شورشها
ریشه در
نابرابریی
عمیق دارند!
کایسا
اِکیس اِکمَن
روزنامهنگار
و نویسنده
برگردان:
رضا چیتساز
بهناگهان
تودههای
مردم در چهار
گوشهی جهان
طغیان میکنند.
در شیلی شورش
مردمی با
سرکوب خشن
پلیس و ارتش
روبهرو میشود.
تا این لحظه
پنج هزار
بازداشت شده و
هژده تن جان
خود را ازدست
دادهاند. در
جریان خیزش
مردم صحنههایی
را شاهدیم که
از دوران
دیکتاتوری به
این سو دیده
نشدهاند:
حکومت نظامی
در ده شهر و
خودروهای
ارتشی که
مستقیم روی
مردم میرانند!
در لبنان تودههای
مردم در شورشی
فراسوی
مرزهای مذهبی
به خیابانها
ریخته و
خواهان
برکناریی
دولتاند. در
اکوادور بومیها
پس از پانزده
روز تظاهراتهای
بزرگ به
پیروزیی
کلیدیای در
مقابل مورهنو
دست یافتند و
وی مجبور شد
یک سری
اصلاحات دیکته
شده از سوی
صندوق بینالمللیی
پول را پس
بگیرد.
ماجرا
از چه قرار
است؟ آیا ما
دیگر بار به
سال ۲۰۱۱ -
سالی
که سلاووی
ژیژک از آن به
عنوان "سال
رویاهای
خطرناک" یاد
میکرد-
برگشتهایم؟
تایلر
کوون اقتصاددان
آمریکایی
معتقد است که
این نسل هزارهی
سوم است که
همه چیز را
رایگان میخواهد.
ناتان شاخار،
روزنامهنگار
راستگرای
سوئدی مینویسد
که اینها
نوجوانان
عمدتاً با
تربیتی هستند
که توسط "فرهنگ
قلندرمآب
رادیکال چپ"
گمراه شدهاند
و از اینکه
دستان پلیس
"باز نیست"
ابزار تأسف می
کند. گونار
یونسون، در
سرمقالهی
بزرگترین
روزنامهی
لیبرال سوئد
از شورشها بهعنوان
غارت و خشونت
یاد میکند.
البته از نگاه
وی هر شورشی
چیزی جز غارت
و خشونت نیست.
نقطهی
اشتراک همهی
شورشهایی که
در چهار گوشهی
جهان رخ میدهد،
جرقهای است
که توسط
تصمیمی سیاسی
در گسترهی
ترابری روشن
شد. در
اکوادور
افزایش نرخ
بنزین، در
شیلی افزایش
نرخ ترابریی
عمومی، و در
لبنان افزایش
مالیات بنزین،
تنباکو و واتساَپ
آغازگر ماجرا
بود. در شیلی
شهرها شورش می
کنند، در
اکوادور
روستاها و در
لبنان برای نخستین
بار چندین شهر
بهطور
همزمان. پس از
این که نرخ
پایین بنزین
طی چندین سال
اثرات
نابرابری را
کاهش میداد،
رشد نرخ بنزین
- که
مستقیماً
متأثر از
تحریمهای
آمریکا علیه
ایران و
ونزوئلا - دو
کشور مهم
تولیدکنندهی
نفت- میباشد،
باعث آن شده
است که نرخ
رفت و آمد به
محل کار، چه
با وسیلهی
نقلیهی شخصی
و چه عمومی،
به شکل
فزایندهای
رشد کند. این
مسئله به شورشهای
مرتبط به
بنزین در بخشهای
گوناگون
جهان، از جمله
فرانسه و
سودان منجر
شده است.
زمانی که
حکومتها
علاوهبراین
مخارج دیگر را
نیز بالا میبرند
و یا این که
یارانههای
دولتی را
همانند مورد
اکوادور حذف
میکنند،
دیگر کارد به
استخوان مردم
میرسد.
همزمان
بااین مسئله
باید به موضوع
به پایان رسیدن
سیکل گسترشیی
اقتصاد جهانی
نیز که پس از
بحران اخیر
آغاز شده بود،
اشاره کرد که
همراه با جنگ
بازرگانیی
آمریکا و چین
روند اقتصاد
را کند میکند.
تمامیی
کشورهایی که
در آنها شورش
رخ میدهد از
دورهای با
رشد بالای
اقتصاد به
تقریباً ایست
اقتصادی
رسیدهاند:
امسال یعنی
۲۰۱۹ رشد
اقتصادی در
لبنان تنها
نیمدرصد
بودهاست، در
اکوادور
۱.۲درصد و
شیلی ۱.۸درصد.
شیوهی
دولتها برای
مقابله با این
پدیده آغاز
جنگ علیه تهیدستان
بودهاست، که
ازجملهی آن
میتوان به
صرفهجویی در
بخش عمومی،
بستن مالیاتهای
جدید، حتی بر
واتساپ
اشاره کرد. و
زمانی که شما
حتی توان مالیی
این را نداشته
باشید که خود
را به محل
کارتان
برسانید - کاری
که درآمد حاصل
از آن به هر رو
کفایت گذران
زندهگیی
شما را نمیدهد-
آن زمان است
که طاقتتان
به سر میآید.
به این
علت است که
ریشهی
بنیادیی همهی
شورشها را
باید
نابرابریی
اقتصادی خواند.
این کشورها
کشورهایی
هستند که از
یک نابرابریی
به شدت افراطی
رنج میبرند.
در لبنان تنها
یک درصد جمعیت
صاحب یک چهارم
داراییهای
کشور هستند.
شیلی
نابرابرترین
کشور تمام کشورهای
او.ای.سی.دی.
است، و در
اکوادور،
تهیدستی که در
دوران کورهآ
به شدت کاهش
یافته بود،
بار دیگر رو
به افزایش
است.
در
شیلی میگویند:
"مسئلهی ما
سی پزوتا
(واحد پول
شیلی م.) نیست،
مشکل ما آن سی
سال گذشته
است!" و منظور
آن مدتیست که
از به پایان
رسیدن
دیکتاتوری میگذرد
و هنوز که
هنوز است با
میراث پینوشه
برخورد نشده
است. قانون
اساسیی
دوران پینوشه
و سیاست
خصوصیسازیها،
همه کمابیش به
همان شکل سابق
دستنخورده
باقی ماندهاند.
ازاینرو
اعتصاب عمومیی
کنونی، یک
قراداد
اجتماعیی
نوین را
خواهان است.
اتیلیو
بورون، جامعهشناس
شیلیایی مینویسد:
"جهان دو دروغ
دربارهی
شیلی را باور کرده
است، این که
گذار از
دیکتاتوری به
دموکراسی
موفق بوده و
این که
لیبرالیسم
بازار بهنفع
همه بودهاست."
اما واقعیت
این است که
همان طبقهی
کوچکی که در
زمان پینوشه
دارایی های
کشور را از آن
خود کرده بود
-از جمله
پینیهتا
رئیسجمهور
وقت شیلی-
کماکان
بیشترین سهم
از داراییهای
کشور را در
کنترل خود
دارد، و این
درحالیست
که بیش از
نیمی از جمعیت
رغبتی برای
شرکت در
انتخابات از
خود نشان نمیدهد!
اتفاقی
که در اکوادور
رخ داد، در
آمریکای لاتین
به عنوان
"کودتاهای
نرم” نامیده
شدهاند و
اکوادور
نخستین کشور
آزمایشی
برای این گونه
روشهای صعود
راستگرایان
بهقدرت بود.
زمانی که
معلوم شد که
چپ برندهی
انتخابات
خواهد شد،
جریان راست از
لنین مورهنو
استفاده کرد
که خود را به
عنوان وارث
کورهآ معرفی
کرد، اما پس
از انتخابات
با چرخش صد و هشتاد
درجهای
اقدام به حبس
اعضای دولت
پیشین کرد و
سیاستهای
خشن
نئولیبرال
اقتصادی را در
پیش گرفت. در
لبنان بخش
عمومی زیر
فشار صرفهجوییهای
وحشیانه
آنچنان درهم
شکسته است که
حتی آتشنشانی
و جمعآوریی
زبالهها نیز
متوقف شدهاند.
تقسیم قدرت در
میان گروههای
مذهبی منجر به
این شده که یک
گروه کوچک نخبهگرا
جیبهای خود
را پر کردهاند،
و این در حالیست
که بار سنگین
نرخ بالای
مواد غذایی و
آموزش - که
بالاترین نرخ
در منطقه است-
بر دوش مردم
قرار گرفتهاست.
و اگر
چه شورشگران
نسبت به فساد
نیز اعتراض میکنند،
اما فساد به
تنهایی هرگز
عامل شورش نبوده
است. در
غیراینصورت
باید همهی
جهان، همیشه
در شورش دائمی
بهسر میبرد،
اما در دوران
خوب معترضان به
فساد اندکاند.
زمانی که
پولداران
همزمان با
آنکه مخارج مردم
را افزایش میدهند
از مالیات خود
میکاهند، ما با
نقطهی عطفی
مواجه میشویم.
مالیات
ثروتمندان
هرگز تا این
اندازه پایین
نبوده است، و
گرایش عمومیی
حاکم حکایت از
کاهش بیشتر
مالیات
متمولین میکند.
حذف
مالیات ویژهی
درآمدهای
بالاتر از حد
معین در سوئد
توسط نخستوزیر
سوسیال
دموکرات بخشی
از این گرایش
جهانی است.
از
زاویهی
منطقهای
معنای شورشها
این است که
راست آمریکای
لاتین با
مقاومت رو به
رو شده است.
آنها مجبور
شدهاند که
برنامهی
کودتا در
ونزوئلا را پس
از گندکاریی
آوریل کنار
بگذارند و
ترامپ نیز به
نظر میرسد که
برنامهی
اشغال این
کشور را متوقف
کرده باشد.
آنها یکی از
مهمترین
کشورهای خود
در منطقه - مکزیک - را
از دست دادهاند
و در اکوادور
نیز اکنون با
شکست رو بهرو
شدهاند.
آرژانتین به
سمت انتخابات
میرود و رییس
جمهور دست
راستی در آنجا
- مائوریتسیو
ماکری-
مذبوحانه با
افزایش دستمزد
حداقل تلاش میکند
که با موقعیت
نامساعد خود
مقابله
کند.(انتخابات
آرژانتین با
پیروزیی
آلبرتو فرناندز
کاندیدای
ائتلاف چپ
میانه و همسر
رئیسجمهور
اسبق
کریستینا
فرناندز
دوکیرشنر بهپایان
رسید. م.)
شورشها
از همان
الگوهایی
پیروی میکنند
که ما در ده
سالهی اخیر
شاهد آن بودهایم:
-شورشهای بیرهبر
و اغلب سازماننایافته-
و بنابراین
آنها به تدریج
فرو خواهند
نشست.
آنچه
آمریکای
لاتین سال
۲۰۰۰ را از
اروپای جنوبی
و خاورمیانه
تفکیک میکند
این است که در
آن مقطع چپ
موفق شد که
قدرت را کسب
کند و
تغییراتی
ایجاد کند،
تغییراتی که امکانپذیر
بود چراکه
همزمان در چند
کشور رخ داد و
چپ توانست
اتحادی در
مقابل سرمایهی
مالی و اشغال
نظامی ایجاد
کند. هنوز این
که آیا این پدیده
دوباره رخ
خواهد داد یا
نه معلوم نیست
و پیش گویی در
این رابطه
هنوز دشوار
است.
بطور
خلاصه میتوان
چهرهی
اقتصاد جهانی
در دورهی
اخیر را اینگونه
بهتصویر
کشید:
نابرابری به
نارضایتی
منجر میشود
که به نوبهی خود
به شورش میانجامد.
آنانی که
تظاهرات
کنندگان را به
خشونت متهم میکنند
باید از خود
بپرسند: تا کی
میتوان با
تهیدستان
جنگید بدون آن
که آنان از خود
واکنشی نشان
بدهند؟