ما صدای
تاریخیم
(تئاتر
شورایی)
«زن:
ما را میشناسید؟
ما صدای
تاریخیم، ما
رقص مطرودان
تاریخیم
دانشجو:
ما را میشناسید؟
ما صدای
تاریخیم، ما
جوشش و مقاومت
تاریخیم
معلم:
ما را میشناسید؟
ما صدای
تاریخیم،
صدای ما را میشنوید:
به شعر، به
آواز، به
رؤیاهایتان،
به
لیلاهایتان
پشت نکنید. ما
کلمات سرکوب
شده تاریخ را
میخوانیم
آواره
آب: ما را میشناسید؟
ما صدای
تاریخیم، ما
صدای ویرانی و
خشکی و قحطی
زمینیم
کارگر:
ما را میشناسید؟
ما صدای
تاریخیم، ما
پیشروان جهان
جدیدیم، بیرقداران
رهایی سرکوبشدگان
جمع: ما
صدای تاریخیم»
-------------------
اجرای
تئاتر شورایی
توسط
دانشجویان ،
آذرماه ۱۳۹۶
https://youtu.be/ejkt_sKUT0U
- آواره
آب:
...
و ما جای نان
جای
مشتی آب
خاک می
خوریم
هر روز
در
خوزستان، در
زابل، در
کرمان، در
اینجا، در تهران
خاک می
خوریم و می
میریم
در خاک
زمین های
کشاورزی مان
جای
گندم
سرطان
می روید
وطن ما
آب است
با آب
ها سفر می
کنیم
با
انتقال آب از
چهار محال به
اصفهان
با
انتقال آب از
اصفهان به یزد
با
انتقال آب از
یزد به کرمان ...
به رفسنجان
با
انتقال آب از
رفسنجان به
هیچ جا
پیکرهایی
مثله شده در
شهرها...
-----------------
تئاتر
شورایی
دانشجویان
نشانه ای بود
از آنکه
دانشجویان به
شکل جمعی از
هضم شدن در
نظام اضطرار و
فلاکت سر باز
می زنند. و
کماکان
توانِ ساختن
اکنون را
دارند. اجرای
دانشجویان
رسانه ای بود
که پژواک
صداهای فرودستان
را مخابره می
کرد؛ صحنه ای
که به نسبت میان
این نیروهای
اجتماعی و
تاریخی
اختصاص یافته
بود؛ زن،
معلم، آواره،
کارگر،
دانشجو.
آری
آنها صدای
تاریخ اند،
زیرا دیگر
فریب مرزهای کاذب
ساختگی را
نخواهند خورد.
آنها دیگر خود
را محکوم به
مصرف نظریه و
تدوین مقالات
علمی-پژوهشی
نمی بینند و
با زیست موقتی
و آینده
نامعلوم خود
چشم در چشم می
شوند. دانشجو
می داند که
امروز علیه چه
و با که
بایستد.
نسل را
تجربه ی
مشترک می
سازد. تجربه
کردن به معنای
ندیدن و تکرار
شکست های
گذشته نیست.
همچنین به
معنای از سر
گرفتنِ امری
سرتاسر نو و بدون
تاریخ نیست.
تجربه،
گذشته را
آنگونه که هست
قبول نمی
کند؛ در عوض
با آن درگیر
می شود و به آن
حمله می برد، اما
نه به خاطر
ویرانه ای که
از گذشته به
جا مانده ،
بلکه به خاطر
آنچه در آن
محقق نشد.
تجربه ذاتاً
انتقال
ناپذیر است
چون هر بار به
یک گسست اشاره
دارد: گسستی
که همان آغاز
کردن است.
پس چه
بر سر نسلی می
آید که اساساً
امکان تجربه
کردن را از او
ربوده باشند؟
نسلی که با ثبت
آماری و
احوالی،
تعریف مولفه
های فرهنگی،
راهکارهای
تشویقی،
فرصتها و
چالشها و
همایشهای
رنگارنگ
انباشته شده،
آن هم به قیمت
از دست دادن
تخیل خویش.
این نسل نه
تنها گذشته بلکه
آینده ی خود
را نیز
بر باد می
بیند.
نسل ما
نسل کودکان گم
شده است.
نسلی
که هر چه تلاش
می کند خاطره
ای جمعی برای
خود بسازد،
تنها با
رنجهای مشترک
مواجه می شود:
نظام های
کنترلی
نامرئی، سلول
های پنج نفره
ی خوابگاه،
کار رایگان و
بیگاری،
مهاجرت و دست
آخرْ حکمِ
فراگیر به
انزوا یا همان
«موفقیت فردی».
نوشتن
تاریخ خودمان
نخستین گام برای
حفر کانالی
است به بیرون
از این وضعیت
تعلیق.
نوشتن
تاریخ مان
تنها راه عبور
ما از رنجهای مشترک
است تا
سرانجام به
تجربه ی
مشترک دست یابیم.
نوشتن
یک نسل به ما
نشان می دهد
که در وضعیت
موجود
خوشبختیِ
فردی اگر نه
ریاکارانه،
دست کم ابلهانه
است، زیرا
سعادت، همواره
سعادت جمعی
است.
ما
کودکان بی
شمار آن
سالهای دور،
اکنون به دنبال
مکانها،
نامها، و
امکانهاییم؛
ما می
خواهیم محیط
زندگیِ خود را
بازپس بگیریم.
ما محیط های
پیرامون خود
را در سطحی
مستقیم و بی واسطه
درگیر می
کنیم. ما دست
به کار گشودن
و پس گرفتنِ
ذهنهای خود
هستیم. امر
جمعی به
خودیِ خود،
مجرایی برای
تغییر است.
از :
کانال معلمان
عدالتخواه