دیدگاه
«آخرین
قماراستبداد»
بهنام
امیدوار
همه ما طی
32 سال گذشته، ناظرفازهای
متعدد مبارزه داخلی
قدرت برای دفع،
جذب وحفظ سرکردگی
ولایت مطلق ویا
حذف اووصدارت افقی
توسط دیگرمذهبیون
ملی وتمامیت
خواه وهمراهان
آنها باهم، دربرابرخواست
مردم سالاری بوده
ایم، که تشدید
این اختلافات
بین (اصول
گراها با
اصلاحات خواهان
) به قلع و قم
نیروهای
مدافع
اصلاحات وحبس
خانگی آقایان
کهروبی و
موسوسی
انجامید، که آن
نیزپایان
کارنبود، و تعمیق
نزاع خیره
کننده نظم گلادیاتوری
اسلامی، ادامه
یافت تا در
نتیجه امروز، همگان
شاهد دورآخرین
آن وشکاف
غیرقابل
ترمیم طرفین
درگیرباشند
که این
دوربلند پُرسابقه
تخاصم، اینک
خود رابه
مجموعه نظام وبه
راس آن رسانده
است. جدالی
نهائی که به ریزش
تتمه ها،
وپایه های بارگاه
اسلامی درچشم جهانیان،
به خصوص
مسلمانان و از
همه مهمترتمامی
لایه ها وطبقات
وتوده ها ی
میلیونی کشوروحتا
مدافعان سرسخت،
ساده لوح وسرخورده،
لطمات
جبران
ناپذیرواساسی
زده وآحاد جامعه
را یکسربه
مقابله با
تمامیت خود
کشانده است.
مبارزه
اخیرتن به تن
ـ رهبرورئیس
دولت اوـ به
نگرانی
نیروهای
هردوسوافزوده
است، روحانیت سنتی
وبخش اعظم
نمایندگان
مجلس ورئیس آن
به محالفت
علنی بارئیس
دولت برخاسته
اند. بسیاری ازخطرقربانی
شدن در این
میان وترس ازدستگیری
وزندانی
گشتن، ازهمراهی
بادیگری می
هراسند، وحشت
عمومی به
نگرانی انجامیده
است. زمینه
این بیم در پی گسترش
بیگیروببندها،
نضج پراکندگی
ودسته بندی ها
ی هرچه بیشتر نیروی
های وابسته به
کل دستگاه
رهبری (اصول
گرا)است، که:
تا چندی پیش
آنها با هم بربرابرمدعیان
اصلاحات
ایستاده
بودند. واینک در
پایانه راه ناامیدی
ازبقا رژیم به
جان هم افتاده
اند ودراین
تقابل کنونی به
گمان خود، هرکدام
خود را بهترازدیگری
برای نجات، ومدیریت
عبوراز (دیروزوامروز
شکست خورده)
به سوی فردای (بقای
حیات حکومت
اسلامی)، می
شناسند. وبدین
سبب است که
نزاع تاحدودی
تعدیل شده ومخفی
بین (پدر و پسرخوانده)
دردرون حاکمیت
پادرگل بشدت
تمام، همچنان بی
وقفه ادامه
دارد.
"قماربرای
بردهویت
سوخته گذشته"
دریک
سوی بازی قمارآخرین،
هویت سوخته
(گذشته) نشسته
است، ولایت مطلق
فقیه! که خودرا
از طرف فرزند
ناخلف، چنان
دچارتهدید
حیاتی دید، که
وی، علاوه برجبرطرد
اولاد ازدل، مصمم
شده است برای حفظ
بقا وجایگاه شکننده
اش درراس نظام،
دست به خودکشی
سیاسی، باایجاد
بلوک
جدیدائتلافی ویاجایگزینی،
در مقابل (رقیب)
شروراش بزند. که
این عمل خود، بیش
از آنکه به یک
راه حل اختلاف
موجود برسد،
به تشدید بحران
سرکردگی
خواهد افزود. زیرا
پیش تراز این،
به دفعات تنها
توانسته، هرجریان
موتلف را، ظرف
زمان کوتاهی
درهمکاری باحاکمان
مطلق گرای هر
عصر(آقایان خمینی
ـ خامنه ای)، به
(زودی) به دشمنانی
سازش ناپذیرتبدیل
کرده ویا در
مقابله جدی با
تمامیت گرائی،
خود سوق دهد. ویاگاهی
ـ در بهترین
حالت، موتلف مکارهمچون(سردارسازندگی)با
سکوت وتبعیت
خودازرهبر، بدون
نیاز به رودرروئی
برای کسب قدرت
ومنافع بیشتر،
با بردباری در
برابررهبر جاه
طلب ـ سهم بهره
بری کافی خود،
ازثروت و قدرت
انحصارگرا را می
توانسته است به
راحتی ازاوبستاند،
ویا آنکه، هرکدام
دیگری ازموتلفان،
حاکمیت را
ناچارمی
کردند به پذیرش
حق مدیریت
کلان(مالی ـ
سیاسی)دربخشی
ازنهادهای تصمیم
گیری، تا نفوذ
حضورآنها در
دستگاه تضمین،
ودردیدعموم، به
رسمیت شناخته
شده وبه تبع
آن ابزارو
اهرم عملی
برای اعمِال
منویات خود داشته
باشند.
تاکنون
تقسیم نسبتن افقی
مراکز
مدیریتی وقوای
کشور، ناشی از
این ضرورت سازش
وهمکاری باطیف
های ملی وملی مذهبی
وجناح ها ی
مشابه باخواستگاه
های مختلف
ومتعدد اجتماعی
با اراده ومیل
رهبری بوده، که
تا کنون مرسوم
وبه پیش برده شده
است. عمربلندولایت
مطلق فقیه رااین
بده بستان های
متنوع تامین
کرده است واونیزبا
تبختر، خودرا ناچاربه
چنین مانورها ی
مصلحتی وبه
تبع آن، قبول نزاع
ناگزیرقدرت وکشاکش
های سهم بری آنان
از سهم خود کشانده
است. واما امروز
دیگرآن دوران
اعتباراولیای
اسلام وتوهم
به رهبرسپری
شده است. درگذشته
هردوآقایان(خمینی
وخامنه ای)برای
حل وجلب
اعتمادملی
موافقانی می
یافتند که بعد
از عبور از ضعف
و ضرورت
همکاری وکسب
آرامش وتثبیت
موقعیت
دوباره خود،
بعداز سوء
استفاده های به
موقع وزیرکانه،
می توانسته اند
به سادگی سر همبستگان
تا به امروزخود
را، بدون استثناء،
زیر آب کرده
ویا برسرشان شیره
ی غلیظ آخوندی بمالند.
تاریخچه سیاه وخونین
همکاری های متنوع
شکست خورده،
بیانگر صدق این
امراست.
وامااینک
نیزهردست
یاری که به
سوی والی درمانده
درازشود، بی
تردید، تنها و
تنها ازناحیه
ی قشرسنتی های
نگران ازمشی
(مشائی ـ
احمدی
نژاد)ومتکی به
روحانیت پشت
پرده قم
خواهدبود،
ودامنه حمایت آنان
نیز، خارج ازآن
قاعده مشهور فرصت
طلبی ولی فقیه
نخواهدشد. اما
این بار، تنها
نیروی باقی
مانده در عرصه
سیاسی، موئتلفان
کهنه کاراو، روحانیت
همگرا و مرتجع
اویند، که مصمم
تربرای تقسیم
وکسب بیشتربخشی
ازمستقلات
رهبری که(اسلام
سیاسی وپول)باشد،
به میدان
قمارقدرت خواهند
آمد وبااو، به
مبارزه برخواهند
شد که باخت: برای
هردو طرف بازی
قطعی ست. با
این وجود، چنین
روندی متصورو
احتمالن
نزیدیک به
یقین ادامه
خواهدداشت.
همه ما
می دانیم که
ولی فقیه به
سادگی آماده
پرداخت این
چشم پوشی وهزینه
های مترتب آن
نیست چراکه
اگرغیر از این
می بود با
اصلاح طلبان
کنار می آمد!
آنها که با
کلیت نظام
اسلامی موافق
بودند، پس چرا
او نتوانست؟ ـ
وچراهمین امروز(رهبر)
نیاز دوباره
به(موتلفین
احتمالی جدید)
دارد؟ مگر نه
اینکه ـ آنها ( به
شکل علنی در
برابررئیس دولت
فعلی وعوامل
اش بایستند)؟
اماچرا درشرایطی
که هم(خود رهبر)
وهم دستگاه
هواداران
سنتی او، از
عواقب این مقابله
ناگهانی وتغیراجباری
سیاست
ائتلافی، هراسناک
وبه راستی واهمه
دارند؟ من دلیل
آن را ـ تنها
به سپری شدن
تاریخ مصرف
حکومت اسلامی
ودنباله اش این
جریان ولایت
فقیه مطلق می
دانم که
مزاحمت اورا دیگرتاب
تحمل
دوستداران اش
نیز نیست.
اودیگرپدیده
ایست تاریخی
وجای باقی
مانده برای او
ودستگاه اش
همان
مراکزمذهبیست
و نه بیشتراو(معطوف
به حفظ گذشته سوخته
) است وهیچگونه
استعداد
انطباق با شرایط
را ندارد وحتا
ناتوان ارفهم حفظ
جایگاه خود درشرایط
حال رمی باشد،
چه رسد به
توانائی کشف
راه وفراروئی از
بحران
مشروعیت اش را،
که مردم در 25
خرداد 88 رهبری وکل
بساط اش را
لگدکوب کردند!
"قماربرای
برد اقتدار
بربادرفته"
هم
رهبرووابستگان
او، وهم جریان(احمدی
نژاد ـ مشائی) ویاران
آنها به خوبی می
دانند که این
بازی پایانی وسقوط
درپرتگاه نیستی
ست که انها
درلبه اش
مشغول شمشیربازی
هستند. وهردوبا
هراسناکی
تمام واقف به
این قمارجان وآخرینند
که باید برای
آنها، راهی به
سوی نجات خودوتداوم
بقای رژیم باشد،
بیابند ـ امکانی
که به هیچ شکل
و با هیچ اهرم
قدرتمند مالی
و معنوی داخلی،
دیگربارمتصور
نیست که مافات
عصرحاکمیت مطلق
آنها رادر چشم
خونین وشکم
گرسنه و دستان
خالی شده
جوانان و توده
های رنجمند ـ را
متقاعد به سمت
دوباره آنان
کشانده وبی
اعمتادی اکثریت
قریب به اتفاق
راجبران کند. مردم
ولایه های
مختلف وتنازعات
اجتماعی آنها،
به دلایل
مختلف، روز به
روز به شکل
هندسی رو به
ازدیاد
هستندوهر آن
ممکن است، تراکم
مشکلات،
تعدیات
روزمره
دستگاه به بردباری
مردم پایان
دهد وتصادم
متاثر از آن، مانند
کوه آتش فشان
منفجر شود. رژیم
آگاه به ذهن و
قلب اجتماع
وطغیان
آنهاست (تنها
زمان انفجار و
چگونگی وقوع
آن است، که
چنین بیانگروحشت
وسراسیمگی
طرفین را در
برابر یافتن
پاسخ سریع و کشف
راه حل درست، به
نشانه گیری هم
واشته است وناامیدی
صِرف هردو طرف
است که آنان
رابه جان هم
انداخته و تازه
آنگاه است که
مامتوجه اصل
مشکل وبیماری بدخیم
دستگاه می
شویم.
امااگرقبول
کنیم که امکان
بقای رژیم با
هویت انحصار
گرائی و
مانورهای
متنوع گذشته رسوا،
بین جریانهای
تابه امروزاو،
دیگر شانسی
برای جلب
همکاری
وعبوردوباره ازبحران
مشروعیت وکشاندن
مردم به پای
صندوق های رای
برای هردو
طرف، به ویژه
خامنه ای برباد
داده است! پس
کدام اقدام
مذبوحانه ای
درآینده نه
چندان دورـ از
هرکدام مدعی
رهبری ـ متصور
است؟
به
گمان من این
اقدام و
چگونگی آن
تابع تغیرو تحولات
منطقه
خاورمیانه و
شمال افریقا ست
وبه ویژه منوط
به سمت و سوی
آتی سوریه و
بشار اسد
خواهد بود. همچنین
درصورت
پیروزی
انقلابات مردمی
درکشورهای
عرب وتداوم سرنگونی
ها واز جماه (اسد)،
می تواند به تسریع
واکنش نرم
رژیم ایران در
سیاست خارجی
او بینجامد
وبه طبع آسیب
های جبران
ناپذیرتری رابیش
از گذشته به
اوواردآورد ودر
منطقه منزوی ترشده
و این امرمی
تواند ااو را
ناگزیرنه به
مذاکرات پشت
پرده، که علنن
پشت
میزهرمذاکره
غیرقابل باور
بکشاند. این دستگاه
صاحب هیچ
اصولیت قابل
اتکا نبوده و
در آینده نیز
نخواهدداشت؟!
اما
وظایف
وجایگاه مخالفان
در چنین شرایط
حساسی کجاست
وچیست؟ سئوالاتی
هستند که در
مقاله بعدی به
آنها خواهم پرداخت.
دهم
تیر1390
بهنام