رابطه
گورخوابی و
تخریب محیط
زیست
مازیار
واحدی
چه
کسانی
گورخوابان را
به این گورها
پرتاپ کرده
اند؟ تخریب
محیط زیست و
بحران آب چقدر
در گسترش پدیده
گور خوابی
تاثیر گذاشته
است؟ بحران
آب، خشکسالی و
عوارض آن از
زاویه های گوناگون
مورد بررسی
کارشناسان
این رشته و علاقه
مندان به محیط
زیست قرار
داشته و دارد.
طبیعت و انسان
همواره بر هم
دیگر تاثیر گذاشته
و از هم تاثیر
گرفته اند.
این پروسه در طی
تاریخ همیشه
وجود داشته
است. هرچند
تاثیرات این
دو برهم
متقابل است،
ولی وابستگی
آنها یک طرفه
است. طبیعت به
معنای عام به
انسان وابسته
نیست، بلکه
این انسان است
که به اشکال
گوناگون
وابسته به
وجود طبیعت
است. واقعیت
این است که با
رشد تکنولوژی
و صنعت و قرار
گرفتن انحصار
استفاده از
این تکنولوژی
و صنعت در دست
اقلیت صاحب
سرمایه و
قدرت، میزان تاثیر
مخرب انسان بر
طبیعت شدت
سرسام آوری به
خود گرفته
است. زنگ خطر
استفاده
بیرویه از
طبیعت سالهاست
که به صدا
درآمده است.
نگاه سودمحور
به طبیعت
بسیاری از
جوامع بشری را
دستخوش تغییر
و تحول کرده
است. مهاجرت
به دلیل
مشکلات زیست
محیطی سال به
سال افزایش می
یابد. جوامع و
فرهنگ های
گوناگون بی
صدا از بین می
روند. جامعه
دو قطبی شده
است. این را تک
تک مردمان ما
در جای جای
کشورمان
تجربه می
کنند. صاحبان
قدرتی که
مشامشان تنها
بوی پول را در
همه چیز جستجو
می کند و
مردمانی که
کسب
سود آن صاحبان
قدرت، خانه و
زندگی آنها را
به ویرانه تبدیل
می کند و
سلامت آنها
دستخوش خطر
قرار می گیرد.
نمونه
ها بسیارند.
در اصفهان
مدیر کل امور
روستائی این
استان در هفته
گذشته اعلام
کرد که طی پنج
سال گذشته
دویست و سی
روستای این
استان از سکنه
خالی شده است.
برمردمان این
روستا چه آمده
است؟ اینان به
کجا پناهنده
شده اند؟
در
خراسان جنوبی
وضع وخیم تر
است. در عرض
پنج سال، هزار
و هفتصد روستا
به دلیل
افزایش روند
مهاجرت متأثر
از خشکسالیها
خالی از سکنه
شدهاند.
ساکنین این
روستاها، که
عموما کشاورز
بوده اند
اکنون به چه
کاری مشغول
هستند؟ کدام
صاحب منصب
حکومتی از حال
و روز آنها
باخبر است؟
مدیرکل
پیشگیری از
جرم در قوه
قضائیه گویا
این آمار را
دنبال می کند.
وی ماه گذشته
اعلام کرده
بود که تنها
در سال نود و
پنج، چهارصد و
شصت روستای
دیگر از سکنه
خالی شدند.
اینکه وضعیت
دریاچه
ارومیه به چه
سمت و سوئی می
رود نیز بسیار
در شدت و ضعف
مهاجرت روستائیان
مجاور این
دریاچه تاثیر
دارد. همین
الان یکی از
اعضای ستاد
احیای دریاچه ارومیه،
اعلام کرده که
تحقیقات آنها
بر روی ساکنین
سه روستای
مجاور نشان از
آن دارد که
کودکان این
روستاها از
بیماری های
ریوی رنج می
برند. وی
اعلام کرده
است که غباری
که از روی
دریاچه برمی
خیزد سمی است
و میزان اشعه
ماوراء بنفش
هم در منطقه دو
و نیم برابر
استاندارد آن
است. شیوع
سرطان در بین
ساکنین مجاور
دریاچه درصدش
بالا رفته
است. بارها و
بارها اعلام
شده که عوارض
ناشی از خشکی
دریاچه
ارومیه
گریبان حدود
شش میلیون نفر
را خواهد
گرفت. آن طرف
قضییه اما ما
شاهدیم که همین
ستاد احیای دریاچه
ارومیه اعلام
کرده است که
دولت اسلامی
بودجه مصوب
خودش برای پیش
بردن برنامه
های احیا را
هم تامین نمی
کند.
وضعیت
در استانهای
جنوبی و شرقی
هم بهتر از این
نیست. آنچه که
در انتظار
روستائیان
استان خوزستان
است به شدت
نگران کننده
است. طرح های
انتقال آب از
سرچشمه کارون
در این چند
سال اخیر به
مانند شمشیر
داموکلوس
بالای سر
کشاورزان و
روستائیان
این استان،
نگرانی های
روزانه را
مهمان خانه
های آنها کرده
است. هیچ چیز
مشخص نیست.
آنها در هیچ
یک از تصمیم
گیریها دخالت
داده نمی
شوند.
باندبازی های
حکومتی امان
آنها را بریده
است. زنگ
مهاجرت از شهر
و دیار برای
آنها هم
نواخته شده
است.
مهاجرت
اما، تازه
ابتدای راهی
است در
تاریکی. مسیری
که مسافرانش
نمی دانند به
کجا ختم می شود.
حاشیه نشینی مقصد
ناگزیر است و
آینده تاریک.
رشد حاشیه نشینی
و عوارض آن را
همگی از آن
آگاهیم.
تولیدکنندگانی
که سیاست های
صاحب منصبان
آنها را به حاشیه
شهرها رانده
به مصرف
کنندگان صرف،
و یا در
بهترین حالت
به صاحبان
مشاغل کاذب
تبدیل می
شوند. مسافرکش،
دست فروش،
باربر، و
هزاران شغل
دیگر. کارکرد
یک سیستم غلط
آنها را بجائی
پرتاپ می کند
که حضورشان به
گفته همین
صاحب منصبان
چهره مبلمان
شهری را آلوده
می کند. بخشی
از این تولیدکنندگان
و کشاورزان
مهاجر و یا
اعضائی از
خانواده های
اینان قربانی
آسیب های این
مهاجرت
ناگزیر می
شوند. بیکاری
و عواقب آن،
اعتیاد و
ویرانی
خانواده ها و
دزدی و تن
فروشی را همزاد
این
تولیدکنندگان
دیروز می کند.
بیخود نیست که
کارتن خوابی
رواج پیدا
کرده است. بی
جهت نیست که
سن تن فروشی و
اعتیاد کاهش
پیدا کرده
است. کافیست
تنها وجدان
داشته باشی تا
درک کنی که در
جمهوری
اسلامی پدیده
گورخوابی پدیده
غیر منتظره ای
نیست. مادام
که آنها در را
بر این پاشنه
می چرخانند
غیر از این را
انتظاری نیست.