گزارش سیاسی
کنگره هژدهم سازمان
کارگران انقلابی
ایران (راه کارگر)
(کنگره
بیست
و پنجمین
سالگرد کشتار
خونین جان
باختگان راه
آزادی
تابستان ۶۷)
بخش
مربوط به
تحولات سیاسی
کشور
ایران
همچنان در لبه
پرتگاه
ارزیابی ما
در کنگره
هفدهم ، ایران
را در لبه پرتگاه
می دید ؛ آن
ارزیابی
اغراق آمیز
نبود ؛ آش
چنان شور بود
که بخش اعظم
حکومت گران
نیز از ترس به
خطر افتادن
رژیم ، عملاَ
علیه پاره ای
سیاست های دستگاه
ولایت
شوریدند و مهم
تر از آن ،
مردم با مجموعه
ای از حرکت
های اعتراضی
خاموش ، در
جریان
انتخابات
خرداد گذشته ،
به "رهبر با
بصیرت"
جمهوری
اسلامی
تودهنی محکمی
زدند که پژواک
آن در تمام
جهان شنیده شد
و احتمالاً
اثرات
ماندگاری در
تضعیف موقعیت
شخص ولی فقیه
خواهد داشت.
اما متأسفانه
هنوز هم باید
تأکید کنیم که
در نتیجۀ
مجموعه سیاست
ها و اقدامات
جنایت کارانه
جمهوری
اسلامی ،
ایران همچنان
در لبه پرتگاه
است. برای دست
یابی به تصوری
روشن از
موقعیت کنونی
، توجه به چند
مسأله اهمیت
دارد:
یک -
حقیقت این است
که در جمهوری
اسلامی
اطلاعات و
آمار حتی سیل
و زلزله هم
دستکاری می
شود و بنابراین
پی بردن به
ابعاد واقعی
فاجعه های مکرری
که رژیم در
حوزه های
مختلف به بار
می آورد ، کار
دشواری است.
اکنون خود
حکومتیان
اعلام می کنند
که وضع بسیار
بدتر از آنست
که پیش تر
حاضر بودند
بپذیرند. ارقام
و آمار رسمی
اعلام شده
چنان دستکاری
شده و غیر
قابل تکیه اند
که یکی از مهم
ترین وعده های
روحانی این
شده که در یک
دوره صد روزه
، تازه بگوید
که وضع واقعی
اقتصاد چگونه
است. اما
آماری که هم
اکنون از طرف
دستگاه های حکومتی
و رسانه های
مجاز اعلام می
شوند ، جای تردیدی
باقی نمی
گذارند که وضع
اقتصادی کشور
فاجعه بار
است. کافی است
به چند فقره
از همین آمار
نگاهی
بیندازیم: نرخ
تورم در مرداد
به آستانه ۴۰
در صد رسیده
که نسبت به
سال گذشته ۱۵
در صد بیشتر
است ؛ ایران
پس از
زیمبابوه ، بالاترین
نرخ تورم در
جهان را دارد.
در بودجه ۲۱۰
هزار میلیارد
تومانی سال
جاری ، هفتاد
هزار میلیارد
تومان رقم غیر
واقعی است که
فقط روی کاغذ وجود
دارد ، و
هفتاد هزار میلیارد
دیگر قبلاً
خرج شده ؛
یعنی که صندوق
دولت حتی برای
پرداخت
بسیاری از
هزینه های
جاری خالی
است. رشد
اقتصاد در سال
گذشته منهای ۵
درصد بوده
است. میانگین
نرخ رشد
سالانه در
دوره هشت ساله
گذشته ۴ درصد
بوده (رقمی که
در دوره هشت
ساله خاتمی ۵
درصد و در
دوره هشت ساله
هاشمی ۶ در صد
بوده است) و
این در حالی
است که درآمد
نفتی ایران در
هشت سال گذشته
تقریباً نصف
درآمد نفتی آن
در صد سال
گذشته بوده و
میانگین
درآمد سالانه
دولت از طریق
صادرات نفت و
پتروشیمی در
این دوره ،
حدود صد
میلیارد دلار
بوده است. رشد
نقدینگی در هشت
سال گذشته
تقریباً شش
برابر شده و
از حدود ۸۷
هزار میلیارد
تومان به حدود
۴۷۰ هزار
میلیارد
تومان رسیده
است. در همین
مدت ، شمار
کارکنان دولت ۳
برابر شده و رشد
هزینه های
دولت ۳۶۷ در
صد افزایش
یافته و از
حدود ۱۵۶ هزار
میلیارد
تومان به حدود
۷۲۷ هزار
میلیارد
رسیده است ؛
که بیش از هر
چیز نموداری است
از تلاش رژیم
برای تقویت
پایه حمایتی
انگلی ولایت
فقیه از طریق
گسترش نان
خورهای رسمی
آن. و این
درحالی است که
از حجم بودجه
عمرانی دولت
مرتباً کاسته
شده ؛ حدود ۱۵۰هزار
میلیارد
تومان از
دارایی های
عمومی ، تحت
عنوان "خصوصی
سازی" به شرکت
های "شبه
دولتی" که
عمدتاً به
نهادهای تحت
کنترل دستگاه
ولایت تعلق
دارند ،
واگذار شده ؛
و مطالبات
معوق سیستم
بانکی ۱۴۶۹ در
صد افزایش
داشته که
نموداری است
از سرازیر شدن
اعتبارات
برگشت ناپذیر
به جیب
وابستگان
صاحبان قدرت.
باز درهمین
دوره ، بدهی
دولت به سازمان
تأمین
اجتماعی ( که
حدود نیمی ،
والبته نیم
فقیرتر کشور
را زیر پوشش
دارد ) از حدود ۶
هزار میلیارد
تومان به بیش
از ۵۱ هزار
میلیارد
افزایش یافته
است. این
درحالی است که
نرخ افزایش
درامد
کارگران و
معلمان تا یک
سوم نرخ
افزایش هزینه
های آنان
پائین آمده و
نسبت در آمد
خانوار متوسط
به هزینه آن ،
به نحو غیر
قابل تحملی
کاهش یافته
است. و مردم ( و
حتی فقیرترین
ها) ناگزیرند
بیش از ۶۰
درصد هزینه های
درمانی شان را
خودشان
پرداخت کنند و
پرداخت هزینه
حتی یک بار
بستری شدن و
جراحی کافی
است تا
خانواده ای را
از هستی ساقط
کند. در همین
دوره ، قیمت و
اجاره مسکن ،
مخصوصاً در
شهرهای بزرگ
به صورت جهشی
بالا رفته که
بخش بزرگی از
درآمد حقیر
خانواده ها را
می بلعد.
دو - در
هشت سال گذشته
تلاش خامنه ای
و باندهای تحت
رهبری او روی
این متمرکز
شده بود که با
جمع کردن هر
چه بیشتر اهرم
های قدرت و
امکانات
اقتصادی در
دست خودشان ،
جمهوری اسلامی
را از یک رژیم
چند مرکزی به
یک رژیم کاملاً
سانترالیزه
تک مرکزی حول
رهبری ولی
فقیه تبدیل
کنند. برای
رسیدن به این
هدف آنها می
خواستند: اولاً
ناراضیان از
استبداد
مطلقه فقیه را
از صفوف حکومتی
بروبند و
بیرون بریزند.
ثانیاً
تعدد مرجعیت
را در دستگاه
روحانیت شیعه
( دست کم در
داخل ایران )
عملاً ، با
کمترین سرو
صدا و البته
به تدریج ، بی
معنا کنند و
براندازند و مرجعیت
را به طور
کامل تحت
کنترل ولی
فقیه درآورند.
ثالثاً با
سرهم بندی یک
نظام
ایدئولوژیک
شیعی - ناسیونالیستی
، با جهت گیری
آخرالزمانی ،
و ایجاد پایه
توده ای و
فراهم آوردن
اشکال
سازمانی
پرتحرک برای آن
، ولایت فقیه
را تقویت کنند
و ولی فقیه را
از سطح یک
روحانی
معمولی ، به
سطح یک موجود
شبه "معصوم"
مرتبط با
"امام غائب"
بالا ببرند.
فراموش نباید
بکنیم که در
کشوری که رئیس
جمهور حتی نمی
تواند بدون
اجازه رهبر
حتی یک پاسبان
به در خانه
کسی بفرستد یا
توافق نامه قابل
توجهی با یک
دولت خارجی
امضاء کند ؛ هوا
کردن بادکنکِ
ظهور قریب
الوقوع مهدی
موعود از طرف
تیم احمدی
نژاد ، که
تجدید نظر چشم
گیری را در
مقدسات و اصول
اعتقادی شیعه
دوازده امامی
به وجود می
آورد ، چیزی
نبود که بدون
حمایت ( یا دست
کم ، رضایت )
ولی فقیه قابل
تصور باشد. رابعاً
با دست یابی
به سلاح هسته
ای ( یا دست کم ،
رسیدن به
"آستانه"
توانایی
تولید آن )
اعتبار و اقتدار
منطقه ای یا
حتی
جهانی برای
رژیم ولایت
فقیه درست
کنند. خامساً
نفوذ سیاسی
برای ولایت
فقیه در میان
توده ملت های
عرب و مسلمان
به وجود
بیاورند و به
قول خودشان ،
جمهوری
اسلامی را به
"ام القرای"
دنیای اسلام
تبدیل کنند.
باز فراموش
نباید کرد که راه
اندازی
کارزار انکار
هولوکاست ،
چیزی نبود که
بدون رضایت و
حمایت خامنه
ای امکان پذیر
باشد. مشکل
آنها این بود
که جز در مورد
اول ، یعنی
بیرون ریختن
اصلاح طلبان
حکومتی از
مراکز قدرت ،
در تمام طرح
های خود شکست
خوردند ؛
منابع مالی
عظیمی را تلف
کردند و رژیم
را تا حد
تلاشی تضعیف
کردند.
سه - طرح و
تلاش خامنه ای
برای متمرکز
کردن استبداد
مطلقه فقیه نه
تنها به شکست
انجامید ،
بلکه به
موقعیت شخصی
خودِ او نیز
آشکارا آسیب
زد ؛ زیرا
اکثر جریان
های حکومتی را
ناراضی ساخت و
به درجات و
شیوه های
مختلف علیه او
برانگیخت. البته
ناراضیان
"خودی" ،
پراکنده تر و
آشفته تر از
آن بودند که
بتوانند در
مقابل رهبر
بیایستند.
عاملی که بیش
از هر چیز
دیگر ، این
ناخشنودی را
فشرده تر ساخت
و جریان های
مختلف را به
همسویی کشاند
، شکست
استراتژی
هسته ای خامنه
ای و منگنۀ
تحریم های بی
سابقه امریکا و
متحدان آن بود
که با کاهش
فلج کننده
درآمد نفت ،
سهمیه همه
باندهای رانت
خور حکومتی را
به خطر انداخت
و آنها را در
باره آینده نظام
و سرنوشت
خودشان وحشت
زده کرد. در
آستانه
یازدهمین
انتخابات
ریاست جمهوری
پیدا بود که
اکثریت قاطع
حکومتیان
ادامه خط
"استقامت" خامنه
ای را خطرناک
می دانند ؛
حتی جریان
احمدی نژاد که
مجری ارشادات
"رهبر با
بصیرت" در هشت
سال گذشته بود
و در کشاندن
کشور به لبه پرتگاه
، نقش اول را
بازی کرده
بود. اما همه
قرائن نشان می
داد که خامنه
ای و باندهای
تحتِ فرمان
مستقیم او
همچنان می
خواهند خط
"استقامت" را
ادامه بدهند و
برای پیش بردِ
آن ، حتی می خواهند
مانند سال ۸۸
کاندیدای
"اصلح" شان را
به ریاست
جمهوری
بنشانند. پیدا
بود که دستگاه
ولایت ، دیگر
حتی "نظارت
استصوابی" را برای
کنترل
نهادهای
انتخابی
کارساز نمی
داند و به طور
علنی و رسمی می
خواهد نوعی
سیستم انتصابی
را به جای
انتخابات بنشاند. تصادفی
نبود که مثلاً
ماه ها پیش از
شروع بازی های
انتخاباتی ،
نماینده ولی
فقیه در سپاه
آشکارا اعلام
می کرد که "مهندسی
معقول و منطقی
انتخابات
وظیفه ذاتی سپاه"
است. به این
ترتیب ،
همزمانی
انتخابات با
عریان شدن
نتایج فاجعه
بار تحریم ها
بود که فرصت
مساعد برای
مقابله با خط
رهبر را در
میان
حکومتیان
فراهم آورد و
باندهای
پراکنده و حتی
ناهمساز را
(دست کم در
زمینه سیاست
خارجی) به
همسویی کشاند
و در این
شرایط
بود که خط
"مصالحه"
رفسنجانی ، به
صورت صریح
ترین انتقاد
از خط
"استقامت" به
میدان آمد و
بسیاری از
حکومتیان ،
پنهان یا آشکار
، دور آن حلقه
زدند. تقابل
به حدی بود که
نزدیکان رهبر
علناً
رفسنجانی را
به امریکا وصل
کردند ؛ اما
چشم انداز
ادامه و تشدید
تحریم ها
اکثریت
حکومتیان را
چنان به وحشت
انداخته بود
که "تردید در
استقامت" ( به
تعبیر سعید
جلیلی ) داشت
همه گیر می شد.
چهار -
شکاف در میان
حکومتگران
نمی توانست از
دید مردم به
جان آمده از
جهنم جمهوری
اسلامی دور
بماند. آنها
یک بار دیگر ،
با استفاده از
فرصت به دست
آمده ، مخالفت
شان را با ولی
فقیه ، یعنی
ستون اصلی
نظام ، نشان
دادند. و
دستگاه ولایت
، علیرغم همه
بگیر و ببندها
و مقدمات از
پیش تدارک شده
، در تله ای
افتاد که
نتوانست
آنگونه که می
خواست و رسماً
اعلام می کرد
، به "مهندسی
معقول و منطقی
انتخابات"
دست بزند. زیرا
اولاً
خامنه ای برای
تحکیم موقعیت
خود و ادامه
"استقامت" در
برابر دشمن ،
به یک "حماسه
سیاسی" نیاز
داشت ، در
حالی که پس از
"مهندسی
معقول و منطقی"
انتخابات
سال ۸۸ و سرکوب
خونین
اعتراضات
مردم به دنبال
آن ، بی اعتمادی
به "صندوق های
رأی" چنان
گسترده بود که
حتی بخشی از
اصلاح طلبان
حکومتی نیز به
تحریم
انتخابات روی
آورده بودند.
بنابراین ،
"رهبر با
بصیرت"
ناگزیر بود در
بهترین حالت
به مضحکه ای
در حدِ
"حماسه" ۹ دی ۸۸
اکتفاء کند. ثانیاً
فلاکت
اقتصادی بی
سابقه چنان
فضای قابل
اشتعالی به
وجود آورده
بود که هر نوع
ماجراجویی برای
"مهندسی
معقول و منطقی
انتخابات" می
توانست به
انفجاری
دامنه دار تر
و دراز آهنگ
تر از شورش ۸۸
بیانجامد و
تمام کاسه و
کوزه آنها را
به هم بریزد. ثالثاً
شکاف در میان
حکومتگران که
حتی به درون
اصول گرایان
نیز کشیده شده
و تا حساس
ترین سطوح
قدرت بالا آمده
بود ، دستگاه
ولایت را فلج
می کرد. در
چنین فضایی
بود که شورش
کاندیداهای
"خودی" ،
مخصوصاً در
برابر دوربین
زنده
تلویزیون ( که
در اوائل قرار
نبود اصلاً
زنده باشد )
اوضاع را از
کنترل آنها
خارج ساخت.
کافی است به
یاد بیاوریم
که در مناظرۀ
سوم از هشت
کاندیدای گذشته
از صافی شورای
نگهبان ، شش
نفر به درجات
مختلف با خط
"رهبر با
بصیرت"
ناهمخوانی
داشتند. نمایش
عریان همین
"شکاف در میان
بالائی ها" در
برانگیختن
مردم علیه خط
رهبر ( که این
بار با فلاکت
فزاینده و
پرتگاهِ
تاریکِ پیشِ
رو نیز مترادف
شده بود ) نقش
مهمی داشت.
تردیدی نباید
داشت که ارای
ریخته شده به
نام حسن روحانی
، مانند همه
آرای اعتراضی
در دوره های
پیشین ، بیش
از آن که به
معنای حمایت
از کاندیدای
"غیر اصلح" (از
نظر دستگاه
ولایت) و خط
اعلام شده او
باشد ، مخالفت
با رهبر جمهوری
اسلامی و
کارنامه
سیاسی او بود.
فراموش نباید
بکنیم که در
یازدهمین
انتخابات
ریاست جمهوری
، حدود ۷۰ در
صد صاحبان رأی
( یعنی مجموع
رأی دهندگان
به روحانی و
تحریم کنندگان
انتخابات ) به
مخالفت با
سیاست های خامنه
ای برخاستند.
پنج -
دولت روحانی
ائتلافی از
باندهای
حکومتی
رنگارنگ را
نمایندگی می
کند که نقطه
اشتراک اصلی و
هدف مقدم آنها
را می توان در
تلاش برای
پایان دادن به
تحریم های
کنونی خلاصه
کرد. معمار و
هدایت کننده
اصلی این
ائتلاف
رفسنجانی است
که پیش از هر
چیز دیگر ، خواهان
تغییر در
سیاست خارجی
خامنه ای است
و ادامه آن را
برای موجودیت
رژیم خطرناک
می بیند. البته
مخالفت
رفسنجانی با
خامنه ای فقط
به حوزه سیاست
خارجی محدود
نمی شود ؛ او
نماد ائتلاف
نیرومند و
گسترده ای در
جمهوری
اسلامی است که
بی مهار شدن
خامنه ای را
همچون تهدیدی
برای آینده
رژیم و منافع
خودشان می
نگرند. پنهان
و آشکار چنان
نیروهای
متنوعی ( از
اصلاح طلبان
گرفته تا اصول
گرایان
؛ از روحانیان
با نفوذ گرفته
تا پاره ای از
فرماندهان سپاه
؛ از سرمایه
داران رانت
خوار سنتی
گرفته تا
نهادهای
کارگری رژیم )
دور این
ائتلاف گرد آمده
اند که خامنه
ای ناگزیر است
آنها را به حساب
بیاورد و با
آنها وارد داد
و ستد بشود. دولت روحانی
با یک رهبر
آشکارا بی
اعتبار شده تری
روبروست:
خامنه ای بخش
بزرگی از
حکومتگران را
به نارضایی
علنی کشانده ؛
تو دهنی محکمی
از مردم خورده
؛ و با چنان
وضعیت قابل اشتعالی
روبروست که به
این زودی ها
نمی تواند دست
به تعرض بزند. اما فراموش
نباید کرد که
گستردگی
ائتلاف حامی
دولت روحانی ،
می تواند نقطه
ضعف و عامل
شکنندگی آن هم
باشد. در
هرحال ، ائتلافی
که روحانی را
بالا
آورده ، محافظه
کار تر از
دولت اصلاح
طلبان و بلوک
"جنبش سبز"
موسوی و کروبی
، و حتی
محافظه کارتر
از پلاتفرم
خودِ
رفسنجانی است.
روحانی در
شرایطی به
ریاست جمهوری
دست یافته که
تقریباً همه
چهره های شاخص
اصلاح طلب از
نهادهای قدرت
رانده شده اند
و حتی صلاحیت
خودِ
رفسنجانی
برای ریاست
جمهوری از طرف
شورای نگهبان
رد شده است.
بنابراین از
هم اکنون ،
چند نکته در
باره دولت
روحانی
تقریباً روشن
است: اولاً موفقیت
یا شکست آن با
میزان پیشروی
در کاهش تحریم
ها و در نتیجه
، کاهش بحران
فلج کننده اقتصادی
رقم خواهد
خورد. ثانیاً
برای حل مسأله
تحریم ها فرصت
بسیار محدودی
وجود دارد که
اگر دولت
روحانی آن را
از دست بدهد ،
قطعاً باشکست
روبرو خواهد
شد. ثالثاً
ترکیب
نیروهای اصلی
ائتلاف و
برنامه اعلام
شده آن جای
تردیدی باقی
نمی گذارد که
این دولت در
زمینه
اقتصادی ،
نئولیبرالیسم
عریان تر و پیگیرتری
را دنبال
خواهد کرد. رابعاً
با توجه به
ترکیب ائتلاف
و بحران عمومی
رژیم ، آنها
نمی خواهند
روزنۀ نفس
کشیدن مردم را
گشادتر بکنند.
همه آنها و از
جمله دستگاه
ولایت ، می
خواهند و
ناگزیرند در مقابل
"استکبار
جهانی" به عقب
نشینی
های چشم گیری
دست بزنند ،
ولی نمی
توانند و وحشت
دارند در
مقابل مردم
این کشور عقب
بنشینند. تصادفی
نیست که
سخنگویان و
حامیان
ائتلاف ، مدام
از ضرورت
"واقع بینی" و
"آشتی ملی"
صحبت می کنند
و از مردم می
خواهند که
توقعات شان را
پائین
بیاورند. مشکل
جمهوری
اسلامی این
است که هر عقب
نشینی رژیم در
مقابل مردم ،
مردم را جری
تر و نیرومند
تر خواهد
ساخت. فراموش
نباید بکنیم
که رژیم های
استبدادی اگر
نخواهند یا
نتوانند
سرکوب کنند ،
ازهم می
پاشند. تجربۀ
همه اصلاحات
از بالا نشان
می دهد که حکومت
های استبدادی
معمولاً از
موضع قدرت می
توانند
اصلاحات کنند
، نه از موضع
ضعف. جمهوری
اسلامی
حکومتی است که
برای حفظ خود
ناگزیر است
علاوه بر
سرکوب سیاسی ،
به سرکوب مدنی
روزمره و همه
جانبه ای دست
بزند ؛ با
توجه به این
حقیقت ، در
میانه بحران
همه جانبه
رژیم و فضای قابل
اشتعال کنونی
، هیچ یک از
جناح های
حکومتی
قاعدتاً کاری
نخواهند کرد
که قدرت مردم
افزایش یابد.
شش - تحریم ها و
فلاکت گسترنده
ای که دارد
کمر مردم را
می شکند ، مهم
ترین و
انفجارآمیز
ترین مسأله کشور در
شرایط کنونی
است. و ویژگی
مسأله این است
که راه حل آن
با چگونگی
رابطۀ جمهوری
اسلامی با
امریکا گره
خورده است. از
این نظر ،
موقعیت رژیم
حتی در مقایسه
با آخرین
روزهای جنگ
ایران و عراق
، شکننده تر
است ، زیرا در
آن روزها کلید
حل بحران
بالاخره در
دست رهبران
جمهوری
اسلامی بود و
همه چیز به
پذیرش
قطعنامه ۵۹۸ شورای
امنیت بستگی
داشت ؛ در
حالی که این
بار سیاست های
"رهبر با
بصیرت" ، کشور
را به جایی کشانده
که حل بحران
در دست
امریکاست و
حتی تا حدود
زیادی در دست
کنگره امریکا.
و معلوم نیست با
عقب نشینی جمهوری
اسلامی مثلاً
از غنی سازی
اورانیوم ، آنها
به برچیدن
تحریم های
کنونی یا حتی
کاهش فوری آنها
رضایت بدهند. به
عبارت دیگر ،
کلید حل بحران
ایران ممکن
است به "چاه
ویل"
اختلافات
سیاسی داخلی طبقه
حاکم امریکا
پرتاب شود و
ما سالها
گرفتار همان
طرح جهنمی
"نفت در برابر
غذا" بشویم که
در یک ماراتون
هولناک
دوازده ساله
مردم عراق را
به خاک سیاه
نشاند. بعلاوه
اگر دولت
روحانی نتواند
با شتاب لازم
برای برچیدن
تحریم ها با امریکا
کنار بیاید ،
موقعیت خامنه
ای تقویت خواهد
شد و او خواهد
کوشید از طریق
نهادهای موازی
زیر فرمان خود
، دولت روحانی
را به حاشیه
براند. فراموش
نباید کرد که
احساس خطر
حکومت کنندگان
در عین حال می
تواند به
تقویت همبستگی
آنان برای
دفاع از
موجودیت رژیم
، یعنی منافع
مشترک شان
بیانجامد ؛ هم
در برابر
امریکا و هم
در برابر شورش
های احتمالی
مردم. حقیقت این
است که وظیفه
اصلی
"اعتدال" در
خط رفسنجانی ،
دفاع از منافع
کل نظام است
که اکنون اکثریت
قاطع اصلاح
طلبان نیز
(ظاهراً با استدلال
هایی متفاوت )
مبلغان و
مدافعان آن
هستند.
هفت - با
توجه به فرصت
محدود و میدان
مانوور محدودتر
دولت روحانی
در سطح داخلی
و بین المللی
، این دولت
حتی اگر
بخواهد ، نمی
تواند تغییری
در رابطه مردم
و استبداد
مطلقه فقیه
ایجاد کند ؛
با این همه ،
شرایط سیاسی
کشور فرصتی
بزرگ ، ولی
کوتاه برای
مردم به وجود
آورده است که
اگر بتوانند
با خلاقیت و
شتاب لازم به
شبکه های
ارتباطی توده
گیر شکل بدهند
و هشیارانه
وارد میدان
شوند ، می
توانند زمینه
مساعدی برای
پیشروی های
خود به وجود
بیاورند. آنچه
مهم و حیاتی
است حضور توده
ای مستقیم و
مستقل مردم در
ضحنه سیاسی
است. بی تردید
، مردمی که
بتوانند با
اقدامات
مستقل و
مستقیم توده
ای به میدان
بیایند ، می
توانند رژیم
را عقب برانند
و دست کم
روزنه نفس
کشیدن شان را
گشادتر کنند.
در این رابطه
لازم است به
چند نکته توجه
داشته باشیم:
۱ - در سیاست سه
قطبی ایران ،
دو قطب فعال
وجود دارند که
جمهوری
اسلامی و
امریکا هستند
و یک قطب
فعلاً منفعل
که مردم ایران
اند. جمهوری
اسلامی و
امریکا هر دو
اهرم های
نیرومندی در
اختیار دارند
و
آگاهانه ،
نقشه مند و
سازمانیافته
عمل می کنند و
مردم از این
امتیازات
محرومند و بنابراین
از هر دو طرف
زیر فشار قرار
دارند ؛ فشارهایی
که هرچند خشم
نهفتۀ مردم را
عمق بیشتری می
بخشند ، اما
شکل گیری
اقدامات توده
ای سازمانیافته
را دشوارتر می
سازند. با این
همه ،
به تجربه همه
انقلابات و
خیزش های بزرگ
توده ای می
دانیم که مردم
نیروی بالقوۀ
پایان
ناپذیری
دارند که اگر
مجال فوران
پیدا کند ، می
تواند نقشه
های هر دو طرف
را به هم
بریزد.
۲ - نیروی
نهفته مردم (
تا زمانی که
کشور در زیر
حاکمیت
جمهوری
اسلامی است )
تنها در
رویارویی و گلاویزی
با همین رژیم
است که می
تواند فعلیت یابد
و در هیأت
اقدامات
مستقل و
مستقیم توده
ای به میدان
بیاید. به
عبارت دیگر ،
مردم ایران
فعلاً تنها از
طریق اعتراض و
شورش علی
جمهوری
اسلامی می
توانند
تعادل
ویرانگر
کنونی را به
هم بزنند. دست
کم در داخل
ایران ، حتی
برای مبارزه
علیه سیاست
های زورگویانه
امپریالیسم
امریکا ، باید
به طرفِ "دَم
چک" مردم ،
یعنی جمهوری
اسلامی ضربه
زد ؛ به این
دلیل ساده که
در داخل ایران
حتی اعتراض علیه
تحریم های
امریکا و
متحدان آن ،
در صورتی می
تواند از طرف
رژیم پذیرفته
شود و اجازه
بروز قانونی
پیدا کند که
زیر کنترل
کامل دستگاه های
امنیتی و
اطلاعاتی
رژیم و به
بیان صریح تر
، در همکاری
با آنها ،
صورت بگیرد.
۳ - در حال حاضر
ورود مستقل
مردم به میدان
سیاست ایران ،
خواه ناخواه ،
در آغاز خصلت
خودانگیخته
خواهد داشت ،
نه
سازمانیافته
؛ و در صورتی دامنه
و دوام به
راستی توده ای
پیدا خواهد
کرد که روی
توده گیرترین
مسأله کنونی
ایران ، یعنی
فلاکت پرشتاب
و بی امانی که مخصوصاً
در یک سال
گذشته آهنگ
تندی پیدا
کرده است ،
متمرکز شود.
با تمرکز روی
این مسأله است
که جنبش توده
ای می تواند
برای پنجه در
انداختن با
مسائل دیگر
تکانه و شتاب
کافی پیدا
کند. زیرا
هرچه دامنه و
دوام جنبش
توده ای بیشتر
باشد ، رشد
آگاهی سیاسی و
سازمانیابی
در بطن آن
شتاب بیشتری
پیدا خواهد
کرد.
۴ - اکنون با
توجه به
گستردگی بی
سابقه فلاکت ،
هر حرکت توده
ای خود
انگیخته ،
برخلاف سال ۸۸
، می تواند هر دو
بازوی اصلی
رویارویی
مردم با رژیم (
یعنی
رویارویی بر
سر "آزادی" و
رویارویی بر
سر "نان" ) را
به سرعت فعال
کند و به
همگرایی
بکشاند.
۵ - فرصت مردم
برای وارد شدن
به صحنه
اقدامات مستقیم
توده ای
نامحدود نیست
؛ هرچه تحریم
های کنونی
طولانی تر و
شدیدتر بشوند
، توانایی
مردم برای
وارد شدن به
صحنه و به هم
زدن تعادل
ویرانگر
کنونی کمتر
خواهد شد ؛
امکان
گستردگی و
همزمانی
اعتراضات و شورش
ها کاهش خواهد
یافت ؛ شرایط
برای رشد آگاهی
سیاسی و
سازمانیابی
مردم در بطن
حرکت های خود
انگیخته
نامساعدتر
خواهد شد ؛ و
چنگال دو قطب
اهریمنی
(جمهوری
اسلامی و
امریکا ) بر
گلوی مردم
ایران محکم تر
و تنگ تر
خواهد شد.
فراموش نباید
کرد که آنها
علیرغم همه
اختلافات شان
طرح واحدی
برای مردم این
کشور تدارک می
بینند: طرح
"نفت در برابر
غذا" و
"اقتصاد مقاومتی"
دو نام متفاوت
برای یک
سناریوی واحد
است که جز
گرسنگی دادن
به مردم ایران
، به خط کردن آنها
در صف های
طولانی و
سپردن جیرۀ
آنها
مستقیماً به
دست سپاه و
بسیج و
وابستگان شان
معنای دیگری
نمی تواند
داشته باشد.
۶ - اقدامات
مستقیم توده
ای مردم ، به
ویژه اگر پردامنه
باشد ، بی
تردید می
تواند مردم را
به فعال ترین
قطب سیاست
ایران تبدیل
کند ؛ در
مواضع دو قطب
دیگر آشفتگی
های چشم گیری
به وجود
بیاورد و فضای
مساعدتری
برای شکل گیری
ارادۀ مستقل
مردمی ایجاد
کند. این
اثرگذاری در آغاز
مسلماً از
طریق شکاف های
درونی موجود
در قطب های
مقابل خواهد
بود ، ولی در
صورت گسترش دامنه
و دوام حرکت
های اعتراضی
مردم ، شرایط
کاملاً
متفاوتی برای
به هم زدن
تعادل مرگبار
کنونی به وجود
خواهد آمد.
فراموش نباید
کرد که هم
اکنون شکاف
های درونی چشم
گیری در هر دو
قطب مقابل
وجود دارد و
هر اقدام بزرگ
توده ای مردم
ایران این
شکاف ها را
عریان تر
خواهد ساخت.
حالا شکاف در
میان
حکومتگران
جمهوری اسلامی
کاملاً مشهود
است و حتی بسیاری از
جریان های
ولایتمدار
نزدیک به
خامنه ای نیز
با نگرانی از
ادامه تحریم
ها ، به شیوه
های مختلف از
خط "استقامت"
خامنه ای
فاصله می گیرند.
در درون محافل
حکومتی
امریکا و میان
امریکا و
متحدان آن نیز
اختلافات در
باره چگونگی
برخورد با
ایران
غیرقابل
انکار است.
۷ - همان طور که
اشاره شد ،
دولت روحانی
نه می تواند و
نه (دست کم در
شرایط کنونی)
می خواهد
روزنه نفس
کشیدن مردم را
گشادتر کند ؛
اما اکنون مردم
خود می توانند
با هزینه
کمتری برای
گشادتر کردن
روزنه نفس
کشیدن شان به
میدان بیایند
؛ زیرا تلاش
دولت روحانی
برای معامله با
امریکا در جهت
برچیدن تحریم
ها ، خواه
ناخواه ،
فضایی به وجود
می آورد که
سرکوب حرکات
مردم را برای
جمهوری
اسلامی
پرهزینه تر می
سازد. و مهم
این است که
هرچه حرکات
مردم گسترده
تر و مشهودتر
باشد ، هزینه
سرکوب آنها
برای رژیم سنگین
تر تمام خواهد
شد ؛ به این
دلیل ساده که
نه تنها بهانه
خوبی به دست
طرفداران ادامه
تحریم ها و
حتی جریان های
جنگ طلب در
امریکا خواهد
داد ؛ بلکه
شکاف در میان
حکومتگران جمهوری
اسلامی را نیز
افزایش خواهد
داد. حقیقت
این است که
راه اندازی
سرکوب خونینی
مانند سال ۸۸ ،
اکنون برای
رژیم بسیار
دشوارتر و
پرهزینه تر از
چهار سال پیش
خواهد بود.
وظایف ما
با توجه به
ملاحظات یاد
شده در این
گزارش ، کنگره
هژدهم سازمان
کارگران
انقلابی
ایران (راه
کارگر) اعلام
می کند که
فعالیت
سازمان ما در راستای
همان خطوط
تعیین شده در
کنگره هفدهم و
کنگره های پیش
از آن ادامه
خواهد یافت ،
با تأکیدی
ویژه بر
محورهای زیر
در شرایط مشخص
کنونی:
۱ - ضرورت
حیاتی مبارزه
علیه جمهوری
اسلامی. تجربه سی و
چند سال گذشته
جایی برای
تردید نمی
گذارد که
موجودیت
جمهوری
اسلامی فقط با
ویران تر شدن
ایران و خانه
خراب تر شدن
اکثریت قاطع
مردم این کشور
می تواند
ادامه یابد.
برای رهایی از
این تباهی
گسترنده ، جز
مبارزه علیه
همه ارکان و
باندهای جمهوری
اسلامی ، راه
دیگری وجود
ندارد. تأکید
بر این حقیقت
، در شرایط
کنونی به دو
دلیل از اهمیت
ویژه ای
برخوردار است:
اولاً به
دلیل همین روی
کار آمدن دولت
روحانی که بار
دیگر می تواند
به سرگشتگی
بخشی از مردم
در سراب اصلاحات
در چهارچوب
جمهوری دامن
بزند ؛ ثانیاً
به این دلیل
که اکنون فرصت
مناسبی برای
گسترش حرکت
های مستقل
مردم ( دست کم ،
برای خواست ها
و نیازهای بی
واسطه شان ) به
وجود آمده
است. فراموش
نباید کرد که
کسری بزرگ
پیکار ضد
دیکتاتوری در
ایران ، نبودِ
یک جنبش سیاسی
- اجتماعی
سازمان یافته
و گره خورده
با خواست ها و
نیازهای بی
واسطه توده
های وسیع مردم
است. اکنون می
توان با دامن
زدن به شبکه
های ارتباطی
مستقل مردمی ،
زیر ساخت
محکمی برای
جنبش ضد دیکتاتوری
واقعاً
برخاسته از
پائین به وجود
آورد.
۲ - ضرورت
مبارزه هرچه
فشرده تر علیه
ماجراجویی
های هسته ای
جمهوری
اسلامی. در شرایط
مشخص کنونی ،
مبارزه علیه
سیاست های
هسته ای رژیم
از اهمیتی
ویژه و
استثنایی برخوردار
است ؛ زیرا با
ادامه این
سیاست ها ،
برچیده شدن
تحریم های
ویرانگری که
اکنون کشور ما
را به لبه
پرتگاه
کشانده اند ،
از محالات است.
ما همیشه گفته
ایم و باز هم
باید تأکید کنیم
که رفتن پی
انرژی هسته ای
حتی مسالمت
آمیز ، اگر
همه جا بازی
با آتش است که
می تواند به
نتایج فاجعه
باری
بیانجامد ؛ در
ایران قطعاً
از همان آغاز
فاجعه بار
بوده است. رژیمی
که حتی آمار
تلفات سیل و
زلزله را
دستکاری می
کند ، با
حادثه ای
مانند
چرنوبیل و
فوکوشیما چه
خواهد کرد؟
رژیمی که
رهبران اش
برای تحکیم
موقعیت شان با
"مهدی موعود"
ملاقات می کنند
و با طراحی
برنامه های
گسترده ،
رسماً شعبده
بازی های آخر
الزمانی راه
می اندازند ،
آیا به انرژی
هسته ای
مسالمت آمیز
بسنده خواهند
کرد؟ برنامه
هسته ای
جمهوری
اسلامی تا همین
جا نیز یک
فاجعه بزرگ
بوده است:
کافی است به یاد
داشته باشیم
که چند صد
کیلوگرم
اورانیوم غنی
شده در هشت
سال گذشته چند
صد میلیارد
دلار هزینه
روی دست مردم
این کشور
گذاشته است.
مخصوصاً باید
به یاد داشته
باشیم که در شرایط مشخص
کنونی ، تردید
در عقب نشینی کامل
از برنامه های
هسته ای رژیم
، جز پذیرفتن
گرسنگی و خانه
خرابی دهها
میلیون نفر از
مردم این کشور
معنای دیگری
نمی تواند
داشته باشد. برنامه
هسته ای نمی
تواند نماد
حاکمیت ملی مردم
ایران باشد ؛
فراموش نکنیم
که ولایت فقیه
جز نقض صریح
حق حاکمیت
مردم ایران
معنای دیگری
ندارد. حاکمیت
ملی ما فقط با
حق تصمیم گیری
بی قید و شرط
مردم ایران در
تعیین سرنوشت
شان ، یعنی با
رهایی از
چنگال جمهوری
اسلامی ، می
تواند به دست
آید.
۳ - ضرورت
مبارزه برای
برچیده شدن
تحریم ها. مخالفت
با سیاست های
هسته ای
جمهوری اسلامی
به معنای
تأیید تحریم
های قدرت های
امپریالیستی
نیست و نباید
باشد. بعضی ها
می گویند
تحریم ها برای
واداشتن رژیم
به عقب نشینی
لازمند.
تردیدی نیست
که تحریم ها
به رژیم فشار
می اورند ،
اما بیش از آن
، مردم و
مخصوصاً
کارگران و
زحمتکشان ما را
تنبیه می کنند
و از جمله
توان
ایستادگی و مبارزه
مردم را در
مقابل
دیکتاتوری
حاکم پائین می
آورند. کسانی
که برای
آزادی
، روشنایی و
سوسیالیسم می
جنگند ،
ناگزیرند بیش
از هر چیز
دیگر ، با
شاخص
توانمندی
مردم جهت گیری
کنند.
بنابراین
سؤال این نیست
که تحریم ها
تا چه حد بر
رژیم فشار می
آورند ، بلکه
این است که با
توان سیاسی و
اجتماعی مردم
چه میکنند.
۴ - ضرورت
تمرکز روی
تقویت جنبش
سوسیالیستی. در شرایطی که
بحران بی
پایان
اقتصادی
سرخوردگی بی
سابقه از منطق
سرمایه داری
را در همه
کشورهای جهان
می گستراند ؛
افق های رهایی
انسانی را به
تیرگی می
کشاند ؛ و با
آهنگی شتابان
همه ما را به
سمت بربریت می
راند ؛ ضعف یک
جنبش
سوسیالیستی
توده گیر ،
بزرگ ترین
کسری جهان
ماست. این
کسری در ایران
استبداد زدۀ
گرفتار در
چنگال حاکمیت
تاریک اندیش
مذهبی ، با
برجستگی
بیشتری خود را
نشان می دهد. و
اگر هواداران
سوسیالیسم
نتوانند با
شتابی لازم و
متناسب با این
شرایط دشوار ،
جنبش توده
گیری به وجود
بیاورند و
توجه توده های
میلیونی زحمتکشان
ایران را به
سوی افق های
سوسیالیستی
جلب کنند ،
ممکن است یک
بار دیگر "پرش
در تاریکی"
همه فرصت ها
را بسوزاند.
در چنین شرایطی
شناسایی و
معرفی یک
گزینۀ
سوسیالیستی
کاملاً
متفاوت با
نظام های غیر
دموکراتیک
ساخته و
پرداخته حزب -
دولت های
"کمونیستی" ،
باید در رأس
اولویت های
سیاسی ما باشد
؛ سوسیالیسمی
عمیقاً
دموکراتیک و
برخاسته از
انتخاب آزاد
مردم و در
برگیرنده
آزادی های
بنیادی و برابری
در آزادی همه
مردم. فراموش
نباید کرد که
تمرکز روی
تقویت جنبش
سوسیالیستی
نه تنها مباینتی
با مبارزه
علیه جمهوری
اسلامی ندارد
، بلکه این
مبارزه را
تقویت می کند
و پایه توده ای واقعاً
نیرومندی
برای آن به
وجود می آورد.
زیرا به
اکثریت عظیم
مردم توانایی
می بخشد که
"نیروی شگرف
مفهوم منفی"
را با افق های
اثباتی
دلخواه شان
گره بزنند و
نه فقط علیه
آنچه نمی
خواهند ، بلکه
همچنین با
آنچه می
خواهند ، به
میدان بیایند
و سرنوشت شان
را به دست خودشان
رقم بزنند.
ایران می
تواند یکی از
بزرگ ترین
میدان های
قدرت نمایی
جنبش سوسیالیستی
در جهان باشد
؛ زیرا نسل
جوان ایران ،
نظام تاریک
اندیش و فقر
گستر حاکم بر
کشور را تحمل
ناپذیر می
یابد ؛ زیرا
میلیون ها زن
و مرد جوان
تحصیل کرده
ایرانی هم
تشنه آزادی و
روشنایی اند و
هم پای بسته
در برهوت فقر
و ذلت. این
زنان و مردان
جوان می
توانند و باید
با زحمتکشان و
تهیدستان و
لگدمال شدگان
اعماق گره
بخورند. همان
طور که در
کنگره هفدهم
هم گفتیم:
"آینده ایران
به درآمیختن
این دو
رودخانه بزرگ
انسانی و آهنگ
درآمیختن
آنها بستگی
دارد".
۵ - ضرورت
مبارزه فشرده
برای محیط
زیست. خطر
نابودی محیط
زیست ، یکی از
بزرگ ترین
مصیبت هایی
است که اکنون
ایران و
کشورهای همسایه
ما را تهدید
می کند . مهم
ترین دریاچه
ها ، تالاب ها
و بسیاری از
رودخانه های
ایران در حال
خشک شدن اند ؛
جنگل های کشور
به سرعت دارند
نابود می شوند
؛ و توفان های
شن به طور
مرتب مخصوصاً
غرب و جنوب
غربی کشور را می
پوشانند و
گاهی حتی تا
تهران نیز می
رسند. ما فقط
با قهر طبیعت
روبرو
نیستیم
؛ حاکمیت
فاجعه بار
جمهوری
اسلامی در
گسترش تخریب محیط
زیست کشور ما
در سی و چند
سال گذشته نقش
تعیین کننده
ای داشته است.
مبارزه برای
دفاع از محیط
زیست یک بازی
تجملی نیست ؛
ادامه این وضع
می تواند
زندگی دهها
میلیون
ایرانی را با
مصیبت های
بزرگ تری
روبرو سازد. کارگران
و زحمتکشان
شهری و
روستایی ما
بیش از همه از
این مصیبت ها
صدمه خواهند
دید. جنبش سوسیالیستی
و کارگری
ایران نمی
تواند و نباید
به این فاجعه
در حال گسترش
بی تفاوت
بماند.
سوسیالیسم
امروز
ضرورتاً یک
جنبش زیست
محیطی هم هست. با
تأکید بر این
حقیقت است که
جان بلامی
فاستر
یادآوری می
کند که اکنون
بشریت با دو
راهی خطرناک
تر از آنچه
روزا
لوگزامبورگ "سوسیالیسم
یا بربریت" می
نامید ، روبرو
ست و آن چیزی
است که ادوارد
تامسون (تاریخ
نویس مارکسیست
انگلیسی)
"سوسیالیسم
یا نابودی" می
نامد.
توضیح :
مشروح وظایف
ما همان
محورهای مصوب
کنگره هفدهم
سازمان است که
در بخش سند
وظایف ما در
لینک زیر می
توانید
بخوانید:
http://www.rahekargar.net/browsf.php?cId=1071&Id=4&pgn=
باز
پخش از : هیئت
اجرائی
سازمان
کارگران انقلابی
ایران (راه
کارگر)