کميته
هماهنگی ؛
يورش ۲۶
خرداد ؛ جمع
بندی
غلامحسين
حسينی
(نظر
به يورش
وحشيانه به
مجمع عمومی
"کميته هماهنگی
برای کمک به
ايجاد تشکل
های کارگری" و
تبعات و اثرات
اين تهاجم ؛
به بررسی علل
و عوامل اين
ضربه و اتخاذ
تاکتيک های
مناسب در اين
رابطه می
پردازم .
عملکرد کميته
هماهنگی طی
مقالاتی مورد
نقد و ارزيابی
از جمله نقد
های آقای
عليرضا بيانی
و خانم فريده
جعفری و ..... قرار
گرفته است
اينک با ارزيابی
کلی بر زمينه
و بستر ظهور
تشکل های
فعالان کارگری
موجود و از
جمله کميته
هماهنگی ؛ و
نگاهی به
فرايند شکل
گيری اين تشکل
ها و وضعيت
کنونی می
پردازم .
ارسال
مقاله حاضر با
آزادی عليرضا
عسگری آخرين
عضو دستگير
شده کميته
هماهنگی در
يورش اخير
مقارن شد؛
آزادی ايشان
را به کارگران
؛ فعالان
کارگری و
کميته
هماهنگی
صميمانه
تبريک می گويم )
پس از
دوران سرکوب و
جنگ ۸ ساله و
گسترش جو
وشرايط جنگی ؛
فضای نظامی ـ امنيتی
بر کارخانجات
حاکم گرديد .
طی اين سال ها
حقوق و مزايای
کارگران
منجمد گرديد و
از طرف ديگر
با توجه به
شرايط جنگی
قيمت کالاهای
مصرفی و مورد
نياز
خانوارهای
کارگری بشدت
افزايش يافته
بود . سازمان
ها و تشکل های
سوسياليستی
مدافع
کارگران در
جريان سرکوب ؛
ضربات شديدی
را متحمل شدند
و بعضا ساختار
تشکيلاتی
آنها از هم
گسيخته و آنهايی
که از ضربه
مصون مانده
بودند عمدتا
به خارج از
کشور رفتند .
تشکل ها و
سازمان های
سوسياليستی
خارج از کشور
طی اين سه دهه
نه تنهااز طرح
آلترناتيو و
چشم اندازی
منسجم و يکپارچه
در افق
مبارزاتی
کارگران ؛
زنان ؛ جوانان
؛ حل تضادهای
اقتصادی ـ اجتماعی
؛ تبيين اهداف
کوتاه و بلند
مدت ناتوان
بودند ؛ بلکه
از بازسازی
کامل خود نيز
مطابق با
ضروريات و
نيازهای
زمانه باز
ماندند . نکته
کليدی و مهم
اين تشکل ها
آن بود که اين
جابجايی
همراه با قطع
ارتباط با
کارگران و
مبارزات در
داخل کشور
همراه گرديد .
آنها در شرايط
جديد از ارائه
تحليلی جامع و
منسجم از
وضعيت کلی
جامعه ايران و
جايگاه طبقات
مختلف در اين
مبارزه و لذا
از طرح ريزی
تئوريک و عملی
يک حزب طبقه
کارگر که بتواند
با مبارزات
سراسری
طبقاتی و دموکراتيک
مردم عجين شده
و آنها را با
يک برنامه و
سبک کاری
مناسب به سمت
اهداف جامعه
سوسياليستی و
فارغ از
سرمايه
سالاری و
کارمزدی و برده
داری نوين
رهبری کند؛
ناتوان
گرديدند .
در اين
راستا می
بايست مبانى
نظرى و فکرى ؛
اعتقادات
پايه اى ؛ افق
و دورنما ؛
نگرش نسبت به
نظام اقتصادى
؛ سياسى و
اجتماعى
؛روند مبارزات
کارگران در
ايران ؛ ظرف
سازمان و تشکل
يابى طبقه
کارگر ؛
مناسبات با
ديگر طبقات و
جنبش هاى
اعتراضى ؛
فراز وفرودها
؛ تحليل از
شرايط خاص
ايران از
تمامى جنبه
هاى اقتصادى ـ اجتماعى
و روند تاريخى
آن ؛ سياست
هاى مطلوب و
مورد نظر در
عرصه هاى
اجتماعى و
اقتصادى و
فرهنگی را جمع
بندی و
تئوريزه کرده
و در جريان
مبارزات عملی
و طبقاتی به
تعميق و تصحيح
اين ديدگاهها
و نظريات همت
می گماشتند .
اما بجهت
همان جدايی و
دوری از شرايط
عينی مبارزات
در ايران و
عدم برقراری
پيوند
ارگانيک با
تحولات جامعه
ايران طی اين
سال ها ؛ از
تأثير گذاری و
اثر پذيری با
شرايط واقعی
باز ماندند .
آنها با
تحولات و روند
جاری فاصله
داشته و لذا
انعکاس هر
تحول و تند
پيچ در داخل
کشور و يا در سطح
جهانی به تشتت
و انشعابات در
ميان آنان دامن
زد . لذا
کارگران
بعنوان يک حزب
جدی و بعنوان
يک گرايش
کارگری با
آنان برخورد
نمی کنند ؛
زيرا بين
مسائل مبتلا
به خود و
موضوعات آنان
رابطه ای
ارگانيک و جدی
نمی بينند .
.در حاليکه
انسان ها از
خلال
فعاليتشان
است که توانايی
شناخت و ايجاد
ارتباط با
واقعيت را پيدا
می کنند و
آگاهی خود را
به آن پيوند
می زند توليد
فکری می
بايستی منبعث
و منتج از
واقعيات
جامعه و ناشی
از شناختی
باشد که از
روند فعاليت
عملی و
مبارزات
اجتماعی برای
تغيير واقعيت
صورت می پذيرد
. شناخت جامعه از
دل مبارزات
اجتماعی
موجود بدست می
آيد در اين
راستا وحدت
تئوری و عمل
تنها در "عمل
واقعی " و از
درون يک
تشکيلات
مبارز امکانپذير
است .
کشف
مارکس ـ که
جنبش عينی ؛
خود توليد
کننده نيروی
ذهنی جهت تحول
و دگرگونی
طبقاتی است ؛ سوسياليسم
تخيلی را به
سوسياليسم
علمی استحاله
داد و خط
طبقاتی روشنی
ما بين
روشنفکران تخيلی
با کارگران که
در حال آفرينش
جنبش خاص خويش
بودند ؛ کشيد .
عدم تشکيل
يک حزب منسجم
و سراسری در
خارج را نبايد
نافی تلاش
صادقانه و
مسئولانه جدی
بسياری از
مبارزان
دانست که در
توليد دانش ؛
فرهنگ نوين و
رشد آگاهی ها
در داخل و
خارج تأثيرات
ذيقيمتی
گذاشتند . اثر
مبارزات در
خارج کشور در
اکسيون های
حمايت از
مبارزات
کارگران و
ديگر اقشار مبارز
اجتماعی در
داخل از کشور
؛ حمايت از
زندانيان
سياسی ؛ حمايت
های مادی و
معنوی از مبارزات
در پيشبرد
مبارزات در
داخل مؤثر
بوده است .
حاکميت
سرمايه بسيار
تلاش کرده که
از گسترش اخبار
مبارزات و
سرکوب ها در
خارج جلوگيری
نموده و دست
بازتری در قلع
و قمع مبارزين
داشته باشد ؛
اما حمايت های
خارج از کشور
و ارتباط با
مبارزين در
داخل کشور اين
اقدام سرمايه
را ناکام
گذاشته است
در داخل
کشور نيز به
نوعی همان
ويژگی ها و
پراکنده گی ها
برقرار است ؛
بويژه آنکه
زير فشار سرکوب
سهمگين و عدم
امکان ارتباط
؛ همفکری بين
سوسياليست ها
؛ مبارزين و
فعالان
کارگری که با
وجود شرايط
زندان و تهديد
و ترديد قادر
به تدوين ؛
طرح ريزی ؛
پياده سازی و
اجرای چنين
برنامه ای
نشدند.
اما
مبارزه
طبقاتی و از
جمله مبارزات
صنفی و سياسی
طبقه کارگران
که از تضاد
طبقاتی ناشی
می شود ؛ در
هيچ جامعه ای
ذره ای متوقف
نخواهد ماند و
با اشکال ممکن
و موجود و
امکانپذير
براه خود
تداوم خواهد
داد . مبارزات
کارگران و
صاحبان
سرمايه طی دهه
شصت و پس از آن
لحظه ای متوقف
نبوده است حتی
دوران جنگ با
اوج روحيه
ناسيوناليسم
حاکم بر جامعه
و ازجمله خود
کارگران ؛
مبارزات
کارگران - حتی
متوهم به بخش
هايی از نظام
جمهوری
اسلامی و دولت
حامی سرمايه -
برای دستمزد؛
حفظ سطح معيشت
؛ حقوق و کسب
جايگاه سياسی
مناسب ؛ جريان
داشته است . در
شرايط جنگی
مطالبات
کارگران ؛
اساسا صنفی
وحول حقوق و
مزايای ؛
اعتراض به تبعيص
ها و تفاوت
حقوق و مزايای
کارگران و
مديران و
عوامل آنها و
همچنين
مقابله با
افزايش شدت
کار انجام شده
است ..(۱) .
.مبارزات
سياسی طبقه
کارگر در اين
دوره بجهت فقدان
آگاهی تاريخی ـ
طبقاتی که
قدرت خود را
منبعث از تشکل
و وحدت سراسری
کارگران
ببيند ؛ با
تکيه به بخشی
از جناح های
حاکم تلاش
داشت که مهر
طبقاتی خود را
در دولت جديد
حک کند و
جايگاه
مناسبی از نظر
سياسی بدست
آورد . اما اين
يک اشتباه محاسبه
بود و طبيعتا
بجهت ذات
طبقاتی
حاکميت نمی
توانست محقق
شود .هر بار که
به بخشی از
حاکميت چشم
دوخته و وحدت
نمود ؛ پس از
مدتی ناکام و
سرخورده به
عقب برگشت. پس
از در پيش گرفتن
سياست های
بانک جهانی و
صندوق بين
المللی پول و
سرمايه
سالاری ؛
قرارداداهای
موقت ؛ خارج
کردن کارگران
از شمول قانون
کار توسط طبقه
حاکم ؛ طبقه
کارگر اهداف
سياسی را
يکسره بکنار
نهاده و در
سنگر دفاعی
صنفی فرو غلتيد .
۱ - تضاد پايه ای
حاکميت با
تشکل های
مستقل سياسی و
صنفی
سياست
جمهوری
اسلامی از بدو
حاکميت خود بر
آن بود که با
قطبی کردن
فضای اجتماعی
و سياسی ؛ هر
گونه حرکت ؛
مبارزه و
مطالبات
مستقل را از بين
برده ؛ يا
تشکل ها را
وابسته و به
دنباله خود
تبديل نمايد .
ارتباط و تماس
سازمان ها و
تشکل ها با
بدنه اجتماعی
را قطع و به
سرکوب وقلع و
قمع تشکل ها و
سازمان های
مخالف
بپردازد ؛ و
سپس به هدف
اصلی که همان
سرکوب طبقه
کارگر و سطح
معيشت وی و
برپايی نظام
بهشت سرمايه
دست يابد .
تسخير سفارت و
اعلام اينکه
هر کس با ما
نباشد با دشمن
ما ؛ آمريکا
است و سپس راه
اندازی جنگ و
بيان همين
شعار که هرکس
با ما نيست با
صدام و وابسته
به آمريکا است
؛ بهانه اين
قطبی شدن را کامل
می کرد ؛
نتيجتا
سازمان ها و
تشکل های سوسياليست
و مبارزين
طبقه کارگر را
به جرياناتی جدا
از بدنه
اجتماعی
کارگران و
مردم مبارز
تبديل نمود .
با اين طريق
توانست به سرکوب
آنها بپردازد
. ويژگی قطبی
کردن جامعه در
اين نکته
کليدی تهفته
است که حاکميت
بجای حل ريشه
ای تضادها و
بحران های
عميق اقتصادی ـ اجتماعی
موجود در هر
زمان به خلق
بحران های جديد
دست زد و تنها
حفظ پايه های
حاکميت خود در
کوتاه مدت را
هدف قرار داد .
انباشت ؛ ايجاد
و گسترش بحران
در دراز مدت ؛
هم اکنون
گريبان نظام
سرمايه را
گرفته و در
تمامی ابعاد
اقتصادی ـ اجتماعی
وی را زمينگير
کرده و به
پايان روند خود
نزديک شده ؛
راهی که گريزی
از آن نيست.
تسخير
سفارت آمريکا
و جنگ هشت ساله
و افزايش
هزينه های
نظامی ؛
امنيتی و
سرکوب و نظامی
کردن عرصه
اقتصاد و
فرهنگ ؛ تنها
بخش هايی از
سياست های به
اجرا درآمده
طی اين سال های
بوده است ؛
روندی که رو
به گسترش و
تعميق داشته و
پايانی بر اين
سياست ها تا
پايان عمر سرمايه
متصور نيست .
در ادامه
مقاله می
بينيم که
سرکوب فعالان
کارگری ؛ از
جمله يورش به
مجمع عمومی
کميته
هماهنگی را
نيز در اين
فرايند بايد
تحليل کرد .
در سرکوب
دهه 60 می بايست
به عکس العمل
خود بخودی
سازمان ها و
تشکل های
مستقل نيز
اشاره نمود که
با مشاهده قهر
و سرکوب بخشا
و يا در کليت
خود يک تنه و
بدون حضور و
همراهی
کارگران و
توده های مبارز
؛ به سمت
مبارزه و
برخورد قهر
آميز و براندازی
رفتند و در
نتيجه شرايط
بوجود آمده و
با بهانه بدست
آوردن حاکميت
سرمايه :؛
سرکوب و قهر و
خشونت بر عليه
مخالفين شدت و
عمق بيشتری يافت
؛ تا جايی که
منجر به ضربات
بسيار شديد به
سازمان ها و
تشکل های
مبارز گرديد . (۲)
۲ـ مبانی
نظری قدرت
سياسی طبقه
کارگر :
مبارزات
طبقاتی
کارگران از
آنجهت که طبقه
سرمايه دار و
مرفه قدرت را
در دست دارد و
اينکه طبقه
کارگر علل عقب
مانده گی های
خود را در گرو حاکميت
؛ انحصار
گرايی و ثروت
اندوزی طبقه
سرمايه داری
حاکم می داند
خود انگيزه ای
بس قوی برای
حضور و کسب
قدرت سياسی
توسط کارگران
است .انديشه
مبارزه با
طبقه حاکم از
سوی طبقه کارگر
جهت کسب قدرت
سياسی می
تواند ؛ بر
سستی مستولی
شده بر طبقه
تحت استثمار
فائق آمده و آنان
را تبديل به
يک نيروی
قدرتمند نمايد
. خودآگاهی
طبقه کارگر
بعنوان طبقه
خلق کننده
ثروت ؛ در
برابر طبقه
سرمايه دار
بعنوان طبقه
ای که با
تصاحب منابع
توليد ارزش
اضافی ناشی از
کار کارگر را
تصاحب می کند
؛ تأثير تعيين
کننده ای در
کارگران ؛ در
حرکت برای کسب
قدرت سياسی
دارد . از طرف
ديگر تحليل و
گفتگو از
طبقات و روابط
و منازعات
طبقاتی نهايتا
به گفتگو به
قدرت دولتی و
ماهيت طبقاتی
و اجتماعی
دولت می
انجامد . از
چنين ديدگاهی
تضادهای
طبقاتی ؛ تجلی
و نمايش کامل
و متراکم خود را
در مبارزه بر
سر قدرت دولتی
پيدا می کنند
از همين رو
طبقات
اجتماعی تنها
در شرايط
مبارزات
سياسی نسبتا
شديد به نحو
کاملتری خود
آگاهی پيدا می
کنند . از جمله
عواملی که
موجب ظهور
طبقه کارگر
بعنوان نيروی
سياسی مؤثری می
گردد بايد به
عوامل : ۱- ميزان
سازماندهی و
تشکل ها ؛ و
آگاهی به وحدت
و اشتراک
منافع در درون
طبقه ۲- رابطه
سازمان های
کارگری با
احزاب سياسی
مرتبط با اين
تشکل ها ؛ اعم
از اتحاديه ؛
شورا و
سنديکاهای
کارگری ۳- جهت گيری
ايدئولوژيک
طبقه کارگر.۴ـ نظام
حقوقی ناظر بر
روابط کار و
سرمايه وجود اجازه
قانونی برای
فعاليت
اجتماعی و
سياسی تشکل ها
و سازمان های
مستقل کارگری
لازمه عمل جمعی
و سياسی
آنهاست بويژه
حق اعتصاب
قانونی
مهمترين ابزار
قدرت سازمان
های کارگری
است 5- ميزان
نفوذ پذيری
حاکميت بجهت
ناتوانی در
اداره جامعه و
نفوذ طبقات
قديم و جديد
در دولت را
نام برد .
فعالين
کارگری که به
ايجاد تشکل
های مستقل کارگری
کمک می کنند ؛
می بايست به
تدوين تئوری
کسب قدرت
سياسی طبقه
کارگر هم
بپردازند . و
در اين راستا
نبايد فقط و
فقط بدنبال
افزايش سطح
مادی
دستمزدها بود
بلکه می بايست
کارگران با
مفهوم کسب
ارزش اضافی
توسط طبقه
سرمايه دار و
غارت و چپاول
هستی آنان
توسط دولت به
نيابت از طبقه
سرمايه دار را
توضيح داد دولتی
که از طريق
افزايش
نقدينگی و
ايجاد تورم ؛
نتيجه دسترنج
کارگران را
دود کرده و
بهوا می فرستد
. بايد آموزش
داد که بدون
ايجاد تشکل و
در دست گرفتن
قدرت سياسی ؛
رنج و مصائب
کارگران را
پايانی نيست .
و کسب قدرت
سياسی توسط
طبقه کارگر می
بايست بعنوان
يک هدف تاريخی
و مبارزات
اجتماعی قرار
گيرد .
ميزان
قدرت هر طبقه
و از جمله
طبقه کارگر
بستگی به سطح
سازماندهی آن
دارد .و يکی از
عوامل مؤثر در
ظهور طبقه
کارگر بعنوان
يک قدرت سياسی
آنستکه در
وضعيت کنونی
خود را فاقد
قدرت سياسی دانسته
و به اين
نتيجه برسد که
تلاش های او
در جهت افزايش
سطح معيشت و
زندگيش بی
حاصل است زيرا
اين دولت
طبقاتی است که
تعيين و تقسيم
کننده نعمات
مادی زندگی
است . تاريخ
اين موضوع را
به اثبات
رسانده است که
هر گاه جنبش
کارگری با آگاهی
و پيشينه ی
تاريخی و
طبقاتی و
مبتنی بر ايدئولوژی
(۳)
مشخص جهت کسب
قدرت سياسی
گام برداشته ؛
توانسته به
موفقيت دست
يابد . مسلم
است که
تشکيلات
سراسری
انقلابی ؛
بهمراه تئوری
؛ استراتژی و
برنامه نيز
لازمه حرکت آگاهانه
اين مبارزه
است .
اماموضوع
آنستکه تا کنون
چنين
ايدئولوژی ؛
تئوری ؛
تشکيلات و
برنامه ای
منطبق با
شرايط
اقتصادی ـ اجتماعی
ايران شکل
نگرفته وطبقه
کارگر به سطحی
از خود آگاهی
نرسيده که هدف
و برنامه در
دست گرفتن قدرت
سياسی را
داشته باشد.
تشکل های
مستقل کارگری
و فعالين می
تواند با يک
تئوری
انقلابی و حزب
سراسری نقش
مکمل را داشته
باشند ؛ زيرا
هر چند گسترش
سراسری تشکل
می تواند قدرت
چانه زنی
کارگران را در
رابطه با
سرمايه داران
افزايش دهد
اما بدون سمت
گيری
ايدئولوژيک نمی
توان به
افزايش قدرت
کيفی کارگران
که لازمه کسب
قدرت سياسی
است دست يافت .
و تنها از
طريق مجرای
ايدئولوژيک و
سياسی ؛ طبقه
کارگر می تواند
به زبان
گويايی دست
يابد که اين
زبان از نوع و
جنس زبان
سياسی رايج در
جامعه ؛ مورد
حمايت همه
مردم قرار
خواهد گرفت .
۳ـ گرايش
های نوين
مبارزه
پس از پشت
سر گذاشته شدن
سال های سياه
خفقان و طی دو
دهه پس از آن ؛
با توجه به
اينکه حاکميت
سرمايه با حذف
و قلع و قمع
مخالفين و
اطمينان از
مهار مبارزات
طبقاتی و
سياسی
کارگران در
جامعه بعنوان
پيامد سرکوب
های خونين به
تداوم چنان
شرايطی نياز
نداشت ؛ تلاش
به عادی سازی
و تلطيف فضای
فرهنگی ؛
اجتماعی ؛ و نه
سياسی را
در دستور کار
قرار داد .
تئوريسين های
حاکميت که
شاکله آنان از
اصلاح طلبان
بود با شرايط
فضای اجتماعی
جديد ؛ فرصت
طلبانه مطرح
نمودند :
کشتار دهه شصت
محصول اجتناب
ناپذير دوران
بوده و هم جمهوری
اسلامی و هم
مخالفين
خشونت طلب
بودند و چنان
جنايات و
کشتاری محصول
عملکرد هر دو
طرف بوده ؛
تلاش کردند به
قاتل و قربانی
سهم مساوی طی
آن سال ها
بدهند . بدين
وسيله هدف
اصلی آن کشتار
که حفظ منافع
طبقاتی نظام
سرمايه داری و
انباشته کردن
سرمايه های نو
کيسه و برای
سرکوب جنبش
های اجتماعی و
مطالبات مردم بجان
آمده بود را
تبديل به يک
درگيری با
ريشه و علت
فرهنگی ؛ آنهم
به تساوی بين
سوداگران سرمايه
و اکثريت
زحمتکشان
تبديل نمايند .
در حاليکه
هدف اصلی يورش
به مبارزين
سياسی آزادی
طبقه کارگر ؛
از ميدان بدر
کردن خود طبقه
کارگر از
مبارزه سياسی
و درگير کردن
طبقه به سطح
مطالبات
معيشتی و صنفی
بود .
با پشت سر
گذاشتن دهه
شصت و تا
اواخر دهه
هفتاد دو
گرايش عمده از
نظر سبک کار
در بين عناصری
از مبارزين و
کارگران
پيشرو که عملا
درگير مبارزات
کارگری و
عمدتا برای
سطح معيشت و
زندگی بودند
شکل گرفتند .
يک گرايش به
تشکيل هسته
های مخفی
انقلابی ؛ يا
هسته های
کمونيستی و
تشکيل حزب
مخفی طبقه
کارگر را
دنبال می کرد
و گرايش ديگر
با درگير بودن
در شرايط عينی
و واقعی
مبارزات
روزمره به
گرايش نوينی
از اثر گذاری
در مبارزات
جاری اجتماعی
رسيدند و
عمدتا رويکردی
به ايجاد قدرت
و تشکيلات
اجتماعی ( و نه سياسی
در مرحله اول )
و ارتقاء سطح
معيشت کارگران
را پی گرفتند .
اين گرايش حل
و فصل مسائل
پايه ای و
ريشه ای را نه
در عرصه مباحثات
و مبارزات
ايدئولوژيک
کلامی و
تاريخی ؛ بلکه
حاصل پيشبرد
مبارزات
اجتماعی و
اقتصادی کارگران
و مردم زحمتکش
دانسته و
ايجاد تشکل های
مستقل کارگری
را مد نظر
قرار داد . در
شرايط جديد
گرايش دوم
رويکرد
مبارزه
قانونی ؛ کمک
به ايجاد تشکل
های مستقل
کارگری و اثر
گذاری روی آن
ها را در
برنامه قرار
داد .
۴ـ ويژگی
مبارزات
کارگران
پس از شکست
مبارزات پر
شور و متحدانه
صنفی و سپس
سياسی
کارگران در
سال 57 و متعاقب
آن ناکامی در
تلاش هايشان ؛
که حتی از
تبديل شدن به
يک نيروی
سياسی مؤثر
باز ماندند .
از طرف ديگر
يورش سرمايه
با برنامه و
رويکرد صندوق
بين المللی
پول و بانک
جهانی ؛ با
ويژگی
نوليبراليسم
و هجوم به سطح
معيشت
کارگران ؛
کارگران به يک
بی تفاوتی
سياسی رسيدند .
بيکار
سازی ها و
بحران
اقتصادی و
صنعتی در جامعه
ما باعث شده
که کارگران به
سطحی از معيشت
و حقوق عقب
نشينی نموده و
برای خود نقشی
اجتماعی و
سياسی در
جامعه قائل
نباشند. طبقه
کارگر حتی از
يک تأثيريی
متعادل کننده
در دولت
همانند
بسياری از
کشورهای
سرمايه داری
باز مانده است
. طبقه کارگر
در ايران
عليرغم
فعاليت هايی
که بلحاظ
تاريخی و
تشکيلاتی در طول
دهه ها انجام
داده اند ؛
همچنان فاقد
جايگاه سياسی ـ اجتماعی
لازم در بين
طبقات
اجتماعی می
باشند و تنها
در جريان
انتخابات که
رقابتی بين
جناح های
مختلف سرمايه
است توسط يکی
از جناح ها
بصورت موقت و
ابزاری مورد
سوء استفاده
قرار می گيرد (
شعار جناح های
اصلاح طلب و
اصول گرا در
جلب آراء
کارگران در هنگام
انتخابات
نشانگر حقيقت
موضوع فوق است )
بر اساس
تحقيقی تحت
عنوان
"مطالعات
جامعه شناختی
اعتصابات
کارگری در
واحدهای
صنعتی شهر تهران"
(72-68) علل توسل
کارگران به
اعتصابات به
شرح زير آمده
است . ( به نقل از
راه کارگر
شماره ۱۷ ؛
تابستان و
پاييز ۱۳۸۱ ؛ ص ۸۲ )
علل مالی 29%
علل شغلی
خاص 6/20%
علل مربوط
به مديريت 19%
علل مربوط
به تشکل ها 6/10%
تعديل
نيروی کار 1/6%
طرح طبقه
بندی مشاغل 6/10%
علل مربوط
به قانون کار 7%
مسايل
خارج از
کارخانه 3%
بر اساس
تحليل ديگری
تعداد و نوع
تقاضاهای عمده
کارگران از
ارديبهشت 1378 تا
ارديبهشت 1389
بشرح زير
گزارش شده است
: ( مجله انديشه
جامعه شماره 1
تيرماه ص 25 )
تعداد
اعتراضات
درصد
پرداخت
دستمزدهای
معوقه 124 62/46
بازگشت به
کار و اعتراض
به اخراج 26 77/9
تقاضای
امنيت شغلی 12 51/4
ادامه کار
کارخانه 13 89/4
اعتراض به
خروج کارگران
از شمول قانون
12 51/4
اعتراض به
عملکرد
سازمان خدمات
اجتماعی 15 65/5
تقاضای
افزايش
دستمزد 8 01/3
تقاضای
استخدام رسمی
8 01/3
بهبود
شرايط کار 8 01/3
بيمه
بيکاری 7 63/2
تقاضای
کار 6 25/2
اجرای طرح
طبقه بندی
مشاغل 4 50/1
متفرقه 23 65/8
جمع 266 100
بر اساس
پژوهش های موجود
در سال 1380 حدود 306
تحرک کارگری
در کشور رخ
داده که عمدتا
در صنايع بزرگ
اتفاق افتاده
که در روزنامه
های کشور
بازتاب يافته
است . واضح است
که تعداد
اعتصابات
بسيار بيش از
آمارهای موجود
است از تحرک
در کارگاههای
کوچک ( که کمتر
از 10 نفر کارگر
دارند ) و حدود 6/96%
کل کارگاههای
کشور را تشکيل
می دهند آماری
در دست نبوده
است . از نظر
تعداد
کارکنان 5/53%
تعداد
کارگران در
کارگاههای
کوچک کار می
کنند .
آمار و
ارقام فوق
نشان از سطح
نازل و تدافعی
مبارزات طبقه
کارگر دارد ؛
اما با توجه
به گسترش
آگاهی های
منطقه و جهانی
؛ آماده گی
شرايط ذهنی و
تئوريک
مبارزه و
گسترش وسايل
ارتباط جمعی ؛
با گسترش
بحران های
موجود اين
مبارزات می
تواند بسرعت ؛
شکل سراسری و
سياسی بخود
بگيرد .
۴ـ۱ـ
ويژگی
های تشکل ها ی
فعالين
کارگری
عناصر
تشکيل دهنده
اين تشکل ها
که خود ساليان
دراز بين
کارگران و
ديگر اقشار
اجتماعی کار
بر عليه بی
حقوقی ؛ کاهش
سطح دستمزدها
و برای افزايش
سطح زندگی
کارگران خود
در گير
مبارزات جاری
و روزمره
بودند با رويکرد
افزايش قدرت
اجتماعی
کارگران ؛ شکل
گيری تشکل های
صنفی کارگران
؛ معلمان ؛
پرستاران و ديگر
اقشار
اجتماعي؛
فعاليت های
خود را سازماندهی
نمودند .
نظر به
محدوديت های
قوانين حقوقی
؛ بعنوان ابزار
سرکوب طبقاتی
؛ وجود و
اعمال مستمر
قدرت توده ها
در سراسر
زندگی و زيست
خود که در
تضاد با اهداف
حاکميت طبقه
حاکمه است ؛
همواره فضاهای
مناسبی برای
پيشبرد
مبارزات
طبقاتی وجود دارد
. در اين راستا تشکل
های موجود
فعالين
کارگری ؛
صرفنظر از تفاوت
ها در سبک کار
خود به سراغ
جنبش های
اجتماعی و
سازماندهی آن
رفتند و عموما
در قوانين قضايی
و کيفری
جمهوری
اسلامی ؛
قوانينی که
مبارزه و تلاش
بجهت حقوق
صنفی کارگران
و حتی ضديت با
سرمايه داری
را جرم تلقی
کند وجود ندارد
. چنانچه برخی
از دستگير شده
گان در دادگاه
محاکمات علنا
و رسما اظهار
نمودند که ضد
سرمايه داری ؛
مدافع حقوق
کارگر و فعال
کارگری هستند
و دستگاه قضای
جمهوری
اسلامی از اين
بابت نتوانست
جرمی قانونی
را منتصب
نمايد . البته
اين در وضعيتی
است که حاکميت
سرمايه اساسا
از تشکل های
مستقل ؛ بشدت
احساس خطر و
نگرانی دارد .
تنها جرمی
که بطور
قانونی به
فعالين منتسب
می نمايند
تشکيل
گروههای غير
قانونی است که
آنهم با پاسخ
فعالان
کارگری مبنی
بر برسميت
شناخته شدن
کليه تشکل های
صنفی در سراسر
جهان و همچنين
وجود تشکل های
مستقل سرمايه
داران ؛
کارفرمايان ؛
صاحبان بانک ؛
بازاريان و
تجار ؛ جمعيت
های اجتماعی و
هيأت های مذهبی
؛ که سر به
هزاران تشکل
مستقل می زند .
وجود آزاد
تشکل های
کارگری نيز يک
واقعيت عصر
کنونی است و
از طرف ديگر
طبق مقاوله
نامه های شماره
98 و 87 سازمان
جهانی که توسط
سازمان جهانی
کار بعنوان يک
نهاد سرمايه
داری و ليبراليسبی
تدوين شده ؛ و
جمهوری
اسلامی نيز عضو
اين سازمان
بوده و ملزم
به اجرای
مصوبات آنست ؛
تشکل های
کارگری نياز
به کسب مجوز
از دولت
نداشته و فقط
می بايست
تشکيل خود را
به اطلاع دولت
برسانند
فعالين
کارگری از اين
زاويه فعاليت
خود را قانونی
اعلام نمودند
و تمامی
فشارها و حتی
شکنجه هايی را
که بعضا بر فعالين
کارگری در
زندان ها
اعمال شده را
تحمل نموده ؛
اما از قانونی
بودن تشکل های
خود دفاع نمودند .
البته
نبايد از نظر
دور داشت
حاکميت
جمهوری اسلامی
در عرصه نظری
و همچنين در
عرصه عملی
نشان داده که
در جايی که
موقعيت و هستی
خود را در خطر
ببيند به هيچ
قانونی که حتی
خود مصوب
نموده و جزو
مبانی عقيدتی
آنست ؛ معتقد
و پايبند نيست
و سياست
امنيتی و حذف
درمانی را
دنبال می کند .
همانطور
که گفته شد
تشکل های
کارگری از سطح
موجود
مبارزات کارگری
شروع می کنند
و بر ارتقاء
سطح مبارزات
تأکيد می کنند
آنها قدرت
اجتماعی و
سازماندهی کارگران
و ديگر اقشار
اجتماعی را
محور کار خود
دانسته و
افزايش سطح
معيشت و سطح
زندگی طبقه کارگر
را مد نظر
دارند . با
توجه به
همبستگی مبارزات
صنفی و سياسی
در جامعه
ايران ؛ اين
تشکل ها می
توانند زمينه
قدرت سياسی و
حزب طبقه
کارگر در
آينده را
تشکيل دهند .
بيشک حل و
فصل قطعی
مبارزات
طبقاتی نه کار
عده و يا بخشی
از رهبران
کارگری بلکه
کار طبقه اجتماعی
کارگران و
توده های
زحمتکش می
باشد و لذا
سامانيابی و
تشکل پذيری
کارگران در
اولويت اول می
باشد . علت
شکست خيزش ها
و انقلاب هايی
را که در دهه
های اخير رخ
داده اما به
کاميابی و نتيجه
مورد نظر
نرسيده و
مجددا حاکميت
سرمايه توانسته
سيطره خود را
برقرار نمايد
يک دليل پايه
ای آن فقدان
تشکل های
کارگری و
اجتماعی بوده
است ولذا
فعالان
کارگری اين
تشکل ها را در
اولويت کار
خود قرار داده
اند .
ايجاد
تشکل های
کارگری خود يک
پيشروی و
موفقيت در سطح
مبارزات
کارگری محسوب
می شود . بخصوص کميته
هماهنگی برای
کمک در سطح
شهرهای کردستان
به موقعيت
ممتازی دست
يافته و اين
بجهت ويژگی
خاص شرايط
اجتماعی اين
منطقه و تفاوت
آن با ديگر
مناطق ايران
می باشد .
برگزاری اول
ماه مه روز
جهانی کارگر
در سطح شهرهای
آن منطقه ؛
نشان از نفوذ
و تفاوت
چشمگير اين
تشکل با بقيه
نقاط ايران می
باشد .
فعاليت ها
و دستاوردهای
تشکل های
موجود فعالين
کارگری در
گزارش کار
موردی و در
مجامع عمومی
آنها مطرح می
شود و لذا از
ذکر آن
خودداری می
شود .
اما بخش
معتقد به کار
انقلابی و
مخفی ؛ نظر مخالفی
داشته و
معتقدند که با
توجه به اينکه
سرمايه در
مواقع بحران و
در بزنگاههای
تاريخی ـ بخصوص
در کشورهايی
که از نظر
توسعه ساز و
کار سرمايه
عقب تر هستند
در هر آن می
تواند کليه تشکل
های موجود را
تعطيل و غير
قانونی اعلام
نموده و
فعالين را تحت
پيگرد قرار
دهد و اين امری
است که از
ابتدای
حاکميت
جمهوری
اسلامی نيز رخ
داده است . از
ياد نبرده ايم
که در سال ۱۳۵۸ بنی
صدر رئيس
جمهور وقت در
يک سخنرانی
گفت " شورا
پورا ماليده "
و سپس يورش به
رهبران و
فعالين
کارگری و
تعطيلی تشکل
های کارگری
شروع شد . اين
بخش ها
معتقدند که
بدون تشکيل
حزب سياسی
سراسری طبقه
کارگر که
رهبری عملی و
جاری مبارزات
را سازماندهی
کند تشکل های
کارگری نيز
قوام نمی
يابد. و البته
تأکيد می کنند
که تا کنون
اين حزب تشکيل
نشده و تمام
تلاش ها در
اين جهت راه
بجايی نبرده
است. و هيچکدام
از احزاب مدعی
و موجود قادر
به ايجاد ارتباط
ارگانيک با
کارگران و
مبارزين
اجتماعی نبوده
اند . آنان
اظهار می کنند
: اين درست است
که جمهوری
اسلامی تلاش
می کند قوانين
عرفی سرمايه
داری ليبرال
را پياده سازی
نمايد ؛ اما
اين حاکميت
هيچگاه به
تعهدات خود
حتی در
بالاترين سطح
که قانون
اساسی آنست
پايبند نبوده
است . و لذا هر
گونه فعاليت
علنی را مردود
می دانند .
با توجه به
بخش 2 اين
مقاله " مبانی
نظری قدرت سياسی
طبقات " مؤکدا
می توان گفت
که تشکل حزبی
مورد نظر اين
رويکرد بدون
داشتن پايه
های تشکيلات
مستقل کارگری
قادر به تغيير
و اثر گذاری
در توازن قدرت
طبقاتی موجود
نخواهد بود .
۴ـ۲ـ
چگونگی
برخورد با
تشکل های جديد
تشکل های
کارگری موجود
از نظر قدرت
سازماندهی ؛
پراکنده گی ؛
و نداشتن
ابزار های
لازم معنوی و
مادی ؛ وسايل
ارتباط جمعی ؛
بيشتر بصورت
محافل فعالين
هستند تا يک
تشکل
سازمانيافته
و لذا ؛تا
حدودی توسط
سرمايه حاکم
تحمل می شوند .
جمهوری
اسلامی بجهت
آنکه ؛ عمدتا
در اين مقطع
اولويت
مخالفان
سياسی خود را
در ديگر
جريانات
اجتماعی می
بيند اولويتش
در برخورد با
فعالان
کارگری نيست ؛
اما همواره
بطرق مختلف از
رشد و گسترش
آن جلوگيری
کرده است . با
دستگيری و
زندانی کردن
بخش های زيادی
از فعالين و
اعضای اين
تشکل ها و
فعالين کارگری
؛ صدور احکام
سنگين بيش از
ده سال به برخی
فعالين از
جمله بهنام
ابراهيم زاده ؛ شاهرخ
زمانی ؛ محمد
جراحی و ...... به بقيه
فعالين چنگ و
دندان نشان می
دهد . حاکميت سرمايه
تا جايی در
خشونت پيش
رفته که در در
دوران حکومت
ستم شاهی نيز
ابدا صدور
چنين احکام جنايتکارانه
ای سابقه
نداشته است .
در زمان آن حکومت
تنها مبارزين
مسلح احکام
سنگين زندان می
گرفتند .
تهديد دائمی و
دستگيری افراد
مؤثر و کليدی
فعالين
کارگری ؛
ممانعت از بر
پايی آکسيون
های تبليغی ؛
ممانعت از
برگزاری اول
ماه مه ؛
اخراج
کارگران
مبارز و غيرو
جزو برنامه
های روزمره
حکومت سرمايه
است .
واضح است
که با توجه به
شرايط
اقتصادی جديد
که همراه با
تورم و گرانی
افسار گسيخته
و بی دنده و
ترمز ؛ تعطيلی
کارخانجات و
افزايش بيکاری
در سطح جامعه
است حضور اين
تشکل ها از
نظر جمهوری
اسلامی با
منافع آن در
تضاد قرار
گرفته و به
انحاء مختلف
در صدد تعطيلی
آنها بر خواهد
آمد .
هم اکنون
جنبش کارگری
در مقطع فعلی
در حال ورود
يک فازعملی
جدی است و
مطالبات خود
را در جامعه
مطرح می کند ،
و لذا جمهوری
اسلامی آن را
سرکوب کرده و
تلاش می کند
که فعالين اين
جنبش را به هر
طريقی که
برايش ممکن
بوده از بدنه
طبقه جدا کرده
و آنها را
وادار کرده که
وارد مبارزه
مخفی شده و يا
بخارج از کشور
مهاجرت
نمايند به اين
ترتيب فعالين
جنبش کارگری
با روی آوردن
به فعاليت زير
زمينی و غير
قانونی ( از
نظر مقامات
حکومتی) در
عمل به حاشيه
رانده می شوند .
در شرايط
کاملا مخفی ؛
ارتباط با
بدنه اجتماعی
کارگران مشکل
تر شده و در
اين حالت
جمهوری اسلامی
راحت تر می
تواند به
سرکوب آنان
بپردازد .
يورش به مجمع
عمومی کميته
هماهنگی نشان
شروع دوره جديدی
از تهاجم به
تشکل های
کارگری است .
حاکميت سرمايه
بی شک برنامه
های بعدی را
در دستور کار خود
دارد . با يورش
انجام شده
جمهوری
اسلامی هم
اکنون منتظر
اثر گذاری اين
ضربه و بررسی
بازتاب آنست .
اين يورش
تمامی
سناريوهای ديگر
انجام شده است
. اثر اين ضربه
می تواند ؛ شکل
گيری جناح های
مختلف در داخل
تشکل در مورد
ادامه کاری آن
و يا ديگر
اشکال ؛ به
قهرآميز کشيده
شدن توسط برخی
از فعالان ؛
گسترش
اختلافات و
حتی انشعاب
امری است که
جمهوری
اسلامی آنرا
انتظار می کشد
. پس از ايجاد و
گسترش
اختلافات و
دعواهای بين
اعضای کميته
هماهنگی در
مورد موضوعات
؛ بخصوص سبک
کار ؛ نوبت ضربات
بعدی تا مرحله
غير قانونی و
تحت تعقيب قرار
دادن را پی
خواهد گرفت
۴ـ۳ـ
نگاهی
به اساسنامه
تشکل ها ی
فعالين
کارگری موجود
هر چند
فعاليت ها ی
تشکل ها دقيقا
مطابق اساسنامه
ها صورت نمی
گيرد ؛ اما
چارچوب و کليت
آنرا تعيين می
کند . و لذا به
اساسنامه
موجود هر کدام
از تشکل های
فعالان
کارگری نظری
اجمالی می اندازيم .
. يادآوری يک
نکته ضروری
است که برخی
از تشکل ها ؛
اهداف ؛
رويکردها و
روش های
اجرايی ؛ خود
را در
اساسنامه
بطور مبسوط تر
شرح داده و
برخی از تشکل
ها بيشتر با
اشاره به
کليات بسنده
کرده اند .
البته تشريح و
مبسوط کردن
اهداف و چشم
اندازها در
اساسنامه و
حتی تدوين روش
های اجرايی به
شفافيت و
ارزيابی عملکرد
تشکل ها با
اهداف و
برنامه های از
قبل تدوين شده
کمک خواهد کرد
؛ اما در نهايت
اين عملکرد
تشکل ها و
نحوه نقد و
ارزيابی عملکردها
در عمل و اثر
گذاری آنها در
ميزان رشد و
گسترش جنبش و
تشکل های
کارگری ملاک و
شاخص در
ارزيابی تشکل
ها است . در
بررسی
اساسنامه تنها
قسمت اهداف و
چشم اندازهای
تشکل ها مورد
بررسی قرار می
گيرند و نيازی
به پرداختن
ديگر بخش ها
نيست.
در
اساسنامه
کانون
مدافعان حقوق
کارگر عمدتا
بر تحقق حقوق
کارگران
مطابق حقوق
جهانی مندرج
در سازمان
جهانی کار و
مقاوله نامه
ها تأکيد شده
است ؛ در
فعاليت های
عملی روی حقوق
جنبش های
اجتماعی و
دموکراتيک از
جمله جنبش
زنان ؛ و
دانشجويی
پيگيری می شود .
کميته
پيگيری در
اساسنامه اش
هدف خود را
ايجاد تشکل
های مستقل
کارگری و دفاع
و حمايت از حقوق
کارگران و
آموزش
کارگران قرار
می دهد .
اتحاديه
آزاد کارگران
خود را ظرفی
برای رسيدن
تمامی
کارگران
ايران به
خواسته
هايشان ميداند
و هدف آن حصول
يک زندگی
انسانی مطابق
با
استانداردها
و پيشرفتهای
امروزی بشر برای
طبقه کارگر
است. و تلاش
دارد با متشکل
کردن کارگران
رشته های
مختلف توليدی
مبارزات جاری
آنان را برای
رسيدن به
مطالباتشان
در بعدی سراسری
متحد و
يکپارچه کند .
در
اساسنامه
کميته
هماهنگی برای
کمک به ايجاد
تشکل های کارگری
؛ حق ايجاد
تشکل ، يکی از
بديهی ترين و
شناخته شده
ترين حقوق
مسلم کارگران
در سراسر دنياست
. در دنيای
امروز،
کارگران تشکل
های خود را با
کسب اجازه از
دولت ها ايجاد
نمی کنند. آنان
هر زمان که
لازم ببينند
به ايجاد تشکل
های کارگري،
بدون اجازه از
دولت اقدام می
نمايند و دولت
ها نيز طبق
استانداردهای
جهانی تنها
وظيفه دارند
که آن تشکل ها
را ثبت نموده
و به رسميت
بشناسند.
کميته
هماهنگی کمک
به حق تشکل
آزاد کارگران
در ايران به
مقاوله نامه
های ۸۷ و ۹۸
استناد نموده
و از اين لحاظ
هر تشکل
کارگری و همچنين
تشکل فعالان و
رهبران
کارگری را
برای ايجاد
تشکل های
کارگران قانونی
می داند .
در
اساسنامه آن
آمده اشت که
به نظر ما،
مناسب ترين
ساختار برای
تشکلهای
کارگري،
ساختار
شورايی است.
اما بر اين باوريم
که انواع ديگر
تشکل های
کارگري،
مانند سنديکاها،
کميته ها،
انجمن ها، و...
مشروط بر اين
که مستقل بوده
و با اتکا به
نيروی
کارگران تشکيل
شده باشند نيز
می توانند در
راستای يکپارچگی
و وحدت جنبش
کارگری
مشارکت نموده
با ساز و کار
آن همراه و هم سو
گردند .هدف
اصلی اين تشکل
در ماده 4 آمده
است که کميته
ی هماهنگي،
همراه با جنبش
کارگری ايران،
و در کنار بخش
های مختلف اين
جنبش و تشکل
های ذيربط و
فعال در آن،
برای حفظ حقوق
و منافع
کارگران و مزدبگيران
تحت ستم ،
بهبود وضعيت
زندگی و معيشت
آنان ، کسب
آزادی های
دمکراتيک ،
برابری حقوق زنان
و مردان، لغو
کار کودکان و
به رسميت شناختن
حقوق انسانی
آنان و
سرانجام از
ميان برداشتن
همهی
نابرابريهای
بشری و
استثمار
انسان از
انسان که به
نوبه خود
رهايی از
مصائب و مشقات
زندگی بشری از
قبيل بيکاري،
فقر، بی
حقوقي،
اعتياد، فساد
و تن فروشي،
سرکوب آزادی
های مدنی و
اجتماعی و... را
به دنبال می
آورد، فعاليت
و مبارزه می
کند، و اساساً
به همين منظور
تشکيل گرديده
است. کميته ی
هماهنگي، به
سهم خويش، در
شرايط موجود اين
اهداف را از
راه های زير
پيگيری می کند
الف- بستر
سازی و اشاعه
ی فرهنگ و
روحيه ی تشکل پذيری
در ميان
کارگران از
راه های مختلف
از جمله
تبليغ،
ترويج، آموزش
و مساعدت به
ايجاد
تشکلهای
فرهنگي،
هنري، ورزشی و
زنان کارگر در
محلات و ... و
همچنين تشکل
های مستقل
کارگري، در
مراکز توليدی
و خدماتی
کارگران و
محلات و مراکز
زندگی و نشو و
نمای آنان، و
در همين رابطه،
گسترش اين
تشکل ها و
فعاليت ها، از
طريق ايجاد
ارتباط و
هماهنگی لازم
ميان آن ها و
انتقال
تجربيات و
دستاوردهای
مبارزات روزمره
و تاريخی جنبش
کارگري، در
ميان بخش ها و
رشته های
مختلف کارگری
و حمايت از
تحرکات و اعتراضات
کارگران،از
قبيل
اعتصابات،
تجمعات،
راهپيمايی ها
و اقدام به
کنترل کارگری
و ....
ب- فراهم
نمودن زمينه
های گذار از
اشکال غير علنی
فعاليت، به
شکل های
فعاليت علني،
متناسب با
توازن قوای
طبقاتی و
همراه با
درايت، شکيبايی
و پختگی لازم،
برای بسيج هر
چه بيشتر توده
ی کارگر، جهت
يکپارچگی و
وحدت در جنبش
کارگری
ايران، به
انحا و طرق
مختلف، از جمله
ايجاد شرايط
مساعد برای
فعالان
کارگری صاحب
نفوذ و مورد
اعتماد
کارگران، در
عرصه ی علنی
مبارزه ی
طبقاتی و محيطهای
کار و زيست.
ج- ارتباط
با ساير
جنشهای
اجتماعی
مانند جنبش زنان
و دانشجويان،
در جهت کمک به
ايجاد تشکلهای
مستقل و مرتبط
با اين جنبشها
و حمايت موثر
از آنان
کميته
هماهنگی (
منطقه تهران ) (۴)
اين
فعالين که با
کميته
هماهنگی کمک ؛
در يک تشکل
قرار داشتند ؛
در بسياری از
مضامين مشابه يکديگرند
اما بجهت جهت
گيری ها و
اختلاف نظر پيرامون
برخی مسائل
کليدی
نتوانستند با
يکديگر کار
کرده و منشعب
شدند فعالان
کارگری اين
کميته به
مبانی زير
معتقدند :
آنها
دارای رويکرد
جنبشی نسبت به
طبقه کارگر هستند .
مبارزات
کارگران در
ذات خود ضد
سرمايه داری ( مناسبات
و رابطه
اجتماعی
سرمايه ) است
هر چند کارگر
خودش به اين
موضوع آگاه
نباشد . به
سوسياليسم
بعنوان يک علم
معتقد نبوده و
معتقدند که
آگاهی طبقاتی
و تاريخی طبقه
کارگر از درون
مبارزات
روزمره خود
کارگران حاصل
می شود و لذا
مبارزين
سوسياليست و
فعالان
کارگری نبايد در
مبارزات
کارگران
مداخله
نمايند .
اعتقاد به
تلاقی و تلفيق
تئوری طبقاتی
و تاريخی با
مبارزات خود
جوش کارگران
نداشته بلکه تئوری
را هم برخاسته
از مبارزات
خود جوش کارگری
می دانند .
معتقدند
مبارزات
کارگران می
بايست تنها
بصورت شورای
کارگران
سازمان يافته
و اين مبارزات
تا لغو کار
مزدی ( فاز
نهايی جامعه سوسياليستی
) خود بخود به
پيش خواهد رفت
. و لذا هر گونه
تشکل مستقل
ديگر از جمله
سنديکا ؛
اتحاديه
کارگری را نفی
می کنند در
اين راستا به
ايجاد تشکل و
حزبی که از
ادغام روشنفکران
کارگر و
کارگران
روشنفکر حاصل
شود و به جهان
بينی ؛ چشم
انداز ؛
استراتژی ؛
تشکيلات و برنامه
سوسياليستی
مسلح شوند
نيستند . علت
شکست کارگران
و عدم دستيابی
به مطالبات ضد
سرمايه داری
آنها را عمدتا
دو موضوع می
دانند يکی
اينکه
کارگران بجای
تشکيل شورا ؛
و حرکت در جهت
لغو کار مزدی
؛ اقدام به
تشکيل ديگر تشکل
ها از جمله
سنديکا ؛
اتحاديه و
غيرو می نمايند
يعنی اگر
کارگران به
تشکيل شورا
بپردازند به پيروزی
نائل می شوند
و علت شکست کارگران
اينست که بجای
شورا به ايجاد
اتحاديه و
سنديکا و ديگر
تشکل ها اقدام
می کنند . دوم
دخالت سازمان
ها ؛ تشکل هاو
احزاب سياسی
کارگران و
سوسياليت ها
در مبارزات
کارگری باعث
در جازدن
مبارزات
کارگری می شود
. مثلا در زمان
رژيم پهلوی
علت شکست
کارگران در
برقراری جامعه
سوسياليستی و
لغو کار مزدی
بجهت آن بود که
سازمان چريک
های فدائی خلق
کارگران را
جذب سازمان
خود می کرد و
در دوره اخير
نيز موانع بطريق
ديگر وجود
دارد. هدف
کميته
هماهنگی ( منطقه
تهران )
بسترسازی و
کمک به ايجاد
"تشکل ضدسرمايه
داری و سراسری
طبقه کارگر"
است .
۵ـ نقدی
بر عملکرد
کميته
هماهنگی در
نحوه برگزاری
مجمع عمومی
۵ـ۱ـ
مفهوم
نقد
اساسا نقد
در جهت ارتقاء
؛ تقويت ؛ رشد
يک مقوله معنا
و مفهوم پيدا
می کند . نقد يک
مفهوم کاربردی
و عملی است ؛
نقد ذهنی و
خيالی هيچ
ارزشی جز
اتلاف وقت
ندارد ؛ منظور
اين استکه نقد
برای "نفی"
تنها و تنها
در صورتی ارزش
دارد که پديده
و ساختار جديد
و نويی بجای
پديده و ساختار
قبلی ايجاد
کرده و رشد و
تکامل يابد .
اين موضوع تا
جايی جلو می
رود که يک شرط
نقد منطقی و
عقلانی می
گويد تا
ساختمان
جديدی نساخته
ای ساختمان
موجود هر چند
قديمی و
فرسوده را
نبايد تخريب
کرد ( ساخت می
تواند شامل
تعيين اهداف ؛
برنامه ريزی ؛
ايجاد زير
ساخت ها ؛ تأمين
منابع مادی ؛
تأمين نيروی
انسانی لازم ؛
سازماندهی و .....
باشد ) لذا هر
نقدی ارزش
پاسخگويی
ندارد و نبايد
روی آن وقت
گذاشت . در نظر
بگيريد که
کميته
هماهنگی با
هزار تلاش و
زحمت و مايه
گذاشتن از
هستی خود زير
ضربات سهمگين
؛ تأثيری هر
چند کم و زياد
عملا در مبارزات
طبقاتی جاری
داشته و دولت
سرمايه داران
در انديشه حذف
آن است حال
فردی مثل
اينجانب که
فاقد تشکل و
قدرت
مبارزاتی
سازمان يافته است
و بصورت
انفرادی در يک
مقاله بظاهر
منظقی و با
طرح يک موضوع
که بنظرم صحيح
است ؛ خواهان
جمع شدن و
خاتمه يافتن
کليه فعاليت
های کميته
هماهنگی شوم .
می بايست گفت
اظهارات من
اساسا فاقد هر
گونه ارزشی
بعنوان نقد
بوده و نياز
به پاسخ هم
ندارد . زيرا
اولا کميته
هماهنگی به
خواست و فرمان
من ايجاد نشده
و فعاليت
ننموده که حال
بخواهد جمع
شود ؛ ثانيا
نقد من تنها
در جهت تقويت
و استحکام
تشکل واقعا
موجود و
پيشبرد
مبارزه واقعی
طبقه کارگر و
مبارزات
اجتماعی می
تواند
ارزشمند باشد
؛ در غير
اينصورت فاقد
هر گونه ارزشی
است . ثالثا
نقد من در جهت
نفی تنها در
صورتی ارزشمند
است که در عمل
بتو انم نيروی
تشکيلات و سازماندهی
يکپارچه تر ؛
قدرتمند تر و
مؤثرتر در جابجايی
فعلی تنازع
طبقاتی را به
پيش برده باشم
. در اين صورت
نيز خود عمل و
نتايج
پيشرونده آن
در جهت تغيير
توازن قدرت
طبقاتی به نفع
طبقه پيشرو می
تواند خود نقد
عملی باشد .
اساسا در
تاريخ جنبش
سوسياليستی
نقد و مبارزه
ايدئولوژيک
نه در کلام
بلکه برای
تعيين استراتژی
و تاکتيک های
پيشروی عملی و
واقعی جنبش موجود
؛ و تغيير
توازن طبقاتی
بنفع طبقه
پيشرو انجام
شده است اما
از آنجا که
يکی از تبعات
زندگی در
جامعه طبقاتی
؛ وارونگی در
مفاهيم است
وارونگی از
مفهوم و
کاربرد نقد
بسمت نقد ذهنی
و غير عملی ؛
يکی از همين
وارونگی ها است .
۵ـ۲ـ
نقد
و بررسی
عملکرد کميته
هماهنگی
در بررسی
عملکرد کميته
هماهنگی در
برگزاری مجمع
عمومی
ساليانه ؛ در
تطابق با
اساسنامه آن می
بايست گفت که
کميته
هماهنگی
بدرستی برای
برگذاری مجمع
عمومی خود از
اداره کار درخواست
مجوز کرده بود
و کاملا قابل
پيش بينی بود
که اداره کار
و هيچ سازمان
و دايره دولتی
ديگر ؛ در
شرايط بحران
زده اقتصادی ـ اجتماعی
و شرايط بسته
و انحصاری
سياسی قادر به
صدور چنين
مجوزی نيست .
اما استناد به
درخواست صدور
مجوز کافی
نبود که کميته
هماهنگی
اقدام به
برگزاری مخفی
و يا بطور
صحيح تر علنی ـ مخفی
مجمع عمومی
نمايد بلکه در
صورت تأکيد بر
برگزاری مجمع
عمومی با حضور
فيزيکی اعضاء
؛ با تهيه و يا
اجاره يک مکان
مناسب عمومی
بر طبق اساسنامه
خود ؛ همانطور
که در هنگام
تشکيل کميته
هماهنگی ؛
اداره کار را
مطلع نموده ؛
اداره کار را
از برگزاری
مجمع عمومی
مطلع نمايد و
رونوشت نامه
اطلاع رسانی
به اداره کار
بهمراه روز
وساعت و محل
تشکيل مجمع
عمومی خود را
به نيروی
انتظامی و
ديگر
ارگانهای
ذيربط اطلاع
می داد و در
صورت ممانعت و
يا احتمال يورش
نيروی
انتظامی به
مجمع عمومی ؛
کميته هماهنگی
می توانست
مجمع عمومی را
بصورت مجازی و
از طريق
اينترنتی ؛
ويدئو
کنفرانس و
ديگر وسايل
ارتباطی يا با
سازماندهی
گروههای
متعدد با پوشش
مرکزيت
برگزار نمايد .
خارج شدن
کميته از
اساسنامه و
روش کار خود ؛
بهانه به طرف مقابل
برای يورش
وحشيانه در
مقطع فعلی را
داد .
کميته
هماهنگی بر
پايه
اساسنامه خود
نمی بايست به
راهکارها و
روش های خارج
از اساسنامه و
بی ضابطه توسل
نمايد تأکيد
روی مقطع فعلی
به اين جهت
است که
نگارنده هرگز
دچار خوش
خيالی و خواب
خرگوشی
نخواهد شد که
برخی مقاطع همانطور
که حاکميت
سرمايه در قبل
نشان داده و در
کارنامه خود
دارد هر گاه
برای حفظ
ثباتش لازم
ببيند هيچ
نيازی به
بهانه برای
قلع و قمع سراسری
ديگر انديشان
و فعالان
کارگری
نخواهد داشت .
اما اتخاذ روش
مخفی ـ علنی ؛
طبق مجمع
عمومی برگزار
شده ؛ بهانه
به دست حاکميت
سرمايه داده
که حمله همه
چانبه به
کميته نمايد و
؛ مسئوليت
آنرا بدوش
کميته
هماهنگی
بيندازد . چرا
که بزعم آنان
کميته
هماهنگی بطور
مخفی ؟؟؟
اقدام به تجمع
بزرگی در يک
مکان نموده است
. در گستره تور
بسيار وسيعی
که با استفاده
از رديابی
توسط وسايل
ارتباط جمعی
از جمله تلفن
های همراه
امکانپذير
است بی اطلاعی
مقامات
امنيتی از محل
برگزاری مجمع
عمومی بشکل
انجام شده
تنها يک ساده
لوحی است . هر
چند تيم
عملياتی
امنيتی که بوی
اطلاع و دستور
داده شده
ممکنست از کم
و کيف دقيق
موضوع مطلع
نبوده و تنها
مجری دستورات
امنيتی بوده
است .
بنظر می
رسد حتی در
صورت برگزاری
اين مجمع در يکی
از شهرهای
منطقه
کردستان نيز
چنين حمله و با
چنين ابعادی
صورت نمی
پذيرفت .
۵ـ۳ـ
تاکتيک
ها و اقدامات
بعدی جمهوری
اسلامی
بنظر می
رسد که در
شرايط جديد بر
آمد بحران های
اقتصادی و
اجتماعی ؛
نظام سرمايه
قصد برچيدن و
تضعيف تشکل
های موجود و
بخصوص کميته
هماهنگی را
دارد و لذا به
اتخاذ تاکتيک
های متفاوت برای
دستيابی به
اين هدف ادامه
خواهد داد .
برخی از
اقدامات
همانطور که
مشخص شده است
شامل موارد
زير است :
ضربه
مشابه خرداد
ماه به کليت
فعالين کميته
هماهنگی
ايجاد
تفرقه ؛ اختلاف
نظر و انشعاب
بطرق مختلف و
با هر وسيله
ممکن ؛ بعنوان
پيامد تبعات
ضربات
دستگيری
برخی اعضای
بدنه و
پيرامونی با
اتهام رابطه
با گروهها و
احزاب
اپوزيسيون
خارج از کشور
و خالی کردن
پيرامون
مرکزيت
اجرايی و چهره
های مؤثر
کميته
تلاش در
اتخاذ رويکرد
قهر آميز توسط
بخش هايی از
کميته
هماهنگی
اعلام غير
قانونی بودن
تشکل ها از
جمله کميته هماهنگی
توسط مراجع
قضايی
۵ـ۴ـ
جمع
بندی و راهکار
پيشنهادی
کميته
هماهنگی
همانطور که
توانسته ضربه
را بسرعت
بازسازی و
پوشش دهد می
بايست بشدت با
کار توضيحی و
اقناع ؛ از
گروه بندی در
تقابل با يکديگر
و مخالف با
اساسنامه
موجود شکل
بگيرد و به
رويارويی و
انشعاب منجر
شود جلوگيری
بعمل آورد و
محور فعاليت
های آتی خود
را بر مبنای اساسنامه
بگذارد .
کميته
هماهنگی بايد
بدرستی
ارزيابی کند
که موقعيت و
جايگاهی را که
کسب نموده ؛
ممکنست با
اشتباهات
تاکتيکی دچار
صدمات و لطمه
شده و رشد و
گسترش کميته
هماهنگی را
سال ها به
تعويق
بيندازد .
البته در
تغيير اساسی
شرايط
بنيادين و
تعادل قوای
طبقاتی ؛ هر
اتفاقی غير
ممکن نخواهد
بود .
همواره
نياز به
بازنگری در
نحوه کار و
طرح ريزی و
تقويت کار بين
کارگران و
گسترش تشکل
های اجتماعی
است و کميته
هماهنگی در
اين راستا است
که می تواند
رشد کند تا
نيازهای
انسانی وسطح
معيشت
کارگران و
زحمتکشان در
سطحی بهتر از
قبل تأمين
گردد .
۶ـ
نقدی
بر دو نقد
نقد و
تحليل عملکرد
کميته
هماهنگی و از
جمله يورش به
مجمع عمومی
اين کميته را
بعنوان يک پديده
در روند
فعاليت های آن
و در شرايط
مادی موجود ؛
می بايست
ارزيابی شود .
اين نقد می
بايست برای
دستيابی به
سطح عملکردی
بهتر و بالاتر
راهنمود دهد .
وقتی در
فرايند
فعاليت های
کميته
هماهنگی حادثه
۲۶خرداد ماه رخ
می دهد و در
شرايطی که هدف
فاز بعدی نظام
سرمايه ؛
ايجاد و گسترش
تضادها در
درون کميته
هماهنگی و
تشکل های کارگری
و ايجاد
محدوديت های
بيشتر است ؛
حمله به
اساسنامه و
روش کار اين
کميته را تنها
می توان يک
فرصت طلبی
دانست ؛ زيرا
اين کار درست
در اين مقطع ؛
مکمل تهاجم
حاکميت به اين
تشکل است .
سئوال اين
استکه آيا اين
به اصطلاح
منتقدين پس از
يورش حاکميت
متوجه
اساسنامه و يا
سبک کار کميته
هماهنگی شده
اند و قبلا اطلاعی
نداشته اند .
موجوديت ؛
اساسنامه و
سبک کار کميته
هماهنگی بيش
از 7 سال است که
تولد آن می
گذرد . در اين
زمينه چرا
قبلا سکوت
کرده بودند ؟
چرا آنها مقطع
ضربه خرداد
ماه جاری را
مناسب ديده
اند ؟ آيا اين
باصطلاح انتقادات
بدست آوردن
فرصتی برای
بازکردن کينه
های جناحی و
فرقه ای و يا
عدم درک صحيح
از موقعيت
کنونی نيست .
ضربه
حاصله نه
نتيجه
اساسنامه ؛
رويکرد و سبک عمل
؛ که خود يک
دستاورد جنبش
است ؛ بلکه در
ارتباط با يک
اقدام غير صحيح
و در تخالف
وتقابل با
اساسنامه
کميته بوده و
در بحث بالا
اين انتقاد از
جانب خود ما
مطرح گرديد .
اما انتقاد با
کليت و با
اساس و سبک کار
کميته
هماهنگی به
بهانه يورش
حاکميت سرمايه
؛ نقد نيست
تخريب و رفتار
غير مسئولانه
است .
می توان
گفت حاکميت
دقيقا روی اين
جدل ها و
بخصوص اثر
گذاری آنها پس
از برخورد و يورش
حساب باز کرده
است . سرمايه
نمی تواند به سرکوب
سراسری در اين
مقطع دست بزند
؛ اما با طرح
يک برنامه
مدون با گسترش
اختلافات
درونی ؛ جناح
بندی ؛ فرسوده
و خسته کردن
افراد از بحث های
بی حاصل ؛ می
توان مجموعه
کميته را به
انفعال کشاند
. ارزيابی
سرمايه اينست که
ممکن است برخی
به روش های
قهر آميز در
اين مقطع روی
بياورند و
آنگاه بهانه
برای برخورد با
آنها و کليت
کميته
هماهنگی بدست
می آيد . و اين
همانجايی است
که اين
باصطلاح
دوستان خير خواه
آتش بيار
پروژه سرکوب
شده و ندانسته
همگام می شوند .
آقای
عليرضا بيانی
مقاله مبسوطی
در خصوص يورش
فوق نوشته و
کل عملکرد
کميته
هماهنگی و
فعاليت علنی
آنرا نفی کرده
است و هسته
های مخفی انقلابی
را تبليغ می
کند . خانم
فريده جعفری
نيز نقدی
آتشين نوشته
است . ضمن
بررسی به هر
دو نقدهای
انجام شده ، نه
از زاويه دفاع
از کميته
هماهنگی ، که
در اين رابطه
خود نيز به
نقد و بررسی و
ارائه
پيشنهاد
اقدام نمودم ؛
بلکه از جهت
اينکه اين
دوستان بجای
نقد عملی و
ارائه راهکار
تنها به نقدی
ذهنی و ارائه
نقطه نظرات
بدون مبانی علمی
پرداخته اند .
نقدهايی که نه
تنها راهی عملی
بجايی نمی برد
بلکه حکم به
تعطيلی
فعاليت های
موجود می دهد .
در اين
راستا از جهت
گيری آقای
بيانی در
ايجاد حزب
انقلابی و
مخفی طبقه
کارگر می
بايست استقبال
کرد . با توجه
به اينکه
ايشان در
ايران بوده و
اخيرا بخارج
از کشور رفته
اند می بايست
سئوال کرد که
در دوره حضور
در داخل به
اين جمع بندی
رسيده است ؟
در اين صورت
واضح است که
هسته های مخفی
و انقلابی را
طرح ريزی و
سازمان دهی
نموده اند .
مسلم است گسترش
اين هسته های
انقلابی با
توجه به حقانيت
رويکرد آن ؛
در آينده باعث
استقبال
عمومی به آن
خواهد شد و
بساط فعالان
کارگری تشکل
های فعلی را
محدود خواهد
کرد !! ؟؟ و
آنگاه نيازی
به نقدهای
تئوريک ايشان
نيز نيست .
زيرا عملا
راهکارهای
مؤثر ؛
راديکال و
کارگری ( ايجاد
حزب مخفی و
انقلابی ) را
به پيش برده
است و اگر
ايشان چنين
اقدامی
ننموده ؛ چه
انتظاری دارد
که ديگران
آنرا انجام
دهند . اما اگر
پس از مراجعت
به خارج از
کشور به اين جمع
بندی رسيده ؛
می بايست
عواملی را که
باعث اين
تغيير ديدگاه
شده را توضيح
داده و برای
انجام اين کار
مجددا به داخل
کشور بيايند .
اما شايد آقای
بيانی اهل اين
کارها نبوده ؛
تنها علاقمند
به بحث و جدل
های بی پايان
و نظری است .
آقای
بيانی در نقد
کميته
هماهنگی ؛
حدود نيمی از
مقاله خود را
به بررسی
اختلاف نظرات
محمود قزوينی
با محمود
صالحی در خصوص
نامه نگاری به
سازمان های
مسئول دولتی
اختصاص داده
است . وی در اين
بخش فاکت هايی
از محمود
قزوينی آورده
که نامه نگاری
و اخذ مجوز از
سازمان های
مسئول از جمله
اداره کار را
صحيح می داند
و برای رد آن ؛
به آقای محمود
صالحی استناد
می کند که وی
می گويد : در
برخی موارد
نامه نگاری، بدون
پشتوانه بدنه
کارگری بی
فايده است .
به آقای
عليرضا بيانی
می شود
يادآوری که هر
دو نظر می
تواند صحيح
باشد يعنی در
موارد مشخصی
نامه نوشتن
صحيح و در
موارد ديگری
غلط است . آقای
عليرضا بيانی
پس از طرح خسته
کننده اين
موضوع ؛ خود
در مرحله بعد
اذعان می کند
بله ! نامه
نگاری در
مواردی می
تواند درست و
در مواردی غير
صحيح باشد . و
معلوم نيست که
آقای بيانی که
به چنين نظر
صحيحی معتقد
است چرا وقت
خود و بقيه را
صرف اثبات تضاد
اظهار نظر
آنها کرده است
. نقد آقای
بيانی می
توانست تنها
به مصاديقی که
محمود قزوينی
طرح نموده
معطوف باشد و
آنها را مردود
بداند . زيرا
خود آقای
بيانی با اصل
موضوع موافق
است و لذا
پردا ختن به
تقابل آنها بی
معنا است .
گويا ايشان با
آقای محمود
قزوينی مشکل دارد .
البته
حداقل بخشی از
مواردی که
آقای محمود قزوينی
در مورد نامه
نگاری ممی
گويد صحيح است
. از جمله وقتی
می گويد "
ارسال
درخواست
برگزاری مجمع
عمومی از
اداره کار
اقدامی
شجاعانه است "
می بايست گفت
که واقعا
همينطور هم
هست . و حاکميت
هم اساسا
تمايل به
دريافت چنين
نامه های
گستاخانه ( از
نظر سرمايه)
را ندارد .
آقای
بيانی در نقد
خود ؛ احکام
زيادی صادر می
نمايد که
معلوم نيست
پايه و اساسی
برای آن وجود
دارد يا نه ؟
از قرار معلوم
همين که ايشان
مدعی شود
کافيست که اين
احکام برای
همه قابل
پذيرش باشد به
چند مورد که
با علامت ●
نشان داده شد
را می آوريم :
● استقلال
يک تشکيلات
وقتی حزب
انقلابی وجود
ندارد موقتی
است ؟؟؟؟
در رابطه
با حکم فوق می
بايست گفت :
کلی تر و بی مفهوم
تر از اين
جمله پردازی
ها که بدون
رابطه علت و
معلولی و يا
اثر و نتيجه
طرح شود ؛ نمی
توان يافت .
● توده های
کارگر ايران
مدتهاست که
هيچ توهمی به
قوانين حکومت
سرمايه داری
ندارند ؟؟
در اين
رابطه می
بايست گفت
متأسفانه
هنوز اکثريت
توده های
کارگر راه
رهائی خود را
در اتحاد با
هم طبقه ای
های خود نمی
بينند . هنوز
سرنوشت مشترک طبقاتی
و نقشی اساسی
در برابر کل
جامعه برای خود
قائل نيستند .
● جنبش
کارگری ايران
دست کم در ٣٣
سال اخير هرگز
نتوانست تشکل
مستقل مورد
نظرش را تجربه
کند و اصلاً
بعيد نيست که
کارگران
ايران قبل از
آن که طعم
تشکل مستقل
خود را بچشند،
شوراهای سراسری
خويش را به
عنوان حاکميت
خود مستقر
کنند !!!؟؟؟
واقعا
وقتی جای عمل
انقلابی خالی
است ذهنی گرايی
و رؤباهاب
شيرين
جايگزين می
شود ؛ چنين رؤياهايی
چه خوشايند
است که بدون
ايجاد شوراهای
سراسری
کارگران و
بدون وجود يک
حزب متشکل و سازمانده
و رهبری کننده
که نتيجه
تلاقی تئوری و
عمل انقلابی
است ؛ و بدون
طی فرايندهای
گذار مبارزه
که در هر لحظه
و مقطع ؛ مرگ و
زندگی جنبش
انقلابی طبقه
کارگر را با
خود رقم می
زند يکباره شوراهای
سراسری بدون
زمينه های
قبلی و وجود
تشکل های
مستقل حاکم
شوند . مثل
آنکه شبانگاه
با رؤياهای
شيرين
بخوابيم و
منتظر صبح روشن
و آزادی از هر
ستم از جمله
ستم سرمايه
باشيم .
● شرط اينکه
کميته ها
کارگری و ضد
سرمايه داری باشند
اينستکه
متحدينی در
سراسر جهان
داشته باشد ؟
هر چند
موضوع
استفاده از
ظرفيت های بين
المللی برای
آزادی
زندانيان
سياسی بسيار
اثربخش و مفيد
است ؛ اما
بعلت عدم درک
چنين رابطه ای
و اينکه آيا
اساسا چنين
رابطه ای وجود
دارد ؟؟!! می
بايست از آقای
بيانی سئوال
شود . !!!
● وقتی
کميته
هماهنگی در
شرايط کنونی
ايران نشست
شصت نفره ای
تدارک می
بيند، يا به
اين معنی است
که به ظرفيت
های دمکراتيک
حکومت سرمايه
داری توهم
دارد و يا به اين
معنی است که
چنين نشست
هايی قرار
نيست خطری
برای حکومت
داشته باشند
که مورد يورش
واقع شوند
اگر از تک
تک اعضای
کميته
هماهنگی و يا
بخش های مختلف
آن سئوال شود
؛ واضح است که
نه به ظرفيت
دمکراتيک
حاکميت معتقد
است و نه از بی
خطر بودن چنين
تشکل هايی ؛ و
آقای بيانی
نمی بايست خود
را بجای همه و
يا يک تشکيلات
پاسخی ذهنی
دهد ؛ بلکه
اگر دنبال علل
و عوامل واقعی
بود متوجه می
شد
هر چند بحث
های آقای
بيانی در بخش
هايی صحيح و منطقی
هستند اما در
کليت خود
کجراه پيموده
و پر از تناقض
است که هيچ
مفهوم و نتيجه
ملموس و کاربردی
؛ که تغييری
در واقعيت
موجود ايجاد
کند وجود ندارد
. پرداختن به
تمامی تناقض
های آقای
بيانی مثل
آنستکه مانند
ايشان به بحث
کلامی و ذهنی
بپردازيم .
بيانی در
کارزاری که
وارد شده ؛
بزعم خود همه را
ضربه فنی می
کند. در نقد
خود در يک حکم
کلی در مورد
محمود قزوينی
می گويد : بلوغ
مورد نظر
محمود قزوينی
قبلاً در
ماجراجويی
های تشکيلاتی
که در آن
فعاليت می
کرد، آزمايش
شد و نشان داد
که نه تنها
بالغ نيست،
بلکه حتی با
شکل جنينی
فعاليت سياسی
هم آشنايی نداشته
است
همچنين در
مورد فريدون
فرزامی از
کميته هماهنگی
می گويد : وی
موضوع را به سطح
خفقان آور
الفبا تنزل می
دهد شرايط
مشخص به گونه
ای است که می
تواند اين
مدعيان
"راديکال" را
به بی عملی و
بيان يکسری
ادعاهای تو
خالی بکشاند .
در مورد
تشکل های
کارگری نيز
آنها را نه در
مقابل جمهوری
اسلامی بلکه
در تقابل با
حزب انقلابی
طبقه کارگر و
نتيجتا بنفع
حکومت اسلامی
معرفی می کند .
آقای
بيانی و امثال
ايشان در
حاليکه خود را
پيروز ميدان
فرضی می بيند
؛ اما با کمی
دقت می تواند
مشاهده کند که
هر چند او در
عالم ذهن ؛
پيروز شده اما
در عمل ؛ مدال
افتخار را بر
گردن سرمايه
داری حاکم
انداخته اند .
تنها به اين
دليل ساده که
او تشکل های
موجود را کلا
نفی و حذف می کند
. در
اين راستا وی
ناخواسته و
ندانسته ؛
بخشی از وظايف
سرمايه حاکم
را انجام می
دهد زيرا خود تشکيلاتی
قويتر و منسجم
تر و مبارزتر
ندارد که خلاء
ناشی از اين
حذف را پر کند
و تنها سرمايه
داری حاکم است
که می تواند بهره
برداری کند .
او بابت اين
تلاش ها چيزی
بدست نمی آورد
تنها به اين
دليل که در
ذهنيات سير می
کند. يعنی اگر
محوريت
پراتيک ؛ شرکت
عملی در
مبارزه
طبقاتی و
دموکراتيک و
دادن هزينه عملی
؛ حرکت ؛
تغيير و
جابجايی قدرت
نيروهای موجود
را نبينيم
آنگاه حتی
نوشتن مقاله و
کتاب و
سخنرانی های
پر طمطراق و
جهان شمول و حرف
آخر و غيرو جز
کمک به نظام
طبقاتی موجود
چيزی از آن در
نمی آيد . موضع
حاکميت هم
آنستکه تا
آنجا که
تأثيری در
واقعيت ؛ عمل
و تغيير قوای
طبقاتی
نداريد
مخالفين ما می
توانند همديگر
را نقد (نفی و
حذف ) کنند . با
اين درگيری بی
حاصل عاقبت
خودشان هم حذف
و خسته می
شوند . در اين
کار ؛ زحمت ما
را در هزينه
های تبليغاتی
و سرکوب ؛
کمتر و کاهش
می دهيد ؛ چون
اين کارها
بدست خودتان
انجام می شود .
نهايتا ؛ تضادها
بر سر مسائل
انتزاعی و
فلسفه ذهنی و
روشنفکری
ضرری را متوجه
حاکميت نمی
کند .
سرکار
خانم فريده
جعفری طی يک
مقاله خير
خواهانه و
دلسوزانه
نقدی نوشته که
ناشی از ذهن
صاف و بی
آلايش ايشان
است ؛ اما
نتيجه گيری
ايشان با
جريان عمل و
واقعی موجود
هيچگونه
رابطه و اثری
ندارد . در بخش
هايی از نقد
خود در رابطه
با ضربه 16
خرداد ؛ به
وحدت ها و
انشعاب ها در
کميته
هماهنگی و
پيگيری پرداخته
است ؛ موضوعی
که هر کسی
ممکن است از
منظری متفاوت
به آن نگاه
کند در مابقی
مقاله ؛ ايشان
روی علنی بودن
فعالان
کارگری انگشت
گذارده و آنرا
بزرگترين
نقطه ضعف آنها
و در نتيجه
کمک به حاکميت
سرمايه داری
موجود می داند
. ايشان صغری
کبری و
مفروضات ذهنی ـ و نه
واقعی ـ را در
نظر گرفته و
لذا نتيجه
گيری هايی می
کند ؛ با آن
مفروضات موجه
جلوه می کند
اما مسلم است
که مفروضات
ايشان در عالم
واقع صحت
ندارند و لذا
نتيجه
گيريشان که
بنظرشان
بديهی بنظر می
رسد فاقد صحت
هستند . از
جمله ايشان می
گويند که تشکل
های کارگری می
خواهند به کارگران
بگويند که ما
در موضع قدرت
و جمهوری اسلامی
در موضع ضعف
قرار دارد
ولذا مجبور
است ما را
تحمل کند و يا
اينکه جمهوری
اسلامی وجود تشکل
های غير
سرمايه داری
را می پذيرد .
هيچ فعال
کارگری دليل
کار علنی و
تلاش برای
ايجاد تشکل
های کارگران
را چنين نمی
داند و دلائل
کار علنی در
بالا مفصلا
شرح داده شد .
خانم
جعفری می گويد
" ساختار
جمهوری
اسلامی با
منافع طبقه
کارگر هيچ
گونه سازگاری
حتی اندک
ندارد ( اين
مقدمه ايشان
است ) کسی يا
تشکلی نمی
تواند در بين
اين دو به
صورت علنی بند
بازی کند " (
نتيجه گيری)
بايد به
خانم جعفری
واقع گرايی را
آموزش داد که
بله منافع
سرمايه داری
حاکم با منافع
طبقه کارگر
سازش ندارد
اما واقعيات
وی را وادار
می کند که بخش
هايی از منافع
طبقه کارگر تن
در دهد همانطور
که پس از جنگ
مجبور شد حتی
تا ۵۰% حقوق
ساليانه
کارگران را
افزايش دهد .
در مقطعی که
نه حزب طبقه
کارگر و نه
حتی فعالين
کارگری حضور
مؤثری نداشتند
؛ اما ترس از
خيزش طبقه
کارگر حاکميت سرمايه
را مجبور به
عقب نشينی
نمود .
قطع
ارتباط با کار
عملی و واقعی
انسان را مطلق
گرا و ذهنی می
کند به اظهار
نظر خانم
جعفری توجه
نماييد .
„ توده های
کارگران را
فريب می دهند
که پنداری می
توان در جامعه
تحت تسلط
سرمايه داری
آن هم از نوع
ايرانيش، ضد
سرمايه دار
بود و با
شجاعت در بوق
و کرنا کرد که
تشکل ما ضد
سرمايه داری است. „
هيچ چيز
مطلق نيست .
بله می توان
در جامعه سرمايه
داری ايران ؛
فرد ؛ محفل و
يا تشکلی خود
را به کارگران
ضد سرمايه
داری معرفی
کند . نه تنها
به کارگران بلکه
در دادگاه
(انقلاب ؟) ؛
متهم ؛ خود را
فعال کارگری و
ضد سرمايه
داری بنامد
وبه اين لحاظ
محکوميت هم
نگيرد ؛ و اين
ناشی از
محدوديت های نظام
سرمايه و هر
حاکميت در جريان
مبارزه
طبقاتی است که
همواره وی
مجبور است بخش
هايی از
مبارزات و
مطالبات را
برسميت شناخته
و عقب نشينی
نمايد .
همچنين بايد
بين شرايط
عادی و عرفی
يک حکومت و
شرايط
بحرانيش
تفاوت قائل شد
باز هم
نگرشی مطلق
گرايانه و
ذهنی در
نوشتار خانم
جعفری :
تشکلهای
کارگری بين
خود حل کنند
اگر به ضعف
جمهوری
اسلامی و يا به
قدرت خود
اعتقاد داريد
که می توانيد
جمهوری
اسلامی را
وادار به
پذيرش علنی
بودن خود نماييد
پاسخ :
هيچکدام ؛
زيرا جنگ مطلق
نيست . عدم
قدرت مطلق
حاکميت
سرمايه در
ايران مثل
تمام کشورهای
سرمايه داری ؛
از يکطرف و
قدرت نسبی
بالفعل (نه
بالقوه ) توده
های زحمتکش و
کارگران در هر
کشور سرمايه
داری ؛ سطحی
از مبارزه را
که ناشی از
توازن قدرت در
هر زمان است
را تحميل می
کند . بايد
دانست که نه
حاکميت سرمايه
مايل است که
حتی يک کارگر
ضد سرمايه
داری وجود
داشته باشد (
هر چند در
تجربه ؛
سرمايه داری
در صدها سال
حکومت خود
خواهان سطحی
از مبارزات
رفرميستی هست
تا در بحران
ها و راديکال
شدن شرايط
اجتماعی بخش
رفرميستی بتواند
بخش راديکال
را مهار کند) و
در طرف ديگر کارگران
نيز در شکل
آگاهی طبقاتی
خود خواهان برچيدن
بساط سرمايه
هستند . کليه
اعتراضات ؛
اعتصابات
کارگری ؛ بستن
جاده ها يا
نمايانگر اين
نيست که قدرت
سرمايه مطلق
نيست .مبارزات
معلمان ؛
پرستاران ؛
زنان ؛
دانشجويان و
ديگر اقشار
اجتماعی آيا
نشانگر عدم
قدرت مطلق نيست
مجموعه
اقداماتی که
از نظر قانون
ممنوع بوده
اما در هر
لحظه جريان
دارد ؛ پر
بودن
دادگاهها و
زندان ها
بعناوين
مختلف نشانگر
چيست ؟ مجموعا
نقد خانم
جعفری همراه
با يک نگاه
معصومانه و
خير خواهانه
اما مطلق
گرايانه و ذهنی
است و با
مبارزه و عمل
واقعی ارتباط
ندارد .
يک موضوع
مهم و اساسی
آنستکه
فعالان
کارگری که
زمينه کار خود
را علنی تعريف
می کنند هيچ
تضاد و يا
مخالفتی با
فعاليت احزاب
مخفی انقلابی
ندارند ؛ و
تضاد خود نمی
دانند و تفاوت
اين استکه
فعالين
کارگری
فعاليت ها و
زمينه های
علنی و قانونی
را بعنوان
دامنه فعاليت خود
انتخاب کرده
اند ؛ و تا
کنون نيز بر
اين طربق
فعاليت کرده و
نتيجه و اثرات
فعاليت های
خود را بعينه
مشاهده و بر
ادامه آن مصرند
مگر آنکه
شرايط و
وضعيتی که
منتهی به اين
سبک کار شده
تغيير کند ؛
آنگاه فعالين
کارگری نيز
حتما سبک کار
خود را تغيير
خواهند داد .
خانم جعفری در
پروژه ايجاد و
گسترش حزب
مخفی و انقلابی
خود در گستره
ايران ؛ می
تواند حضور
چند صد نفری
را که بعنوان
فعالين
کارگری هستند
را بحساب
نيارود ؛ و
روی چند ده
ميليون جمعيت
کارگری حساب
باز کند . در
صورت قدرتمند شدن
تشکل های مورد
نظر ايشان
مشخص است که
بخشی از اين
تشکل های
موجود هم به
تشکل مورد نظر
ايشان خواهد
پيوست . پس
خيلی ذهنی
گرايی لازم
نيست تنها به
عمل طبق تحليل
ها و اعتقاداتشان
نياز است .
۷ـ
جمع
بندی : در خصوص
نقد بر عملکرد
کميته
هماهنگی در
ارتباط با
برگزاری مجمع
عمومی به سبکی
که برگزار گرديد
نظريات ما در
بالا مطرح
گرديد و
پيشنهاداتی
نيز در مورد
برگزاری
موارد مشابه و
برای ممانعت
از تکرار چنين
ضرباتی و
همچنين
پيشنهاداتی در
ارتباط با
برگزاری
مطابق
اساسنامه
کميته هماهنگی
داده شد .
همچنين
مطرح گرديد که
اعضای کميته
هماهنگی نمی
بايستی اين
يورش را بصورت
يک حادثه و يا
يک تراژدی
ببينند بلکه
می بايست آنرا
جزئی از فرايند
سرکوب
ارزيابی کنند که
بطور مستمر
جريان داشته و
در يورش ۲۶
خرداد يک
برآمد عريان
ايجاد شده و
تا تضعيف و برچيدن
کميته
هماهنگی طرح
ريزی شده و
راهکار بازسازی
وحدت حول
اساسنامه
مطرح گرديد .
اما يک
نتيجه گيری
مهم جمع بندی
نظريات منتقدين
است که : جدا
بودن از عمل و
مبارزه واقعی
و داشتن ذهنيت
بی ارتباط با
واقعيات
مبارزه جاری ؛
فرد منتقد را
در حلقه ای از
طرح و فرايندی
که حکومت
سرمايه داری
برای از ميان
بردن تشکل های
کارگری تدوين
شده قرار می
دهد و نقد و
انتقاد بدون
اينکه عملا
ظرفيت مبارزه
و مطالبات کارگران
و مردم زحمتکش
را بالا برد
تنها و تنها
به دشمنان آن
ميدان خواهد
داد . حتی طرح نظريات
صادقانه و از
روی دلسوزی و
خير خواهانانه؛
بجهت مبنا
قرار دادن
پيشفرض های
ذهنی و غير
واقعی به
نتيجه گيری
های غير واقعی
و غير عملی می
رسد و يک نقاد
بايد بداند چه
چيزی را ؛ در چه
فرايندی ؛ و
از چه جايگاهی
نقد می کند و
در نهايت باعث
ارتقاء و
افزايش ظرفيت
کدام قدرت
طبقاتی و
نيروهای
اجتماعی می
شود ؟ اگر
گامی عملی و
واقعی بنفع
کارگران
نبوده ! مسلما
بنفع دشمنان
آن گام
برداشته اگر
چه خود هيچ
قصدی در اين
مورد نداشته
باشند .
و اگر گفته
شود ما سازمان
موجود را فعلا
می کوبيم و
نفی می کنيم
تا در آينده
تشکيلات مورد نظر
ايجاد شود
بايد بدانند
که چنين آينده
ای وجود
نداشته
وموهوم است ؛
زيرا آينده از
مسير فعلی
حرکت نيروهای
اجتماعی
موجود بر
خواهد خاست .
انسان
مسئول و کنشگر
بايد بداند در
مبارزات طبقاتی
جاری و زنده
موجود در سطح
جامعه ؛ عملا
در کجا
ايستاده و چه
باری از
جابجايی قدرت
ها و نيروهای
طبقاتی را به
دوش گرفته و درگير
است . تئوری
های قابل
اتکاء ؛ تنها
از تلفيق
نظريات اثبات
شده در تاريخ
مبارزه طبقاتی
و جمع بندی
فعاليت های
عملی اثر بخش
ناشی شده و
صحت خود را
نيز در پيشبرد
مبارزه عملی و
طبقاتی نشان
می دهد . واضح
است که راحت ترين
کارها بيان
تئوری های کلی
و عام بدون
کاربردی و
پياده سازی در
شرايط زنده و
فعال موجود است
. اگر فرد حتی
زحمت آموزش
اين تئوری ها
را هم بخود
ندهد می تواند
بدون مبانی
علمی و تحليلی
و ساختار علمی
؛ آنچه را که
بطور غريزی و
در
ناخودآگاهش
بنظرش صحيح
بنظر می رسد
با هر ترتيبی
که دل تنگش
خواست منقوش
کند . در
اينصورت جهان
همچنان بر
پاشنه فعلی و
برکام دشمنان
بشر خواهد
چرخيد .
غلامحسين
حسينی
توضيحات
۱ـ
به شرح
مبارزات
کارگری در
گزارشات
مستند از جمله
مقالات و کتاب
هايی امثال "
گزارش سی ساله
کارخانه
توليدارو" ؛
"مبارزات
کارخانجات
ايران
ناسيونال" ؛ "مبارزات
سياسی طبقه
کارگر در
ايران" ؛ "طبقه
و کار در
ايران" و ديگر
کتابهای در
اين زمينه
مراجعه
نماييد .
توضيح آنکه در
مقاله "ضرورت
ها و رويکرد
کارگران آگاه
" جمع بندی و
مروری برخی از
اين کتاب ها
انجام شده است .
۲ـ
رويکرد
سرکوب و قهر
شديد حتی بر
عليه کادرها و
بدنه جوان
اصلاح طلبان
نيز برای
ايجاد عکس العمل
متقابل ؛ در
دوره خيزش ۱۳۸۸
عينا اعمال شد
و حتی برخی
اندک از
جوانان دور از
رهبری اصلاح
طلبان ؛ بسمت
اقدامات
متقابل و قهر
آميز سوق داده
شدند اما با
توجه به
مجموعه شرايط
و فضای حاکم ؛
چنين رويکردی
شکل نگرفت و
نتايج مورد نظر
حاکميت را
بدست نداد .
۳ـ
ايدئولوژی
را نه بمفهوم
آئين خشک و
جامد بلکه بمفهوم
" عام و کلی
ترين قوانين
علمی اقتصادی-
اجتماعی و
تاريخی جامعه
" در نظر گرفته
ام
۴ـ
با توجه
به مسدود بودن
سايت کميته
هماهنگی (
منطقه تهران)
عدم دسترسی
مستقيم به
اساسنامه آن و
فرصت اندک
برای دستيابی
به اساسنامه
اين تشکل ؛ برای
درج نقطه
نظرات از
مصاحبه های
مفصل محسن حکيمی
استنتاج شده
است