سرمايه
داری سنتی ـ
مالي
كسانی
كه بر خاكستر
باغ سوخته ی
قانون كار با
ريشخند به
زندگی
فروپاشيدهی
كارگران
ايران پايكوبی
مي كنند .
ناصر
آقاجری
زحمتكشان
ايران از
فرداي
سرنگوني شاه
چشم بر آن
داشتند كه
نظام
استثمارگرانه
شاهنشاهي نيز
بر چيده شود،
ولي دولتهاي
روي كار آمده
به فاصله
كوتاهي تفاوت
ديدگاههاي
خود را با
كارگران و
زحمتكشان
نشان دادند و
با استحكام
مجدد روابط
سرمايهدارانه
دستآوردهاي
كارگران را
يكي پس از
ديگري از دست
آنان گرفتند.
دولتهاي
بعدي نيز با
پذيرش
مناسبات
استثمارگرانه
و تو صيههاي
صندوق بينالمللي
پول و نهادهاي
سرمايه داري
رنگارنگ ديگر
سياست تعديل
ساختاري و
خصوصيسازي
ما را به
درماندگي
امروز رساندهاند:
بيكاري
فزاينده،
گراني، تورم و
خيل كودكاني
كه به جاي درس
در خيابانها
، فروشنده
دورهگرد شدهاند
و در عوض
سرمايهداران
كه در دورهاي،
به باور مردم
طاغوتي تلقي
ميشدند، به
زعم صاحبان
جديد قدرت،
تغيير ماهيت داده
و به
"كارآفرين" و
"بخش خصوصي"
مبدل گرديدند
و حتي به
مقدسين
پيوستند.
وزير
كار جديد در
اولين
سخنراني خود
از كارآفرينها
(همان
طاغوتيان
ديروز و به
زعم ما سرمايهداران)
تا مرتبه تقدس
ستايش كردند.
تقديس همانهايي
كه با شيوههاي
ضد قانوني و
ضد انساني،
نيروي كار را
تا ژرفاي
فاجعه كشاندهاند،
به طوري كه
حتي رسانههاي
دولتی نيز نميتوانند
به كتمان آن
اقدام نمايد و
هر روزه بهترين
نمونههاي آن
را منتشر ميكنند.
در هر 4 الي 6 ماه
يك بار حقوق
كارگران را
پرداخت ميكنند،
آن هم نه همه
حقوقهاي
پرداخت نشده
را، بلكه تنها
يك ماه حقوق
را. لذا هميشه
كارگران ماهها
از اين
"كارآفرينان
" طلبكارند.
سنوات كارگران
و 5/2 روز مرخصي
ماهانه آنها
را به جيب خود
ميريزند و
بيمهی آن ها
را كامل و
مرتب پرداخت
نميكنند. از
اين رو اين
قدرداني آقاي
وزير براي
كارگران تنها
ميتواند يك
معني داشته
باشد و آن
نديده گرفتن
قانون كار و
انداختن آن به
سطل زباله
است. آيا با توجه
به اين همه حقكشي
و ستم بايد از
آنها
قدرداني شود؟
آن
چه كه باعث
گرديد
پيمانكاران
قوانين را بيپروا
به دور بريزند
و خود سرانه
با نيروي كار
برخورد كنند ممنوعيت
كارگران در
ايجاد
تشكيلات
مستقل كارگري
به وسيله دولت
است و پذيرش
مناسبات
سرمايهدارانه
نئوليبراليستي
يا اقتصاد
قمارخانهاي
(به زعم كينز
اقتصاددان
انگليسي). با
تلاش براي
غارت اموال
عمومي خصوصيسازي
را در عملكرد
دولت وارد
كردند و بدين
طريق ابتدا
مناطق ويژه
تجاري را در
اختيار بخش
خصوصي قرار
دادند و بعد
مناطق بزرگ
كارگري را
منطقهي آزاد
تجاري اعلام
نمودند و ده
ها هزار كارگر
در مناطق بزرگ
كارگري را چون
پارس جنوبي،
مجتمع هاي
پتروشيمي
ماهشهر و
آبادان و
خرمشهر را از
پوشش قانون
كار خارج
نمودند. دولت
اصطلاحات با
مجلسي كه
اكثريت قاطع
آن را اصطلاحطلبان
تشكيل داده
بودند، با
تصويب لايحه
دولت
اصلاحات، در
مورد معاف
كردن كارگاههاي
زير ده نفر از
قانون كار،
بزرگ ترين بخش
كارگري ايران
را با ميليونها
خانوار از
تامين
اجتماعي، خدمات
درماني و
بازنشستگي
محروم نمودند.
در تاريخ
ايران اين
افتخار(!)
بزرگِ محروم
كردن كارگران
از حداقلهاي
انسانيشان
نصيب دولت و
مجلس اصلاحات
گرديد. دولت
بعدي نيز با
سرعت بيهمتايي
راه دولتهاي
قبلي را پيش
برد و با طرح
كارمزد منعطف
ميخواست آن
چند هزار نيروي
كار محدود
رسمي را هم از
مزاياي قانون
كار محروم كند
كه عمرش كفاف
نداد، ولي اين
طرح در عمل
هنوز روي ميز
آقايان است .
آقاي
دكتر طبيبيان
در گفتگو با
مهرنامه 29 رويه
154 و 155 چنين ميگويند
: "مسایل جوامع
از جمله معاش،
حكومت قانون،
عدالت،
پيشرفت و رفاه
و مانند آنها
تاريخي كوتاه
دارد ... اين
تاريخچه نيز
زود درگير
افكار چپگرايانه
شد." در رويه 155
"همين واژه
ليبرال را در
كشور ما حزب
توده به عنوان
توهين مطرح و
عليه آن تبليغ
كرد چون
انديشهی
آزاديخواهي
به هر نوع خود
در تقابل با
انديشههاي
كمونيستي
قرار ميگرفت."
كارگران
ايران با اين
نگرش دكتر
طبيبيان موافق
نيستند، به
این دلیل که
علت اين كه
"ليبرال" به
صورت يك توهين
در جامعه ما
مطرح شد، عملكرد
خود ليبرالها
بود كه 180 درجه
با گفتههاي
آزادي
خواهانه!
اختلاف دارد.
اقدامات جدي براي
تثبيت
نابرابري و
تقويت سرمايهداري
در برابر
كارگران از
ابتداي ورود
اين نحله در
حكومت،
تبليغات وسيع
ليبرالها
عليه قانون
كار، قانون
حداقلي كه
پشتوانه اجرايي
هم نداشت،
تلاش بيوقفه
براي بيخاصيت
كردن همين
قانون كار بييال
و دم اشكم و
تبليغ و ترويج
بازار آزاد،
منطقه آزاد
تجاري و منطقه
ويژه تجاري و
باز گذاشتن
دست دلالان
براي واردات
بيرويه در
جهت نابودي
صنعت بومي در
ايران و لگدمال
كردن حقوق
كارگران، همه
و همه از
اقداماتي
بوده كه طيف
رنگارنگ
ليبراليستها
را به هم
پيوند زده است .
پس
از پيروزي
مشروطه تا دهه
20 ، كارگران
ايران با ده
ها سال مبارزه
پيگير براي
داشتن قانون
كار و تامين
اجتماعي دولتها
ي واپسگرا را
به چالش
گرفتند و
عاقبت
توانستند در
سالهاي 25 - 24
اولين قانون
كار در تاريخ
ايران و آسيا را
با همياري
سياسي
نيروهاي چپ به
ساختار فئودالي
– سرمايهداري
وابستهي شاه
تحميل كنند.
ولي
اقتصاددانان
ليبرال و
نئوليبرال در
همهي دورههاي
سياسي حضور
سياسيشان با
مشاورههاي
بدتر از نگرش
فراماسيونري،
دولتها را
ترغيب كردند
تا به جاي
سامان دادن به
نيازهاي
زحمتكشان،
عرصه را به
آنان تنگتر
كرده و اقتصاد
قمارخانهاي
را مستقر
سازند و قانون
كار را كه از
اولين دستاوردهاي
مبارزهي
جمعي و متشكل
كارگران بود
را در عمل به
سطل زباله
بيندازند و
ميليونها
خانوار
كارگري را از
تامين
اجتماعي،
بازنشستگي و
خدمات درماني
محروم نمايند.
و
امروز تحركات
ويژهي اين
نگرش بدترين
شرايط را براي
طبقه كارگر ايران
رقم زده است.
شرايطي كه بدتر
از يك بردگي
است. ولي باز
آقايان تعجب
ميكنند چرا
در ميان مردم
ايران
"ليبرال" با
بدترين دشنام
مترادف است.
مناسباتي كه
ليبرالها و
نئوليبرالها
كه همه از
استادان
دانشگاه ها و
مشاوران دولتهاي
بعد از جنگ
بوده اند و
هستند،
پيشنهاد دادهاند
(تعديل
ساختاري و
خصوصيسازي)
طي اين سالها
صنايع ما را
به كلي از كار
انداخته و يا
در حال
ورشكستگي
كامل قرار
داده است.
كشاورزي ايران
به كلي متروكه
شده به گونهاي
كه حتي قادر
به تامين سير
و پياز خود هم
نيستيم و با
خصوصيسازي
بهداشت و
آموزش و
پرورش، در عمل
در حال برگشت
به دوران
قاجاريه
هستيم. آقاي
طبيبيان! علت
اين دشنام
(ليبرال) در
عمل كرد خود
ليبرالهاست
نه تبليغات
اين و آن گروه
يا حزب چپ.
ليبرالها و
نئوليبرالها
كه مرتب ملت و
دولت را
بمباران
تبليغاتي براي
ورود به
سازمان تجارت
جهاني و جذب
سرمايههاي
خارجي براي
سرمايهگذاري
در غارت منابع
ملي و نيروي
كار ميكنند،
آيا ميدانند
اين مناسبات
اقتصادي براي
اقتصاد متكي
به نفت ايران
آن هم با
تعدادي صنايع
محدود، با
پشتوانهي
ابزار توليدي
فرسوده قادر
به رقابت با
صنايع
پيشرفته آن هم
با تكنولوژيهاي
فوق مدرن جهان
نخواهد بود؟
اگر نيست كه همه
ميدانيم
صنايع ما توان
اين رقابت را
ندارند، آيا
بايد شاهد
نابودي توليد
و گرسنگي در
ايران باشيم
؟! و تا ابد
وابسته به
خارج از مرزها
آن هم با اين
همه منابع
طبيعي؟ آيا
سرمايهگذار
خارجي پس از
سرمايه گذاري
و پس از سال ها غارت
منابع ملي ما
و ارزش اضافي
كه برآيند كار
كارگران
صنعتي ايران
است، ما را صاحب
آن صنايع
خواهد كرد؟ يا
جناب ليبرال
يا نئوليبرال
تكنولوژي و
صنايع اش را
مانند سود سرمايه
گذارياش با
خود خواهد
برد؟! وقتي
وارد تجارت
جهاني ميشويد
قوانين آن را
هم ميپذيريد
در نتيجه به
هيچ وجه قادر
به پيشگيري از
فرار سرمايه و
يا تامين خط و
مشي براي آن
نخواهيد بود .
در
صنايع بزرگ
كشاورزي شاهد
متروكه شدن
صنايع بزرگ
نيشكر با
هزاران هكتار
زمينهاي زه
كشي شده
هستيم. ليبرالها
براي غارت هر
چه بيشتر با
شيوههاي
(دلالي - تجاري)
صنايع بزرگ
كشاورزي
ايران را
قرباني كردند.
با تبليغات
وسيع دولتها
را قانع كردند
كه شكر توليدي
ايران گران توليد
ميشود و
اعلام نمودند
ما شكر خارجي
را كمتر از ... درصد
نسبت به قيمت
شكر توليد
داخلي وارد ميكنيم
و بدون درنگ
با واردات بيرويه
شكر بزرگترين
مجتمع صنعتي –
كشاورزي در
خاورميانه و
ايران را كه
از شوشتر تا
خرمشهر
كارخانهها و
زمينهاي زهكشياش
ادامه دارد،
ورشكست كردند.
آقاي
طبيبيان شما
كه مدعي هستيد
: "در اقتصاد مفاهيم
بسيار دقيق
هستند تا حد
دقت رياضي
بسيار
پيشرفته ... "
(رويه 154
مهرنامه ) چرا
ليبرالها و
نئوليبرالهاي
بسيار خردمند
شما از خود
نميپرسند
چگونه شكر
امريكاي
لاتين آن هم
با هزينهی
سنگين
بارگيري و حمل
و نقل تا
ايران، ارزانتر
توليد ميشود
و شكر ايران
اين قدر
گران؟! واقعيت
اين است كه
چون منافع
غارتگران (به
ويژه بخش
تجاري دلالي)
به خطر ميافتد،
در این هنگام
است که خود به
خود رياضي هم
كاربرد خودش
را از دست مي
دهد.
و
اما علت گران
شدن توليد شكر
در خوزستان:
در كنار هر
كارخانه شكر
ميبايد
چندين
كارخانه بزرگ
توليدي ساخته
ميشد و
زنجيرهاي
از صنايع كشت
و صنعت و
دامداري
صنعتي ايجاد
مي شد كه هر
كدام به
تنهايي يك
توليد كالايي
با ارزش و مهم
به جامعه عرضه
ميكنند و
باعث ارزاني
توليد ميشوند
. مانند
نئوپانسازي،
كاغذسازي،
دستمال كاغذيسازي،
الكلسازي و
غذاي دامسازي.
و در كنار هر
كارخانهی
تولید غذاي
دام ميتوان
بزرگترين
صنايع
دامداري و شير
و فرآوردههاي
آن را بوجود
آورد. آيا
دولت يا
سرمايهداران
در اين زمينهها
سرمايهگذاري
كردند و يا با
ايجاد هزاران
شركت دلالي -
تجاري تنها به
فكر سود خود
بودند؟!
در
حالي كه شكر
گران داخلي،
سرمايهاش در
ايران گردش
مالي و رونق
ايجاد ميكند،
شكر ارزان
خارجي
دلارهاي حاصل
از فروش نفت
را به خارج ميبرد.
منطق رياضي
دقيق ليبرالها
به كدامين سو
گرايش دارند
كه به توهين
تبديل
نگردند؟
هزاران شركت
بينالمللي
تجاري كه به
وسيلهی
سرمايهداران
وابسته به
نيروهاي
نظامي و قدرتمداران
فعال است و
مورد حمايت
آقاياني
مانند طبيبيانها
است. جز
واردات
اتومبيلهاي
لوكس و لباسهاي
مورد نياز از
ما بهتران،
ميوههاي
لوكس مورد
استفادهي يك
در صد جمعيت و
نيز اقلامي
چون سير،
پياز، برنج،
گندم، شكر
خلال دندان و
چوب بستني و...
چه فعاليت
مهمي در زمينهي
توليد صنعتي
در ايران
انجام دادهاند؟
با وجود سپري
شدن سالها از
سرعتگيري
خصوصيسازي،
كدام يك از
صنايع بزرگ
ملي واگذار
شده به بخش
خصوصي فعال
است؟ كدام
صنعت را به
تكنولوژي
مدرن با توليد
انبوه مجهز
نمودهاند؟
بيكاري،
گراني، تورم،
فقرسياه،
فحشا و كودكان
بازمانده از
تحصيل
زحمتكشان
برآيند اين
روند اقتصادي
است. ولي با
وجود اين همه
ويراني هنوز
هم اقتصاددانان
بدتر از
فراماسيونرهاي
دوران سلطنت
در رسانهاي
چون مهرنامه
شماره 29 به
تبليغ براي
اين سياستها
ميپردازند .
مسعود
نيلي استاد
دانشگاه و
مشاور دولتهاي
بعد از جنگ در
رويه 152
مهرنامه
شماره 29 : " ... بزرگترين
عامل توسعهيافتگي
آنان برونگرايي
بوده است. آنان
كه در طول 30 سال
گذشته
توانستند از
زندگي در فقر
و بيماري و
مشكلات متعدد
رهايي يابند و
به كشورهاي
صنعتي تبديل
شوند نشان ميدهد
بزرگترين
عامل توسعهيافتگي
آنان برونگرايي
بوده است. حتي
در هند كه
گاندي و نهرو
با شعار ارزشي
درونگرايي
حركت مردمي در
اين كشور را
هدايت كردند و
هند به
كشورهاي
پرچمدار جايگزين
واردات
پيوست، امروز
اين تفكرات را
كنار گذاشته و
با برونگرايي
با رشد 8 درصدي
دست يافته
است." جناب نئوليبراليست
به مخاطبين
خود توضيح نميدهند
كه وجود
ميليونها
گرسنه در هند،
اين سرزمين
آباد و بسيار
غني محصول،
همين سياستها
است. آيا شكاف
طبقاتي هر روز
افزون شده نشانه
پيشرفت است؟
در چين نيز
همين سياستها
مو جب فقر
فلاكت و
بدبختي
ميليونها
كارگر چيني
شده است كه در
شرایط
اردوگاههاي
كار اجباري
قرون و سطائي
زندگي ميكنند
كه بهتر است
اين اقايان
مقداري
مطالعاتشان
را هم گسترش
دهند تا
بدانند كه
مبارزات روزمره
كارگران و
زحمتكشان در
هند و چين
چگونه است و
سري هم به
بنگلادش
بزنند كه با
همين سياستها
هزاران هزار
در كارگاههاي
قرون وسطائي
كار ميكنند و
هر از چندگاهی
اسير آتشسوزيها
و .. ميشوند و
هزارن نفر در
آتش كباب ميشوند
كه البته
اساتيد
بزرگوار را از
آن غمي نيست و
به آمارهای
ساخته و
پرداخته
سازمانهاي
بينالمللي
دلخوش ميكنند
....، سمتگيري
به سوي برونگرايي،
به سرنوشت
امروز ايران
تبديل ميگردد،
نابودي
صنايع،
ورشكست شدن
صنعتگران كوچك،
فقر و بيكاري
و ... نفي كامل
درونگرايي
به وسيلهی
استاد نيلي يك
وارونهسازي
از واقعيتهاي
اقتصادي -
صنعتي است. در
رويه 150 همان
منبع دكتر غنينژاد
اعلام ميكنند:
"اشتباه وي
(دكتر شريعتي)
همانند ماركس
ريشه در تئوري
ارزش دارد.
واقعيت اين
است كه هزينهی
توليد تعيينكنندهی
ارزش اقتصادي
نيست، ارزش
اقتصادي بر
اساس خواستههاي
مصرفكنندگان
و خريداران در
جريان مبادله
در بازار معين
ميشود.
محصولي كه
هزاران ساعت
كار مقادير
متنابهي
سرمايه صرف
توليد آن شده
اگر خريداري
در بازار پيدا
نكند داراي
هيچ ارزش
اقتصادي
نخواهد بود."
دكتراي
نئوليبرال
وطني با توسل
به سفسطهی
اقتصادي تلاش
براي رد نظريهی
ارزش ماركس را
دارد. اين نوع
سفسطهها در
زماني كارايي
دارد، كه به
قول كينز اقتصاددان
معروف
انگليسي
مناسبات
قمارخانهاي
يا همين
نئوليراليسم
مورد علاقه
ليبرالهاي
وطني، به
جامعه تحميل
شده باشد.
يعني اقتصادي
مبتني بر
قوانين كور و
بيمنطق
بازار. محاسبه
ارزش اقتصادي
كالا، با معيار
عرضه و تقاضاي
بازار ، يك
محاسبه كاذب و
غيرواقعي و
ضدعلمي است.
در حالي كه
بررسي هزينهی
توليد توسط
ماركس افشاي
سرشت ارزش
اضافي است و
نيرويي كه اين
ارزش را توليد
ميكند. نيروي
كار در كنار
توليد ارزش
مصرف يك كالا
و هم چنين ارزش
مبادله آن، كه
درونمايه
كالاي توليدي
ميباشد. ارزش
اضافي را بهوجود
مي آورد كه
ماهيت مقولهايست
كه
استثمارگران
به آن سود
سرمايه ميگويند.
در عين حال با
محاسبه علمي –
رياضي ارزش اضافي،
سرشت
استثمارگرايانه
ساختار
سرمايهداري
را برملا ميكند.
ولي آقاي غنينژاد
ميگويند:
"ارزش
اقتصادي بر
اساس خواستههاي
مصرفكنندگان
و خريداران در
جريان مبادله
در بازار معين
ميشود."(همان
منبع همان
رويه) اين نوع
ارزشگذاري
اقتصادي از
زمان نوسنگي و
دوران بردهداري
هم وجود داشته
است. واسطه،
كاسب يا
بازرگان با
احتكار و
كمبود مصنوعي
در بازار،
كالايش را به
چندين برابر
نرخ متداول ميرسانده
و سود بيشمار
كسب ميكرده
است. ولي اين
نوع نرخ
اقتصادي، كه
بازار با
قوانين خود به
خودي بوجود ميآورد،
نرخي كاذب و
از نوع
ماكياوليستي
است. (هدف: سود
هر چه بيشتر ،
وسيله: از هر
طريق ممكن )
آقاي
سريع القلم: "...
اين بزرگترين
نقطه ضعف
ايرانيهاست
كه ايرانيها
ظرفيتهاي
تشكل را
ندارند ... اين
مساله برجسته
بودن ژن
استبداد
ايراني است ...
اصلا" نگاه
جمعي و صنفي و
تشكل وجود
ندارد." (همان
منبع رويه158) .
آقاي دكتر اگر
شما قصد نقد
ديكتاتوري را
داريد شفافتر
انديشهتان
را بيان كنيد،
زيرا تاريخ
دگرگونيهاي
ايران خلافنظر
شما را در
خاطر خود،
دارد. پيش از
پيروزي انقلاب
مشروطه،
سازمان غيبي
به وسيله
گروهي از روشنانديشان
تبريزي (علي
مسيو و
يارانش) بهوجود
آمد. تشكيلات
زيرزميني
سوسياليست
دمكراتهاي
آذربايجان (به
كتاب انقلاب
مشروطه ايران اثر
آقاي احمد
كسروي مراجعه
گردد) . همين
تشكيلات با
همياري مردم
قهرمان تبريز
(زن و مرد) توانست
18 ماه محاصره
خونين
استبداد و
فئودالهاي
ضد مشروطه را
با پيروزي به
پايان ببرند.
(به كتاب
انقلاب
مشروطه ايران
ژانت آفاري
مراجعه گردد) .
در هر برهه از
تاريخ معاصر
ايران به هر
علت بهار كوتاه
آزادي بوجود
آمد، مردم
مبارز ايران
هم تشكيلات
حزبي هم صنفي
خود را بوجود
آوردند و استعمار
و استبداد و
امپرياليسم
را به چالش
گرفتند. ولي
هميشه حاكميتهاي
ديكتاتوري منش
با كمك
فراماسيونرهاي
وطني و سازمانهاي
اطلاعاتي
امپرياليستي
با سركوب
خونين، تشكلها
را در هم
شكستند. به
صورت نمونه
بعد از شهريور
20 و سقوط رضا
خان قلدر،
بزرگترين
تشكلهاي
كارگري تاريخ
ايران كه در
آسيا كمنظير
بود بهوجود
آمد. شوراي
متحده مركزي
در كنار جبهه
ملي بر عليه
استعمار نفت
خوار انگليس و
استبداد شاهي
رزميد . بر
اساس
اعترافات
مقامات امنيتي
امريكا در
اواخر مرداد
ماه 92 ، CIA با
كودتايي
امپرياليستي
اين تشكلها
را به خون
كشيد . آيا شما
هم مانند ديگر
ليبرالها
چون تشكلهاي
كارگري از نظر
منافع طبقاتي
در راستاي
منافع شما
نيست، آن را
از تاريخ حذف
ميكنيد؟
زيرا اعلام
نموديد:
"اصلا" نگاه
جمعي و صنفي و
تشكل وجود
ندارد."
چرا
ليبرالها كه
ظاهراً به
دموكراسي
اعتقاد بايد
داشته باشند،
ديكتاتوريها
را كه با كمك
نيروهاي
پنهان
امپرياليستي
(فراماسيونرها
و ... ) حكومتهاي
استبدادي را
در منطقه
تداوم ميبخشند
و كوچكترين
تشكل، حتي
صنفي، را با
خشونت و وحشيگري
به نابودي ميكشند،
به نقد و چالش
نميكشند؟
ولي چماقشان
را بر سر مردم
بدون تريبون
ميكوبند؟ در
رويه 159
فرموديد: "يكي
از حقوق انسان
است كه انسانها
آزادند مستقل
از دولت و
كليسا
بينديشند.
انسانها
مستقل هستند
كه زندگي خود
را تعريف كنند
و اهداف
خودشان را
مشخص كنند." ما
با اين نگرش و باور
شما هماهنگ
هستيم مشروط
بر اين كه شما
كارگران را هم
انسانهایي
با حقوق مدني،
سياسي –
اجتماعي
بدانيد و نه
مانند
دموكراسي
يونان باستان
ما را ابزاري
توليدي براي
رفع نيازمنديهاي
(نخبه گان)
تصور كنيد.
بردگاني بدون
هيچ حقوق
انساني –
اجتماعي
باوري كه
نئوليبراليسم
پيشنهادي شما
در حال اجراي
آن در ايران
است. در ادامه
فرموديد: "ما
در تجربه غرب
ميبينيم كه
اول جامعه
مدني شكل
گرفته است و
بعد از آن توسعه
صنعتي به
موازات آن
حركت كرده است
و سپس توليد
ثروت تحقق
پيدا كرده
است. نتيجه
همه اينها هم
دموكراسي
بوده است." در
رويه 156 همان
منبع و در
رويه 158 اعلام
نمودهايد:
"اولين باري
كه به مردم
انگلستان
اجازه راي
دادند در سال 1924
بود. تا قبل از
سال 1927 در امريكا
هر فردي كه در
انتخابات
شركت ميكرد ،
بايد يا صاحب
ثروت و زمين
بود يا مالك.
دموكراسي به
معني امروز كه
همه علاقهمند
هستند به آن
دسترسي پيدا
كنند، در خود
غرب هم يك
پديدهی جديد
است." در رويه 156
اعلام نموديد
" نتيجه همه
اينها هم
دموكراسي
بوده است" و
بدين وسيله
نشان داديد
دموكراسي
فرآيند
ليبراليسم و
روند گسترش
سرمايهداري
است. ولي در
رويه 158
يادآوري
كرديد كه:
دموكراسي " ...
در خود غرب هم
يك پديده جديد
است." اين تضاد
در گفتار شما
بيانگر اين
واقعيت پنهان
است كه در
روند گسترش
سرمايهداري
جايي براي
دموكراسي
ادعايي
ليبراليسم
وجود ندارد.
آنچه كه امروزه
به نام
دموكراسي
ليبرالي مطرح
است، امري است
در بالاي هرم
قدرت و فقط
براي ليبرالها
و سرمايهداران
ميباشد. طبق
تاريخ، همين
دموكراسي كه
به زعم شما
"پديده جديد "
است در (1924 – 1927)
دقيقا 7 الي 10
سال پس از پيروزي
انقلاب اكتبر
عينيت يافته
است. جناب
دكتر، چرا با
صداقت اعلام
نميكنيد كه
سرمايهداري
جهاني با وحشت
از گسترش
انقلاب
كارگري اين
دموكراسي نيمبند
را پذيرفته و
اينك كه جبههی
كار شكست
خورده،
سرمايهداري
هار و با
ددمنشي
امتيازات
داده شده در
اروپا و
امريكا را دارد
پس ميگيرد؟
آيا
نئوليبراليسم
به همين دليل
قوانين به
اصطلاح
دموكراتيك
خود را نقض
نميكند؟ در
ادامه اشاره
به روندي
نموديد كه
ظاهراً بايد
سرمايهداري
از آن مسير
عبور كرده
باشد و آقاي
طبيبيان هم با
شما موافق بود.
۱
ـ جامعه
مدني
۲ـ توسعه
صنعتي
۳ ـ توليد ثروت
۴ ـ و نتيجه
همه اينها
دموكراسي است.
اين
روند اعلام
شدهي شما با
تاريخ معاصر و
تاريخ پس از
رنسانس انطباق
ندارد و بايد
كامل شود .
ا-
بر اساس همان
رمانهاي
چارلز ديكنز
كه آقاي
طبيبيان فاكت
آورده بودند
سرمايهداري
با روزانه 16
ساعت كار بدون
وقفه وحشيانهترين
اشكال
استثمار را در
مورد مردم خود
اعمال نمود به
كتاب كاپيتال
جلد يك مراجعه
گردد.
-۲
با
صنعتي شدن
غرب، سرمايهداري
كشتيهاي
توپدار خود را
براي راهزني
به امريكايي لاتين،
افريقا، آسيا
و اقيانوسيه
فرستاد. با نسلكشي
به غارت ثروت
ملتهاي اين
چند قاره پرداخت
و سرمايه را
در اروپا و
امريكا
انباشت نمود.
چندين قرن اين
جنايات
ددمنشانه
تداوم يافت
لذا اين چند
قاره فقير و
فقيرتر شدند و
غرب ثروتمندتر.
۳ ـ در مرحلهی
امپرياليسم
سرمايهداري
جهاني مانع
رشد صنعتي –
علمي كشورهاي
عقب رانده شده
گرديد زيرا،
بازار جهاني محدود
است و سرمايهداري
نميتوانست
شريك جديدي را
بازار جهاني
بپذيرد .
يك
نمونه عيني
اين مبارزات
ضدامپرياليستي
ضداستعماري،
واقعهی رژي و
تحريم تنباكو
در ايران بود
عليه شركتهاي
غربي و
ايرانيان در
همهي اين
مبارزات پيش
گام آسيا به
خصوص
خاورميانه
بودند.
۴ ـ سرمايهداري
امپرياليستي
بر سر تقسيم
بازار جهاني دو
جنگ بزرگ
جهاني را به
مردم دنيا
تحميل كرد كه
ميليونها
كشته برآيند
آن بود
.
۵
ـ و
اينك با
نئوليبراليسم
به وحشيگري
خود ادامه ميدهد.
با اينكه كشتي
توپدار جايش
را با ناوهاي بزرگ
مجهز به
هواپيماهاي
شكاري و بمبافكن
و هواپيماهاي B 52 مجهز
به بمبهاي
شيميايي و
اتمي داده است
ولي امروزه
امپرياليسم
بدون استفاده
از اين جنگ
افزارها هم به
غارت و چپاول
در همهي قارهها
ميپردازند
مناسبات
نئوليبراليستي
بازار آزاد و
سياستهاي
صندوق بينالمللي
پول، خصوصي
كردن خدمات
اجتماعي مثل
آموزش و
بهداشت و
درمان و پايين
آوردن هزينهي
نيروي كار در
پروسهي
توليد و خدمت
و تبديل نيروي
كار انديشمند
به ابزار حقير
مكانيكي براي
توليد. بدون
تامين اجتماعي،
بدون
بازنشستگي،
بدون خدمات
درماني ، بدون
حداقل حقوق با
وحشيانهترين
شيوهها به
استثمار زحمتكشان
ميپردازند و
با گرسنگي و
سوءتغذيه آنها
را به سرعت به
سوي مرگ سوق
ميدهند.
در
رويه 158 آقاي
طبيبيان : "ميگويد
انسان در زير
چرخ سرمايهداري
له ميشود ...
بايد دليل
بياورد الان
در آمريكا
بيشتر له ميشوند
يا در كره
شمالي كه از
گرسنگي موارد
آدمخواري
نيز ثبت شده؟"
آقاي طبيبيان
از شما ميپرسم
كشورهايي چون
كرهي شمالي
يا آفريقايي
يا آسيايي،
مناسبات استعماري
را چند صد سال
و مناسبات
امپرياليستي
را يك صد و
اندي سال به
دنيا تحميل
كردند؟ و با نسلكشي
و راهزني
دريايي و
زميني دنيا را
غارت كردند،
كشتند و بردند
و سرزمينهاي
سوخته و گرسنه
به جاي
گذاشتند يا
ليبراليسم و
سرمايهداري
جهاني؟ مسلم
است كه با
غارت بقيهی
دنيا، در كشور
خودشان يك
حداقلهايي
را رعايت ميكنند.
ولي اينك با
نئوليبراليسم
دارند آن حداقلها
را هم پس ميگيرند
و بربريت
جديدي را به
نام دموكراسي
نئوليبراليستي
به ارمغان ميآورند .
کانون
مدافعان حقوق
کارگر
۱۷ مهر
۱۳۹۲ ه.ش.
http://kanoonmodafean1.blogspot.de/2013/10/blog-post_9.html#more
17/6/1392