سال
۲۰۱۲: کشتی
به گل نشسته
سرمایه داری
بهروز
نظری
سال
۲۰۱۲ بدون
تردید بعنوان
یکی از
پرتلاطمترین
سالهای قرن
جدید ثبت
خواهد شد. سال
۲۰۱۲ با به گل
نشستن کشتی
کوستا
کنکوردیا در
سواحل غربی
ایتالیا آغاز شد،
حادثه ای که
به کشته شدن
۳۰ نفر منجر
شد. بیرحمی و
بی تفاوتی
ناخدای این
کشتی به
سرنوشت
مسافران خود
مورد انتقاد
شدید قرار
گرفت و رسانهها
ساعتها و
صفحات
بیشماری را به
این حادثه
اختصاص دادند.
مهمترین
حادثه سال
۲۰۱۲ اما
همچنان بحران
کشتی به گل
نشسته نظم و
نظام موجود
جهانی بود.
پنج
سال پس از
ظاهر و واضح
شدن ریزشهای
بزرگ در نظام
سرمایه داری
ابعاد فاجعه
مالی چنان
بوده است که
بانکهای
مرکزی، وزارت
خانههای
مالی و
اقتصادی و
همچنین
نهادهای
جهانی همچون
اتحادیه
اروپا و صندوق
بینالمللی
پول ناگزیر
بوده اند تا
با تزریق تریلیونها
دلار به بانکهای
ورشکسته از
ذوب شدن کامل
نظام مالی
جلوگیری کنند.
سال ۲۰۱۲ نشان
داد و ثابت
کرد که چشم
انداز خروج از
بحران تا چه
اندازه تار و تیره
است. بحران در
ایالات متحده
همچنان ادامه
دارد،
اتحادیه
اروپا و یورو
با خطر جدی
متلاشی شدن
روبرو هستند،
و مذاکرات و
اجلاس زنجیره
ای ناموفق
بخوبی آشفتگی
دستگاههای
سیاسی و
اقتصادی و
ناتوانی
آنها در فائق
آمدن به این
بی سابقهترین
بحران سرمایه
داری را در
معرض دید
همگان قرار
داده اند. سال
۲۰۱۲ نشان داد
که ریاضت اقتصادی
نه تنها زندگی
میلیونها
نفر را به خاک
مینشاند،
بلکه اقتصاد
کشورها را
متلاشی میکند.
ریاضت
اقتصادی که
دولتها با
خشونت کامل
پیش برده اند
به آب رفتن
بازار ها،
کاهش فروش
توسط شرکت ها،
کاهش دستمزدها
و افزایش
بیکاری منجر
شده است. همین
سیاستها به
جای کاهش حجم
بدهیهای
یونان به ۱۲۰
درصد درآمد
ناخالص ملی
این کشور به
افزایش آن کمک
کرده است. حجم
این بدهیها
از ۱۳۰ درصد
در سال ۲۰۰۹
به ۲۰۰ درصد
در سال ۲۰۱۲
رسید. اقتصاد
ایرلند، کشور
دیگری که بشدت
بدنبال آغاز
بحران مالی
در ۲۰۰۸ ضربه
خورد، شاهد
کاهش درآمد
ناخالص ملی
خود تا ۱۵
درصد بوده
است. کشورهای
دیگر از جمله
اسپانیا و
پرتغال در کنار
ایرلند و
یونان انتهای
افراطی این
بحران را
نمایندگی
میکنند.
میانگین
بیکاری در اروپا
۱۰ درصد گزارش
شده است. این
نرخ در پرتغال
بالغ بر ۱۲،
در ایرلند ۱۵،
در یونان ۲۰ و
در اسپانیا ۲۵
درصد است. کلّ
اروپا به گل
نشسته و آینده
کارگران و
بویژه جوانان
این کشورها
بشدت تار است.
سال
۲۰۱۲ به روشنی
نشان داد که
نخبگان نئولیبرال
در دام
تناقضات
سیستمی
افتاده اند که
ثروتشان به آن
گره خورده
است. تنها راه
برون رفت از
این رکود
سرمایه گذاری
در رشد است،
اما چنین
اقدامی در
قنداق مالکیت
خصوصی سرمایه
مالی ممکن
نیست. تنها کافی
است که به
برخی از
ارقامی که در
سال ۲۰۱۲
سانسور شدند و
در هیچ یک از
رسانههای
بزرگ درج
نشدند توجه
کنیم. بر اساس
حسابرسی
خزانه داری
ایالات متحده
که مخفی نگاه
داشته شده بود
بین سالهای
۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰
شانزده
تریلیون دلار
صرف جلوگیری
از ورشکستگی
بانکهای اروپایی
و آمریکایی
شده بود. با
وجود پرداخت
چنین هزینه
هنگفتی از
خزانه عمومی
برای حفظ بانکهای
خصوصی، این
موسسات
همچنان خارج
از دائره هرگونه
نظارتی
هستند، نرخ
بهره بانکی را
متناسب با
منافعشان
دستکاری
میکنند، و
همچنان به خود
پاداشهای
میلیونی
میدهند.
ناخدایان سرمایه،
برخلاف
ناخدای کشتی
کوستا
کنکوردیا، نه
فقط محاکمه
نمیشوند،
بلکه همچنان
سکان کشتی را
بدست دارند و
روزانه جان
میلیونها نفر
را به خطر
میاندازند.
تنها کافی
است بخاطر
بیاوریم که در
سال ۲۰۱۲ نرخ
خودکشی در
یونان ۴۰ درصد
افزایش پیدا
کرد. در سال
۱۹۷۳ تام لهرر،
ترانه سرای
آمریکایی
گفته بود که
روزی که هنری
کسینجر جایزه
صلح نوبل را
برد طنز مرد. در
سال ۲۰۱۲
جنازه طنز بار
دیگر و با
اهدای جایزه
صلح نوبل به
اتحادیه
اروپا به
گلوله بسته شد.
سال ۲۰۱۲ سالی
بود که بی
شرمی و بی
مروتی
ناخدایان
سرمایه داری
به کریهترین
شکل ممکن
نمایان شد.
ادامه
و تعمیق بحران
و سپردن وظیفه
رسیدگی به جنایات
اقتصادی به
عاملان اصلی
این جنایات
جهان را به
سوی دیگری سوق
میدهد: جنگ و
بربریت. در
این سال
رهبران جدیدی
انتخاب شدند،
تعدادی فقط
کرسیهای خود
را عوض کردند،
هزینههای
هنگفتی صرف
حفظ یا خرید
کرسیهای ریاست
جمهوری و
پارلمانها
شد، و سیاست
در بالا به
سبک سابق
ادامه یافت. دموکراسی
به معنای
واقعی کلمه
بیش از پیش
تحت تهاجم
قرار گرفته و
قدرت تصمیم
گیری و سیاست
گذاری در دست
گروههای
کوچکی مرکّب
از
سیاستمداران
و بانکداران
نئولیبرال
متمرکز شده
است. هر
مقاومت و
مخالفتی با
سیاستهای
ریاضت
اقتصادی، با
خصوصی کردنها
و غارت اموال
عمومی با چنان
واکنشی از سوی
ناخدایان
نظام روبرو
میشوند که
گویی هر راه
حلی جز نسخه
ورشکسته فعلی
قیامت را
نزدیکتر میکند.
تجربه
ایتالیا و
یونان نشان
دادند که دولتهای
"منتخب"
میتوانند به
سادگی و به
بهانه احیا
"اعتماد به
نفس بازار"
کنار گذاشته
شوند. در
قمارخانه
نئولیبرالیسم
دموکراسی
چیزی است که
تنها ارزش
مبادله دارد.
سال
۲۰۱۲ در عین
حال نشان داد
در شرایطی که
بنگاه های
بزرگ سرمایه
برای سود در
بازارهای
منقبض شده
رقابت میکنند
جنگ محتمل تر
میشود. با
کاهش قدرت
اقتصادی و
محدود شدن
قدرت مانور
اقتصادی و
صنعتی ایالات
متحده در چنین
شرایطی،
وسوسه اتکا هر
چه بیشتر به
قدرت بی
همتای نظامی
برای حفظ
موقعیت خود
بیشتر و بیشتر
میشود. تجربه
نشان میدهد که
روسای جمهور
ایالات متحده
مشکل چندانی
با جنگ بعنوان
ابزار موثری
برای حفظ برتری
ایالات متحده
ندارند.
نیکسون مشکلی
با گسترش جنگ
ویتنام به
کامبوج و
لائوس در ۱۹۷۰
نداشت، کلینتون
عضلات نظامی
ایالات متحده
را در بمباران
یوگسلاوی در
۱۹۹۹ به رخ
همه کشید، و
کشتار غیر
نظامیان با
اتکا به
هواپیماهای
جنگی بی
سرنشین از
جمله مهمترین
سیاست های
اوباما بوده و
هست. جهان و
بویژه
خاورمیانه در
سال ۲۰۱۲ بیش
از بیش
میلیتاریزه
شد. در سال
۲۰۱۲ "گزینه
نظامی" علیه
ایران همچنان
بر روی میز
ماند، شعله
جنگ به
پاکستان،
یمن، سودان، و
لبنان گسترش یافت، و
مداخله نظامی
مستقیم در
سوریه همچنان
محتمل است.
سال ۲۰۱۲ برای
فلسطینیان
سالی تکراری
بود. این سال
با حمله هوایی
اسراییل به
غزه در ۱۸
ژانویه آغاز
شد و با حمله وحشیانه
ای که صدها
کشته و زخمی
بجا گذاشت
پایان یافت.
چنین جنایاتی
بدون حمایت
مالی، نظامی
و سیاسی
ایالات متحده
ممکن نبودند.
تحولات
لیبی، سوریه
و مصر از
یکطرف و گسترش
اعتراضات
توده ای در
کشورهای حوزه
خلیج در سال
۲۰۱۲ از ادامه
تلاطمهای
سیاسی در
منطقه خبر
دادند. کشته
شدن سفیر ایالات
متحده در
بنغازی در ۱۱
سپتامبر ۲۰۱۲
میوه تلخ
"مداخلات بشر
دوستانه" غرب
در منطقه بود.
اعتراضاتی که
پس از انتشار
فیلمی ضّد اسلامی
در اینترنت در
بسیاری از
کشورهای
منطقه صورت
گرفت از یکطرف
احساسات ضّد
آمریکایی و از
طرف دیگر رشد
بنیاد گرایان
اسلامی را به
نمایش گذشت.
با این همه
گسترش
اعتراضات
توده ای علیه
دیکتاتوری و
بویژه در مصر
نشان داد که شعله
مقاومت
همچنان
میسوزد. جهان
سال ۲۰۱۲ بی
تردید جهانی
متفاوت بود، و
در این میان
بویژه با
قطعیت میتوان
گفت که
خاورمیانه پس
از انقلابات
عرب خاورمیانه
سابق نیست.
تجربه
انقلابات عرب
بویژه در تونس
و مصر، و همچنین
اعتراضات
توده ای در
بسیاری از
کشورهای
دیگر، ضمن
آنکه دامنه و
عمق نارضایتی
علیه
دیکتاتوری و
سرمایه داری
را به نمایش
گذاشتند،
نقاط ضعف و
محدودیتهای
این جنبشها
را نیز نشان
دادند. جنبش
اشغال بانکها
در سال ۲۰۱۲
از نفس افتاد
و اعتراضات
توده ای در
بسیاری از
کشورها هنوز
به شکل گیری
یک آلترناتیو
متحد و متشکل
منجر نشده
اند. این
تجارب و
همچنین تجربه
مصر و تونس
بخوبی نشان
دادند که
مبارزه برای
دموکراسی و
علیه نظم
موجود بدون
وحدت و
تشکیلات نمیتواند
دستاوردهای
چندانی داشته
باشد. سال
۲۰۱۲ سال
اعتراض، سال
راهپیماییهای
عظیم، مقاومت های
محلی و منطقه
ای و
اعتراضات
خیابانی بود.
حرکات
اعتراضی در تلاش
برای بسیج
وسیعترین
نیروها
واکنشی و تک
مضمونی باقی
ماندند و از
رفتن به عمق
پرهیز کردند.
اما همین خودداری
کردن از رفتن
به عمق قدرت
بسیج این جنبش ها
را محدود تر
کرد. سال ۲۰۱۲
نشان داد که
بدون دستیابی
به یک همگرایی
وسیع، بدون
همکاریهای
پایدار، بدون
مرتبط کردن
جویبارهای
مقاومت و
اعتراض، و
بدون
بکارگیری
متنوع ترین
اشکال
مبارزه، جنبشهای
اعتراضی با
همان سرعتی که
شکل میگیرند
از نفس خواهند
افتاد. برای
مقابله با یک
درصد همبسته و
متّحد باید ۹۹
درصدیها نیز
همبسته و متحد
بپاخیزند. این
بدون بالا
بردن عیار
طبقاتی جنبشها،
بدون مشارکت
وسیع کارگران
و تهیدستان، و
بدون ایجاد تشکلهای
منسجم، متحد و
پایدار ممکن
نیست.
۱۱ دی
۱۳۹۱ / ۳۱
دسامبر ۲۰۱۲