کدام
«منافع ملی»؟
امضا
محفوظ
انتشار
اول در:
«مبارزه
طبقاتی»،
نشریه مارکسیستی
کارگران و
جوانان
ایران، شماره ۱۰، http://www.mobareze.org/
یکی از قویترین
سازههای
ایدئولوژیک
در دست دولتهای
سرمایه داری
همیشه مفهوم
«منافع ملی»
بوده که از آن
با کاربردهای
بسیاری
استفاده کرده
است.
اول اینکه
به بهانه آن
معترضین را
سرکوب کردهاند.
به عنوان مثال
نشریهای را
با اتهام به
خطر انداختن
منفعت ملی
توقیف میکنند
و یا مخالف
خود را به
اتهام تهدید
امنیت ملی
بازداشت می
کنند در حالی
که آنچه در
واقع به خطر
افتاده منفعت
سرمایهداران
یا
دیکتاتورهای
حاکم بوده است.
دوم آن که
از مسائل ملی
جهت تحریک
توده های مردم
و بسیج آنان
در جهت خواستههای
خود استفاده
کرده اند مثل
استفاده ای که
جمهوری
اسلامی از
مسئله «میهن» و
دفاع از آن
برای گسیل توده
های مردم به
جبهههای جنگ
هشت ساله کرد.
سوم اینکه
کوشیده اند تا
با استفاده از
ناسیونالیسم و
مفهوم منافع
ملی تضاد
طبقات کارگر و
سرمایه دار را
مخفی کنند و
اینطور
وانمود سازند
که همه مردم
یک کشور کاملا
هم منفعت
هستند و طبقات
مختلف جامعه
هیچگونه تضاد
منافعی با
یکدیگر ندارند.
در مقابل
گروه های چپ ایرانی
اغلب مواضعی
نادرست در این
مورد داشتهاند
که در دو سوی
افراط یا
تفریط قرار
گرفته اند. از
یک سو موضع
گیری برخی
گروهای چپ
هرگز تفاوت
چندانی با
ناسیونالیستهای
سرمایهدار
نداشته است و
به طور مجانی
مسئولیت بخشی
از تبلیغات
ناسیونالیستها
را بر عهده
داشتهاند و
البته از
سرمایهداری
«ملی و مترقی»
دفاع کردهاند.
در سوی
دیگر، احزابی
بودهاند که
به بهانهی
نفی این
مفهوم، هر
گونه مبارزهای
را که رهبران
ناسیونالیست
خردهبورژوا
یا حتی
بورژوایش آنرا
به نام «منافع
ملی» پیش بردهاند
طرد کردهاند
و عرصه را به
طور کامل به
رهبران
غیرکارگری
واگذارکردهاند
تا در آن یکهتازی
کنند و حتی
طبقه کارگر را
زیر پرچم
ناسیونالیستی
رهبری کنند.
در اینجا
قصد داریم
نگاهی مختصر
به مسالهی
«منافع ملی» و
موضع صحیح
کمونیستها
در مورد آن
داشته باشیم.
«منافع
ملی» چیست ؟
آیا اساسا
چیزی به نام
منافع ملی
وجود دارد؟
مفهوم
«منافع ملی»،
در معنای
معاصر آن،
قاعدتا مثل
خود مفهوم
«ملت»، همزاد
دولت نوین
سرمایهداری
است. در
ایدئولوژی
حاکم سرمایهداری،
منافع ملی آن
دسته منافعی
معرفی میشود
که دولت ها به
نمایندگی از
ملتهای خود
در روابط خود
با سایر کشورها
در پی تحقق آن
میباشند. در
این تعریف چند
پیشفرض عمدی و
غلط وجود دارد.
اول اینکه
دولت ها
نماینده تمام
ملت خویش
هستند در حالی
که این طور
نیست، چرا که
دولتهای
مدرن سرمایهداری
نماینده یک
طبقه (سرمایه
دار) هستند.
دوم اینکه
فرض می شود که
تمام طبقات
(ملت) دارای
منافع مشترک و
یکسانی هستند
درحالی که منافع
طبقات کارگر و
سرمایه دار در
تضاد کامل قرار
می گیرند.
توضیح این
دو واقعیت
ساده و
بنیادین برای
زحمتکشان از
وظایف همیشگی
کمونیستها
است.
در عین حال
اما بسیاری از
نبردهای مهم
مربوط به
منافع
زحمتکشان گاه
به نام «منافع
ملی» پیش برده
میشود و حتی
توسط خود آنها
نیز به همین
نام شناخته میشود.
در این میان
ما وظیفه
داریم ماهیت
طبقاتی این
نبردها را
روشن سازیم و
نشان دهیم
چرا، حداقل در
دوران معاصر،
سرمایهداران
هرگز نمیتوانند
مدافع راستین
و پیگیر این
منافع باشند.
برای روشن
کردن بیشتر
مطلب از چند
مثال استفاده
میکنیم.
یک- بی گمان
ذخایر طبیعی
کشور مانند
منابع نفتی و
زیرزمینی
متعلق به تمام
مردم است و
تاراج آن به
وسیله سرمایهداران
داخلی یا
خارجی به نفع
مردم نیست. در
مبارزات ملی
شدن نفت به
رهبری دکتر محمد
مصدق، طبقه
کارگر، خرده
بورژوازی و
نیز بخشی از
طبقه سرمایهدار
ایرانی (که در
جبهه ملی
نمایندگی میشد)
نقش داشتند.
اما نهایتا پس
از کودتایی که
با برنامه
ریزی
امپریالیستی
آمریکا و
انگلیس انجام
شد، بخش عظیم
همین طبقه
سرمایه دار
ایران بر اساس
منافع مشترکی
که با
امپریالیستها
داشت به جنبش
ملی شدن نفت
خیانت کرد و
از کودتاگران
حمایت نمود.
دو- در صورت
خشک شدن
دریاچه
ارومیه همه
مردم ایران
دچار ضرر
خواهند شد و
خشکی این
دریاچه اثرات
شومی بر
اقتصاد و زیست
مردم خواهد
داشت. بنابراین
حفظ محیط زیست
نیز منفعت
عموم کارگران
و زحمتکشان
است. هم اکنون
سرمایه داران
حاکم بر ایران
نیز سعی می
کنند خود را
دلسوز دریاچه
ارومیه نشان
دهند و ادعای
حل بحران
دریاچه را
دارند. در
حالی که سیاست
های
سودجویانه
آنان در ساخت
سد های فراوان
بر آبریزهای
این دریاچه و
نیز احداث پل
میان گذر
ارومیه – تبریز
است که به
فاجعه اخیر
انجامیده است.
پس، سیاست
درست
سوسیالیستی
در مورد مساله
«منافع ملی»
باید چه باشد؟
یک،
نیروهای
سوسیالیست
جامعه می
بایست رهبری
مبارزه در
دفاع از منابع
جامعه را به
دست بگیرند و
در هر گونه
نبرد در این
مورد که به
نام «منافع ملی»
در میگیرد
شرکت کنند. ما
خواست
انتقالی ملیسازی
(یعنی مالکیت
دولتی) تمام
ذخایر
زیرزمینی و
کوتاهسازی
دست سرمایهداری
و مالکیت
خصوصی از محیط
زیست کشور را
به عنوان
خواستی قاطع
پیش میگذاریم.
دوم، در
مورد مسالهی
نفت و توزیع
درآمد نفتی که
همواره از
مسائل مهم و
حیاتی ایران
بوده است ما
در مقابل
هرگونه ورود مالکیت
خصوصی به این
دارایی مهم
تمام مردم ایستادگی
میکنیم. در
عین حال مردم
بسیاری نقاط
ایران همچون
کردستان،
بلوچستان و
خود خوزستانِ
نفتخیز
نارضایتیهای
مشروعی از عدم
بهرهبری از
مزایای نفت،
حتی در چارچوب
توسعهی سرمایهداری،
داشتهاند.
دولت کارگری
اما با قرار
دادن صنعت نفت
تحت کنترل
دموکراتیک
کارگران
استفاده از آن
برای توسعهی
سوسیالیستی
موزون اقتصاد
در تمام بخشهای
کشور را تضمین
میکند.
سوم، باید
ناپیگیری
تمام احزاب
سرمایه داری
در نبرد برای
دفاع از منابع
عمومی و سوء
استفاده
سیاسی آنان از
طرح مسائل
«ملی» را افشا
کرد. باید این
حقیقت مورد
افشاگری قرار
گیرد که هرگاه
هر گونه منفعت
عمومی
زحمتکشان با
سود سرمایه
داری در تناقض
یک دیگر قرار
می گیرد این
طبقه بنا به
ماهیت خود
اولی را
قربانی میکند.
به عبارت دیگر
در اکثر اوقات
دفاع از
«منافع ملی»
(یعنی مثلا
منابع عمومی کشور)
برای طبقه
سرمایهدار
تنها در حد
شعار باقی می
ماند و در
تقابل با
منافع خصوصی
او به راحتی
پایمال می
شود. به عنوان
مثال در دوران
هر دو حکومت
فعلی و قبلی، بخش
بزرگی از جنگل
های شمال
ایران توسط
سرمایه داران
سلطنتی و
اسلامی برای
کسب سرمایه
نابود شد و به
تاراج رفت با
اینکه همیشه
شعارهای
طمطراقی در
مورد حفظ این
منبع عمومی
مردم دادهاند.
بی ربطی و
ناپیگیری
طبقه سرمایه
دار در زمینه «منافع
ملی»، آنگونه
که خود آنرا
تعریف میکنند،
شعار یا
ادعایی غیر
منصفانه
نیست، حقیقتی
است که با
سادهترین
تحلیل و با
مثالهای
متعدد قابل
اثبات است.
طبقهی کارگر
با رهبری
سوسیالیستی
می تواند و
باید پیگیرترین
مدافع حقوق و
منافع اکثریت
ملت یعنی
کارگران و
زحمتکشان
ساکن ایران
باشند، چرا که
منطق آن بر
اساس سرمایه و
سود بیشتر
نیست. طبقهی
کارگر اینگونه
خود را «بر صدر
ملت قرار میدهد»
و ساختن جامعهای
نوین را آغاز
میکند که در
آن دنیای
منافع متضاد
طبقاتی خاتمه یابد
و «رشد آزاد هر
نفر شرط رشد
آزاد همگان باشد.»*