در دست
گرفتن اداره
آن و اختصاص
درآمدهای
نفتی برای
رفاه طبقات
محروم از جمله
اقدامات مهم
چاوز در دوره
ریاست جمهوری
بوده است. این
اقدامات که با
حمایت وسیع توده
ای به اجراء
نهاده شد
مدیریت
ونزوئلا بر روی
منابع نفتی
این کشور - که
در شمار بزرگترین
ذخائر نفتی
جهان است- را
اعاده کرد.
- چاوز
همچنین تلاش
کرد با به
وجود آوردن
«آلبا » یعنی
پیمان ادغام
اقتصادی
منطقه ای در
برابر "منطقه
آزاد تجاری"
تحت رهبری
آمریکا ، اقتصاد
نیم قاره
جنوبی را از
دائره
وابستگی به
قاره
شمالی خارج
سازد. شکستن
محاصره اقتصادی
کوبا و گسترش
مبادلات
متقابل با آن
موجب شد که
فشار اقتصادی
سنگین تحریم
های اقتصادی
دولت آمریکا
علیه کوبا
کاهش یابد.
اقدامات
چاوز- که او
عنوان
"سوسیالیسم
قرن بیست و
یکم" به آن ها
داده است-
همانطور که در
بالا اشاره شد
توانست
تاثیرات
عظیمی درجهت
گیری های
طبقات محروم و
جنبش های
اجتماعی در
قاره آمریکای
لاتین بر جای
بگذارد.
تحولاتی که
بعداً در
کشورهائی
مانند بولیوی
به رهبری ایوو
مورالس و
اکوادور به
رهبری رافائل
کورآ صورت
گرفت ، نیز در
راستای همین
جهت گیری ها هستند.
همین کشورها
همراه با
نیکاراگوئه،
کوبا و چند
کشور کوچک
آمریکای
مرکزی عضو
پیمان اقتصادی
منطقه ای
بولیواری یا
آلبا هستند.
دولت های این
گروه بندی
درمیان
کشورهای
آمریکای لاتین
درست در نقطه
مقابل دولت
های کلمبیا و
مکزیک قرار
دارند؛
کشورهائی که
به شیوه گذشته
وابسته به
دولت آمریکا
بوده و مجری
تام و تمام
سیاست های
نئولیبرالی
هستند. در
میان این دو
گروه، گروه
بندی
کشورهائی
مانند برزیل و
آرژانتین
قرار دارد که
حکومت های
سوسیال
دمکرات حاکم
بر آن ها
روابط خوبی هم
با گروه کشورهای
رادیکال
آمریکای
لاتین دارند و
هم به روابط
حسنه خود با
دولت آمریکا
ادامه می دهند
در حالی که
مانند گذشته
دیگر تابع
سیاست های "برادر
بزرگ" شمالی
نیستند. گروه
اخیر ضمن پیش برد
سیاست های
نئولیبرالی ،
برنامه های
اجتماعی
فقرزدائی را
نیز به اجراء
گذاشته است.
نکته
دیگری که باید
مد نظر قرار
داد این واقعیت
است که در
کشورهائی
مانند
ونزوئلا،
بولیوی و
اکوادور
تغییرات حاصل
ناشی از
پیروزی در انتخابات
بوده است و نه
انقلاب و از
همین رو طبقه
حاکم یا
بورژوازی تنها
بخشی از قدرت
سیاسی ، یا
قوه مجریه را
از دست داده
است. در همه
این کشورها-
البته به نسبت
های گوناگون-
دولت به معنای
عمیق کلمه (deep state)
هنوز با
هزاران رشته
مستقیم و
غیرمستقیم
وابسته به
بورژازی و
طبقه حاکم است
. کودتای
آوریل 2002 علیه
چاوز را نیز
در همین
ارتباط می
توان توضیح داد
که البته با
تظاهرات
گسترده مردم
به حمایت از
وی و نیز
ضدکودتای ارتشیان
طرفدار چاوز
شکست خورد. به
همین شکل
کودتا علیه رافائل
کورآ در
اکتبر2009 در
اکوادور هم
شکست خورد در
حالی که کودتا
علیه آریستید
در 2004، علیه زلایا
رئیس جمهور
منتخب
هندوراس در
ژوئن 2009 و فرناندو
لوگو رئیس
جمهور منتخب
پاراگوئه در
ژوئن 2012 ، موفق
به برکناری آن
ها از قدرت و
برسرکار آوردن
وابستگان به
سیاست های
دولت آمریکا
شدند. مسئله
اما فقط
نیروهای مسلح
نیست.
بورژوازی از
قدرت قابل
ملاحظه ای در
عرصه
اقتصادی،
اجتماعی،
فرهنگی و
رسانه ای برخوردار
است و با بسیج
همه قوا و
پشتیبانی همه
جانبه دولت
آمریکا علیه
دولت هائی که
بر خلاف جریان
شنا می کنند ،
در هر عرصه ای
، از خرابکاری
های اقتصادی
گرفته تا جنگ
رسانه ای و
تبلیغاتی،
تهدیدهای
نظامی و تحمیل
میلیتاریسم،
فشارهای
منطقه ای و
بین المللی و...
اقدام می کند.
دولت
های مزبور نیز
برای خنثی
کردن فشارهای
وارده سیاست
هائی را اتخاذ
کرده اند که
در مواردی
غیرقابل
توجیه است. از
جمله می توان
اتحاد در سطح
بین المللی با
هر نیروی
مخالف سیاست
های دولت
آمریکا از
جمله با دیکتاتوری
هائی مانند
رژیم جمهوری
اسلامی، رژیم
بشار اسد و ..... .
این نوع
ائتلاف ها
مسلماً به سود
نظام های
دیکتاتوری
مانند جمهوری
اسلامی و یا
رژیم اسد می
باشد که مورد
انتقاد ما و
بخش مهمی از
نیروهای چپ و
مترقی بوده
است.
شورش
های توده ای
که در آمریکای
لاتین علیه سیاست
های
نئولیبرالی
دیکته شده
توسط دولت آمریکا
و نهادهای
جهانی تحت
رهبری آن از
فوریه سال 1989
شروع شده و رو
به گسترش
نهاده ،
بهترین ترجمان
خود را در
اصلاحات ترقی
خواهانه ای
بازیافته که
مظهر آن هوگو
چاوز و
ونزوئلای یک
دهه گذشته
بوده است.
روند این اصلاحات
فضای بسیار
مساعدی در
قاره آمریکای
لاتین برای
تقویت جنبش
های اجتماعی
رادیکال، نیروهای
چپ و مترقی،
تعمیق
دمکراسی
سیاسی ، گسترش
عدالت
اجتماعی
درمیان
تهیدستان،
پایان دادن به
وابستگی
سیاسی و
اقتصادی به
سیاست های
دولت آمریکا
به وجود آورده
است. تردیدی
نیست که شخصیت
جذاب و قوی
هوگو چاوز نقش
بسیار زیادی
در گستراندن
این رفورم ها
داشته است ،
ولی تجربه
کشورهای
دیگری که به
جرگه ونزوئلا
پیوسته اند
نشان می دهد
که انقلاب
بولیواری
دیگر به یک
فرد و یک کشور
وابسته نیست .
نفس گرم بولیواریسم
را می توان در
لا پاس، مونته
ویدئو،
کویتو،
ماناگوا،
بونس ایرس و
بسیاری از شهرها
و جنبش های
ضدسیستمی
آمریکای
لاتین شاهد بود.
چهارشنبه
۱۶ اسفند ۱۳۹۱
برابر با ۰۶
مارس ۲۰۱۳