انقلاب
علیه
دیکتاتوری
های غیر
وابسته - ۵
نگاهی به
ترازنامه "مداخله
انسان
دوستانه" در
لیبی
امریکا و
متحدان آن
پیروزمندانه
از نقش تعیین
کنندۀ شان در
"آزادی" لیبی
سخن می گویند
و با خوشحالی
تمام آن را
نقطه عطفی در
جا انداختن سنت
"مداخله
انسان
دوستانه" می
نامند. جمع
بندی جو بایدن
( معاون رئیس
جمهور امریکا
) در این باره
صریح تر و
گویاتر از
دیگران است: "در
این مورد ،
امریکا دو
میلیارد دلار
خرج کرد و حتی
یک نفر از دست
نداد. این
شیوه عمل
بهتری است
برای معامله
با دنیا تا آن
چه در گذشته
می کردیم"!
راستی هم آنها
با موفقیتِ عملیات
نظامی ناتو به
پیروزی بزرگی
دست یافته اند
که نتایج آن
از محدوده
لیبی بسیار
فراتر می رود. اما
آیا می توان
این حادثه را
برای مردم
لیبی و مردمان
هم سرنوشت
آنها در دنیای
عرب و مناطق
دیگر نیز یک
پیروزی به
حساب آورد؟ لازم
نیست به پیش
بینی های دور
و دراز در
باره آینده
بپردازیم ، با
نگاهی حتی گذرا
به آن چه تا
همین جا روی
داده یا در
حال روی دادن
است ، می توان
دید که
متأسفانه مردم
لیبی
بازندگان این
ماجرا هستند:
یک - عملیات
نظامی ناتو
قبل از هر چیز
به نام "مداخله
انسان
دوستانه" راه
اندازی شد ؛
برای جلو گیری
از کشتار غیر
نظامیان. در
برجسته کردن
هر چه بیشتر
مأموریت "انسان
دوستانه"
مداخله ناتو ،
اوباما در
نخستین روزهای
عملیات نظامی
تأکید کرد که اگر
ناتو " حتی یک
روز دیگر" دیر
می کرد ، "بنغازی
گرفتار
کشتاری می شد
که بازتاب آن
در منطقه ،
وجدان جهان را
جریحه دار می
کرد". اعجاز
احمد (
مارکسیست
نامدار هندی ) به
درستی
یادآوری می
کند که اشغال
افغانستان به
نام جنگ علیه
ترور به اضافه
حقوق بشر صورت
گرفت و اشغال
عراق به نام
جنگ علیه ترور
، به اضافه
جلوگیری از
تکثیر سلاح
هسته ای ، به
اضافه حقوق
بشر. اما لیبی
نخستین کشوری بود
که مداخله در
آن فقط به نام دفاع
از حقوق بشر
راه اندازی
شد. همان طور
که پیشتر ( در
بخش چهارم این
یادداشت ها )
گفته ام ، قذافی با
واکنش جنون
آمیزش در
مقابل انقلاب
لیبی و تهدید
علنی مردم به
پا خاسته به
کشتار ، ناخواسته
و ندانسته ،
چالش و در عین
حال فرصت بزرگی
برای غرب به
وجود آورد و
رهبران غرب از
این فرصت بهره
برداری کردند.
فکر می کنم
هنوز هم نمی
توان گفت که
اگر مداخله
نظامی ناتو
صورت نمی گرفت
، قذافی در
سرکوب شورش
بنغازی تا کجا
پیش می رفت.
اما تا همین
جا دو چیز کاملاً
روشن است: ۱ - پس از
تصویب
قطعنامه ۱۹۷۳
شورای امنیت ،
یا دست کم پس
از آغاز
عملیات نظامی
ناتو ، قذافی دیگر
در موقعیتی
نبود که با
دست باز به
کشتار
مخالفان اش
بپردازد. او
در ۱۰ آوریل ،
پیشنهاد
کمیته
میانجیگری
"اتحادیه
افریقا" را
برای برقراری
آتش بس و
گفتگو با مخالفان
پذیرفته بود.
و چند روز پس
از آن ، عبد
العاطی العُبیدی
( وزیر خارجه
رژیم قذافی )
علناً و با
صراحت اعلام
می کرد که در
مذاکره با
مخالفان "همه
چیز قابل بحث
خواهد بود" ،
حتی ماندن یا
رفتن قذافی. او
می پذیرفت که
شش ماه پس از
برقراری آتش
بس ، زیر نظر
سازمان ملل انتخاباتی
آزاد برگزار
شود. اما ناتو
حاضر نشد
عملیات را
متوقف کند و سارکوزی
، کامرون و
اوباما اصرار
داشتند که توقف
عملیات فقط پس
از رفتن قذافی
امکان پذیر است.
بی اعتنایی به
مأموریت
تعیین شده در
قطعنامه ۱۹۷۳
چنان آشکار
بود که اختلاف
در داخل خودِ
ناتو بالا
گرفت و آلمان
و ترکیه نگرانی
خود را از
مقاصد فرانسه
و انگلیس مخفی
نمی کردند[1]. ۲ - اگر
چشم انداز
کشتار در
بنغازی توسط
نیروهای قذافی
یک احتمال بود
، کشتار وسیع غیر
نظامیان توسط
نیروهای
"شورای ملی
انتقالی" و بمباران
هوایی ناتو یک
واقعیت انکار
ناپذیر است.
ارزیابی های
مختلف ، شمار
کشته ها را
بیش از ۵۰
هزار نفر و
شمار آوارگان
و بی خانمان
ها را بیش از
نیم میلیون
نفر می دانند.
حتی آنهایی که
رقمی ذکر نمی
کنند ، از
"دهها هزار
نفر" سخن می گویند [2]. شهر
سرت (زادگاه و
آخرین
پناهگاه
قذافی) نمونه
گویای این
کشتارهاست.
این شهر با
چند صد سربازِ
طرفدار قذافی
و بیش از ۸٠
هزار افراد
غیر نظامی ، بدون
هر نوع دسترسی
به غذا و آب و
برق ، هفته ها
در محاصره
نیروهای
"شورای ملی
انتقالی" و
بمباران
هوایی دائمی ناتو
قرار داشت و
فقط ۲٠ هزار
نفر از غیر
نظامیان
توانستند از
شهر خارج
بشوند و
اکثریت جمعیت
شهر عملاً قتل
عام شدند. پپه
اسکوبار (
روزنامه نگار
برزیلی ) حق
دارد که این
شهر را
"فلوجای
جدید" می نامد.
او می گوید آن
چه را که
قذافی
نتوانست بر سر
بنغازی
بیاورد ، ناتو
و نیروهای
"شورای ملی
انتقالی" بر
سر این شهر
آوردند. ناتو
با بیش از ۴٠
هزار بمباران
هوایی مناطق
مختلف لیبی ،
زیرساخت های
این کشور را
کاملاً نابود
کرد. بعلاوه ، بنا
به گزارش
کشورهای
افریقایی (مخصوصاً
نیجر ، مالی و
چاد) بیش از ۳٠٠
هزار کارگر
مهاجر سیاه
پوست که سال
ها در لیبی
کار می کردند
، با خشونت
تمام ، توسط
نیروهای
"شورای ملی انتقالی"
از این کشور
رانده شده اند
و بخشی از
سیاه پوستان
خودِ لیبی تحت
عنوان
"مزدوران
قذافی" قتل
عام شده اند. دامنه
این جنایت های
ضد انسانی و
نژاد پرستانه علیه
سیاه پوستان
چنان گسترده
بود که چند تن
از رهبران
دولت های
افریقایی ( و
از جمله رئیس
جمهور نیجریه
که از دوستان
امریکا محسوب
می شود ) رسماً
علیه آنها به
اعتراض
برخاستند و تصادفی
نبود که
"اتحادیه
افریقا" ( که
اکثر اعضای آن
را دولت های
وابسته به غرب
تشکیل می دهند
) حتی بعد از
ورود نیروهای
"شورای ملی
انتقالی" به
طرابلس ، حاضر
نبود این شورا
را به رسمیت بشناسد.
دو – سازمان
دهندگان
"مداخله انسان
دوستانه" هم
اکنون چانه
زنی های شان
را برای تقسیم
غنایم آغاز
کرده اند.
اکنون همه از
توافق سری
"شورای ملی
انتقالی" و
سارکوزی سخن می
گویند که
متعهد شده در
مقابل
واگذاری ۳۵ در
صد نفت لیبی
به فرانسه ، به
حمایت "کامل و
دائمی" از این
شورا بپردازد
؛ توافقی که پس
از افشای آن
توسط روزنامه
"لیبراسیون"
، دولت فرانسه
آن را تکذیب
کرده است. اما
اگر دولت
سارکوزی هنوز
ترجیح می دهد
"جا نماز آب
بکشد" ، شرکای
دیگر علناً به
سهم خواهی
برخاسته اند. ۲۱
اکتبر ( یعنی
کمتر از ۲۴
ساعت پس از
اعلام مرگ
قذافی ) فلیپ
هاموند ، وزیر
دفاع انگلیس ،
اعلام کرد که
دولت
بریتانیا
درخواست
اجازه حفاری
نفت به شورای
ملی انتقالی
لیبی تسلیم
کرده است. او
گفت امیدوار
است هر چه
زودتر به شرکت
های انگلیسی
فرصت مشارکت
در بازسازی این
کشور داده
شود! و ۲۲
اکتبر جین کِرتز
، سفیر امریکا
در لیبی ، در
مراسم بازگشایی
سفارت در
طرابلس ، ضمن
اشاره به
اهمیت ذخایر
نفت لیبی ، یادآوری
کرد که همه
تلاش ها برای
آوردن شرکت های
امریکایی به این
کشور صورت
خواهد گرفت و
این کار در
بهبود شرایط
اشتغال در
امریکا تأثیر
خواهد گذاشت. هم
زمان با این
تلاش ها ،
فرانکو
فراتینی ، وزیر
خارجه ایتالیا
، لاف زنانه
اطمینان می داد
که هر اتفاقی
بیفتد ، إنی (Eni
شرکت نفتی
ایتالیایی)
نقش اول را در
لیبی بازی
خواهد کرد! خلاصه
، چانه زنی هایی
که به همین
زودی آغاز شده
، جای تردیدی
باقی نمی
گذارد که "ناجیان"
مردم لیبی قصد
ندارند آنها
را به حال
خودشان رها کنند
و فراموش
نباید کرد که
آنها اکنون
اهرم های
نیرومندی
برای پیشبرد
هدف های شان
در لیبی در
دست دارند.
سه - با
پایان کار
قذافی چشم
انداز پا
گرفتن دموکراسی
در لیبی روشن
تر نشده ،
بلکه
متأسفانه مبهم
تر شده است. چند
مانع مهم بر
سر راه شکل
گیری
دموکراسی سر برآورده
اند که کنار
زدن آنها در
افق مشهود
کنونی ، اگر
ناممکن نباشد
، بسیار دشوار
خواهد بود: ۱ - دو
جریان متضاد
در مبارزه
علیه رژیم
قذافی نیرو
گرفته اند که
هم زیستی آنها
بیش از حد
معینی نمی
تواند دوام
بیاورد. جریان
اول مجموعه
رنگارنگی از
گرایشات مختلف
است که فصل
مشترک شان
طرفداری از
اتحاد یا
همکاری با قدرت
های غربی است. در
میان اینها غالباً
فراریان از
رژیم قذافی که
بعضی از آنها
دارای مقام
های مهمی هم در
رژیم پیشین
بوده اند ، تا
اینجا نقش
هدایت کننده
داشته اند.
جریان دوم طیفی
از اسلام
گرایان هستند
که به نظر می رسد
سَلفی ها و
جهادی ها در
میان آنها دست
بالاتر را
دارند. مثلاً
حالا می دانیم
که عبدالحکیم
بالحاج رهبر
"شورای
نظامی" رژیم
جدید ، بنیان
گذار "گروه مبارزه
اسلامی لیبی" (
الجامعه
الاسلامیه
المقاتله بلیبیا
) بوده که در
افغانستان و
پاکستان آموزش
نظامی دیده و
با القاعده
همکاری داشته
و در همانجا
با ابو مُصعَب
الزرقاوی
آشنا شده و
مدتی هم در
کنار او در
عراق جنگیده
است. رسیدن چنین
آدمی به رهبری
نظامی رژیم
جدید نشان می
دهد که
جهادی ها و
سلفی ها در
این رژیم از
نفوذ بسیار
نیرومندی
برخوردارند. تصادفی
نبود که مصطفی
عبدالجلیل ،
رئیس "شورای
ملی انتقالی"
هنگام اعلام
موجودیت رژیم
جدید ، بر
تعهد آن به
اجرای شریعت
اسلامی و حتی تعدد
زوجات تأکید
کرد. این
تأکید شتاب
زده جز سر
فرود آوردن در
مقابل اسلام
سلفی معنای دیگری
نمی توانست
داشته باشد.
پیش بینی
آینده دشوار
است ، اما
بعید نیست در
روند
رویارویی دو
جریان یاد شده
، اسلام گراها
قوی تر شوند.
زیرا آنها در
قیام مسلحانه
علیه رژیم
قذافی نفش
مهمی داشته
اند و در دوره
نه ماهه گذشته
به سازماندهی
، تجربه و
آموزش نظامی
بهتر و سلاح
های بیشتر و
پیشرفته تری
دست یافته اند.
در حالی که
سابقه افرادی
مانند مصطفی
عبدالجلیل در
رژیم قذافی و
زد و بندهای
فرصت طلبانه
امروزی شان با
قدرت های غربی
، آن هم در
کشوری که مردم
مسلحانه علیه
یک دیکتاتوری
خشن برخاسته
اند و قاعدتاً
با سوءظن به
قدرت های
خارجی می
نگرند ، نقطه
ضعف بزرگ غرب
گراهاست. با
بهره برداری
از این نقطه
ضعف ها بوده
که اسلام
گراها تاکنون
توانسته اند
بعضی از شاخص
ترین چهره های
جریان رقیب را
کنار بزنند.
مثلاً از همین
طریق بود که
آنها
عبدالفتاح
یونس ( وزیر
کشور و یکی از
مهم ترین
افراد رژیم
قذافی ) را که
با قیام
بنغازی به صفوف
شورشیان
پیوسته بود و
رهبری نظامی
نیروهای
شورشی را داشت
، در اواخر
ژوئیه ، به
قتل رساندند ؛
یا همین اواخر
محمود جبریل
را که عملاً
نخست وزیر
رژیم جدید
محسوب می شد ،
به کناره گیری
واداشتند. ۲ - در
یک جنگ داخلی
سراسری نه
ماهه ، بخش
بزرگی از مردم
مسلح شده اند
و گروه های
نظامی رنگارنگی
شکل گرفته اند
که عملاً از
فرماندهی واحدی
تبعیت نمی
کنند و هر
جریان سیاسی
که غلبه پیدا
کند ، ناگزیر
خواهد شد قبل
از هر چیز دیگر
، این گروه
های مسلح را
تحت کنترل خود
درآورد. حل و
فصل این مسأله
که قاعدتاً
نمی تواند بیش
از حد معینی به
تعویق بیفتد ،
احتمال دارد
به رویارویی
خشن دو جریان
اصلی رقیب در
شورای ملی
انتقالی (
یعنی غرب
گرایان و
اسلام گرایان
) بیانجامد.
زیرا بعید است
اسلام گرایان
حاضر بشوند
داوطلبانه
سلاح های شان
را تحویل
بدهند. ۳ - شکل
گیری یک دولت
واحد در لیبی
، بدون اتحاد
قبایل یا دست
کم کاهش رقابت
در میان آنها
شدنی نیست.
اما کشتار
طرفداران
قذافی ( که از
نفوذ قابل
توجهی درمیان
بعضی از بزرگ
ترین قبایل
لیبی
برخوردار
بودند ) ایجاد
هم آهنگی در
میان قبایل
مهم کشور را
دشوارتر کرده
است. رویارویی
قبایل در
شرایطی که
تقریباً همه
آنها در طول
جنگ داخلی نه
ماهه مسلح شده
اند ، ملقمه
ای از صف
آرایی های
سیاسی و قبیله
ای به وجود می
آورد که نه
تنها شکل گیری
نهادهای
دموکراتیک را
دشوارتر می
سازند ، بلکه
فضای قابل
انفجاری در
سراسر کشور
ایجاد می
کنند. ۴ - و
بالاخره ،
قدرت های ناتو
که جا پای شان
را در لیبی
محکم کرده اند
، نخواهند
گذاشت مردم یک
کشور نفتی ،
آن هم در ناف
مدیترانه ،
خود به تنهایی
برای تعیین
مسیر کشورشان تصمیم
بگیرند. این
بار آنها می
توانند به
بهانه مقابله
با القاعده و
اسلام
گرایانی که
خود زمینه
تقویت شان را
فراهم کرده
اند ، وارد
میدان شوند.
با توجه به
مجموعه این
واقعیت هاست
که بسیاری از
تحلیل گران دنیای
عرب نگران شکل
گیری یک عراق
یا افغانستان دیگر
در لیبی
هستند. مثلاً
عبد الباری
عطوان ( سردبیر
روزنامه
القدس العربی
) خطر
قدرتمندتر
شدن جهادی های
"گروه مبارزه
اسلامی لیبی"
را نگران
کننده می داند
و یادآوری می
کند که آنها به
بخشی از
انبارهای
تسلیحاتی
رژیم قذافی
دست یافته اند
و بعضی از
موشک های زمین
به هوای لیبی
اخیراً در شبه
جزیره سینا
پیدا شده اند
و این نشان می دهد
که آنها با
القاعده
همکاری می
کنند.[3]
چهار - نتایج موفقیت
عملیات نظامی
ناتو در لیبی
مسلماً از
محدوده این
کشور فراتر می
رود و آشکارا
ضد انقلاب عرب
را تقویت کرده
است. همان طور
که پیشتر
اشاره کرده ام
، مداخله
نظامی در لیبی
را باید جزیی
از استراتژی
عمومی غرب در
مقابل انقلاب
عرب نگاه کرد.
ویژگی مداخله
این بود که
اولاً در
فضایی صورت
گرفت که خطر
کشتار مردم
توسط نیروهای قذافی
در بنغازی یک
خطر واقعی بود
؛ ثانیاً مداخله
ای بود به
حمایت از
مردمی به پا
خاسته علیه یک
دیکتاتوری
خشن و بیرحم و
نباید فراموش
کرد که از
حمایت اکثریت
همین مردم
برخودار بود ؛
ثالثاً
مداخله ای بود
محدود به
عملیات هوایی
که ظاهراً حل
و فصل مسائل
در روی زمین
را به خود
مردم این کشور
وا می گذاشت.
همین ویژگی ها
بودند که به
دشمنان اصلی
انقلاب عرب ، یعنی
قدرت های
امپریالیستی
غرب و باشگاه
دیکتاتوری
های تحت حمایت
آنها ، امکان
می داد که در
صفوف توده های
به پا خاسته عرب
آشفتگی ایجاد
کنند و با
مصادره
انقلاب در جایی
که امکان پذیر
است ، آن را از
نفس بیندازند.
پنج - پیروزی مدل
مداخله در
لیبی ، راه
مداخله های آینده
امریکا و
متحدان آن را
در قاره
افریقا نیز
هموارتر کرده
است. هر چند
افریکوم ( یا
فرماندهی
ایالات متحد
برای عملیات
نظامی در
افریقا ) در
دوره حکومت
جورج بوش
ایجاد شد ،
اما اکنون
حکومت
اوباماست که از
طریق پیروزی
در عملیات
لیبی ، واقعاً
آن را درخاک
قاره افریقا
می نشاند. بسیاری
از کارشناسان
مسائل افریقا
، عملیات نظامی
محدودی را که
دولت اوباما
در نیمه اول اکتبر
ظاهراً برای
مقابله با
گروه چریکی
"ال. آر .ای" (LRA)
در جمهوری
افریقای
مرکزی و
اوگاندا آغاز
کرده ، در این
راستا
ارزیابی می
کنند. زیرا
معتقدند این
گروه
تروریستی و
شبه مذهبی
حدود ۲۵ سال
است که در
مناطق مرزی
بین اوگاندا ،
جمهوری
افریقای
مرکزی ، سودان
جنوبی و
جمهوری دموکراتیک
کنگو فعالیت
می کند ،
اکنون ضعیف تر
از هر وقت
دیگر است و
افراد آن از ۴٠٠
نفر فراتر نمی
رود. اما کشف
ذخایر وسیع
نفت در این
مناطق ، آنجا
را به نقطه
حساسی در
رویارویی های
امریکا و چین
در قاره
افریقا تبدیل
کرده و بعد از
پیروزی عملیات
لیبی ، دولت
اوباما می
خواهد با حضور
در این منطقه
پیشروی چین را
در افریقا
متوقف کند[4].
محمد
رضا شالگونی – ۱۹
آبان ۱۳۹٠ ( ۱٠
نوامبر ۲٠۱۱ )
[1] Harriet
Sherwood : Libya foreign
minister says free elections could be held, Guardian.co.uk, Wednesday 20 April 2011
- Marwan Bishara: Mission
Creep, 25 Mar 2011, Aljazeera
- Aijaz
Ahmad: Libya recolonised, Frontline - 5/18 Nov 2011
[2] Aijaz
Ahmad:
همان
جا
- Simon Tisdall:
Muammar Gaddafi's violent death leaves
Libya at a crossroads, Thursday 20 October 2011
[3] Abdel Bari Atwan: Libya's
bloody victory over Gaddafi is just the beginning, guardian.co.uk, Thursday 20 October 2011
[4] Pepe
Escobar: The US power grab in Africa, Asia Times Online, 20 Oct 2011