بمب
ساعتی خصوصیسازی
در ایران
احمد
سیف
روزنامهی
شرق در شمارهی
سهشنبه 19
شهریورماه
سرمقالهای
با عنوان بمب
ساعتی صندوقهای
بازنشستگی
منتشر کرد که
در آن به
مصوبهی مورخ
سیزدهم
شهریور 1392 مجلس
شورای اسلامی
اشاره داشت که
بر اساس آن
سازمان تامین
اجتماعی مکلف
است به افرادی
که حداقل 10 سال
حق بیمه پرداخت
کردهاند و به
سن 60 سال برای
مردان و 55 سال
برای زنان رسیدهاند،
یا به هر
دلیلی به
تشخیص
کمیسیونهای
موضوع ماده 91
قانون تامین
اجتماعی مصوب
3/4/1354 و اصلاحات
بعدی آن در
سنین کمتر از
موارد فوق ازکارافتاده
شدهاند ولی
از حق مستمری
برخوردار نمیشوند،
متناسب با
سنوات پرداخت
حق بیمه، حقوق
بازنشستگی
پرداخت نماید.
(تأکید از
ماست) به زبان
ساده براساس
مصوبهی مجلس
افرادی که
حداقل 10 سال حق
بیمه پرداخت کردهاند
و از کار
افتادهاند
یا به سن 60 سال
(در مورد
مردان) و 55 سال
(درمورد زنان)
رسیدهاند،
متناسب با
سنوات از حق
مستمری
برخوردارند.
از آنجا که
سنوات حق بیمه
در ایران 30 سال
است، یعنی افراد
از کارافتاده
و ناتوان میتوانند
از کسری حدود
یکسوم
مستمری حقوق
بازنشستگی
امروز
برخوردار شوند.
از آنجا که
حداقل حقوق
مستمری بگیران
سازمان تأمین
اجتماعی با 30
سال سابقه یا
بیشتر در سال
جاری ماهانه
مبلغ هفتصد
هزار تومان است.
در چنین
حالتی، این
مستمریبگیران
جدید از
کارافتاده که
حداقل 10 سال
سابقه کار
داشته باشند
دستکم
براساس 10 سال
موردنظر،
ماهانه مبلغ 270
هزار تومان
دریافت میکنند.
این در حالی
است که براساس
بررسی کانونعالی
انجمنهای
صنفی کارگری
خط فقر در
ایران امروز
مبلغ یک
میلیون و 800
هزار تومان
است. اما
نویسندهی
یادداشت فوق
مینویسد:
«اینجانب به
ضرسقاطع عرض
میکنم… مصوبه
مجلس نمیتواند
قانونی تلقی
شود» به عبارت
دیگر، پرداخت مبلغ
270 هزار تومان،
یعنی حدود 15
درصد از درآمد
زیر خطر فقر،
به خانوادهی
ازکارافتادگان
بهعنوان
مستمری
بازنشستگی،
غیرقانونی
است.
در
سرمقالهی
سرشار از
تناقض شرق، با
اشاره به کسری
منابع صندوق
تأمین
اجتماعی نسبت
به مصارف آن،
بهدرستی بر
تغییر ساختار
صندوقهای
بازنشستگی
اشاره میشود،
اما در ادامه
تغییر ساختار
با خصوصیکردن
مالکیت و
مدیریت صندوقها
و منفککردن
صندوقها از
دولت یکسان
انگاشته میشود.
از آنجا که
توصیهی اصلی
این یادداشت
خصوصیسازی
صندوقهای
تأمین
اجتماعی و
بازنشستگی
است بهاختصار
تجربهی
خصوصیسازی
این صندوقهای
در کشورهای
مختلف جهان را
بازگو میکنیم،[1]
تا خواننده از
تجربهی
فلاکتبار
خصوصیسازی
صندوقهای
بازنشستگی در
کشورهای
مختلف جهان
آگاه شود و
دریابد که
توصیهی
سیاستهایی از
این دست چه
سرنوشت
دردناکی برای
طبقات فرودست
جامعه رقم
خواهد زد.
کشورهای
متعددی تحت
فشار صندوق
بین المللی
پول و بانکهای
طلبکارشان
نظام
بازنشستگیشان
را خصوصی
کردند؛ هرچند
به نظر میرسد
در ایران طمع
سیریناپذیر
بورژوازی
نوخاستهی دو
دههی اخیر
ریشهی تلاش
برای خصوصیسازی
تأمین
اجتماعی و
حقوق
بازنشستگی
مردم است.
شیلی الگوی
دیگر کشورها
بود: هم با
خصوصیکردن
نظام
بازنشستگی در
1981 و هم با شکست
چشمگیر خصوصیسازی
دردرازمدت به
شکلی که اکنون
همگان در آن کشور
خواهان
اصلاحات جدی
در نظام
بازنشستگی هستند.
شیلی
مصیبت
شیلی را به
صورت چند آمار
میتوان
خلاصه کرد.
- فقط 20%
از نیروی کار
حقوق
بازنشستگی
شان از حداقلی
که دولت میپرداخت
ـ 110 دلار در ماه
ـ بیشتر است.
- در
حدود 25% از حقوق
بازنشستگی
کارگران را
مدیران صندوق
بازنشستگی به
عنوان
«کارمزد» بر میدارند.
- درطول
1997 تا 2004 متوسط
نرخ سود صندوق
بازنشستگی 50%
بود و 94% این
صندوقها در
مالکیت بانکهای
خارجی هستند.
- از 1982
تا 2004 متوسط نرخ
بازده حسابهای
فردی درصندوق
بازنشستگی 5.1%
بود.
- اگر
دو کارگر با
مزد برابر در 1981
را در نظر
بگیرید. یکی
در نظام دولتی
میماند و
دیگری وارد
این برنامه بازنشستگی
خصوصیشده می
شود. امروز
کارگری که به
نظام خصوصیشده
وارد شده است
میران حقوق
بازنشستگی اش
از نصف آنچه
کارگر بخش
دولتی میگیرد
کمتر است.
در
کشورهای
دیگری که
بازنشستگی را
به بخش خصوصی
واگذار کردهاند
میلیاردها
دلار از اموال
کارگران در
این صندوقهاست
که صرف کمک
مالی به بانکهای
خارجی شده
است. برای
نمونه در پرو
کارگرانی که
وارد نظام
خصوصی
بازنشستگی
شدهاند
مجبورند 11.2%
ازحقوقشان
را بابت حق
بازنشستگی
بپردازند و
مدیران صندوق
خصوصی
بازنشستگی هم
28.7% از پولی که
پرداخت میشود
را به عنوان
«حق کمیسیون» برمیدارند.
متوسط نرخ سود
صندوق مدیریت
بازنشستگی
خصوصیشده در
مه 2004 68% بود.
مکزیک
در
1992 دولت مکزیک
کوشید نظام
بازنشستگی را
به بخش خصوصی
واگذار کند
اما تلاش دولت
شکست خورد ولی
در 1997 یک برنامهی
مفصلتر
خصوصیسازی
را در پیش
گرفت. نظام
پیشین که
کارگران و
کارمندان
مقداری از
درآمد را میپرداختند
ولی بخش عمدهاش
را کارفرماها
پرداخت میکردند
توانست مازاد
هنگفتی ایجاد
کند. ولی دولت
از این مازاد
اغلب برای
سرمایهگذاری
در پروژههای
عمومی
استفاده میکرد.
نظام خصوصیشده
که اصطلاحاً
به آن افورس
می گویند شبیه
الگویی است که
در شیلی پیاده
شده است.
افورس
در حدود 30 تا 40
میلیارددلار
حق بازنشستگی
12 میلیون
کارگری را که
قبلاً در نظام
دولتی بودند
مدیریت میکند.
این صندوقها
در 1997 ایجاد
شدند و سهم
دولت درتامین
منابع مالی آن
از 0.425% به 2.425%
افزایش یافت و
سهم کارفرماها
هم از 9.5% درتحت
نظام قبلی به 12.9%
در نظام خصوصیشده
افزایش یافت.
در نتیجه:
- در
تحت نظام جدید
هزینههای
دولت مکزیک
افزایش یافت و
براساس
برآورد در 1999 از
0.4% تولید
ناخالص داخلی
در2004 به 0.8% در 2025
خواهد رسید.
همانند شیلی
در مکزیک هم
دولت ناچار
است یک حداقل
میزان
بازنشستگی را
برای میلیونها
کارگری که در
تحت نظام
خصوصیشده به
آن حداقل نمیرسند
تضمین کند.
- این
حداقل از40%
میزان متوسط
مزد به 35% کاهش
یافت.
- بانکهای
خارجی ـ بانکو
سانتاندر،
بانامکس،
بانک نوا
اسکوتیا،
بانکو بیلبائو
ویزکایا
مکزیک ـ درحال
حاضر مالکان این
نظام خصوصیشدهی
بازنشستگی
هستند.
- افورس
از همان ابتدا
8 تا 10% از آنچه
کارگران،
کارفرماها و
دولت می
پرداختند را
به عنوان
کارمزد برمیداشت.
برآورد میشود
که درحال حاضر
افورس 30% می
گیرد که با
هرمعیاری که
بهکار
بگیرید
رسواییآور
است. کمیسیون
بیمههای
اجتماعی
کنگرهی
مکزیک
درخواست کرده
است که «هزینههای
مالی» افورس
مورد بررسی
قرار بگیرد.
- همانند
الگوی خصوصیسازی
در شیلی از
یکم ژانویهی
2005 ممکن است
افورس 20% از
منابع خود را
در بازار سهام
و 15% را در
بازارهای
خارحی سرمایهگذاری
کند. این
خواسته خوزه
پینهرا از
مؤسسهی کیتو
و ایدئولوگهای
دیگر است که
وقتی در 1981
درشیلی وزیر
کار بود نظام
بازنشستگی را
خصوصی کرده
بود. این
حضرات با این
که صندوق باز
نشستگی مکزیک
منابعاش را
در اوراق قرضهی
دولت فدرال و
شهرداریها
سرمایه گذاری
کند مخالف
بودند.
آرژانتین
خصوصیسازی
نیمهکارهی
نظام بیمه های
اجتماعی
آرژانتین در 1994
یکی از عوامل
اساسی بحران
انفجاری
بدهی،
ورشکستگی و
سقوط اقتصادی
در دسامبر 2001
بود.
- گذشته
از غارتی که
از طریق وامهای
عظیم و غیرمشروع
خارجی صورت
گرفت خصوصیسازی
1994 بخش هنگفتی
از درآمدهای
مالیاتی دولت را
به حسابهای
بخش خصوصی تحت
عنوان
AFJP هدایت کرد.
برای جبران
کمبودی که پیش
آمده بود دولت
ناچار شد از
بازارهای
خارجی با نرخ
بهرهی بالا
وام بگیرد و
شروط ریاضت
اقتصادی
تحمیلشده از
سوی صندوق بین
المللی پول را
بپذیرد. وقتی
به 2001 میرسیم
براساس
برآورد 2002 مرکز
پژوهشهای
اقتصاد و
سیاستپردازی
در واشنگتن،
این کمبودی که
با ازدست رفتن
درآمدها
ایجاد شد
معادل 3% تولید
ناخالص داخلی
بود.
- دردسامبر
2001 ورشکستگی
نادرستی
ادعای تحلیلکنندگان
را نشان داد
که میگفتند 75
سال طول خواهد
کشید برای این
که آرژانتین
این «هزینه
های انتقالی»
را بپردازد.
- در
سپتامبر 2001 ـ سه
ماه قبل از
ورشکستگی به
خاطر بدهی از
جمله شروطی که
گذاشته می
شود، صندوق
بینالمللی
پول دولت
آرژانتین را
مجبور کرد تا
از بیمههای
اجتماعی
پرداختی در
تحت نظام
پیشین 13% بکاهد.
در این موقع
نظام عمومی
هنوز در کنار
نظام خصوصیشده
فعالیت میکرد.
نظام پیشین خیلی
دست و دل باز
بود و علاوه
بر بازنشستگی
حق معلولیت هم
میپرداخت.
- وقتی
به سالهای
پایانی دههی
1990 میرسیم 48% از
منابع
AFJP دراوراق
قرضهی دولتی
سرمایهگذاری
شده بود که
دولت در
دسامبر 2001 نکول
کرد.
کشورهای
دیگر منطقهی
امریکای
لاتین که نظام
بازنشستگی
خود را به بخش
خصوصی واگذار
کردهاند
عبارتند از
پرو (1993)،
کلمبیا،
کستاریکا، اکوادور،
اوروگوئه (1994)
بولیوی (1997) السالوادور
(1998) و پاناما (1991).
کانادا
با
ایجاد طرح باز
نشستگی
کانادا نظام
بیمههای
اجتماعی
قدیمی کانادا
در 1999 خصوصی شد.
در 1997 دولت چره
تیان ـ که
پاول مارتین
وزیر داراییاش
بود ـ میزان
بیمههای
پرداختی را بهشدت
افزایش داد
یعنی آن چه به
عنوان مالیات
بازنشستگی
پرداخت میشد
از 5.8% به 9.9%
افزایش یافت.
ناگفته روشن
است که از 1998
میزان قابلتوجهی
مازاد فراهم
آمد ـ 74
میلیارددلار
و برآورد شده
بود که تا 2015
میزان مازاد
حتی بیشتر
خواهد شد.
براساس
قانونی که در 1999
تصویب شد این
مازاد در
اختیار هیئت
سرمایهگذاری
طرح
بازنشستگی
کانادا قرار
گرفت. مدیر وقت
این طرح
درهمان موقع
ادعا کرد که
این ارقام
واقعی نیست و
دولت هم او را
اخراج کرد.
هیئت سرمایهگذاری
طرح
بازنشستگی
کانادا
دربارهی خود
میگوید «ما
یک بنگاه
سرمایهگذاری
هستیم که
مستقل از طرح
بازنشستگی
کانادا بهوسیلهی
کارشناسان
سرمایهگذاری
که از بخش
خصوصی آمدهاند
مدیریت میشود»
. مدیرعامل در
طول سالهای 1999
تا 2004 جان مک
نوتون بود که
قبلا رییس
مشاوران
سرمایهگذاری
نزبیت برن ـ
یک مؤسسهی
سرمایهگذاری
وابسته به
بانک مونترال
ـ بود.
- درطول
ریاست مک
نوتون هیئت
سرمایهگذاری
طرح
بازنشستگی
کانادا درسال
2002 زیان داشت.
یعنی 18.4
میلیارددلار
از اموال طرح
بازنشستگی
کانادا
سرمایهگذاری
شد و میزان
زیان هم 3
میلیارد دلار
بود یعنی نرخ
بازده منفی 15.9%
بود ولی در
سال 2004 نرخ
بازده سرمایهگذاری
فقط 4% بود.
- مک
نوتون و هیئت
مدیرهاش از
طرح
بازنشستگی
کانادا به
عنوان صندوقی برای
کمک به شرکتهای
نوپا و شرکتهای
بخش انرژی مثل
بنگاه انرژی
تالیسمن که
درسودان
سرمایهگذاریهای
مشکوک انجام
داده است
استفاده میکنند.
مکنوتون در
یک سخنرانی
در ژانویهی 2000
گفت: «ما
سرمایهگذاران
درازمدتایم.
ما میتوانیم
حوصله کنیم و
میتوانیم از
بنگاهها در
زمانهای
دشوار، اگر
هیئت مدیرهی
قوی داشته
باشند حمایت
کنیم». در سال 2003
هیئت سرمایهگذاری
طرح
بازنشستگی
کانادا 50
میلیون دلار
در یک شرکت
سرمایهگذاری
که در بنگاههای
نرمافزاری
مشارکت دارد
سرمایهگذاری
کرد.
- در 2003
صندوق ذخیرهی
رفاهی 90روزهی
طرح
بازنشستگی
کانادا جمع شد
و همهی مازاد
آن درحال حاضر
درحسابهای
هیئت سرمایه
گذاری طرح
بازنشستگی
کانادا است.
سوئد
در
1998 نظام رفاه
اجتماعی سوئد
هم به «بازار»
باز شد. از
درآمد
کارگران
سوئدی 2.5% (یعنی
درحدود یکهفتم
آنچه برای
بازنشستگی میپردازند)
به حسابهای
خصوصی که
صندوقها
برای سرمایهگذاری
دربازار سهام
مدیریت میکنند
واریز شد.
تبلیغات
وسیعی هم در
تلویزیون انجام
میشد تا
سوئدیها را
متقاعد کنند
که با اینکار
همهشان
میلیونر میشوند.
اگرچه اکثریت
سوئدیها با
خصوصیسازی
مخالف بودند
ولی این کار
انجام گرفت.
دراکتبر 2004 یک
گزارش مستند
تلویزیونی
افشا کرد که
همهی
ادعاهایی که
در 1998 میشد بیپایه
و دروغ بود؛
از جمله این
که منابع
بازنشستگی
سوئدیها که
در اوراق قرضهی
دولتی سرمایهگذاری
شده بودند بهزودی
زیان خواهد
دید. همچنین
در 1998 چهار
صندوق عمومی
بزرگ که 16% بقیهی
منابع
پرداختی بابت
بازنشستگی را مدیریت
میکردند
ناگهان تصمیم
گرفتند که
میزان سرمایهگذاری
را از 30% به 70%
افزایش بدهند.
دولت هم «وام
گرفتن» از
مازاد این
صندوقها را
برای تأمین
مخارج معمولی
خود آغاز کرد. سیاستی
شبیه به
سیاستی که
جورج بوش
درامریکا با
پیشنگری
درآمد زیاد
این صندوق ها
درپیش گرفته
بود.
حباب
مالی
بازارسهام
ترکید زیانهای
صندوق های
عمومی به
احتمال زیاد
باعث میشود
که سن
بازنشستگی
درسوئد از 65
سال به 69 سال افزایش
یابد. شاغلان
منفرد هم زیان
میبینند. در 2003
بیش از 87% از
سرمایهگذاران
خصوصی در این
صندوقهای
بازنشستگی ـ
در 654 صندوق
بازنشستگی که
وجود داشتند ـ
ضرر میکردند
و میزان متوسط
زیان سالانه
هم بین 10 تا 20% متغیر
بود. درحال
حاضر کسانی که
در سوئد کار
میکنند بهواقع
میترسند
پاکت های سرخ
رنگی را که
حاوی چک حق
بازنشستگی و
وضع حسابهای
آنهاست باز
کنند.
انگلستان
دراواسط
ژانویهی 2005
موضوع دیگری
که در مطبوعات
امریکایی از
آن بحث میشد
فاجعهی دیگر
خصوصیسازی
ولی اینبار
در انگلستان و
در زمان
مارگارت تاچر
بود. اصل
گزارش
رسواکننده در
تایمز مالی
چاپ شد و بعد
اغلب رسانهها
درامریکا آن
را گزارش
کردند. این
گزارش که تحت
عنوان «اغتشاش
بزرگ» منتشرشد
دربارهی
خصوصیسازی
بازنشستگی در
20 سال پیش به
هنگام نخستوزیری
تاچر بود. در
این گزارش
آمده است که
«این بزرگترین
رسوایی مالی
درانگلستان
بود». تنها
برنامهی
خصوصیسازی
که از این هم
سابقهدارتر
و هم رسواییآورتر
است نمونهی
فاشیستها در
شیلی بود.
این
گزارش،
تصویری به دست
میدهد از
فاجعه و
رسوایی بزرگ
ناشی از
قوانینی که
دولت مارگارت
تاچر در طول
سالهای 1984 تا 1988
برای خصوصیکردن
نیمهکارهی
نظام قدیمی
بازنشستگی
انگلستان
تصویب و اجرا
کرد. نظام
پیشین که بعد
از جنگ جهانی
دوم ایجاد شده
بود به نظام
رفاه اجتماعی
امریکا چه از
نظر پرداختها
و چه از نظر
منابع مالی
بسیار شبیه
بود. ولی طرح
خصوصیسازی
تاچر باعث
رونق بازار
سهام و اوراق
قرضه پس از
سال 1988 شد. ولی
اغلب کارگران
انگلیسی که وارد
این الگوی
بازنشستگی
خصوصیشده
بودند آن چنان
ضرر کرده
بودند و سرشان
کلاه رفته بود
که دولت بعدی
ـ دولت تونی بلر
ـ ناچار شد به
آنان 12
میلیارد پوند
غرامت بپردازد.
دولت
اول تاچر درست
مانند کاری که
بوش درامریکا
کرد
ازپرداختیهایی
که در نظام
قبلی میشد
کاست ـ به جای
این که میزان
پرداختی با
تغییرات در
مزد تعدیل شود
معیار تعدیل
را میزان تورم
قرارداد. دولت
دوم تاچر به
رشوه دادن ـ
به صورت
معافیتهای
سخاوتمندانهی
مالیاتی از
کیسهی اموال
عمومی ـ دست
زد و در کنارش
تبلیغات وسیعی
هم انجام گرفت
و در نهایت 3/4
میلیون
انگلیسی را تا
1991 متقاعد
کردند که از
سیستم دولتی
بازنشستگی
خارج شده وارد
بازنشستگی
خصوصیشده
بشوند. به
اواخر سالهای
دههی 1990 که میرسیم
کاملاً روشن
شد که این 4.3
میلیون نفر
اگر در همان
نظام قبلی
باقی میماندند
با وجود کاستن
از حقوق
بازنشستگی
عمومی که
پرداخت میشد
وضع
بازنشستگیشان
بهمراتب
رضایتبخشتر
بود. درگزارش
میخوانیم که
«بهطور متوسط
هزینهها و
دیگر کسریها
باعث شد که
میزان کل در
زمان
بازنشستگی 30%
کاهش یافت».
موارد
مکرر سقوط
بازار سهام از
سالهای
پایانی دههی
1990 به این سو
وضعیت را از
آن چه که بود
بسیار ناگوارتر
کرده است.
براساس گزارش
وزارتخانهی
کار و بازنشستگی
تنها در 2004 بیش
از 500 هزار نفر
بازنشستگی خصوصیشده
را رها کرده و
به نظام
بازنشستگی
دولتی بازگشتند.
در
سال 2004 سازمان
بیمهگران
انگلستان به
همهی شرکتهای
عضو خود هشدار
داد که از
پذیرش تعهدات
تازه پرهیز
کنند و به آنها
که هنوز در
نظام
بازنشستگی خصوصیشده
هستند اطلاع
بدهند که
احتمالاً
برای بازنشستگی
خود «انتخاب
خوبی نکردهاند.»
[1]دادهها
و اطلاعات این
بخش برگرفته
است از شمارهی
ژانویه 2005
پژوهشهایی
که درExecutive Intelligence Review منتشر
شد.
برگرفته
از «نقد
اقتصاد سیاسی»
http://pecritique.com/