قتل
های زنجیره ای
دیگری در راه
است؟
ارژنگ
بامشاد
در
چند روز گذشته
یک سری
سوءقصدهای
برنامه ریزی
شده، به اجرا
در آمده است.
سه شنبه شب۳۰
شهریورماه ۸۹
دکتر
عبدالرضا
سودبخش عضو
هیئت علمی
دانشگاه علوم
پزشکی تهران
در مقابل مطب
شخصی خود از
طرف افراد ظاهرأ
ناشناس مورد
سوء قصد قرار
گرفت و کشته
شد. در
چهارشنبه شب
۳۱ شهریور ۸۹
دکتر غلامرضا
سرابی متخصص داخلی
قلب و
استاد
دانشگاه در
مقابل مطب خود
در حوالی
نارمک تهران
از سوی
مهاجمان موتورسوار
با سلاح گرم
مورد سوء قصد
قرار گرفت و
مجروح شد. پیش
از این هم در
۲۲ دی ماه ۸۸ دكتر
مسعود علي
محمدي استاد
فیزیک
دانشگاه تهران که گفته
می شد از
استادان
نزدیک به میرحسین
موسوی بوده
است در جلو
خانه اش با
انفجار یک
موتور سکلیت
حاوی مواد
منفجره به قتل
رسید. همچین
پنج شنبه شب
۲۵ شهریورماه
یکی از دانشجویان
کارشناسی
ارشد دانشکده
حقوق و علوم سیاسی
دانشگاه
تهران و ساکن
خوابگاه قدس
واقع در
خیابان قدس،
در حین بازگشت
به خوابگاه در
حوالی ساعت ۱۰
شب در کوچه
خوابگاه مورد
حمله دو فرد
ناشناس قرار
گرفته و به
شدت مضروب شده
است. به گفته
شاهدان، یکی
از افراد ضارب
چفیه بر گردن
داشته است و
در جریان این
حمله کیف و
موبایل این
دانشجو نیز
ربوده شده است.
ترور
استادان
دانشگاه ها،
در شرایطی
اتفاق می افتد
که سیاست
اسلامی کردن
دانشگاه و
کنار گذاشتن
استادان
مستقل و
غیرخودی با
شدت در جریان
هست. تاکنون
بیش از ۹۰
استاد در
دانشگاه های
تهران یا کنار
گذاشته شده و
یا بازنشسته
شده اند.
جابجائی
روسای
دانشگاه ها
نیز با جدیت
دنبال شده
است. سیاست
تسلط کامل بر
دانشگاه ها پس
از سخنرانی
وزیر علوم و
آموزش عالی که
گفته بود اگر
دانشگاه ها در
راستای اهداف
اسلام نباشند
باید ویران
شوند، شدت و
حدت بیشتری یافته
است. سخنان
وزیر علوم و
آموزش عالی،
چراغ سبز
آشکاری برای
تصفیه
دانشگاه ها،
از میان
برداشتن
استادان
ناراضی و
مستقل و تلاش
برای حاکمیت
عریان جریان
فاشیستی بر
دانشگاه ها و
مراکز آموزشی
است. روشن است
که سیاست
ویران کردن
دانشگاه ها،
بیان درهم
کوبیدن ساختمان
های دانشگاه
ها و
مراکز آموزشی
نبوده است
بلکه به معنای
دستگیری و
زندانی کردن ،
ستاره دار
کردن، محروم
از تحصیل
کردن، و اخراج
دانشجویان از
یک سو و اخراج
، بازنشسته
کردن و کنار
گذاشتن
استادان
غیرخودی از
سوی دیگر بوده
است. سیاستی
که اکنون شکل
آشکارتری
بخود گرفته
است.
اگر
اخراج و
بازنشسته
کردن، اشکال
علنی و رسمی
خلاص شدن از
دست استادان مستقل
و مترقی است،
به نظر می رسد
سازماندهی قتل
های زنجیره ای
برای کشتار
استادان
دانشگاه ها،
شکل غیررسمی
ویران کردن
دانشگاه ها
باشد. سابقه
قتل های
زنجیره ای در
جمهوری
اسلامی،
سابقه روشنی
است. در تمامی
طول حیات
حاکمیت
اسلامی، قتل
های رنجیره ای
یکی از اصلی
ترین شیوه های
نابودی
مخالفان،
ناراضیان و یا
هرکسی بوده
است که می
توانسته خطری
برای حاکمیت
اسلامی تلقی
شود. چه این
فرد دکتر سامی
باشد، چه دکتر
فلاح تفتی،
پزشک آیت الله
منتظری، چه
سید احمد
خمینی و پزشک
مخصوص او باشد
یا فاطمه قائم
مقامی معشوقه
فلاحیان و چه
پروانه و
داریوش
فروهر، یا
محمد جعفر
پوینده و محمد
مختاری باشد
یا دکتر رامین
پوراندرجانی
پزشک کهریزک.
این ها تنها
گوشه کوچکی از
جنایاتی است
که به شیوه
سازماندهی قتل
های رنجیره ای
توسط ارگان
های رسمی و
سازمان یافته
حکومتی انجام
گرفته است.
سازماندهی
گروه های ضربت
فاشیستی و
نابودی مخالفان
بدون بر عهده
گرفتن مسؤلیت
آن، از شیوه
های شناخته
شده ی حاکمیت
های فاشیستی
است. بیهوده
نیست که
هیچگاه
پرونده چنین
قتل هایی به
درستی مورد
رسیدگی قرار
نمی گیرد و به
سرعت و به
بهانه های
واهی به
بایگانی
سپرده می
شوند. فراموش
نکنیم در
ماجرای قتل
های زنجیره ای
پائیز ۱۳۷۷ نه
تنها آمران
قتل ها
معرفی نشدند
بلکه وکلای
مدافع
جانباختگان
به اتهام
افشای پرونده
و طرح سؤالاتی
در مورد
جزئیات
پرونده و برگه
های متعددی که
از پرونده به
اصطلاح گم شده
بودند،
به زندان
افکنده شدند.
بنابراین
نباید انتظار
داشت که قتل
های زنجیره ای
جدید نیز به
سرانجامی به
غیر از آن
سرنوشت دچار شوند.
اگر در آن
زمان اصلاح
طلبان شریک در
قدرت و تا حدی
پیگیر ماجرا
بودند، حالا
دیگر جریانی
سکاندار قدرت
است که
گرایشات
آشکار فاشیستی
حاکمیت را
کتمان نمی کند
و در راه
تثبیت آن گام
بر می دارد.
سیاست
آشکارا
فاشیستی
حاکمیت
اسلامی که اکنون
تکیه بر گروه
های ضربت
سرکوب و
سازماندهی تیم
های ترور سیاه
را نیز به شکل
گسترده تری به
خدمت می گیرد،
ضرورت
هوشیاری
فعالان سیاسی
و مبارزین چپ
و مترقی را صد
چندان می کند.
سیاست قلع و
قمعی که در یک
سال گذشته در
پیش گرفته شده
و احکام اعدام
و یا زندان
های سنگین و
تبعید فعالین
سیاسی و مدنی،
اکنون با حربه
های خشونت
بارتری تکمیل
می گردد. این
امر ضرورت
تکیه هر چه
بیشتر بر
افشای این جنایات
از یک سو و
سازماندهی
هسته های
مقاومت که
تلفیق کار
علنی با
فعالیت مخفی را
مورد توجه
قرار دهند از
سوی دیگر را
بیش از پیش در
دستور کار
فعالین سیاسی
و مبارزین
مدنی قرار می
دهد. نباید با
خوشخیالی
منتظر حوادث تلخ
و ناگواری
نشست که از
سوی حاکمیت
فاشیستی در
کمین فعالین
سیاسی و مدنی
نشسته است.
دوم
مهرماه ۱۳۸۹ـ
۲۴ سپتامبر
۲۰۱۰